"صدای ملّت"
7.96K subscribers
142K photos
69.2K videos
162 files
4.23K links

ولاتلبسوا الحق‌ بالباطل‌ و تکتموا‌ الحق‌ وانتم‌تعلمون‌. حق را با باطل در نیامیزید، حقیقت را که خود می‌دانید پنهان نکنید.

@sedayeslahat
Download Telegram
🔴🔴🔴عیدی در میان برهوت!

#احمد_زیدآبادی

کوه و دریا و جنگل جای خود، اما صحرا و دشت چیز دیگری است! بی‌دلیل نبوده است که مولانا در اوج غلیانِ شور و اشتیاقش، هوس می‌کرده خیمه بر صحرا زند!
مست گشتم خویش بر غوغا زنم
چَه چِه باشد خیمه بر صحرا زنم
چشم اندازِ بی‌نهایتِ صحرا دل را باز می‌کند و روح را به پرواز می‌آورد.
باری، در آستانۀ عید، التماس‌های بی‌حاصلِ وزیر بهداشت را به هیچ گرفتیم و چون خانوادگی بیماری کرونا را از سر گذارنده بودیم، راهی سفر به کویر مرکزی ایران شدیم. ابتدا چند روزی را در نزدیکی بسطام در میان شکوفه‌های سرما‌زدۀ باغ اَوِرس به سر بردیم، باغی که دکتر ولیان از فعالان محیط زیستی شاهرود به یاری همکارانش، آن را به ثمر رسانده و به صورت تفرجگاهی آرام و با صفا در آورده است.
بعد از آن از جنوب شاهرود، سر به دشت کویر گذاشتیم و از جادۀ خلوت و بی‌شانه‌ای که از طرود می‌گذرد، به معلمان رسیدیم. در حین عبور از این منطقه با خود گفتم که اگر ماشین در این منطقه خراب شود، چه کنیم؟ جاده نه شانه‌ای دارد، نه همسطح زمین است و نه عبور مروری در آن جریان دارد؟
ماشین اما یاری‌مان کرد و از آن منطقه که عمدتاً محل چرای شتران بود، بدون مشکل گذشت.
با خیال راحت به جادۀ معلمان به جندق زدیم که وسیع‌تر بود و شانه هم داشت. پس از عبور از گردنۀ کوتاهی، به برهوتِ مطلق رسیدیم. کران در کران زمین بی‌هیچ پستی و بلندی پیدا بود! خاکِ شور و پف کرده، اجازۀ رویش به هیچ نوع گیاهی نداده بود. جز مگس‌ها که نمی‌دانم در آن محیط از چه راهی تغذیه می‌کردند، اثری از کوچکترین حیات گیاهی یا حیوانی در صدها کیلومتر به چشم نمی‌خورد. مشغول سخنرانی در بارۀ جلوۀ اسرارآمیز این برهوت به بچه‌ها بودم که ماشین در موج‌هایِ سنگینِ روی جاده، چون قایقی در دریای توفانی به تلاطم افتاد و پلوس آن خرد شد....
شانس یارمان بود که موبایل کم و بیش آنتن می‌داد؛ اما به رغم استفاده از آن، برای ساعاتی کسی به یاری نیامد و مراکز امداد رسانی ما را مکرر به شماره‌ای در خور و بیابانک حواله دادند که صاحب آن امکان انتقال ماشین ما را نداشت و 250 کیلومتر هم از محل خراب شدن ماشین دور بود! نهایتاً خودروی حمل ماشین از دامغان اعزام شد و ما را در جاده‌ای که سراسر پر از دست‌انداز بود، به جندق رساند.
اجازه دهید از ادامۀ شرح این سفر صرف‌نظر کنم. فقط همینقدر بگویم که کویر در سرتاسرش هوایی توفانی و غبارآلود و پر گرد و خاک داشت و حلاوتی برای باز شدن دل و پرواز روح باقی نمی‌گذاشت! مردمِ تمام آبادی‌های سراسر منطقه و شهرهای کوچک و بزرگ حواشی آن در استان‌های اصفهان و یزد و کرمان و خراسان، از بارش اندکِ سال پیش به شدت نگران بودند و می‌گفتند چنین خشکسالی را به یاد ندارند. پوششِ گیاهیِ همیشگی دشت و صحرا نیز بی‌رنگ و رو شده بود و اثری از طراوت بهاری در آن دیده نمی‌شد.
با این وضع دلم سخت‌تر از قبل گرفت. پای صحبت هر کس هم که نشستم چنان از مشکلات و گرفتاری‌های بی‌شمار زندگی در سال‌های اخیر می‌نالید که آه از نهاد سنگ برمی‌خاست. یک نفر را هم ندیدم که از این اوضاع راضی باشد حتی آنهایی که علی‌الظاهر وضع مالی نامناسبی نداشتند. جالب اینکه برای اغلب آنها کرونا اصلاً مشکل به حساب نمی‌آمد و قرمز و نارنجی کردن شهرها را هم به توطئۀ دولت برای انحراف افکار عمومی از نایاب شدن مرغ و پیشگیری از تجمعات اعتراضی نسبت می‌دادند.‌
بحث قرارداد 25 ساله با چین هم مورد توجه بود. اغلب آن را "فروش ایران به چین" و واگذاری بنادر و جزایر بخصوص جزیرۀ کیش به چینی‌ها می‌دانستند و شماری هم می‌پرسیدند که واقعیت این ماجرا چیست و آیا اثری بر کاهش گرانی دارد یا نه؟
در واقع، در دورافتاده‌ترین مناطق کشور نیز مردم در بارۀ امور سیاسی از جمله انتخابات ریاست جمهوریِ پیشِ رو، همان حرف‌هایی را می‌زدند که در کوچه و بازار تهران شنیده می‌شود. همگی سوگند یاد می‌کردند که در انتخابات شرکت نمی‌کنند اما همگی هم خاطر نشان می‌کردند که سوگند آن دیگری را جدی نگیریم چرا که قبل از این هم، از این سوگندها خورده‌اند اما در روز انتخابات، به دلایلی به آن پایبند نمانده‌اند! با این حال، بر این نکته هم تأکید می‌کردند که این بار با همیشه فرق دارد!
#احمد_زیدآبادی
#دشت_کویر
#باغ_اورس
#جندق
#خشکسالی

#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
🔴🔴🔴شکوفه‌های سوخته

#احمد_زیدآبادی:

سال نو را در بلندای سنگ‌چینی در باغ اَوِرس در جلگۀ شرقی کوه شاهوار آغاز کردم. سرتاسر جلگه از بسطام تا خرقان زیر نگاهم بود. شکوفه‌ها در زیر نور چراغ‌های باغ شکوهی دو چندان داشتند. غزلِ مولانا با آوازِ دولتمندِ خالُف، خوانندۀ تاجیک، در گوشم طنین‌انداز بود:
ابر بیا و آب زن مشرق و مغرب جهان
من اوضاع را نه بنا به شرایط حال‌شان بلکه بنا به افق‌شان داوری می‌کنم. گاهی اوضاع پر بدک نیست اما چشم‌اندازی تیره و تار در انتظار است. گاهی هم اوضاع از هر جهت مصیبت‌بار است اما کورسویی از روشنایی در افق دیده می‌شود. سبب تفاوت زاویۀ نگاهم با دیگر دوستان نیز همین است.
می‌توان در افق جامعۀ ایرانی روزنی برای عبور از بلایا دید، اما طبق یک سنت ازلی، به شرطها و شروطها!
شرایط اما در وضعیت کنونی خود بسیار دشوار و غم‌انگیز است. این را می‌توان در هر قدمی در این خاک حس کرد. طبیعت نیز به این دشواری به سهم خود افزوده است. چند سالی است که اسفند ماه، رو به گرمی می‌گذارد و درختان به خواب رفته را به شوق شکوفایی زودرس می‌اندازد. فروردین اما سرد و گزنده می‌شود. در بامدادان سرما به نقطۀ انجماد می‌رسد و شکوفه‌ها را می‌سوزاند. باغداری که به امید تحصیل محصولی، درآمد خود را صرف هزینۀ آبیاری، کودپاشی، شخم و وجین باغش کرده است، با سوختن شکوفه‌ها دغدار و عیدش به عزا تبدیل می‌شود.
مقاوم کردن درختان میوه در برابر سرمای شکوفه‌سوزِ بهاری قاعدتاً کار دانشکده‌های کشاورزی و منابع طبیعی است، اما ارتباط این دانشکده‌ها با وضعیت عینی کشاورزی ایران تابعی از رابطۀ علم و مدیریت در کشور است! هر کدام به بیراهۀ خود می‌روند و انگیزه و توان گره‌گشایی را ندارند.
سرمازدگی محصولات، بخصوص در باغات پستۀ کرمان مصیبت به بار آورده است. سرمای سال گذشته محصول پارسال و امسال را از بین برده و سرمازدگی امسال، محصول سال بعد را نیز تباه کرده است. این بدان معنی است که باغداران کرمانی در شهرهای سیرجان و رفسنجان و زرند و شهربابک و انار سه سال پیاپی از هر نوع درآمدی محروم شده‌اند حال آنکه هزینۀ نگهداری باغات روی دوش آنها باقی مانده است. گویا برخی باغداران پس از سرمازدگی دچار سکته شده‌اند و برخی دیگر نیز به نان شب محتاج!
با این وضع باغات پسته روز به روز بی‌ارزش‌تر می‌شوند. آب هم که همچنان ام‌المصائب این سرزمین است. فلات مرکزی از آب خالی شده است. برخی از دشت‌های حاصل‌خیز عملاً مرده‌اند. بسیاری از مردم چنان عصبی و نومید و پرخاشجو شده‌اند که نمی‌توان کلامی آرام با آنها رد و بدل کرد.
روز پنجم فروردین که شاهرود را به سمت کویر مرکزی ایران پشت سر گذاشتیم، توفانی غریب به پا شد. در تاغ‌زارهای نرسیده به طرود، شن‌های روان هوا را تیره و تار کردند و به سمت جاده هجوم آوردند. این وضع تا معلمان کم و بیش ادامه داشت. از معلمان به سمت جندق، کویری برهوت و هموار با زمینی شور و نمناک پهنۀ زمین را پوشانده است. در این وسعت، هیچ اثری از حیات دیده نمی‌شود. نه کمترین اثری از هر نوع گیاهی و نه حتی دانۀ شنِ روانی. از این رو، به رغم زوزۀ لاینقطع باد، گرد و خاکی هم نبود، اما گرد و خاک از جندق تا چوپانان و از آنجا تا یزد همچنان افق را سیاه می‌کرد و بیابان را سراسر در می‌نوردید.
به دلیل بارش اندک، پوشش گیاهی این بخش از کویر ایران در حال رنگ باختن است، اما جا به جا کوهی را به طرز دلخراشی تخریب کرده‌اند تا معدن درونش را استخراج کنند.
در سیرجان مثل دیگر شهرهای شمالی استان کرمان سه شب پیاپی یخبندان شد و مَرهای درختان پسته را سوخت. برخی باغداران برای پیشگیری، در اطراف باغات خود با گازوئیل آتش افروختند. افاقه نکرد اما تمامی دشت‌های اطراف شهر را در دودی تلخ و غلیظ فرو برد. برای رهایی از دود به همراه یکی از دوستان قدیم به قصد دیدار از منطقۀ چهارگنبد از شهر بیرون زدیم. چهارگنبد تنها منطقۀ بکر و ییلاقی و به واقع منبع آب آشامیدنی مردم سیرجان است. در راه شنیدم که در آنجا به قصد استخراج مس مشغول تخریب محیط زیست شده‌اند. طاقت دیدن چنین صحنه‌ای را نداشتم و از دیدارش منصرف شدم.
اگر در چهارگنبد معدن زر ناب هم پیدا شود، استخراج آن جنایت است چه رسد به مس! برخی فعالان محیط زیست گفتند که فریادشان در این مورد به جایی نرسیده است چون ظاهراً برخی "دم کلفت‌ها" پشت ماجرایند! این داستان نیاز به پیگیری جدی دارد.
در پایان ممکن است بپرسید که با این اوصاف به کدام افق می‌توان دل‌خوش کرد؟ به این حال و احوال که فقط باید زار زار گریست، اما...

#باغ_اورس
#تخریب_محیط_زیست
#چهار_گنبد
#کویر_مرکزی_ایران

#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat