💢شيخی به زنی فاحشه گفتا: مستی
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتا: شيخا، هر آنچه گویی هستم
آيا تو چنان که می نمایی هستی
👤 #خیام
📚 #رباعیات
■ #شعر
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتا: شيخا، هر آنچه گویی هستم
آيا تو چنان که می نمایی هستی
👤 #خیام
📚 #رباعیات
■ #شعر
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
دشمن چو از هر حیله ای در ماند
سلسله ی دوستی بجنباند...
پس کارها بکند به دوستی
که هیچ دشمن نکند به دشمنی...!
👤 #سعدی
■ #شعر
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
سلسله ی دوستی بجنباند...
پس کارها بکند به دوستی
که هیچ دشمن نکند به دشمنی...!
👤 #سعدی
■ #شعر
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
آهن و فولاد هر دو از یک کوره می آیند برون
آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر است
ناکسی گر بر کسی بالا نشیند عیب نیست
روی دریا خس نشیند قعر دریا گوهر است...
👤 #صائب_تبریزی
■ #شعر
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر است
ناکسی گر بر کسی بالا نشیند عیب نیست
روی دریا خس نشیند قعر دریا گوهر است...
👤 #صائب_تبریزی
■ #شعر
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
رثای غزاله
لا
حالی که به نخجیر آیی از کشمیر
شالی از دریا آیی با
حالی که به آن گودی بی ما آیی
و سیاه آیی خوابایی از مخفیدر
حالی که ندانی که نمیدانی نه، دانی میدانی
با آن لب بالا برگشته بالا
لالا لالا تو غزاله لا
حالی که تو بازوها را خالی کردی از خیل سودا
برگشتی به زبانِ پیش از بودنِ خود لا
با سینهی مغروری مفرد سرشاری از خود بی شیرازه لا لالا لا
«گِریم تا او نکشاند خود را
ما را بکشد خود را نکشاند»
این را یک زنکودکِ عاشق پیش از خود مرگیدنِ او میگفت
حالی که بجنباند به بیابان سر را گورآهو
که ببوساند خود را به فضای پوشان
که بیندازد دنیا را شرقی در مخفیدر
نه، دانی میدانی تو غزاله لا
خوابی و بخوابی خوابی و بخوانی دربردر
اویانم دنیا را تا زیبا شد
بِتوام خود را تا حدِ نمنیدن
لالایم تا مرز خود ــ مرگیدن
که شوم کفنش
و زنیدن را طلبم
بتِ چینی خفته در پرده
که خراسانِ ابروهایش آمودریا را دربردر
حالی که مویم نیمهی آن مینیاتور بی عاشقه را مویم لا
خشک آید آن جنگل که تو را از خود ناویزدها
خشک آید! نیمهی آن بی عاشقه را لا حالا مویم
معشوقه در گودی آن شانهی خوابآور و خرابآباد
طاوسی روی آور
محزونهی ذیلِ ناهیدِ باران
بالا بالا
بارانِ بالا
و بلایی مشتق از شقهی شاعر و کفن در وا
به نخفتن گفته آری و جهان را اما خفته آنجا در مخفیدر
حالا به مصاف آید با مور آنجا آن میلاوِ رودکیی ریگِ آمودریا
و زبانش میلاویه از او و سه بوس از آن سبزه با لبهای بی چشمِ شاعر
لالا
تو غزاله لا
لالا
مویم لا بی صاحبِ «شبهای تهران» را
و نگفتن را گویم گفتن را که نگفتن را گفتن لا
و زنیدن را طلبم
اویانم دنیا را تا زیباشد
نمنم از از
از از نمنم ای «راحله»ی «گردوشکنان»، گویم با باتو بی از
و جلوتر نروم
طاهر شدنت را نتوانم دیدن زیرزمینی شدنت را نتوانم
و بیایم این زیرزمین
که هستهی خرما را برمیگیریم
و مغز گردو را در خرما میکاریم
طاووسی روی آور در مغز گردو در خرما لا لا
گیسو از روی پیشانی با انگشتی خونین به کنار
و طراوت غوغا تو غزاله
لا لا لا
#شعر #صوتی
#رضا_براهنی
#غزاله_علیزاده
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
لا
حالی که به نخجیر آیی از کشمیر
شالی از دریا آیی با
حالی که به آن گودی بی ما آیی
و سیاه آیی خوابایی از مخفیدر
حالی که ندانی که نمیدانی نه، دانی میدانی
با آن لب بالا برگشته بالا
لالا لالا تو غزاله لا
حالی که تو بازوها را خالی کردی از خیل سودا
برگشتی به زبانِ پیش از بودنِ خود لا
با سینهی مغروری مفرد سرشاری از خود بی شیرازه لا لالا لا
«گِریم تا او نکشاند خود را
ما را بکشد خود را نکشاند»
این را یک زنکودکِ عاشق پیش از خود مرگیدنِ او میگفت
