✏️حکایت معرفت
🔖در یک سال اخیر تجربه نه چندان غیر منتظره اما دردناکی داشته ام. وقتی نظرم را درباره علوم انسانی اظهار کردم کسانی که آن را نپسندیدند غالباً با لطف برخورد کردند و از آن زمان هم کمتر در باب اسلامی کردن علوم انسانی و اجتماعی سخن می گویند اما اشخاصی که ظاهراً با نظر من مخالفت نداشتند زبان ناسزاگویی و تهمت و توهین گشودند و مرا از اظهار چنین نظرهایی منع کردند. آیا وجود لیبرال هایی که امر به معروف و نهی از منکر می کنند اندکی مسخره نیست؟
🔖در این اواخر و در دو ماه اول سال بدون هیچ مناسبتی اعتراض های تازه شروع شده است. مثلاً پیام می دهند که چرا به میز ریاست فرهنگستان چسبیده ام؟ به خدا چنین نیست. بارها تقاضا کرده ام که معاف شوم، پاسخی دریافت نکرده ام. من هرگز داوطلب هیچ سمت و ریاستی نبوده ام و علاقه ای هم به آنها ندارم.
🔖در مجله ای نوشته بودند که علم را به ولایی و غیرولایی تقسیم کرده ام. پرسیدم من این حرف های عجیب را در کجا گفته و نوشته ام. پاسخی ندادند و به جای پاسخ، نوشته ای را منتشر کردند که در آن ناسزاها و تهمت ها و توهین های سی ساله شان تکرار شده بود. چند روز پیش هم متأسفانه در روزنامه متعلق به دوست با اشتباهی معنی دار به نامی دیگر نامیده شدم. اینها گله و شکایت نیست، حکایت است. حکایت معرفت و پای بندی به اخلاق
📝@rezadavariardakani
🔖در یک سال اخیر تجربه نه چندان غیر منتظره اما دردناکی داشته ام. وقتی نظرم را درباره علوم انسانی اظهار کردم کسانی که آن را نپسندیدند غالباً با لطف برخورد کردند و از آن زمان هم کمتر در باب اسلامی کردن علوم انسانی و اجتماعی سخن می گویند اما اشخاصی که ظاهراً با نظر من مخالفت نداشتند زبان ناسزاگویی و تهمت و توهین گشودند و مرا از اظهار چنین نظرهایی منع کردند. آیا وجود لیبرال هایی که امر به معروف و نهی از منکر می کنند اندکی مسخره نیست؟
🔖در این اواخر و در دو ماه اول سال بدون هیچ مناسبتی اعتراض های تازه شروع شده است. مثلاً پیام می دهند که چرا به میز ریاست فرهنگستان چسبیده ام؟ به خدا چنین نیست. بارها تقاضا کرده ام که معاف شوم، پاسخی دریافت نکرده ام. من هرگز داوطلب هیچ سمت و ریاستی نبوده ام و علاقه ای هم به آنها ندارم.
🔖در مجله ای نوشته بودند که علم را به ولایی و غیرولایی تقسیم کرده ام. پرسیدم من این حرف های عجیب را در کجا گفته و نوشته ام. پاسخی ندادند و به جای پاسخ، نوشته ای را منتشر کردند که در آن ناسزاها و تهمت ها و توهین های سی ساله شان تکرار شده بود. چند روز پیش هم متأسفانه در روزنامه متعلق به دوست با اشتباهی معنی دار به نامی دیگر نامیده شدم. اینها گله و شکایت نیست، حکایت است. حکایت معرفت و پای بندی به اخلاق
📝@rezadavariardakani
در مجله ای نوشته بودند که علم را به ولایی و غیرولایی تقسیم کرده ام. پرسیدم من این حرف های عجیب را در کجا گفته و نوشته ام. پاسخی ندادند و به جای پاسخ، نوشته ای را منتشر کردند که در آن ناسزاها و تهمت ها و توهین های سی ساله شان تکرار شده بود. چند روز پیش هم متأسفانه در روزنامه متعلق به دوست با اشتباهی معنی دار به نامی دیگر نامیده شدم. اینها گله و شکایت نیست، حکایت است. حکایت معرفت و پای بندی به اخلاق
📝@rezadavariardakani
📝@rezadavariardakani
✏️اخلاق و سیاست. بخش اول
🔖سخن گفتن از اخلاق هم آسان است، هم بسیار دشوار. آسان است که بگوییم باید متخلّق به اخلاق حسنه بود و اخلاق اهمیت بسیار دارد. پژوهش در علم اخلاق و در آراء فیلسوفان و به طور کلی در عقل عملی نیز از عهده کسانی که ذوق فلسفه و اطلاعات لازم داشته باشند برمی آید اما به این پرسش ها که اخلاق چیست و از کجا می آید و اکنون کجاست و چه وضعی دارد و چگونه به آن می توان رسید، به آسانی نمی توان پاسخ داد. یعنی نبود اخلاق را می توان درک کرد اما اینکه از کجا آمده و اگر نیست کجا رفته است و چگونه بازمی گردد، یک مشکل بزرگ است. مردمی که اخلاق دارند، اخلاق داشتن برایشان مثل یک امر طبیعی است و از اخلاق نمی گویند یا کمتر می گویند اما هر جا و هر وقت اخلاق نیست، همه جا سخن از اخلاق است زیرا نبود اخلاق مایه خلل و فتور و نقصان در کارها و گردش چرخ زندگی می شود.
🔖در زمان ما اخلاق پوشیده شده است و جایگاهی که باید داشته باشد ندارد. معمولاً می پنداریم اندیشه سکولاریسم اخلاق را به انزوا رانده است. این پندار، چندان بی جا هم نیست اما سکولاریسم کجا بوده و چرا آمده و در کجا اقامت دارد؟ آیا سکولاریسم یک رأی و نظر است که می توان آن را با اقامه برهان ردّ و ابطال کرد؟ و با این ردّ و ابطال از میان می رود. سکولاریسم البته صورت بحثی و نظری هم دارد اما آن را صرفاً بحثی نباید دانست. سکولاریسم جزئی از وجود مردمان در تاریخ جدید است و با ردّ و اثبات آن اثر وجودیش چندان تغییر نمی کند. مراد این نیست که سکولاریسم آمده است که اخلاق را از زندگی بیرون کند بلکه با آن چیز دیگری آمده و به جای اخلاق نشسته و -یا نمی دانم چه بگویم- اخلاق را از یاد ما برده است ولی چگونه آدمی به خصوص در این زمان اخلاق نداشته باشد. آدمیان همیشه نیازمند به اخلاقند اما در این زمان تغییری روی داده است که وقتی به اخلاق رو می کنند سر راهشان به چیزهای دیگر برمی خورند و احیاناً می پذیرند که آنها جانشین اخلاق باشند.
🔖اخلاق با تشخیص خیر و شر آغاز شده و صورت های متفاوت آن با اختیار و تصمیم تحقق یافته است. در بیرون از تاریخ غربی و از ابتدا اخلاق جزئی از حکمت و معرفت و دین بوده است. اما در تاریخ غربی اخلاق از یونانیت آغاز شده و این اخلاق در دوره اسلامی ما و در قرون وسطی سیری خاص داشته و صورتی مخصوص پیدا کرده است. اخلاق جهان متجدد هم گرچه نسبتی با اخلاق دوره یونانی دارد از جهاتی با آن متفاوت است (البته در تاریخ اسلام و در دوره قرون وسطی نیز اخلاق های کم و بیش متفاوت با اخلاق یونانی وجود داشته است). جلوه خاص اخلاق جدید را در فلسفه کانت و در اعلامیه حقوق بشر می توان یافت. متأسفانه خانه این اخلاق دیگر آبادان نیست و سیاست که آنجا را تصرف کرده اخلاق را ملک خود تلقی می کند. روشن بگویم سیاست غالب در جهان وظیفه اخلاق را نیز خود به عهده گرفته و به جای تأمل در خیر و شر جهان موجود را به دو بخش خیر و شر تقسیم کرده و وجه و صورتی از سیاست و ایدئولوژی را مثال و صورت نوعی و ملاک حکم در مورد همه امور قرار داده است و مگر نه اینکه گاهی لیبرالیسم یا صورتی از آن در دنیای کنونی مثال خیر و ملاک اندیشه و گفتار و کردار نیک و فاشیسم و استالینیسم مثال شر و ملاک بداندیشی و بدگفتاری و بدکرداری تلقی شده است و می شود متأسفانه این تقسیم ظاهری موجه دارد و اگر نداشت با اخلاق نمی توانست نسبتی پیدا کند اما بر خلاف آنچه در ظاهر به نظر می رسد ربطی به اخلاق ندارد و اگر داشته باشد تحویل اخلاق به ایدئولوژی است.
🔖لیبرال دموکراسی ممکن است مزایایی داشته باشد اما ملاک خیر و شر نیست و کسانی که چنین می انگارند بدانند که پندارشان به تحقق و بهبود وضع لیبرال دموکراسی کمک نمی کند و راه فاشیسم را نمی بندد و چه بسا که با تلقی لیبرالیسم به عنوان ملاک و میزان خیر، راه آزادی و تصمیم های اخلاقی بسته شود و این پندار به صورت وسیله ای برای زشت جلوه دادن هر گونه نقد سیاسی درآید و به ضد آزادی مبدّل شود. این تقسیم را اشخاص پیش نیاورده اند و نظر اشخاص نیست که اگر آنها را کسی قانع کند که دست از رأی خود بردارند، قضیه حل شود. اختصاص به منطقه جغرافیایی و فرهنگ خاص هم ندارد.
📝@rezadavariardakani
🔖سخن گفتن از اخلاق هم آسان است، هم بسیار دشوار. آسان است که بگوییم باید متخلّق به اخلاق حسنه بود و اخلاق اهمیت بسیار دارد. پژوهش در علم اخلاق و در آراء فیلسوفان و به طور کلی در عقل عملی نیز از عهده کسانی که ذوق فلسفه و اطلاعات لازم داشته باشند برمی آید اما به این پرسش ها که اخلاق چیست و از کجا می آید و اکنون کجاست و چه وضعی دارد و چگونه به آن می توان رسید، به آسانی نمی توان پاسخ داد. یعنی نبود اخلاق را می توان درک کرد اما اینکه از کجا آمده و اگر نیست کجا رفته است و چگونه بازمی گردد، یک مشکل بزرگ است. مردمی که اخلاق دارند، اخلاق داشتن برایشان مثل یک امر طبیعی است و از اخلاق نمی گویند یا کمتر می گویند اما هر جا و هر وقت اخلاق نیست، همه جا سخن از اخلاق است زیرا نبود اخلاق مایه خلل و فتور و نقصان در کارها و گردش چرخ زندگی می شود.
🔖در زمان ما اخلاق پوشیده شده است و جایگاهی که باید داشته باشد ندارد. معمولاً می پنداریم اندیشه سکولاریسم اخلاق را به انزوا رانده است. این پندار، چندان بی جا هم نیست اما سکولاریسم کجا بوده و چرا آمده و در کجا اقامت دارد؟ آیا سکولاریسم یک رأی و نظر است که می توان آن را با اقامه برهان ردّ و ابطال کرد؟ و با این ردّ و ابطال از میان می رود. سکولاریسم البته صورت بحثی و نظری هم دارد اما آن را صرفاً بحثی نباید دانست. سکولاریسم جزئی از وجود مردمان در تاریخ جدید است و با ردّ و اثبات آن اثر وجودیش چندان تغییر نمی کند. مراد این نیست که سکولاریسم آمده است که اخلاق را از زندگی بیرون کند بلکه با آن چیز دیگری آمده و به جای اخلاق نشسته و -یا نمی دانم چه بگویم- اخلاق را از یاد ما برده است ولی چگونه آدمی به خصوص در این زمان اخلاق نداشته باشد. آدمیان همیشه نیازمند به اخلاقند اما در این زمان تغییری روی داده است که وقتی به اخلاق رو می کنند سر راهشان به چیزهای دیگر برمی خورند و احیاناً می پذیرند که آنها جانشین اخلاق باشند.
🔖اخلاق با تشخیص خیر و شر آغاز شده و صورت های متفاوت آن با اختیار و تصمیم تحقق یافته است. در بیرون از تاریخ غربی و از ابتدا اخلاق جزئی از حکمت و معرفت و دین بوده است. اما در تاریخ غربی اخلاق از یونانیت آغاز شده و این اخلاق در دوره اسلامی ما و در قرون وسطی سیری خاص داشته و صورتی مخصوص پیدا کرده است. اخلاق جهان متجدد هم گرچه نسبتی با اخلاق دوره یونانی دارد از جهاتی با آن متفاوت است (البته در تاریخ اسلام و در دوره قرون وسطی نیز اخلاق های کم و بیش متفاوت با اخلاق یونانی وجود داشته است). جلوه خاص اخلاق جدید را در فلسفه کانت و در اعلامیه حقوق بشر می توان یافت. متأسفانه خانه این اخلاق دیگر آبادان نیست و سیاست که آنجا را تصرف کرده اخلاق را ملک خود تلقی می کند. روشن بگویم سیاست غالب در جهان وظیفه اخلاق را نیز خود به عهده گرفته و به جای تأمل در خیر و شر جهان موجود را به دو بخش خیر و شر تقسیم کرده و وجه و صورتی از سیاست و ایدئولوژی را مثال و صورت نوعی و ملاک حکم در مورد همه امور قرار داده است و مگر نه اینکه گاهی لیبرالیسم یا صورتی از آن در دنیای کنونی مثال خیر و ملاک اندیشه و گفتار و کردار نیک و فاشیسم و استالینیسم مثال شر و ملاک بداندیشی و بدگفتاری و بدکرداری تلقی شده است و می شود متأسفانه این تقسیم ظاهری موجه دارد و اگر نداشت با اخلاق نمی توانست نسبتی پیدا کند اما بر خلاف آنچه در ظاهر به نظر می رسد ربطی به اخلاق ندارد و اگر داشته باشد تحویل اخلاق به ایدئولوژی است.
🔖لیبرال دموکراسی ممکن است مزایایی داشته باشد اما ملاک خیر و شر نیست و کسانی که چنین می انگارند بدانند که پندارشان به تحقق و بهبود وضع لیبرال دموکراسی کمک نمی کند و راه فاشیسم را نمی بندد و چه بسا که با تلقی لیبرالیسم به عنوان ملاک و میزان خیر، راه آزادی و تصمیم های اخلاقی بسته شود و این پندار به صورت وسیله ای برای زشت جلوه دادن هر گونه نقد سیاسی درآید و به ضد آزادی مبدّل شود. این تقسیم را اشخاص پیش نیاورده اند و نظر اشخاص نیست که اگر آنها را کسی قانع کند که دست از رأی خود بردارند، قضیه حل شود. اختصاص به منطقه جغرافیایی و فرهنگ خاص هم ندارد.
📝@rezadavariardakani
✏️اخلاق و سیاست. بخش دوم
🔖هر جا وقتی سیاست میزان حکم اخلاقی شود، اخلاق پوشیده می ماند. اگر در اروپا کسانی مثلاً نیولیبرالیسم را میزان و ملاک اخلاق می دانند، در جای دیگر ممکن است مثلاً شیوه ساده زیستی مثال خیر و تخلف یا ترک اولایی در شریعت مثال شرّ تلقی شود و با نظر به این موازین در مورد اشخاص و کارهایشان حکم کنند، در این صورت بسیاری خیرها از نظر می افتد و راه بعضی شرها گشوده می شود. بهرحال اقتضای فکر و عمل جهان کنونی مهجوری و غربت اخلاق است. مثال روشنی بزنم اشخاص با حسن نیت که شاید احساسات و عادات اخلاقی خوب هم داشته باشند حرف های خوبی می-زنند و رفتارهای درستی را پیشنهاد می کنند اما با دقت در بعضی از این حرف ها غربت اخلاق را می توان دریافت. ما هر روز اینجا و آنجا مثلاً می خوانیم و می شنویم که «گرانی ها حاصل فقدان نظارت است» یا «قوانین ضد اسیدپاشی بازدارنده نیست» و ... گویندگان این قبیل سخنان، مسلماً حسن نیت دارند و سخنشان هم به اعتباری درست است اما چه کنیم که در آنها امیدی به اخلاق نمی بینیم.
🔖مسلماً مجرمان و تبهکاران و متجاوزان به حقوق مردم باید مجازات شوند اما به صرف مجازات، جرم و تجاوز از میان نمی رود. در باب بازدارندگی قانون در جای دیگر باید بحث کرد. در اینجا به این اشاره اکتفا می شود که به صرف وضع قانون نمی توان از کارهای زشتی مثل اسیدپاشی و گران فروشی جلوگیری کرد وقتی در جامعه اخلاق قوت و نفوذ ندارد و بدکاران پناه و پشتیبان دارند و کار آنان چنانکه باید زشت تلقی نمی شود. مجازات اثری ندارد وانگهی قانونگذران در هنگام وضع قانون باید توجه داشته باشند که قانون چه مقامی در زندگی مردم و در روابط و کار و بار آنان دارد و اگر صرفاً ترساننده است و احترامی در نزد جامعه ندارد، آیا کافیست که برای جلوگیری از شیوع جرم و خلافکاری ترس از مجازات در جامعه ایجاد کرد. جرم و تخلف در زمره امور استثنایی و سرپیچی از قانون است. سرپیچی از قانون مجازات دارد. شاید تشدید مجازات در شرایط بحرانی هم وجهی داشته باشد اما بهتر است به جای افزودن بر حجم قوانین، به فکر وضعی بود که جرم و گناه و تخلف در جامعه زشت و ناپسند باشد و زشتکاران و مجرمان پناهی در میان گروه هایی از مردم نداشته باشند.
🔖باید فکری کرد که زشتی زشت از نظرها نیفتد و مردمان وجود زشتی را به عنوان امر عادی نپذیرند که ناگزیر با قانون به مقابله اش برخیزند و بالاخره از عهده هم برنیایند. اگر وضعی پیش آید که مردم بدی و جرم و گناه را عادی تلقی کنند، با هیچ قانونی از بدی و شر و جرم جلوگیری نمی توان کرد. در جامعه ای که صلاح و اخلاق رنگ باخته است چه بسا که امر به معروف و نهی از منکر نیز با ارتکاب منکر صورت گیرد و فی المثل اظهار نظر سیاسی را با توهین به صاحبنظر و بدنام کردنش پاسخ می گویند. جامعه فاسد با وضع قانون اصلاح نمی شود. چنانکه جامعه صالح، چندان نیازی به وضع قوانین ندارد. امروز رسم شده است که به قول حافظ همه به جای غمخواری خویش، غم روزگار می-خورند و درد ایدئولوژی دارند و برای دفاع از ایدئولوژی که البته اخلاق را هم به خود می بندد، هر خلاف و تجاوز و گناهی در نظرشان مباح می شود. در این وضع وظیفه اهل نظر و تفکر اینست که ببینند این اخلاق رو نهان کرده و از یاد رفته را کجا می توان جست و یافت. قول کانت شاید درست باشد که نیروی اخلاق در دل ماست. ما از آن روز که عهد را پذیرفتیم، دوستدار خیر و نگران شر شدیم ولی در سراسر تاریخ و در میان همه امم و ملل این دوستداری و نگرانی یکسان نبوده است. اکنون آدمی به خود چنان نگاه می کند که گویی با وسایلی که می سازد می تواند بر هر مشکلی فائق آمد. آدمی عظمت و کرامت دارد اما می تواند چندان دچار غفلت و غرور و جهل شود که خود را همه دان و همه توان بداند تا آنجا که جهان را با بی خردی خود نابود کند.
🔖به این آیه کریمه توجه کنیم: «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین» درک اندکی از معنای این آیه که پنجاه سال برایم معما بود، مدیون دوست فقید گرانمایه ام مرحوم آقای دکتر احمد احمدی هستم که گفت اسفل سافلین حال است یعنی آدمی را که در بهترین تقویم آفریدیم. وقتی در سرازیری بود آزاد گذاشتیم (رها کردیم) تا سراسر دایره وجود را بپیماید. آدمی همیشه در مقام قرب نیست. دوری و غربت هم دارد. مهم احساس غربت است. آیا ما اکنون در اقوال و افعال خود اندیشه می کنیم و از خود می پرسیم به کدام سمت و سو می رویم و چه کرده ایم و چه می کنیم. اخلاق صرف درس نیست. درد است. آدمی از درد و از آزادی و اختیار می گریزد. «جمله عالم ز اختیار و هست خود/می گریزد در سر سرمست خود» ولی گاهی به جایی می رسد که اگر می خواهد آدمی بماند و به زندگی ادامه دهد باید درد را به جان بخرد و بیازماید. درد دوری از وطن حقیقی و وفاداری به عهد قدیم و صبر
📝@rezadavariardakani
🔖هر جا وقتی سیاست میزان حکم اخلاقی شود، اخلاق پوشیده می ماند. اگر در اروپا کسانی مثلاً نیولیبرالیسم را میزان و ملاک اخلاق می دانند، در جای دیگر ممکن است مثلاً شیوه ساده زیستی مثال خیر و تخلف یا ترک اولایی در شریعت مثال شرّ تلقی شود و با نظر به این موازین در مورد اشخاص و کارهایشان حکم کنند، در این صورت بسیاری خیرها از نظر می افتد و راه بعضی شرها گشوده می شود. بهرحال اقتضای فکر و عمل جهان کنونی مهجوری و غربت اخلاق است. مثال روشنی بزنم اشخاص با حسن نیت که شاید احساسات و عادات اخلاقی خوب هم داشته باشند حرف های خوبی می-زنند و رفتارهای درستی را پیشنهاد می کنند اما با دقت در بعضی از این حرف ها غربت اخلاق را می توان دریافت. ما هر روز اینجا و آنجا مثلاً می خوانیم و می شنویم که «گرانی ها حاصل فقدان نظارت است» یا «قوانین ضد اسیدپاشی بازدارنده نیست» و ... گویندگان این قبیل سخنان، مسلماً حسن نیت دارند و سخنشان هم به اعتباری درست است اما چه کنیم که در آنها امیدی به اخلاق نمی بینیم.
🔖مسلماً مجرمان و تبهکاران و متجاوزان به حقوق مردم باید مجازات شوند اما به صرف مجازات، جرم و تجاوز از میان نمی رود. در باب بازدارندگی قانون در جای دیگر باید بحث کرد. در اینجا به این اشاره اکتفا می شود که به صرف وضع قانون نمی توان از کارهای زشتی مثل اسیدپاشی و گران فروشی جلوگیری کرد وقتی در جامعه اخلاق قوت و نفوذ ندارد و بدکاران پناه و پشتیبان دارند و کار آنان چنانکه باید زشت تلقی نمی شود. مجازات اثری ندارد وانگهی قانونگذران در هنگام وضع قانون باید توجه داشته باشند که قانون چه مقامی در زندگی مردم و در روابط و کار و بار آنان دارد و اگر صرفاً ترساننده است و احترامی در نزد جامعه ندارد، آیا کافیست که برای جلوگیری از شیوع جرم و خلافکاری ترس از مجازات در جامعه ایجاد کرد. جرم و تخلف در زمره امور استثنایی و سرپیچی از قانون است. سرپیچی از قانون مجازات دارد. شاید تشدید مجازات در شرایط بحرانی هم وجهی داشته باشد اما بهتر است به جای افزودن بر حجم قوانین، به فکر وضعی بود که جرم و گناه و تخلف در جامعه زشت و ناپسند باشد و زشتکاران و مجرمان پناهی در میان گروه هایی از مردم نداشته باشند.
🔖باید فکری کرد که زشتی زشت از نظرها نیفتد و مردمان وجود زشتی را به عنوان امر عادی نپذیرند که ناگزیر با قانون به مقابله اش برخیزند و بالاخره از عهده هم برنیایند. اگر وضعی پیش آید که مردم بدی و جرم و گناه را عادی تلقی کنند، با هیچ قانونی از بدی و شر و جرم جلوگیری نمی توان کرد. در جامعه ای که صلاح و اخلاق رنگ باخته است چه بسا که امر به معروف و نهی از منکر نیز با ارتکاب منکر صورت گیرد و فی المثل اظهار نظر سیاسی را با توهین به صاحبنظر و بدنام کردنش پاسخ می گویند. جامعه فاسد با وضع قانون اصلاح نمی شود. چنانکه جامعه صالح، چندان نیازی به وضع قوانین ندارد. امروز رسم شده است که به قول حافظ همه به جای غمخواری خویش، غم روزگار می-خورند و درد ایدئولوژی دارند و برای دفاع از ایدئولوژی که البته اخلاق را هم به خود می بندد، هر خلاف و تجاوز و گناهی در نظرشان مباح می شود. در این وضع وظیفه اهل نظر و تفکر اینست که ببینند این اخلاق رو نهان کرده و از یاد رفته را کجا می توان جست و یافت. قول کانت شاید درست باشد که نیروی اخلاق در دل ماست. ما از آن روز که عهد را پذیرفتیم، دوستدار خیر و نگران شر شدیم ولی در سراسر تاریخ و در میان همه امم و ملل این دوستداری و نگرانی یکسان نبوده است. اکنون آدمی به خود چنان نگاه می کند که گویی با وسایلی که می سازد می تواند بر هر مشکلی فائق آمد. آدمی عظمت و کرامت دارد اما می تواند چندان دچار غفلت و غرور و جهل شود که خود را همه دان و همه توان بداند تا آنجا که جهان را با بی خردی خود نابود کند.
🔖به این آیه کریمه توجه کنیم: «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین» درک اندکی از معنای این آیه که پنجاه سال برایم معما بود، مدیون دوست فقید گرانمایه ام مرحوم آقای دکتر احمد احمدی هستم که گفت اسفل سافلین حال است یعنی آدمی را که در بهترین تقویم آفریدیم. وقتی در سرازیری بود آزاد گذاشتیم (رها کردیم) تا سراسر دایره وجود را بپیماید. آدمی همیشه در مقام قرب نیست. دوری و غربت هم دارد. مهم احساس غربت است. آیا ما اکنون در اقوال و افعال خود اندیشه می کنیم و از خود می پرسیم به کدام سمت و سو می رویم و چه کرده ایم و چه می کنیم. اخلاق صرف درس نیست. درد است. آدمی از درد و از آزادی و اختیار می گریزد. «جمله عالم ز اختیار و هست خود/می گریزد در سر سرمست خود» ولی گاهی به جایی می رسد که اگر می خواهد آدمی بماند و به زندگی ادامه دهد باید درد را به جان بخرد و بیازماید. درد دوری از وطن حقیقی و وفاداری به عهد قدیم و صبر
📝@rezadavariardakani
نخستین جلسه هیات داوران جایزه دکتر رضا داوریاردکانی با حضور رضا داوریاردکانی، سیدضیاء شهابی، شهرام پازوکی، سیدحمید طالبزاده، علیاصغر مصلح و علیاصغر محمدخانی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
در این جلسه بررسی اولیه درباره ۲۷ پایاننامه دوره دکترای فلسفه که در سالهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷ دفاع شدهاند، آغاز شد.
این رسالهها از دانشگاههای تهران، شهید بهشتی، علامه طباطبایی، اصفهان، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات بوده و موضوعات رسالهها درباره فلسفه افلاطون، لویناس، هایدگر، گادامر، لایبنیتس، اسپیواک، کییر کگور، ابنعربی، ملاصدرا، ابن سینا، سهروردی و … در حوزههای فلسفه غرب، فلسفه تطبیقی، فلسفه علم، فلسفه سینما و… نوشته شدهاند.
جایزه دکتر داوریاردکانی به منظور تقدیر از دانشجویان دکتری رشته فلسفه، با مشاوره و همفکری و حمایت مادی و معنوی وی هر ساله برگزار میشود.
مراسم اهدای پنجمین دوره این جایزه در مرداد ماه سال جاری در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار خواهد شد و رسالههای برگزیده و تشویقی معرفی میشوند. به برگزیدگان لوح تقدیر و جایزه نقدی اهدا و رساله برگزیده به همت انتشارات هرمس منتشر میشود.
در این جلسه بررسی اولیه درباره ۲۷ پایاننامه دوره دکترای فلسفه که در سالهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷ دفاع شدهاند، آغاز شد.
این رسالهها از دانشگاههای تهران، شهید بهشتی، علامه طباطبایی، اصفهان، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات بوده و موضوعات رسالهها درباره فلسفه افلاطون، لویناس، هایدگر، گادامر، لایبنیتس، اسپیواک، کییر کگور، ابنعربی، ملاصدرا، ابن سینا، سهروردی و … در حوزههای فلسفه غرب، فلسفه تطبیقی، فلسفه علم، فلسفه سینما و… نوشته شدهاند.
جایزه دکتر داوریاردکانی به منظور تقدیر از دانشجویان دکتری رشته فلسفه، با مشاوره و همفکری و حمایت مادی و معنوی وی هر ساله برگزار میشود.
مراسم اهدای پنجمین دوره این جایزه در مرداد ماه سال جاری در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار خواهد شد و رسالههای برگزیده و تشویقی معرفی میشوند. به برگزیدگان لوح تقدیر و جایزه نقدی اهدا و رساله برگزیده به همت انتشارات هرمس منتشر میشود.
✏️سروش یا داوری؟ بخش اول
یادداشت حامد زارع در صفحه گفتمان روزنامه سازندگی
🔖بیست سال پیش اکبر گنجی برای خشنودی عبدالکریم سروش و تقرب بیشتر به آستان استاد، در مقالهای بیسر و ته، رضا داوری اردکانی را معلم خشونت نامید. گنجی در آن سالها که سالهای اصلاح بود نیازی نمیدید برای مدعای خود دلیلی بیاورد و بی آنکه حداقل نگاهی به سیاهه آثار داوری اردکانی بیندازد، این حکم سیاسی را درباره فیلسوف معاصر صادر کرده بود. امروز آقای رضا خجسته رحیمی در مقالهای که نمیتوان آن را همانند مقاله دو دهه پیش گنجی بی سر و ته و بدون ارجاع به متن آثار داوری نامید، همان سخنان گنجی را با بیانی ظاهرا غیرایدئولوژیک و کلماتی شکیلتر و جملاتی مبینتر بیان کرده است. اگر از این نکته درگذریم که مقاله این روزنامهنگار نیز همانند مقاله گنجی مندرج در تحت سروشیسم و لاجرم طبقهبندی شده در پیکار روشنفکری دینی با خرد فلسفی معاصر است، اما از این نکته نمیتوان درگذشت که اگر چند سال زمان لازم بود تا سستبنیادی سخنان گنجی روشن شود، بیبنیادی سخنان سردبیر مجله اندیشه پویا در مقاله «فیلسوف حکومت استثنائی اسلامی» از هماکنون روشن است و او در نگارش این مقاله ظاهرا علمی، تنها به تکرار طنینی مرده در تاریخ اندیشه معاصر ایران اکتفا کرده است.
🔖به نظر میرسدکه مقاله مذکور بیش از هر چیز یک تحریف سترگ باشد، تحریف نه از این بابت که در نوشتار و گفتار داوری اردکانی که در مقاله استفاده شده، تغییری داده شده باشد، که ابتنا بر خطوط نوشته شده فیلسوفان و جدا کردن جملات آنان از بستر یکپارچه ذهنیت آنان، کار پیچیدهای نیست و هر روزنامهنویسی را یارای آن است که با جمعآوری سخنان و تکه تکه کردن آنان از بستر زمانی خود، حکم به اشتباه و انکسار اندیشه امروز هر چیزی یا هر کسی دهد. اما منظور از تحریف، وارونهسازی یک واقعیت است که نه تنها منطبق بر مواد و مصالح تاریخ اندیشه معاصر ایران نیست، بلکه تلاشی غرضورزانه برای تغییر دادن جایگاه سروش و داوری در چهل سال اخیر است.
🔖نویسنده با مفروض گرفتن قرائت روشنفکری دینی به عنوان تفسیر دموکراتیک از جمهوری اسلامی و قرار دادن داوری در جایگاه مفسر غیردموکراتیک و معلم خشنونت در جمهوری اسلامی، در یک تقریر خلاف واقع و البته فوقالعاده اغراق شده، داوری اردکانی را «ایدئولوگ انقلاب اسلامی» و عجیبتر از آن «مفتی مذهبی» مینامد. این نامگذاریها که در بهترین حالت فرار رو به جلو برای نادیده گرفتن نقش عبدالکریم سروش به عنوان معلم جمهوری اسلامی در زمینه اعمال اراده سیاسی معطوف به انقلاب فرهنگی در گستره آموزش عالی به شمار میرود چنان غیرواقعی به نظر میرسد که نویسنده مقاله یا آگاهی نداشته و یا عامدا تغافل ورزیده و مهمترین کتاب داوری اردکانی را از دسترس بررسی مصون نگهداشته است! کتابی که در آن داوری اردکانی حساب خود را از همه تجددستیزان جدا میکند و به همین دلیل به کار نویسنده مقاله نمیآید.
📝@rezadavariardakani
یادداشت حامد زارع در صفحه گفتمان روزنامه سازندگی
🔖بیست سال پیش اکبر گنجی برای خشنودی عبدالکریم سروش و تقرب بیشتر به آستان استاد، در مقالهای بیسر و ته، رضا داوری اردکانی را معلم خشونت نامید. گنجی در آن سالها که سالهای اصلاح بود نیازی نمیدید برای مدعای خود دلیلی بیاورد و بی آنکه حداقل نگاهی به سیاهه آثار داوری اردکانی بیندازد، این حکم سیاسی را درباره فیلسوف معاصر صادر کرده بود. امروز آقای رضا خجسته رحیمی در مقالهای که نمیتوان آن را همانند مقاله دو دهه پیش گنجی بی سر و ته و بدون ارجاع به متن آثار داوری نامید، همان سخنان گنجی را با بیانی ظاهرا غیرایدئولوژیک و کلماتی شکیلتر و جملاتی مبینتر بیان کرده است. اگر از این نکته درگذریم که مقاله این روزنامهنگار نیز همانند مقاله گنجی مندرج در تحت سروشیسم و لاجرم طبقهبندی شده در پیکار روشنفکری دینی با خرد فلسفی معاصر است، اما از این نکته نمیتوان درگذشت که اگر چند سال زمان لازم بود تا سستبنیادی سخنان گنجی روشن شود، بیبنیادی سخنان سردبیر مجله اندیشه پویا در مقاله «فیلسوف حکومت استثنائی اسلامی» از هماکنون روشن است و او در نگارش این مقاله ظاهرا علمی، تنها به تکرار طنینی مرده در تاریخ اندیشه معاصر ایران اکتفا کرده است.
🔖به نظر میرسدکه مقاله مذکور بیش از هر چیز یک تحریف سترگ باشد، تحریف نه از این بابت که در نوشتار و گفتار داوری اردکانی که در مقاله استفاده شده، تغییری داده شده باشد، که ابتنا بر خطوط نوشته شده فیلسوفان و جدا کردن جملات آنان از بستر یکپارچه ذهنیت آنان، کار پیچیدهای نیست و هر روزنامهنویسی را یارای آن است که با جمعآوری سخنان و تکه تکه کردن آنان از بستر زمانی خود، حکم به اشتباه و انکسار اندیشه امروز هر چیزی یا هر کسی دهد. اما منظور از تحریف، وارونهسازی یک واقعیت است که نه تنها منطبق بر مواد و مصالح تاریخ اندیشه معاصر ایران نیست، بلکه تلاشی غرضورزانه برای تغییر دادن جایگاه سروش و داوری در چهل سال اخیر است.
🔖نویسنده با مفروض گرفتن قرائت روشنفکری دینی به عنوان تفسیر دموکراتیک از جمهوری اسلامی و قرار دادن داوری در جایگاه مفسر غیردموکراتیک و معلم خشنونت در جمهوری اسلامی، در یک تقریر خلاف واقع و البته فوقالعاده اغراق شده، داوری اردکانی را «ایدئولوگ انقلاب اسلامی» و عجیبتر از آن «مفتی مذهبی» مینامد. این نامگذاریها که در بهترین حالت فرار رو به جلو برای نادیده گرفتن نقش عبدالکریم سروش به عنوان معلم جمهوری اسلامی در زمینه اعمال اراده سیاسی معطوف به انقلاب فرهنگی در گستره آموزش عالی به شمار میرود چنان غیرواقعی به نظر میرسد که نویسنده مقاله یا آگاهی نداشته و یا عامدا تغافل ورزیده و مهمترین کتاب داوری اردکانی را از دسترس بررسی مصون نگهداشته است! کتابی که در آن داوری اردکانی حساب خود را از همه تجددستیزان جدا میکند و به همین دلیل به کار نویسنده مقاله نمیآید.
📝@rezadavariardakani
✏️سروش یا داوری؟ بخش دوم
🔖واقعیت این است که روشنفکران ایرانی با برجسته کردن تجددستیزی، تقدیر عجیبی را برای تاریخ اندیشه ایران رقم زدند. از مورد نراقی گرفته که تمدن غرب را ذاتاً ستمگر میدانست تا مورد شایگان که بر آن بود سیر تفکر غربی در جهت بطلان تدریجی جمله معتقداتی بوده است که میراث معنوی تمدنهای آسیایی را تشکیل میدهد همه از همین سنخ است. به این دو میتوان و باید شریعتی را نیز افزود که علاوه بر عدم پذیرش اندیشه تجدد، نتایج نظری و علملی آن را نیز نمیپذیرد و معتقد است که اگر به حقوق بشر قائل باشیم... به رکود و حتی قهقرا و انحراف میافتیم.
🔖رضا داوری اردکانی در حالی از سوی روزنامهنگار اصلاحطلب به دارا بودن مقام ایدئولوگ انقلاب اسلامی متهم میشود، که خودش نخستین منتقد ایدئولوژی و نقشی است که ایدئولوگ بر دوش دارد. داوری در یک سخنرانی میگوید: «شریعتی جوانان را به دین و نفوذ و قدرت آن متوجه کرد و بسیاری از جوانان، آینده را در تحقق طرحهای او دیدند. اما ایدئولوژی برخلاف فلسفه این عیب را دارد که ایدئولوگها به جای پیروان فکر میکنند و اینها دیگر نیازی نمیبینند که فکر کنند و حتی دیگران را هم از فکر کردن منع میکنند.» اگر روزنامهنگار اصلاحطلب این فقرات داوری اردکانی را دیده بود، با احتیاط بیشتری در مورد فیلسوفی سخن میگفت که شصت سال از عمر خود را وقف تفکر به وضع ایران و ایستادگی در برابر تجددستیزان و وطنفروشان کرده است.
🔖باید بیباکانه گفت که سرفصل فهرست تجددستیزان متعلق به جلال آلاحمد است که صاحب بیشترین سهم در تزریق سوءظن نسبت به تجدد در ایران معاصر است. آلاحمدی که به گفته رضا داوری اردکانی «میخواست که روشنفکران به خدمت حکومت درنیایند و در مقابل آن بایستند، ولی هرگز این پرسش برایش مطرح نشد که روشنفکران ما تا کجا میتوانند در مخالفت پیش بروند و مخالفتشان با چیست؟» همه این روشنفکران با شیطنت و یا بیاطلاعی تقصیرها و عقبماندگیهای ایران را بر گردن غربیها میانداختند و با تذکر گذشتهای درخشان، بلوغ کنونی غرب را مرهون گذشته درخشان ایران به عنوان کانون یکی از تمدنهای شرقی ارزیابی میکردند. آنان سعی میکردند غرب را عامل توقف تاریخی شرق معرفی کنند.
🔖غافل از اینکه به اذعان داوری اردکانی در کتاب وضع کنونی تفکر در ایران، «ممکن است بگویند هر چه فساد است از غرب آمده و چیرگی غرب ما را از آنچه باید بشویم و باشیم دور کرده است... ما افتاده بودیم و غرب هم بنا به طبیعت خود اقوام دیگر را افتاده میخواست و نیامده بود تا از افتادگان دستگیری کند... آنچه میپندارند و میپنداریم که غرب از ما و اقوام دیگر گرفته است مشتی خیالات است.» این نکتهای است که چهار دهه پیش داوری اردکانی متوجه آن شد و بقیه روشنفکران خود را در مسابقه تجددستیزی به نشنیدن و ندیدن زدند و بنیانهای تحولات معطوف به انقلاب 1357 را فراهم آوردند.
📝@rezadavariardakani
🔖واقعیت این است که روشنفکران ایرانی با برجسته کردن تجددستیزی، تقدیر عجیبی را برای تاریخ اندیشه ایران رقم زدند. از مورد نراقی گرفته که تمدن غرب را ذاتاً ستمگر میدانست تا مورد شایگان که بر آن بود سیر تفکر غربی در جهت بطلان تدریجی جمله معتقداتی بوده است که میراث معنوی تمدنهای آسیایی را تشکیل میدهد همه از همین سنخ است. به این دو میتوان و باید شریعتی را نیز افزود که علاوه بر عدم پذیرش اندیشه تجدد، نتایج نظری و علملی آن را نیز نمیپذیرد و معتقد است که اگر به حقوق بشر قائل باشیم... به رکود و حتی قهقرا و انحراف میافتیم.
🔖رضا داوری اردکانی در حالی از سوی روزنامهنگار اصلاحطلب به دارا بودن مقام ایدئولوگ انقلاب اسلامی متهم میشود، که خودش نخستین منتقد ایدئولوژی و نقشی است که ایدئولوگ بر دوش دارد. داوری در یک سخنرانی میگوید: «شریعتی جوانان را به دین و نفوذ و قدرت آن متوجه کرد و بسیاری از جوانان، آینده را در تحقق طرحهای او دیدند. اما ایدئولوژی برخلاف فلسفه این عیب را دارد که ایدئولوگها به جای پیروان فکر میکنند و اینها دیگر نیازی نمیبینند که فکر کنند و حتی دیگران را هم از فکر کردن منع میکنند.» اگر روزنامهنگار اصلاحطلب این فقرات داوری اردکانی را دیده بود، با احتیاط بیشتری در مورد فیلسوفی سخن میگفت که شصت سال از عمر خود را وقف تفکر به وضع ایران و ایستادگی در برابر تجددستیزان و وطنفروشان کرده است.
🔖باید بیباکانه گفت که سرفصل فهرست تجددستیزان متعلق به جلال آلاحمد است که صاحب بیشترین سهم در تزریق سوءظن نسبت به تجدد در ایران معاصر است. آلاحمدی که به گفته رضا داوری اردکانی «میخواست که روشنفکران به خدمت حکومت درنیایند و در مقابل آن بایستند، ولی هرگز این پرسش برایش مطرح نشد که روشنفکران ما تا کجا میتوانند در مخالفت پیش بروند و مخالفتشان با چیست؟» همه این روشنفکران با شیطنت و یا بیاطلاعی تقصیرها و عقبماندگیهای ایران را بر گردن غربیها میانداختند و با تذکر گذشتهای درخشان، بلوغ کنونی غرب را مرهون گذشته درخشان ایران به عنوان کانون یکی از تمدنهای شرقی ارزیابی میکردند. آنان سعی میکردند غرب را عامل توقف تاریخی شرق معرفی کنند.
🔖غافل از اینکه به اذعان داوری اردکانی در کتاب وضع کنونی تفکر در ایران، «ممکن است بگویند هر چه فساد است از غرب آمده و چیرگی غرب ما را از آنچه باید بشویم و باشیم دور کرده است... ما افتاده بودیم و غرب هم بنا به طبیعت خود اقوام دیگر را افتاده میخواست و نیامده بود تا از افتادگان دستگیری کند... آنچه میپندارند و میپنداریم که غرب از ما و اقوام دیگر گرفته است مشتی خیالات است.» این نکتهای است که چهار دهه پیش داوری اردکانی متوجه آن شد و بقیه روشنفکران خود را در مسابقه تجددستیزی به نشنیدن و ندیدن زدند و بنیانهای تحولات معطوف به انقلاب 1357 را فراهم آوردند.
📝@rezadavariardakani
✏️سروش یا داوری؟ بخش سوم
🔖نویسنده مقاله «فیلسوف حکومت استثنائی اسلامی» از کتابهای «شاعران در زمانه عسرت»، «مبانی نظری تمدن غربی» و «عصر اوتوپی» به عنوان کتابهایی نام میبرد که داوری اردکانی پیش از انقلاب 1357 نوشته است. در بین از روی ناآگاهی و یا غفلت کتاب «وضع کنونی تفکر در ایران» را که مهمترین کتاب فیلسوف ما پیش از انقلاب 1357 و حتی پس از آن است مورد بیاعتنایی قرار میدهد. کتاب پیشگفته اگر تنها اثر مکتوب داوری اردکانی بود برای ثبت نامش در تاریخ اندیشه ایران کفایت مینمود. چه اینکه میتوان به این گفته خطر کرد و گفت که بقیه آثار داوری اردکانی در چهل سال گذشته، توضیح فقرات همین کتاب است. داوری در کتاب «وضع کنونی تفکر در ایران» تجددستیزی به مثابه مذهب مختار فردید، آلاحمد، شریعتی، شایگان و نراقی را مورد چون و چرا قرار میدهد و حتی نکتهای را مورد نقد قرار میدهد که آینده روشنفکری دینی مبتنی بر آن سامان مییابد. چه اینکه خیال خام برخورد گزینشی و دلبخواهانه با تمدن غربی همواره مورد نظر روشنفکران دینی و غیردینی در ایران قرار داشته است.
🔖به عنوان مثال احسان نراقی در کتاب غربت غربی مینویسد: «جان کلام اینجا است که جوامع و ملل شرقی در این رهگذر و کشاکش باید به روش اتخاذ تمدن و تجربهی علمی غرب آشنایی جدیدی پیدا کنند تا بتوانند با اختیار و تدبیر آنچه را مفید و ضرور تشخیص میدهند برگزینند و بدون اینکه یکسره محکوم و منکوب آن گردند، صاحب علوم و فنون جدید شوند و هستی معنوی و پایگاه های روحی و فرهنگی خود را بر سر آن از دست ندهند.» اینکه چگونه میتوان در تقدیر تاریخی دستکاری کرد و هر آنچه خواست از توشهی آن برداشت، نکتهای است که روشنفکری معاصر ایران همواره از پاسخ به آن عاجز بوده و با لجاجت و سرسختی، به تحریر فیلسوف ما از این مسئله نیز بیاعتنا بوده است.
🔖رضا داوری اردکانی در کتاب وضع کنونی تفکر در ایران اذعان میکند «اینکه چه اجزایی از تمدن غرب را باید گرفت و کدامها را باید ترک کرد، هیچ اساس درست ندارد.» منتها احسان نراقی در گزینشگری از تمدن غربی همان راهی میرود که بیست سال بعد عبدالکریم سروش نیز آن را تکرار میکند و خواهان اخذ خوبیهای غرب و دفع بدیهای آن میشود. با این تفاوت که گرایشی که نراقی آن را نمایندگی میکرد، نیمنگاهی به سنت داشت؛ اما گرایشی که سروش نمایندهی آن بود بیتوجه به سنت بود. جالب آن است که داوری در گذشته خویش پاسخ آینده سروش را میدهد و با مطمحنظر داشتن سیر قهقهرایی روشنفکری در ایران، تمنای محال سروش در پیوند زدن لیبرالیسم و دین به عنوان فربهترین عمل جراحی گزینشگرانه در چهار دهه اخیر را به نوعی پیشبینی و آن را نقد میکند.
📝@rezadavariardakani
🔖نویسنده مقاله «فیلسوف حکومت استثنائی اسلامی» از کتابهای «شاعران در زمانه عسرت»، «مبانی نظری تمدن غربی» و «عصر اوتوپی» به عنوان کتابهایی نام میبرد که داوری اردکانی پیش از انقلاب 1357 نوشته است. در بین از روی ناآگاهی و یا غفلت کتاب «وضع کنونی تفکر در ایران» را که مهمترین کتاب فیلسوف ما پیش از انقلاب 1357 و حتی پس از آن است مورد بیاعتنایی قرار میدهد. کتاب پیشگفته اگر تنها اثر مکتوب داوری اردکانی بود برای ثبت نامش در تاریخ اندیشه ایران کفایت مینمود. چه اینکه میتوان به این گفته خطر کرد و گفت که بقیه آثار داوری اردکانی در چهل سال گذشته، توضیح فقرات همین کتاب است. داوری در کتاب «وضع کنونی تفکر در ایران» تجددستیزی به مثابه مذهب مختار فردید، آلاحمد، شریعتی، شایگان و نراقی را مورد چون و چرا قرار میدهد و حتی نکتهای را مورد نقد قرار میدهد که آینده روشنفکری دینی مبتنی بر آن سامان مییابد. چه اینکه خیال خام برخورد گزینشی و دلبخواهانه با تمدن غربی همواره مورد نظر روشنفکران دینی و غیردینی در ایران قرار داشته است.
🔖به عنوان مثال احسان نراقی در کتاب غربت غربی مینویسد: «جان کلام اینجا است که جوامع و ملل شرقی در این رهگذر و کشاکش باید به روش اتخاذ تمدن و تجربهی علمی غرب آشنایی جدیدی پیدا کنند تا بتوانند با اختیار و تدبیر آنچه را مفید و ضرور تشخیص میدهند برگزینند و بدون اینکه یکسره محکوم و منکوب آن گردند، صاحب علوم و فنون جدید شوند و هستی معنوی و پایگاه های روحی و فرهنگی خود را بر سر آن از دست ندهند.» اینکه چگونه میتوان در تقدیر تاریخی دستکاری کرد و هر آنچه خواست از توشهی آن برداشت، نکتهای است که روشنفکری معاصر ایران همواره از پاسخ به آن عاجز بوده و با لجاجت و سرسختی، به تحریر فیلسوف ما از این مسئله نیز بیاعتنا بوده است.
🔖رضا داوری اردکانی در کتاب وضع کنونی تفکر در ایران اذعان میکند «اینکه چه اجزایی از تمدن غرب را باید گرفت و کدامها را باید ترک کرد، هیچ اساس درست ندارد.» منتها احسان نراقی در گزینشگری از تمدن غربی همان راهی میرود که بیست سال بعد عبدالکریم سروش نیز آن را تکرار میکند و خواهان اخذ خوبیهای غرب و دفع بدیهای آن میشود. با این تفاوت که گرایشی که نراقی آن را نمایندگی میکرد، نیمنگاهی به سنت داشت؛ اما گرایشی که سروش نمایندهی آن بود بیتوجه به سنت بود. جالب آن است که داوری در گذشته خویش پاسخ آینده سروش را میدهد و با مطمحنظر داشتن سیر قهقهرایی روشنفکری در ایران، تمنای محال سروش در پیوند زدن لیبرالیسم و دین به عنوان فربهترین عمل جراحی گزینشگرانه در چهار دهه اخیر را به نوعی پیشبینی و آن را نقد میکند.
📝@rezadavariardakani
✏️سروش یا داوری؟ بخش چهارم
🔖پرمبرهن است که اگر داوری در دهه شصت با لیبرالیسم موافقتی نداشته است، همواره کاری به درستی و نادرستی آن نیز نداشته است، او همواره بر آن بوده است که لیبرال دموکراسی با دخالت دین در حکومت نمیتواند موافق باشد. سوال داوری از سروش این بود که چگونه دین میتواند از لیبرالیسم مدد جوید تا در استقرارش در حاکمیت یک چارچوب سیاسی مشارکت کند. البته که در مقام عمل بسیار زود روشن شد که دین و لیبرالیسم دو امر جداگانهای هستند و جمهوری اسلامی نیز بیآنکه سروش را منکوب کند، به راهی که امروز میبینم رفت. راهی که سروش در برابر آن ایستادگی سیاسی کرد و جنجالآفرین شد و داوری در برابر آن ایستادگی فکری کرد و مسئلهآفرین شد. مسئلهای که مشهورترین نمود آن در نامه کوتاه داوری به دبیرخانه علم دینی مبنی بر محال بودن تمنای تولید این سنخ از علوم متبلور شد و سببساز مباحث زیادی شد.
🔖برعکس چیزی که نویسنده مقاله تصور میکند از اوایل انقلاب تاکنون در موارد بسیاری این تذکر را داده است که تحول در علم دستوری نیست و اگر باید در علم تحولی به وجود آید این تحول در حوزه دانش و در میان دانشمندان نضج پیدا میکند. او در دهه شصت و هفتاد این تذکر را به سروش و شرکایش میداد و در دهه هشتاد و نود نیز این تذکر را خطاب به اصولگرایان و محافظهکاران مطرح میکرد تا ضمن تاکید بر موقعیت خطیر خود در ایران معاصر، معنای تاخت و تاز همزمان رادیکالهای اصلاحطلب و بنیادگرایان محافظهکار را برای اهل علم و معرفت روشن کرده باشد. اما نویسنده مقاله با تکه تکه کردن جملات داوری اردکانی همه مساعی خود را به کار میبندد تا از چهرهای که کارنامهاش نشان داده که ضدتناقض بوده و همواره درباره تناقضها در روشنفکری دینی و مارکسیسم و جهموری اسلامی و ... تذکر داده است، تصویری وارونه و متناقض ارائه دهد.
🔖این در حالی است که تمام دستاورد نویسنده در بازنشر جملاتی از داوری که در ابتدای انقلاب اسلامی گفته ، به مقتضای زمان و فضای انقلاب بوده است و همین ادبیات چه بسا متدینانهتر را از سوی سروش نیز در شاهدیم. با این تفاوت که سروش تنها اهل نظر نبود، بلکه اهل عمل نیز بود و با عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی، ضربهای کاری بر پیکر دانشگاه وارد آورد. البته با تحلیل روزنامهنگار اصلاحطلب، داوری اردکانی به عنوان ایدهپرداز انقلاب فرهنگی، راهبر سروش در حمله به دانشگاه شده است! اما واقعیت است که عبدالکریم سروش خود یکی از استوانههای اصلی تبیین و نگرش جدید به عالم و آدم پس از انقلاب اسلامی در سال 1357 و بسط تبعات آن بود. اما سروش چگونه در این جایگاه ایدئولوژیک قرار گرفت؟
📝@rezadavariardakani
🔖پرمبرهن است که اگر داوری در دهه شصت با لیبرالیسم موافقتی نداشته است، همواره کاری به درستی و نادرستی آن نیز نداشته است، او همواره بر آن بوده است که لیبرال دموکراسی با دخالت دین در حکومت نمیتواند موافق باشد. سوال داوری از سروش این بود که چگونه دین میتواند از لیبرالیسم مدد جوید تا در استقرارش در حاکمیت یک چارچوب سیاسی مشارکت کند. البته که در مقام عمل بسیار زود روشن شد که دین و لیبرالیسم دو امر جداگانهای هستند و جمهوری اسلامی نیز بیآنکه سروش را منکوب کند، به راهی که امروز میبینم رفت. راهی که سروش در برابر آن ایستادگی سیاسی کرد و جنجالآفرین شد و داوری در برابر آن ایستادگی فکری کرد و مسئلهآفرین شد. مسئلهای که مشهورترین نمود آن در نامه کوتاه داوری به دبیرخانه علم دینی مبنی بر محال بودن تمنای تولید این سنخ از علوم متبلور شد و سببساز مباحث زیادی شد.
🔖برعکس چیزی که نویسنده مقاله تصور میکند از اوایل انقلاب تاکنون در موارد بسیاری این تذکر را داده است که تحول در علم دستوری نیست و اگر باید در علم تحولی به وجود آید این تحول در حوزه دانش و در میان دانشمندان نضج پیدا میکند. او در دهه شصت و هفتاد این تذکر را به سروش و شرکایش میداد و در دهه هشتاد و نود نیز این تذکر را خطاب به اصولگرایان و محافظهکاران مطرح میکرد تا ضمن تاکید بر موقعیت خطیر خود در ایران معاصر، معنای تاخت و تاز همزمان رادیکالهای اصلاحطلب و بنیادگرایان محافظهکار را برای اهل علم و معرفت روشن کرده باشد. اما نویسنده مقاله با تکه تکه کردن جملات داوری اردکانی همه مساعی خود را به کار میبندد تا از چهرهای که کارنامهاش نشان داده که ضدتناقض بوده و همواره درباره تناقضها در روشنفکری دینی و مارکسیسم و جهموری اسلامی و ... تذکر داده است، تصویری وارونه و متناقض ارائه دهد.
🔖این در حالی است که تمام دستاورد نویسنده در بازنشر جملاتی از داوری که در ابتدای انقلاب اسلامی گفته ، به مقتضای زمان و فضای انقلاب بوده است و همین ادبیات چه بسا متدینانهتر را از سوی سروش نیز در شاهدیم. با این تفاوت که سروش تنها اهل نظر نبود، بلکه اهل عمل نیز بود و با عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی، ضربهای کاری بر پیکر دانشگاه وارد آورد. البته با تحلیل روزنامهنگار اصلاحطلب، داوری اردکانی به عنوان ایدهپرداز انقلاب فرهنگی، راهبر سروش در حمله به دانشگاه شده است! اما واقعیت است که عبدالکریم سروش خود یکی از استوانههای اصلی تبیین و نگرش جدید به عالم و آدم پس از انقلاب اسلامی در سال 1357 و بسط تبعات آن بود. اما سروش چگونه در این جایگاه ایدئولوژیک قرار گرفت؟
📝@rezadavariardakani
✏️سروش یا داوری؟ بخش پنجم
🔖سروش با نوشتن کتاب «نهاد ناآرام جهان» چراغ سبز نخست خود را به ارباب قدرت نشان میدهد. او در این کتاب از عدم فراگیر شدن نظریه حرکت جوهری ملاصدرا شکوه میکند و آن را همسنگ نظریه جاذبه عمومی نیوتن و همچنین نظریه نسبیت عام انشتین ارزیابی میکند. این کتاب علیرغم اینکه به چشم مطهری خوش مینشیند، به مذاق رهبر انقلاب اسلامی هم خوش میآید و امام خمینی به عنوان فقیهی که سخت وابسته آراء و نظرات ملاصدرا است، رساله صدرایی سروش را تحسین و خود سروش را مورد تفقد خویش قرار میدهد. سروش در توجه به ملاصدرا، توتالیترترین و خطرآفرینترین بخش اندیشه او را مطمحنظر قرار میدهد. بخشی که با توصیه به یک نابگرایی، در پی یک گزینشگری مبسوط و کشف یک کیمیا برای حل تناقضات دینی و دنیوی است. با این چشمانداز میتوان از مکتب فکری متعالیه، رویداد سیاسی انقلاب اسلامی و حرکت روشنفکری اصلاحطلبان دینی نظیر سروش به عنوان سه ضلع مثلثی یاد کرد بیوقفه با کنار گذاشتن اصول عقلی تامل در سرشت امور، راه را برای ترکیبات و ابداعات خودسرانه کوبیده و آینده نامعلومی را برای ایران رقم زدهاند.
🔖اما ملاصدرا برای سروش منبع خیر نیز بود و او را به طبقات بالای قدرت رسانید. اگر کتاب نخست سروش، او را به عنوان چهرهای آیندهدار در مسیر انقلاب اسلامی معرفی میکرد، کتاب دوم جایگاه او را به عنوان متفکری آیندهدار در سیستم جمهوری اسلامی تضمین میکرد. سروش که از این جایگاه مسرور بود، کتاب بعدی خود را با روحیهای به مراتب بالاتر منتشر کرد. «علم چیست؟ فلسفه چیست؟» کتاب بعدی سروش بود که این بار به مقصد تجهیز انقلاب اسلامی به ادوات فکری و ایدههای نظری در برابر مخالفان تئوریک خود نوشته میشود و در آن حفاظت فکری از «شجره طیبه جمهوری اسلامی» مطمح نظر نویسنده قرار میگیرد. عبدالکریم سروش از سوی امام خمینی به عنوان جوانترین عضو ستاد انقلاب فرهنگی منصوب میشود و جایگاهی رسمی پیدا میکند. پس از وقوع انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها، مصممتر از همیشه و برای اینکه «دانشگاهها عطر و بوی اسلام بگیرند» آثاری نظیر «دانش و ارزش»، «علم و ایمان» و «ایدئولوژی شیطانی» را مینویسد.
🔖او سپس هوادار پوپر و ناقل اقوال او میشود و سردمدار گروهی میشود که لیبرالیسم را در پیوند با اسلامگرایی میخواهند. وقتی صدای اعتراض داوری اردکانی مبنی بر اینکه دین با هیچیک از ایدئولوژی¬ها جمع نمی¬شود و نباید به ایدئولوژی تبدیل شود بلند میشود، شدیدترین حملهها از سوی امثال گنجی به عنوان دنباله مطبوعاتی عبدالکریم سروش در فضای سیاسی ایران خطاب به داوری سامان داده میشود. به نظر میرسد مقاله «فیلسوف حکومت استثنائی اسلامی» نیز تلاشی مجدد برای به سکوت واداشتن داوری و مهمتر از آن تمهید مقدمات به اصطلاح نظری برای بازگشت به وضعی است که روشنفکران دینی متفکران قوم بودهاند. چیزی که روزنامهنگار اصلاحطلب از آن غلت ورزیده این است که اگر داوری اردکانی مدافع انقلاب بود، این دفاع رنگ فلسفی داشت و نه سیاسی و فیلسوف ما نمیتوانست همانند سروش وابستگی سیاسی داشته باشد. به همین مناسبت او نمیتوانست معلم و یا ایدئولوگ انقلاب اسلامی باشد. به همین مناسبت تا اطلاع ثانوی لقب ایدئولوگ انقلاب اسلامی و معلم انقلاب فرهنگی در اردوگاه روشنفکری دینی منحصر است.
📝@rezadavariardakani
🔖سروش با نوشتن کتاب «نهاد ناآرام جهان» چراغ سبز نخست خود را به ارباب قدرت نشان میدهد. او در این کتاب از عدم فراگیر شدن نظریه حرکت جوهری ملاصدرا شکوه میکند و آن را همسنگ نظریه جاذبه عمومی نیوتن و همچنین نظریه نسبیت عام انشتین ارزیابی میکند. این کتاب علیرغم اینکه به چشم مطهری خوش مینشیند، به مذاق رهبر انقلاب اسلامی هم خوش میآید و امام خمینی به عنوان فقیهی که سخت وابسته آراء و نظرات ملاصدرا است، رساله صدرایی سروش را تحسین و خود سروش را مورد تفقد خویش قرار میدهد. سروش در توجه به ملاصدرا، توتالیترترین و خطرآفرینترین بخش اندیشه او را مطمحنظر قرار میدهد. بخشی که با توصیه به یک نابگرایی، در پی یک گزینشگری مبسوط و کشف یک کیمیا برای حل تناقضات دینی و دنیوی است. با این چشمانداز میتوان از مکتب فکری متعالیه، رویداد سیاسی انقلاب اسلامی و حرکت روشنفکری اصلاحطلبان دینی نظیر سروش به عنوان سه ضلع مثلثی یاد کرد بیوقفه با کنار گذاشتن اصول عقلی تامل در سرشت امور، راه را برای ترکیبات و ابداعات خودسرانه کوبیده و آینده نامعلومی را برای ایران رقم زدهاند.
🔖اما ملاصدرا برای سروش منبع خیر نیز بود و او را به طبقات بالای قدرت رسانید. اگر کتاب نخست سروش، او را به عنوان چهرهای آیندهدار در مسیر انقلاب اسلامی معرفی میکرد، کتاب دوم جایگاه او را به عنوان متفکری آیندهدار در سیستم جمهوری اسلامی تضمین میکرد. سروش که از این جایگاه مسرور بود، کتاب بعدی خود را با روحیهای به مراتب بالاتر منتشر کرد. «علم چیست؟ فلسفه چیست؟» کتاب بعدی سروش بود که این بار به مقصد تجهیز انقلاب اسلامی به ادوات فکری و ایدههای نظری در برابر مخالفان تئوریک خود نوشته میشود و در آن حفاظت فکری از «شجره طیبه جمهوری اسلامی» مطمح نظر نویسنده قرار میگیرد. عبدالکریم سروش از سوی امام خمینی به عنوان جوانترین عضو ستاد انقلاب فرهنگی منصوب میشود و جایگاهی رسمی پیدا میکند. پس از وقوع انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها، مصممتر از همیشه و برای اینکه «دانشگاهها عطر و بوی اسلام بگیرند» آثاری نظیر «دانش و ارزش»، «علم و ایمان» و «ایدئولوژی شیطانی» را مینویسد.
🔖او سپس هوادار پوپر و ناقل اقوال او میشود و سردمدار گروهی میشود که لیبرالیسم را در پیوند با اسلامگرایی میخواهند. وقتی صدای اعتراض داوری اردکانی مبنی بر اینکه دین با هیچیک از ایدئولوژی¬ها جمع نمی¬شود و نباید به ایدئولوژی تبدیل شود بلند میشود، شدیدترین حملهها از سوی امثال گنجی به عنوان دنباله مطبوعاتی عبدالکریم سروش در فضای سیاسی ایران خطاب به داوری سامان داده میشود. به نظر میرسد مقاله «فیلسوف حکومت استثنائی اسلامی» نیز تلاشی مجدد برای به سکوت واداشتن داوری و مهمتر از آن تمهید مقدمات به اصطلاح نظری برای بازگشت به وضعی است که روشنفکران دینی متفکران قوم بودهاند. چیزی که روزنامهنگار اصلاحطلب از آن غلت ورزیده این است که اگر داوری اردکانی مدافع انقلاب بود، این دفاع رنگ فلسفی داشت و نه سیاسی و فیلسوف ما نمیتوانست همانند سروش وابستگی سیاسی داشته باشد. به همین مناسبت او نمیتوانست معلم و یا ایدئولوگ انقلاب اسلامی باشد. به همین مناسبت تا اطلاع ثانوی لقب ایدئولوگ انقلاب اسلامی و معلم انقلاب فرهنگی در اردوگاه روشنفکری دینی منحصر است.
📝@rezadavariardakani
✏️روشنفکری زرد. بخش اول
یادداشت عبدالجواد موسوی در وبسایت خبرآنلاین
🔖روشنفکری زرد هم پدیده ای است. مثل خیلی دیگر از پدیده های روزگار ما. در زمانه ای که سیاست ورزی زرد و دین مداری زرد و فرهنگ و ادبیات زرد رایج است چرا روشنفکری زرد نداشته باشیم؟ هیچ ایرادی هم ندارد. روشنفکری زرد تا وقتی که حد و حدود خودش را می شناسد و با دامن زدن به مباحث نازل بین شاعران و نویسندگان و اهل نظر برای خودش مشتری جذب می کند و با به اشتراک گذاشتن عکس های مکش مرگ ما در فضای مجازی هواداران زردبازی را به وجد می آورد مشکل خاصی نیست.
🔖به هرحال چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید سرگرمی برای مردم امروز از نان شب واجب تر است و روشنفکری زرد هم یکی از معرکه گردانان کارناوال بزرگ روزگار ماست.روشنفکری زرد،هم مخاطبانش را سرگرم می کند و هم به توهم دانایی شان دامن می زند تا آنان در عین مستغرق بودن در متدانی ترین مراتب وجود به متمایز بودن از زمره بس بسیاران فخر بفروشند. اما مشکل از آن جایی آغاز می شود که روشنفکری زرد می خواهد ادای اهل تفکر را دربیاورد.
🔖آخرین نمونه این زردبازی روشنفکری همین شبه مقاله ای است که دوستان درباره دکتر رضا داوری اردکانی تدارک دیده اند. البته همین که سردبیر اندیشه پویا برای ساختن چهره دلخواه خود از دکتر رضا داوری اردکانی به یک مقاله طنزآمیز درباره ایشان اکتفا نکرده و مجبور شده برای اثبات دعوی اش دست کم به چند خط از مقاله های قدیمی و جدید دکتر داوری اشاره کند جای بسی شکر دارد. و این امید را در مخاطب برمی انگیزد که سردبیر جوان اگر عمری دراز داشته باشد می توان به آینده اش امیدوار بود.
🔖حقیقتا نمی دانم از کجا شروع کنم :خط غلط دفتر غلط املا غلط انشا غلط. مدعی می گوید: نوشته های داوری زمینه های سرکوب روشنفکران را فراهم کرد. خب، این دعوی را درباره خیلی های دیگر هم می توان کرد. می شود گفت مقالات و کتاب هایی که مراد آقای سردبیر علیه مارکسیست ها نوشت منجر به اعدام و زندانی شدن بسیاری از چپ ها در دهه شصت شد. اگر نویسنده بپذیرد ماجراهای ملتهب و پر حرف و حدیث دهه شصت ریشه در آن مقالات داشتند می توان سرکوب روشنفکران را هم به داوری نسبت داد. اصلا چرا راه دور برویم همین چیزهایی که در این سال ها آقای سردبیر و دوستانش علیه چپ ها نوشته اند و آن ها را جاهل و تروریست و خونخوار خوانده اند نمی تواند ربطی به خیلی از اتفاقات سال های اخیر داشته باشد؟ یا نباید از خودمان تئوری صادر کنیم یا اگر صادر کردیم باید به تبعات منطقی آن پایبند باشیم.
📝@rezadavariardakani
یادداشت عبدالجواد موسوی در وبسایت خبرآنلاین
🔖روشنفکری زرد هم پدیده ای است. مثل خیلی دیگر از پدیده های روزگار ما. در زمانه ای که سیاست ورزی زرد و دین مداری زرد و فرهنگ و ادبیات زرد رایج است چرا روشنفکری زرد نداشته باشیم؟ هیچ ایرادی هم ندارد. روشنفکری زرد تا وقتی که حد و حدود خودش را می شناسد و با دامن زدن به مباحث نازل بین شاعران و نویسندگان و اهل نظر برای خودش مشتری جذب می کند و با به اشتراک گذاشتن عکس های مکش مرگ ما در فضای مجازی هواداران زردبازی را به وجد می آورد مشکل خاصی نیست.
🔖به هرحال چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید سرگرمی برای مردم امروز از نان شب واجب تر است و روشنفکری زرد هم یکی از معرکه گردانان کارناوال بزرگ روزگار ماست.روشنفکری زرد،هم مخاطبانش را سرگرم می کند و هم به توهم دانایی شان دامن می زند تا آنان در عین مستغرق بودن در متدانی ترین مراتب وجود به متمایز بودن از زمره بس بسیاران فخر بفروشند. اما مشکل از آن جایی آغاز می شود که روشنفکری زرد می خواهد ادای اهل تفکر را دربیاورد.
🔖آخرین نمونه این زردبازی روشنفکری همین شبه مقاله ای است که دوستان درباره دکتر رضا داوری اردکانی تدارک دیده اند. البته همین که سردبیر اندیشه پویا برای ساختن چهره دلخواه خود از دکتر رضا داوری اردکانی به یک مقاله طنزآمیز درباره ایشان اکتفا نکرده و مجبور شده برای اثبات دعوی اش دست کم به چند خط از مقاله های قدیمی و جدید دکتر داوری اشاره کند جای بسی شکر دارد. و این امید را در مخاطب برمی انگیزد که سردبیر جوان اگر عمری دراز داشته باشد می توان به آینده اش امیدوار بود.
🔖حقیقتا نمی دانم از کجا شروع کنم :خط غلط دفتر غلط املا غلط انشا غلط. مدعی می گوید: نوشته های داوری زمینه های سرکوب روشنفکران را فراهم کرد. خب، این دعوی را درباره خیلی های دیگر هم می توان کرد. می شود گفت مقالات و کتاب هایی که مراد آقای سردبیر علیه مارکسیست ها نوشت منجر به اعدام و زندانی شدن بسیاری از چپ ها در دهه شصت شد. اگر نویسنده بپذیرد ماجراهای ملتهب و پر حرف و حدیث دهه شصت ریشه در آن مقالات داشتند می توان سرکوب روشنفکران را هم به داوری نسبت داد. اصلا چرا راه دور برویم همین چیزهایی که در این سال ها آقای سردبیر و دوستانش علیه چپ ها نوشته اند و آن ها را جاهل و تروریست و خونخوار خوانده اند نمی تواند ربطی به خیلی از اتفاقات سال های اخیر داشته باشد؟ یا نباید از خودمان تئوری صادر کنیم یا اگر صادر کردیم باید به تبعات منطقی آن پایبند باشیم.
📝@rezadavariardakani
✏️روشنفکری زرد. بخش دوم
🔖نمی شود ریاست فرهنگستان علوم را که یک شغل کاملا علمی و فرهنگی است و اصلا هیچ اراده اجرایی پشت آن نیست بیست و چهار ساعته توی سر داوری بکوبیم و از کنار یکی از اعضای نورچشمی و پرنفوذ شورای عالی انقلاب فرهنگی که قدرت زدن و بستن و عزل و نصب داشته به سادگی عبور کنیم. البته من از این دوقطبی سازی های مضحک سال هاست عبور کرده ام و معتقدم از داوری و سروش بسیار می توان آموخت به شرط آن که گوشی برای شنیدن داشته باشیم و اراده ای برای آموختن. دنبال تناقضات گفتاری و رفتاری چهل سال پیش با امروز هم نمی گردم: که هر که بی هنر افتد نظر به عیب کند.
🔖اگر قول دکتر سروش را درباره خاتم پیامبران بپذیریم که: پیامبر هر روز که از پیامبری اش می گذشت پیامبر تر می شد، نمی توانیم این تعبیر را درباره اربابان رای و نظر بپذیریم؟ این روزها آقای سروش حرف های جالب و قابل تاملی درباره لیبرالیزم می گوید. می توان به جای تامل در این سخنان مدام سخنان گذشته او را یادآور شدکه: شما که تا دیروز زیر علم لیبرالیزم سینه می زدید...خب که چه؟ یعنی ما خیلی باهوشیم و یادمان نرفته تو پیش از این چه رای و نظری داشته ای؟ اگر متفکران بخواهند به این سرزنش های خاله زنکی وقعی نهند باید عین ملانصرالدین تا آخر عمر بگویند:من چهل سال بیشتر ندارم.
🔖اگر حرف بر سر این است که چرا داوری نمی گوید من قبلا جور دیگری می اندیشیدم و حالا جور دیگر،که باید عرض کنم اول آن که گفته اما شما نشنیده ای. دوم این که گفتنش چه چیزی را تغییر می دهد؟ سوم این که مگر همه آدم هایی که تغییر کرده اند هر روز صبح این را به عالم و آدم اعلام می کنند؟ چهارم این که همان مراد حضرتعالی هنوز که هنوز است سعی می کند داستان دهه نخست انقلاب را جور دیگری برای ما روایت کند، یک بار هم که این اواخر شجاعت و صراحت به خرج داد و نظرش را درباره بنیانگذار انقلاب بر زبان آورد با او چنان کردند که مسلمان نشنود کافر مبیناد! از کجا معلوم که اگر دکتر داوری به صراحتی که مورد علاقه شماست از گذشته خود اعلام برائت کرد شما بی خیال شوید و ننویسید حالا که خودت گفتی پس بی زحمت نقش خودت را در قتل های زنجیره ای و ماجرای کانون نویسندگان و اتوبوس ارمنستان هم بپذیر! شوخی نمی کنم. از شمایان بعید نیست. در مقام فرشتگان مقرب الهی نشسته اید و هر کسی را چون شما نمی اندیشد به بدترین چیزها متهم می کنید. چون دکتر داوری حاضر نیست به بعضی ها بد و بیراه بگوید پس متهم به دشمنی با آزادی است؟
📝@rezadavariardakani
🔖نمی شود ریاست فرهنگستان علوم را که یک شغل کاملا علمی و فرهنگی است و اصلا هیچ اراده اجرایی پشت آن نیست بیست و چهار ساعته توی سر داوری بکوبیم و از کنار یکی از اعضای نورچشمی و پرنفوذ شورای عالی انقلاب فرهنگی که قدرت زدن و بستن و عزل و نصب داشته به سادگی عبور کنیم. البته من از این دوقطبی سازی های مضحک سال هاست عبور کرده ام و معتقدم از داوری و سروش بسیار می توان آموخت به شرط آن که گوشی برای شنیدن داشته باشیم و اراده ای برای آموختن. دنبال تناقضات گفتاری و رفتاری چهل سال پیش با امروز هم نمی گردم: که هر که بی هنر افتد نظر به عیب کند.
🔖اگر قول دکتر سروش را درباره خاتم پیامبران بپذیریم که: پیامبر هر روز که از پیامبری اش می گذشت پیامبر تر می شد، نمی توانیم این تعبیر را درباره اربابان رای و نظر بپذیریم؟ این روزها آقای سروش حرف های جالب و قابل تاملی درباره لیبرالیزم می گوید. می توان به جای تامل در این سخنان مدام سخنان گذشته او را یادآور شدکه: شما که تا دیروز زیر علم لیبرالیزم سینه می زدید...خب که چه؟ یعنی ما خیلی باهوشیم و یادمان نرفته تو پیش از این چه رای و نظری داشته ای؟ اگر متفکران بخواهند به این سرزنش های خاله زنکی وقعی نهند باید عین ملانصرالدین تا آخر عمر بگویند:من چهل سال بیشتر ندارم.
🔖اگر حرف بر سر این است که چرا داوری نمی گوید من قبلا جور دیگری می اندیشیدم و حالا جور دیگر،که باید عرض کنم اول آن که گفته اما شما نشنیده ای. دوم این که گفتنش چه چیزی را تغییر می دهد؟ سوم این که مگر همه آدم هایی که تغییر کرده اند هر روز صبح این را به عالم و آدم اعلام می کنند؟ چهارم این که همان مراد حضرتعالی هنوز که هنوز است سعی می کند داستان دهه نخست انقلاب را جور دیگری برای ما روایت کند، یک بار هم که این اواخر شجاعت و صراحت به خرج داد و نظرش را درباره بنیانگذار انقلاب بر زبان آورد با او چنان کردند که مسلمان نشنود کافر مبیناد! از کجا معلوم که اگر دکتر داوری به صراحتی که مورد علاقه شماست از گذشته خود اعلام برائت کرد شما بی خیال شوید و ننویسید حالا که خودت گفتی پس بی زحمت نقش خودت را در قتل های زنجیره ای و ماجرای کانون نویسندگان و اتوبوس ارمنستان هم بپذیر! شوخی نمی کنم. از شمایان بعید نیست. در مقام فرشتگان مقرب الهی نشسته اید و هر کسی را چون شما نمی اندیشد به بدترین چیزها متهم می کنید. چون دکتر داوری حاضر نیست به بعضی ها بد و بیراه بگوید پس متهم به دشمنی با آزادی است؟
📝@rezadavariardakani
✏️روشنفکری زرد. بخش سوم
🔖داوری درباره بعضی از فعالان رسانه ای می گوید:( این ها اگر اهل فکر باشند منشا خیر می شوند و اگر بخواهند فلسفه را وسیله کنند به جایی نمی رسند. من آن ها را جوانان خوبی می دانم.) آقای سردبیر می نویسد:(عجیب آن که از فاصله گذاری با آن ها پرهیز می کند!) حیرتا! این میزان از کین توزی و خشونت ورزی و آن گاه دعوی آزادی خواهی داشتن حقیقتا نوبر است. چون داوری حاضر نیست به بعضی افراد و رسانه ها بد و بیراه بگوید و یا چون فلان آدم و بهمان نشریه به دکتر داوری بد و بیراه نگفته اند پس او چنین است و چنان؟ آخر این چه منطقی است؟
🔖اول این که دست کم از سال ۸۸ به این طرف کم نبودند آدم ها و رسانه های تندرو و بی اخلاقی که همه جور بد و بیراهی نثار دکتر کردند و او را به ضدیت با اسلام و انقلاب و نظام متهم ساختند. از جلیلی و حسن عباسی بگیر تا خبرگزاری های ریز و درشت مدعی ارزشمداری. دوست پرونده ساز ما دست کم باید به این بد و بیراه ها اشاره ای می کرد اما اگر این اتفاق ها هم رخ نمی داد بازهم چنین نتیجه گیری ای خلاف عقل و انصاف است. با همین معیارهای صدتا یک غاز الان باید نشریه اندیشه پویا حامی احمدی نژاد باشد.
🔖چون هم کیهان به احمدی نژاد بد و بیراه می گوید و هم احمدی نژاد به کیهان. و تا دلتان بخواهد با یکدیگر فاصله گذاری دارند.راستی چرا دوستان لیبرال ما به جای این همه تکاپوی بیهوده در اثبات فاشیست بودن دکتر داوری از دوستان بازجویشان سئوال نمی کنند؟همین دوستانی که بسیاریشان امروزه تالی کارل پوپرند و از طفولیت شاگرد ژان ژاک روسو بوده اند می توانند به ما بگویند در دهه شصت که قربه الی الله مشغول سرکوب روشنفکران چپ و راست بوده اند کدامشان تحت تاثیر مقالات دکتر داوری به امر مقدس روشنفکر ستیزی می پرداختند. دست کم اسم آن مقاله یا کتابی را که منجر به تقویت روحیه روشنفکر ستیزی آن ها می شده به ما بگویند. شاید در آن صورت دیگر نیاز به این همه هیاهو بر سر هیچ نباشد.
📝@rezadavariardakani
🔖داوری درباره بعضی از فعالان رسانه ای می گوید:( این ها اگر اهل فکر باشند منشا خیر می شوند و اگر بخواهند فلسفه را وسیله کنند به جایی نمی رسند. من آن ها را جوانان خوبی می دانم.) آقای سردبیر می نویسد:(عجیب آن که از فاصله گذاری با آن ها پرهیز می کند!) حیرتا! این میزان از کین توزی و خشونت ورزی و آن گاه دعوی آزادی خواهی داشتن حقیقتا نوبر است. چون داوری حاضر نیست به بعضی افراد و رسانه ها بد و بیراه بگوید و یا چون فلان آدم و بهمان نشریه به دکتر داوری بد و بیراه نگفته اند پس او چنین است و چنان؟ آخر این چه منطقی است؟
🔖اول این که دست کم از سال ۸۸ به این طرف کم نبودند آدم ها و رسانه های تندرو و بی اخلاقی که همه جور بد و بیراهی نثار دکتر کردند و او را به ضدیت با اسلام و انقلاب و نظام متهم ساختند. از جلیلی و حسن عباسی بگیر تا خبرگزاری های ریز و درشت مدعی ارزشمداری. دوست پرونده ساز ما دست کم باید به این بد و بیراه ها اشاره ای می کرد اما اگر این اتفاق ها هم رخ نمی داد بازهم چنین نتیجه گیری ای خلاف عقل و انصاف است. با همین معیارهای صدتا یک غاز الان باید نشریه اندیشه پویا حامی احمدی نژاد باشد.
🔖چون هم کیهان به احمدی نژاد بد و بیراه می گوید و هم احمدی نژاد به کیهان. و تا دلتان بخواهد با یکدیگر فاصله گذاری دارند.راستی چرا دوستان لیبرال ما به جای این همه تکاپوی بیهوده در اثبات فاشیست بودن دکتر داوری از دوستان بازجویشان سئوال نمی کنند؟همین دوستانی که بسیاریشان امروزه تالی کارل پوپرند و از طفولیت شاگرد ژان ژاک روسو بوده اند می توانند به ما بگویند در دهه شصت که قربه الی الله مشغول سرکوب روشنفکران چپ و راست بوده اند کدامشان تحت تاثیر مقالات دکتر داوری به امر مقدس روشنفکر ستیزی می پرداختند. دست کم اسم آن مقاله یا کتابی را که منجر به تقویت روحیه روشنفکر ستیزی آن ها می شده به ما بگویند. شاید در آن صورت دیگر نیاز به این همه هیاهو بر سر هیچ نباشد.
📝@rezadavariardakani
Forwarded from مجلّه سياستنامه
📰اگر بپرسند چه تفاوتی میان احکام اخلاقی و قواعد و قوانین حقوقی وجود دارد، معمولاً پاسخ میدهند که قواعد و قوانین حقوقی ضمانت اجرا دارند و اگر کسی آنها را رعایت نکند بازخواست و مجازات میشود اما عمل نکردن به وظیفه اخلاقی و تخطی از حکم وجدان مؤاخذه و مجازات رسمی ندارد. به عبارت دیگر تفاوت اخلاق و حقوق در این است که احکام اخلاقی ضمانت اجرا و ناظر بیرونی ندارند. البته در نسبت اخلاق مسئولیت حقوق اهمیتی بیشتر دارد اما مسئولیت اخلاقی، مسئولیت در برابر خرد عملی شخصی است که به تکلیف عمل کرده یا عمل نکرده است. این اختلاف البته مهم است اما در حقیقت اختلاف میان حکم اخلاقی و حکم حقوقی با آن روشن نمیشود، بلکه نتیجه آن اختلاف یا یکی از نتایج آن است. آیا میتوانیم بگوییم احکام قانونی حقوقی متعلق به جامعه است و اشخاص در برابر جامعه ملزم به رعایت آنها هستند و اگر رعایت نکنند جامعه و حکومت از آنها بازخواست میکند؟ اما در اخلاق، شخص در مقابل خود مسئول است و حکومت و جامعه از کسی که از ادای فعل اخلاقی خودداری کرده است، بازخواست نمیکند. ممکن است گفته شود که این دو بیان تفاوت حقیقی با هم ندارند، بلکه تفاوتشان در ظاهر است. این گفته تا حدی درست است اما در بیان اخیر نکتهای زائد بر بیان اول میتوان یافت. وقتی میگوئیم مسئول اخلاق شخص است، وظیفه را هم شخص احساس میکند. یعنی کسی از بیرون دیگری را مکلّف نمیکند که یک فعل اخلاقی را به جا آورد. زیرا اگر شخص فعلی را اخلاقی نداند، چه آن را انجام بدهد و چه انجام ندهد در وضع اخلاقی قرار ندارد. قانون و مقررات را چه درست و به جا بدانیم و چه نادرست و نابه جا، باید انجام دهیم. اما قانون اخلاقی و احساس وظیفه، مدعی ندارد و کسی آن را از بیرون القا نمیکند، بلکه فرماندهنده و مجری آن خود شخص است و اگر بگویند قواعد اخلاقی را اشخاص وضع نمیکنند و قبل از اشخاص و بیرون از خودآگاهی ایشان وجود دارند، نمیتوانیم مرجعی را بیابیم که حکم اخلاقی صادر کند و ضامن اجرای درست احکام اخلاقی باشد🗞
🖍رضا داوری اردکانی
🔖 1400 کلمه
⏰زمان مطالعه: 10 دقيقه
📌 متن کامل را در صفحه 10 روزنامه سازندگی مورخ پنجم مهر 1398 مطالعه کنيد
💠 @goftemaann
🖍رضا داوری اردکانی
🔖 1400 کلمه
⏰زمان مطالعه: 10 دقيقه
📌 متن کامل را در صفحه 10 روزنامه سازندگی مورخ پنجم مهر 1398 مطالعه کنيد
💠 @goftemaann
Forwarded from مجلّه سياستنامه
📰رضا داوری اردکانی در این میان فیلسوفی است که در خلاف آمد عادت اهل فلسفه ما به تامل و اندیشه در اکنون و وضع تاریخی ما پرداخته است. فلسفه اسلامی در ایران (اگر بیرون از ایران بتوان معنای محصلی برای فلسفه اسلامی یافت) و در نظری با اغماض پس از ملاصدرا نسبتی با اکنون نداشته و توان پرسش از امکانات و وضعیت تاریخی عالم ما ندارد و در سیاهه فلاسفه پس از صدرا ، هرچند که این عنوان با تسامح فراوان به خیل کثیری از آنان عطا شده است ، فیلسوفی نمی-یابیم که چونان رضا داوری به نظر و پرسش در وضع تفکر و تاریخ ما بپردازد. او اینک از توسعه و توسعه نیافتگی می¬گوید و هستند بسیاری که محنت عقل را با منحت جهل سودا کرده¬اند و با نگاهی به آثار متاخر این فیلسوف حکم به تغییر اندیشه او می¬کنند. در طی این چند سال برخی از سر جهل از تغییر او گفته¬اند و برخی دیگر از باب عناد او را در حد اهل متفکری در خدمت قدرت حاکمه تنزل داده¬اند. در پاسخ آنان که بی اتخاذ موضع ایدئولوژیک و یا معاندانه از تغییر او گفته¬اند می¬توان گفت که در هر وقت صورتی از تاریخ و وجود ظهور می¬کند و فیلسوف سخن¬گوی این ظهور است. دیرگاهی است که علم و نهادهای آن چونان لکاته¬ای میان اهل ایدئولوژی و صاحبان قدرت دست به دست می¬شود و خیل کثیری از آنان که بر کرسی¬های استادی تکیه زده¬اند چیزی جز مشاطه¬گران این عروس هزار داماد نیستند ؛ دریغ که در چنین بی¬ سامانی آنان که اهل اندیشه¬اند و سخن¬گویان زمان و وجود ، زبان جز به اشاره نمی¬توانند بگشایند و این درد آن وقت افزون شود که تاریخی برای این اشارات نباشد. تاریخ ما اینک از هم گسیخته است و شاید بهترین ظهور این گسستگی دوری ما از زبان ما باشد ، زبان در نسبت عالم قوام می¬یابد و فهم عالم را در خود و با خود هویدا می¬کند . زبان ظهور خرد تاریخی مردمانی است و در تاریخ از هم گسیخته زبان نیز مهجور می شود. آنچه شاید در اینجا محل پرسش باشد نسبت علت و معلولی این دو است ؛ هرچند که این پرسش در نظری برخی اهل فلسفه موجه می نماید اما بهتر است پیش از اندیشه در باب این امر بپرسیم که مگر میان تاریخ و زبان فاصله¬ای وجودی هست؟ و شاید نسبت میان زبان و تاریخ نه علت و معلولی که عیانی و مستوری باشد🗞
🖍محمد فاتح پور (اردلان)
🔖 1800 کلمه
⏰زمان مطالعه: 11 دقيقه
📌 متن کامل را در صفحه 10 روزنامه سازندگی مورخ 28 مهر 1398 مطالعه کنيد
💠 @goftemaann
🖍محمد فاتح پور (اردلان)
🔖 1800 کلمه
⏰زمان مطالعه: 11 دقيقه
📌 متن کامل را در صفحه 10 روزنامه سازندگی مورخ 28 مهر 1398 مطالعه کنيد
💠 @goftemaann