"صدای ملّت"
8.12K subscribers
142K photos
69.3K videos
162 files
4.24K links

ولاتلبسوا الحق‌ بالباطل‌ و تکتموا‌ الحق‌ وانتم‌تعلمون‌. حق را با باطل در نیامیزید، حقیقت را که خود می‌دانید پنهان نکنید.

@sedayeslahat
Download Telegram
محمد قاضی وقتی زنش فوت کرد ، خواهر زنش را گرفت .از او پرسیدند : چرا این کار را کردی.
گفت : برای صرفه جویی در مادر زن حسین توفیق وقتی ریش و پشم پرویز شاپور را دید ، گفت : شاپور را باید با " نی " بوسید

پرویز شاپور می گفت : سلمانی محل درست وسط خیابان با من احوالپرسی می کند . او می خواهد من حواسم پرت شود و زیر ماشین بروم چون چهل سال است سلمانی نرفته ام و بازارش را کساد کرده ام .!

پرویز شاپور می گفت : به رستورانی رفته بودم ، پیشخدمت را صدا زدم و گفتم : من که شوید پلو نخواسته بودم ، چرا برایم شوید پلو آورده ای ؟
پیشخدمت گفت : قربان این شوید پلو نیست ، موهای سروسبیل خودتان است که توی برنج افتاده !!

روی جلد اکثر کتابهایی که "دهباشی "
در می آورد نوشته شده است : به کوشش علی دهباشی.می گویند " ایرج پزشکزاد" اسم دهباشی را گذاشته است : " کوششعلی"

هادی خان " لب کلفت " می گفت : جوان که بودیم از ترس پدر و مادرمان نمی توانستیم سیگار بکشیم ، حالا هم که پا به سن گذاشته ایم از ترس بچه هایمان !

بلند ترین شعرهای معاصر را غلامحسین نصیری پور سروده که بعضی از شعرهایش به سیصد الی چهارصد صفحه می رسد .روزی شخصی از او پرسید : این دیگر چه شعرهایی است ؟نصیری پور جواب داد: اینها شعر خانواده است ، درست مانند نوشابه خانواده!

محمد قاضی می گفت :
من و "به آذین" و " یونسی" می خواهیم تشکیل ارکستری با هم بدهیم و در این ارکستر قرار است "به آذین " بزند ، من بخوانم و "یونسی "
برقصد!قاضی از نظر حنجره و به آذین از نظر دست و یونسی از نظر پا آسیب دیده بودند .

محمد علی فرزانه ( ادیب و مترجم و محقق آذربایجانی ) زمانی که انتشارات داشت ، می گفت : یک روز مامورین امنیتی آمدند و دوره های تاریخ طبری را از کتابفروشی ما جمع کردند و بردند ، ولی پس از دو ساعت کتابها را پس آوردندو گفتند : می بخشید، ما فکر کردیم کتابهای " احسان طبری " است .

حمید مصدق ناراحتی قلبی داشت و دود سیگار برایش مضر . همسرش (لاله خانم ) نوشته ای به سر در زده بود که : "در بیرون از خانه سیگار بکشید "

مهمانان سیگاری هم رعایت می کردند و می رفتند بیرون و پس از کشیدن سیگار دوباره می آمدند داخل .
یک شب حمید مصدق را دیدیم که خودش هم توصیه را رعایت کرده و رفته بیرون دارد سیگار می کشد!

در مجلس شورای ملی سابق روی دیوار بر تابلویی این عبارت نوشته شده بود :
(و شاورهم فی الامر) یعنی در کارها مشورت کنید .
پرویز شاپور می گفت :بعدها آن تابلو را برداشتند و به جایش این تابلو را گذاشتند: ( وشاور هم فی حسب الامر)یعنی در کارها طبق فرموده مشورت کنید.

محمد قاضی بدلیل عمل حنجره با دستگاهی صحبت می کرد که خودش اسمش را گذاشته بود " لسانک " درست مانند سمعک و عینک .
روزی می خواست با کسی تماس بگیرد ، شماره را اشتباه گرفت ، خانمی از آن سوی تلفن وقتی صدای قاضی را شنید ، پرسید : آقا شما غازی؟
قاضی گفت : من قاضی هستم ولی نه آن غازی که شما فکر می کنید.

در دانشگاه صنعت آب و برق مراسم بزرگداشتی برای فروغ فرخزاد گذاشته بودند و ما را هم دعوت کرده بودند .مجری برنامه به هر کسی که پشت تریبون می رفت می گفت : "استاد"
مرا هم استاد خطاب کرد به او گفتم : خواهش می کنم دیگر صفت "استاد"
"را به کار نبر.
بعد نوبت نمایشنامه نویس معاصر محمود استاد محمد شد . مجری برنامه وقتی می خواست اورا صدا بزند گفت : از آقای محمد خواهش می کنم تشریف بیاورند پشت تریبون

عمران صلاحی می گوید:
یک شب با عظیم خلیلی برای دیدن شاملو به منزلش رفتیم . عظیم هی به شاملو می گفت " استاد "
شاملو گفت : به من استاد نگو ، اگر نمیتوانی بگویی احمد ، بگو شاملو جان . عظیم خلیلی گفت : چشم " استاد "

بیژن جلالی می گفت : از وقتی که به من گفته اند " استاد " به ضرر گلها و گربه ها تمام شده است .
چون هم گلها تشنه مانده اند و هم گربه ها گرسنه ، زیرا با خودم می گویم : استاد که نباید به گلها آب و به گربه ها غذا بدهد!


📌فرازهایی از کتاب
در کمال تعجب
زنده یاد #عمران_صلاحی
نشر پوینده

#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat