saied shemirani سعید شمیرانی
6.95K subscribers
19.6K photos
7.59K videos
1.66K files
1.84K links
Political activist @shemiranisaied تماس با جنبش فداییان ایران، برای انسجام وهماهنگ کردن با اهداف رفاه وآزادی برای هر ایرانی جدا ازهراندیشه سیاسی
Download Telegram
‍‍ هشداری جدی به باقیمانده سرداران سپاه :
منتشر ‌کن
#یک_سپاهی

روزی که انقلاب شد نسلی با سنین مختلف در صحنه اجتماعی حضور داشتند
و جامعه در حال گذار به سوی مدنیتی نوین بود .

من هم نوجوانی در آستانه ورود به عرصه زندگی بودم که موج فراز آمده بر جامعه با خود تکان میداد و با خود پیش می برد.
مانند همه نوجوانان دنیا انسانی بودم با احساسات و عواطف و آرزوها و خواستها، و البته دوستانی که در بسیاری امور مشابه بودیم.
و در یک محله زندگی می کردیم، و بازی ها و تفریحات معمول را می کردیم.
اما تنوع متعدد گروه هایی که خود را سیاسی می نامیدند، هرکدام از ما را به خود جذب کرده و در این مورد ما را با با تعدادی از هم متحد و با برخی دیگر دشمن کرده بود .
یکی عاشق مجاهدین غیور بود.
یکی فدایی خلق
یکی فرقانی
یکی مصدقی
یکی خود را عاشق ، یکی شاعر، و یا یک خواننده نشان می داد.
و من در این عرصه جزو اولین کسانی بودم که همراه دوستان هم سن خودم - که در کلاس قرآنی که از چند سال قبل روزهای صبح جمعه در اتاقی در کنار مسجد محل جمع میشدیم و قرآن و حدیث می خواندیم
و در نماز جماعت شب با هم بودیم

وارد بسیج شدیم
و هر هفته دو شب در مسجد محل اسلحه را از ستاد تحویل گرفته و نگهبانی و گشت می دادیم
و در برنامه های آموزش نظامی شرکت می کردیم
و روال زندگیمان این بود
و درس و مدرسه به الویت بعدی تبدیل شده بود .

یکی دو سالی گذشت
و وارد دهه شصت، یا سالهای سیاهی و تباهی تاریخ ایران شدیم.
هم جنگ عراق شروع شده بود، هم جنگ داخلی وجود داشت .

از درد و رنج برداران و خواهران و پدران و مادران کشته شده های ان روزها( چه در جبهه ها و چه در زندانها ) بسیار گفته شده است .
اما فکر نمی کنم و نشنیده ام کسی از رنج و افسردگی و دلتنگی نوجوانان و جوانانی که دوستان صمیمی خود را در این نزاع های از دست میدادند صحبتی کرده باشد .
اما این از رنجهای معمول جوانان در دهه شصت بود، که هم بازی های خود را یا در جنگ از دست می دادند، یا توسط جوخه های اعدام از بین می رفتند . من هم از این قاعده مستثنی نبودم و دوستانی را اینگونه از دست دادم
و رنج و افسردگی شان در وجودمان ماندگار شد .

اما چند سالی در بسیج بودم و بعد مدتی در جبهه بودم شناختی بسبج و مجموعه سپاه بدست آوردم که آینده زندگی ام را رقم زد .

تبلیغات رژیم در مورد بسیج و سپاه آن زمان همیشه یک سویه و یک جانبه و تک بعدی بود

در واقع سپاه و بسیج متشکل از مجموعه ایی از انسانها بود
و یک سیستم بر ان حاکم بود که نحوه ترفیع و پیشرفت را در آن تعیین می کرد .
در بسبج و سپاه توانایی و تخصص و دانش و هوش و شعور انسانی هیچ اهمیتی نداشت .
هرچه نابغه و مستعد و با شعور بودی، آنقدر پس زده می شدی .
هرچه نظر میدادی و ابراز خلاقیت میکردی، بهمان اندازه کنار زده می شدی .

اما هراندازه چاپلوسی می کردی و با شابلون مشخص فکری و ذهنی و کلامی ظاهری که تعریف شده بود همراه می شدی، و هرچه بیشتر اطاعت میکردی، و کمتر فکر میکردی، ببشتر مورد پذیرش قرار می گرفتی .

وقتی تا سطحی از سرسپردگی را نشان می دادی، نشان سپاه را بر روی سینه خود میزدی .

بقیه که این سطح از سرسپردگی را نشان نمی دادند ایمانشان کامل نبود و مخلص نبودند و از این نعمت محروم بودند.

وارد سپاه که شدی راه پیشرفت و ترقی همان بود که موجب ارتقا از بسبحی به سپاهی شده بود. سرسپردگی و ابراز انقلابی گری بیشتر و تبعیت از رهبری و جان نثاری و شهادت طلبی .
چه این امور را با تمام وجود پذیرفته باشی و چه فقط در ظاهر اظهار می کردی، مهم نبود .
مهم این بود که چنین نشان دهی و چنین بگویی، تا در سپاه پیشرفت کنی .

به این دلیل در سپاه دو گروه ترفیع می گرفتتد و قدرتشان افزایش می یافت .
گروهی که واقعا به آنچه می گفتند باور داشتند.
و گروهی که آنچه اظهار می کردند راهی برای پیشرفت در زندگیشان بود .

در جنگ و میدانهای نبرد، گروه اول بیشتر قربانی شدند.
چون با تمام وجود خود را نثار انجه می گفتتد، کردند.

آنها که از گروه دوم بودند، همیشه در گوشه کنارها پرسه می زدند و حفظ جان می کردند.

مهدی باکری کسی بود که این موصوعات را بهتر دیده بود
و وقتی آینده سپاه را پیش بینی کرد، آنها را به چند قسمت تقسیم کرد .

اما امروز حدود سی سال از آن زمان گذشته و غربالها انجام شده است .
آنها که به گفته خود باور داشتند، یا در جنگها کشته شدند
یا در روند حوادث تناقضها را دیدند
و برخی کنار کشیده و متزوی شدند
برخی هم خاموش نماندند و معترض شدند .
این گروه ، سرنوشتشان روبرو شدن با خشم حکومت بود . به اسم از قطار انقلاب جاماندن متهم شدند.
به آنها اسم بریده و خائن و بی بصیرت و .. گداشتند

بعضی مرموز کشته شدند.
بعضی محبوس شدند.
بعضی خاموش شدند.
و بعضی همچنان معترض هستند و بین خانه و زندان رفت و آمد می کنند .

البته یک عده از باورمندان ساده لوح هم هستند، که