حالی که بجنباند به بیابان سر را گورآهو
که ببوساند خود را به فضای پوشان
که بیندازد دنیا را شرقی در مخفیدر
نه، دانی میدانی تو غزاله لا
خوابی و بخوابی خوابی و بخوانی دربردر
اویانم دنیا را تا زیبا شد
بِتوام خود را تا حدِ نمنیدن
لالایم تا مرز خود ــ مرگیدن
که شوم کفنش
و زنیدن را طلبم
بتِ چینی خفته در پرده
که خراسانِ ابروهایش آمودریا را دربردر
حالی که مویم نیمهی آن مینیاتور بی عاشقه را مویم لا
خشک آید آن جنگل که تو را از خود ناویزدها
خشک آید! نیمهی آن بی عاشقه را لا حالا مویم
معشوقه در گودی آن شانهی خوابآور و خرابآباد
طاوسی روی آور
محزونهی ذیلِ ناهیدِ باران
بالا بالا
بارانِ بالا
و بلایی مشتق از شقهی شاعر و کفن در وا
به نخفتن گفته آری و جهان را اما خفته آنجا در مخفیدر
حالا به مصاف آید با مور آنجا آن میلاوِ رودکیی ریگِ آمودریا
و زبانش میلاویه از او و سه بوس از آن سبزه با لبهای بی چشمِ شاعر
لالا
تو غزاله لا
لالا
مویم لا بی صاحبِ «شبهای تهران» را
و نگفتن را گویم گفتن را که نگفتن را گفتن لا
و زنیدن را طلبم
اویانم دنیا را تا زیباشد
نمنم از از
از از نمنم ای «راحله»ی «گردوشکنان»، گویم با باتو بی از
و جلوتر نروم
طاهر شدنت را نتوانم دیدن زیرزمینی شدنت را نتوانم
و بیایم این زیرزمین
که هستهی خرما را برمیگیریم
و مغز گردو را در خرما میکاریم
طاووسی روی آور در مغز گردو در خرما لا لا
گیسو از روی پیشانی با انگشتی خونین به کنار
و طراوت غوغا تو غزاله
لا لا لا
#شعر #صوتی
#رضا_براهنی
#غزاله_علیزاده
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
Telegram
مرگ یک مرد
چه یادگار سیاهی نهاد بر درگاه
کسی که نعرهی خود را به آفتاب رساند
و هیچ رحم نکرد
به چشم خویش، به آن آفتاب خرمایی
که هیچ رحم نکرد
و مثل آب رها کرد بازوانش را
که بر سواحل تابان شانههای بلند
حمایلی ز افقهای روشنایی بود
غروب گونهی نابش، هزار مردمک دیده را پریشان کرد
و در حواشی آیینههای پیر و کدر
کسی که سایهی خود را به آفتاب رساند
به خویش خیره شد و در هراس باقی ماند
و پشت کرد
به این رذالت گسترده بر بساط زمان
و خلق، خلق شهید از کرانه نالیدند:
«به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید»
که مردهایم به داغ بلند بالایی
چه یادگار سیاهی نهاد بر درگاه
کسی که رحم نکرد
کسی که ماتم خود را به آفتاب رساند
#غمهای_بزرگ_ما -
در رثای غلامرضا تختی
#شعر
#رضا_براهنی
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
چه یادگار سیاهی نهاد بر درگاه
کسی که نعرهی خود را به آفتاب رساند
و هیچ رحم نکرد
به چشم خویش، به آن آفتاب خرمایی
که هیچ رحم نکرد
و مثل آب رها کرد بازوانش را
که بر سواحل تابان شانههای بلند
حمایلی ز افقهای روشنایی بود
غروب گونهی نابش، هزار مردمک دیده را پریشان کرد
و در حواشی آیینههای پیر و کدر
کسی که سایهی خود را به آفتاب رساند
به خویش خیره شد و در هراس باقی ماند
و پشت کرد
به این رذالت گسترده بر بساط زمان
و خلق، خلق شهید از کرانه نالیدند:
«به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید»
که مردهایم به داغ بلند بالایی
چه یادگار سیاهی نهاد بر درگاه
کسی که رحم نکرد
کسی که ماتم خود را به آفتاب رساند
#غمهای_بزرگ_ما -
در رثای غلامرضا تختی
#شعر
#رضا_براهنی
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شعر_شرف
حسین گفتن و دلباختن به خوی یزید
بدا به غیرت ما کوفیان عصر جدید!
چه سود در کنفِ رنگ و ریب فرسودن
مدام بردهی تزویر و زور و زر بودن
چه سود دل به غمت دادن و زبانم لال
حسین گفتن و آتشزدن به بیتالمال!
حسین کوفی پیمانشکن نمیخواهد
حسین سینهزن راهزن نمیخواهد
حسین را ز مرامش شناختن هنر است
حسین دیگری از نو نساختن هنر است
بزرگ فلسفهی قتل شاه دین این است
که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است
#سعید_بیابانکی
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
حسین گفتن و دلباختن به خوی یزید
بدا به غیرت ما کوفیان عصر جدید!
چه سود در کنفِ رنگ و ریب فرسودن
مدام بردهی تزویر و زور و زر بودن
چه سود دل به غمت دادن و زبانم لال
حسین گفتن و آتشزدن به بیتالمال!
حسین کوفی پیمانشکن نمیخواهد
حسین سینهزن راهزن نمیخواهد
حسین را ز مرامش شناختن هنر است
حسین دیگری از نو نساختن هنر است
بزرگ فلسفهی قتل شاه دین این است
که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است
#سعید_بیابانکی
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
دادِ خود از کس نیابم جز مگر
زآنکه او از من به من نزدیکتر
کین منی از وی رسد دم دم مرا
پس ورا بینم چو این شد کم مرا
#مولانا
#شعر_شب
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
زآنکه او از من به من نزدیکتر
کین منی از وی رسد دم دم مرا
پس ورا بینم چو این شد کم مرا
#مولانا
#شعر_شب
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
#شعر: سپیدهٔ_عشق
آسمان همچو صفحهٔ دل من
روشن از جلوه های مهتابست
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خوابست
خیره بر سایه های وحشی بید
می خزم در سکوت بستر خویش
باز دنبال نغمه ای دلخواه
می نهم سر به روی دفتر خویش
تن صدها ترانه می رقصد
در بلور ظریف آوایم
لذتی ناشناس و رویا رنگ
می دود همچو خون به رگهایم
آه ... گویی ز دخمهٔ دل من
روح شبگرد مه گذر کرده
یا نسیمی در این ره متروک
دامن از عطر یاس تر کرده
بر لبم شعله های بوسهٔ تو
می شکوفد چو لاله گرم نیاز
در خیالم ستاره ای پر نور
می درخشد میان هالهٔ راز
ناشناسی درون سینهٔ من
پنجه بر چنگ و رود می ساید
همره نغمه های موزونش
گوییا بوی عود می آید
آه ... باور نمی کنم که مرا
با تو پیوستنی چنین باشد
نگه آن دو چشم شور افکن
سوی من گرم و دلنشین باشد
بی گمان زان جهان رویایی
زهره بر من فکنده دیدهٔ عشق
می نویسم به روی دفتر خویش
( جاودان باشی ای سپیدهٔ عشق )
#فروغ_فرخزاد
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
آسمان همچو صفحهٔ دل من
روشن از جلوه های مهتابست
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خوابست
خیره بر سایه های وحشی بید
می خزم در سکوت بستر خویش
باز دنبال نغمه ای دلخواه
می نهم سر به روی دفتر خویش
تن صدها ترانه می رقصد
در بلور ظریف آوایم
لذتی ناشناس و رویا رنگ
می دود همچو خون به رگهایم
آه ... گویی ز دخمهٔ دل من
روح شبگرد مه گذر کرده
یا نسیمی در این ره متروک
دامن از عطر یاس تر کرده
بر لبم شعله های بوسهٔ تو
می شکوفد چو لاله گرم نیاز
در خیالم ستاره ای پر نور
می درخشد میان هالهٔ راز
ناشناسی درون سینهٔ من
پنجه بر چنگ و رود می ساید
همره نغمه های موزونش
گوییا بوی عود می آید
آه ... باور نمی کنم که مرا
با تو پیوستنی چنین باشد
نگه آن دو چشم شور افکن
سوی من گرم و دلنشین باشد
بی گمان زان جهان رویایی
زهره بر من فکنده دیدهٔ عشق
می نویسم به روی دفتر خویش
( جاودان باشی ای سپیدهٔ عشق )
#فروغ_فرخزاد
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
در قیامت ، عابدی را دوزخش انداختند
هر چه فریادش، جوابش را نمی پرداختند
داد میزد خوانده ام هفتاد سال، هرشب نماز
پس چه شد اینک ثواب ِآن همه راز و نیاز
یک ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه ات
تا شود اینگونه حالت، این جهنم خانه ات
گفت من در طول عمرم گر زدم یک تهمتی
ظلم باشد زان بسوزم، ای خدا کن رحمتی
آن ندا گفتا همانکس که زدی تهمت بر او
طفلکی هفتاد سال، جمع کرده بودش آبرو
#شعر_شب
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
هر چه فریادش، جوابش را نمی پرداختند
داد میزد خوانده ام هفتاد سال، هرشب نماز
پس چه شد اینک ثواب ِآن همه راز و نیاز
یک ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه ات
تا شود اینگونه حالت، این جهنم خانه ات
گفت من در طول عمرم گر زدم یک تهمتی
ظلم باشد زان بسوزم، ای خدا کن رحمتی
آن ندا گفتا همانکس که زدی تهمت بر او
طفلکی هفتاد سال، جمع کرده بودش آبرو
#شعر_شب
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 امروز سیوسومین سالگرد درگذشت #محمدحسین_شهریار و روز #شعر و #ادب_فارسی است. اما در این ویدئو به رابطه شهریار با موسیقی پرداختهایم.
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat