امروز یکی نیست که....
حدود یک ماه پیش زنگ زد و در بارۀ مصاحبهام با روزنامۀ سازندگی چیزهایی گفت. با خود گفتم ؛ چه انگیزه و حوصلهای دارد! اما بعد منظور اصلیاش از تماس تلفنی روشن شد. در واقع به بخشی از کتاب "بهار زندگی در زمستان تهران" که ذکری از او رفته بود، انتقاد ملایمی داشت. انتقادش این بود که من در آن کتاب ابتدا تأکید کردهام که سیدهادی خسروشاهی از اطلاعات گستردهای در بارۀ سازمانها و جنبشهای اسلامی معاصر برخوردار بود ولی چند سطر بعد نوشتهام که اطلاعاتش در این مورد جزیی بود!
به او اطمینان دادم که بسیار بعید است چنین تناقضگویی آشکاری را مرتکب شده باشم؛ با این حال، دوباره به کتاب مراجعه میکنم تا ببینم دقیقاً چه نوشتهام. بعد از مراجعه به کتاب متوجه شدم که سیدهادی دچار سوءبرداشت شده است. از این رو در تماس بعدی به او یادآوری کردم که تناقضی رخ نداده است چرا که در یک جا به اطلاعات گستردۀ او در بارۀ جنبشهای اسلامی اذعان کردهام و در جای دیگر اطلاعات او را در این زمینه بسیار جزیی یعنی ریز و همراه با جزئیات دانستهام. قانع شد و آدرس منزلام را گرفت تا برایام کتاب بفرستد. دو روز بعد بستهای حاوی حدود ده جلد کتاب از آثار سالهای اخیرش را دریافت کردم.
من تجربۀ خود از سلوک و نحوۀ پژوهش و تدریس سیدهادی خسروشاهی را در کتاب بهار زندگی به اختصار نقل کردهام و در اینجا فقط میتوانم این نکته را اضافه کنم که او به صراحت و بدون پردهپوشی خود را "اخوانی" یعنی پیرو اخوانالمسلمین و مرشد عام آن میدانست و از تمام شاخههای اخوان در سراسر جهان قاطعانه حمایت میکرد. شاید به همین علت او در فضای رسمی ایران به تدریج منزوی شد و روز به روز کمترمورد توجه قرار گرفت. سیدهادی با آنکه خود را اخوانی معرفی میکرد اما در تحمل عقیدۀ مخالف در بین همصنفانش نظیر نداشت. من در دورۀ تحصیلات فوق لیسانسام در آخر سالهای دهۀ شصت، بعد از کلاس درس، او را با جدلهای داغ خود تا پای ماشیناش در محوطۀ دانشگاه تهران بدرقه میکردم و عقایدش را با زبانی بیملاحظه به چالش میکشیدم. او گرچه گاهی در مقابل برخی تعبیرات چهرهاش ظاهراً از عصبانیت سرخ میشد، اما در فرو خوردن خشم خود استاد بود و کلمهای حاکی از بیتحملی بر زبانش جاری نمیشد.
فوت نابهنگام سیدهادی آن هم به دلیل ابتلا به ویروس کرونا مرا سخت غمزده کرد. او که روزگاری شهرتی گسترده داشت و در هر محفلی نامش بر سر زبانها بود به گونهای درگذشت که شاید مراسم چندانی هم برای او برگزار نشود!
مرگ او مرا به یاد شعری از کمالالدین اصفهانی پس از حملۀ مغول به اصفهان و قتلعام مردم آن شهر به سال 633 هجری انداخت:
کــو دیـده که تا بـر وطـن خـود گریـد
بر حال دل و واقعۀ بد گرید
دي بر سر مردهاي دو صـد شـیون بـود
امــروز یکــی نیســت کــه برصــد گرید!
#احمد_زیدآبادی
#کمالالدین_اصفهانی
#حمله_مغول
#سیدهادی_خسروشاهی
#کرونا
#ویروس
👇👇👇
@sedayeslahat
حدود یک ماه پیش زنگ زد و در بارۀ مصاحبهام با روزنامۀ سازندگی چیزهایی گفت. با خود گفتم ؛ چه انگیزه و حوصلهای دارد! اما بعد منظور اصلیاش از تماس تلفنی روشن شد. در واقع به بخشی از کتاب "بهار زندگی در زمستان تهران" که ذکری از او رفته بود، انتقاد ملایمی داشت. انتقادش این بود که من در آن کتاب ابتدا تأکید کردهام که سیدهادی خسروشاهی از اطلاعات گستردهای در بارۀ سازمانها و جنبشهای اسلامی معاصر برخوردار بود ولی چند سطر بعد نوشتهام که اطلاعاتش در این مورد جزیی بود!
به او اطمینان دادم که بسیار بعید است چنین تناقضگویی آشکاری را مرتکب شده باشم؛ با این حال، دوباره به کتاب مراجعه میکنم تا ببینم دقیقاً چه نوشتهام. بعد از مراجعه به کتاب متوجه شدم که سیدهادی دچار سوءبرداشت شده است. از این رو در تماس بعدی به او یادآوری کردم که تناقضی رخ نداده است چرا که در یک جا به اطلاعات گستردۀ او در بارۀ جنبشهای اسلامی اذعان کردهام و در جای دیگر اطلاعات او را در این زمینه بسیار جزیی یعنی ریز و همراه با جزئیات دانستهام. قانع شد و آدرس منزلام را گرفت تا برایام کتاب بفرستد. دو روز بعد بستهای حاوی حدود ده جلد کتاب از آثار سالهای اخیرش را دریافت کردم.
من تجربۀ خود از سلوک و نحوۀ پژوهش و تدریس سیدهادی خسروشاهی را در کتاب بهار زندگی به اختصار نقل کردهام و در اینجا فقط میتوانم این نکته را اضافه کنم که او به صراحت و بدون پردهپوشی خود را "اخوانی" یعنی پیرو اخوانالمسلمین و مرشد عام آن میدانست و از تمام شاخههای اخوان در سراسر جهان قاطعانه حمایت میکرد. شاید به همین علت او در فضای رسمی ایران به تدریج منزوی شد و روز به روز کمترمورد توجه قرار گرفت. سیدهادی با آنکه خود را اخوانی معرفی میکرد اما در تحمل عقیدۀ مخالف در بین همصنفانش نظیر نداشت. من در دورۀ تحصیلات فوق لیسانسام در آخر سالهای دهۀ شصت، بعد از کلاس درس، او را با جدلهای داغ خود تا پای ماشیناش در محوطۀ دانشگاه تهران بدرقه میکردم و عقایدش را با زبانی بیملاحظه به چالش میکشیدم. او گرچه گاهی در مقابل برخی تعبیرات چهرهاش ظاهراً از عصبانیت سرخ میشد، اما در فرو خوردن خشم خود استاد بود و کلمهای حاکی از بیتحملی بر زبانش جاری نمیشد.
فوت نابهنگام سیدهادی آن هم به دلیل ابتلا به ویروس کرونا مرا سخت غمزده کرد. او که روزگاری شهرتی گسترده داشت و در هر محفلی نامش بر سر زبانها بود به گونهای درگذشت که شاید مراسم چندانی هم برای او برگزار نشود!
مرگ او مرا به یاد شعری از کمالالدین اصفهانی پس از حملۀ مغول به اصفهان و قتلعام مردم آن شهر به سال 633 هجری انداخت:
کــو دیـده که تا بـر وطـن خـود گریـد
بر حال دل و واقعۀ بد گرید
دي بر سر مردهاي دو صـد شـیون بـود
امــروز یکــی نیســت کــه برصــد گرید!
#احمد_زیدآبادی
#کمالالدین_اصفهانی
#حمله_مغول
#سیدهادی_خسروشاهی
#کرونا
#ویروس
👇👇👇
@sedayeslahat