ای دل به کوی او ز که پرسم که یار کو
در باغِ پر شکوفه که پرسد بهار کو
نقش و نگارِ کعبه نه مقصودِ شوق ماست
نقشی بلندتر زدهایم، آن نگار کو
جانا، نوای عشق خموشانه خوشتر است
آن آشنای ره که بوَد پردهدار کو
ماندم در این نشیب و شب آمد، خدای را
آن راهبر کجا شد و آن راهوار کو
ای بس ستم که بر سرِ ما رفت و کس نگفت
آن پیکِ رهشناسِ حکایتگزار کو
چنگی به دل نمیزند امشب سرود ما
آن خوش ترانه چنگیِ شب زندهدار کو
ذوقِ نشاط را می و ساقی بهانه بود
افسوس، آن جوانیِ شادیگسار کو
یک شب چراغِ روی تو روشن شود، ولی
چشمی کنار پنجرهی انتظار کو
خون هزار سروِ دلاور به خاک ریخت
ای سایه ! های هایِ لبِ جویبار کو ؟!
#هوشنگ_ابتهاج
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
در باغِ پر شکوفه که پرسد بهار کو
نقش و نگارِ کعبه نه مقصودِ شوق ماست
نقشی بلندتر زدهایم، آن نگار کو
جانا، نوای عشق خموشانه خوشتر است
آن آشنای ره که بوَد پردهدار کو
ماندم در این نشیب و شب آمد، خدای را
آن راهبر کجا شد و آن راهوار کو
ای بس ستم که بر سرِ ما رفت و کس نگفت
آن پیکِ رهشناسِ حکایتگزار کو
چنگی به دل نمیزند امشب سرود ما
آن خوش ترانه چنگیِ شب زندهدار کو
ذوقِ نشاط را می و ساقی بهانه بود
افسوس، آن جوانیِ شادیگسار کو
یک شب چراغِ روی تو روشن شود، ولی
چشمی کنار پنجرهی انتظار کو
خون هزار سروِ دلاور به خاک ریخت
ای سایه ! های هایِ لبِ جویبار کو ؟!
#هوشنگ_ابتهاج
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
شعر: #پردگی
دفتر: #چند_برگ_از_یلدا
جنگل سرسبز در حریق خزان سوخت
خیره بر او چشم خون گرفته خورشید
دامن دشت از غبار سوخته پر شد
مرغ شب از آشیانه پر زد و نالید
جنگل آتش گرفته از نفس افتاد
و آن همه رنگ و ترانه گشت فراموش
ابر سیه خیمه زد گرفته و سنگین
بر سر ویرانههای جنگل خاموش
اما شب ها که جز ستاره کسی نیست
زمزمهای در میان جنگل خفتهست
خاک نفس میکشد هنوز تو گویی
در نفسش بوی باغهای شکفته ست
سینه این خاک خشک سوخته حاصل
بستر بس جویبارهای روان است
در دل گسترده اش چو ابر گرانبار
اشک زلال هزار چشمه نهان است
پر ز عطش ریشههای زنده سرکش
چنگ فرو میبرند در جگر خاک
قلب زمین میزند ز جنبش رستن
با تپش پر شتاب خون طربناک در دل
هر دانهشای ز شوق شکفتن
رقص دلاویز ناز میشود آغاز
گویی در باغ آفتابی جانش
آمده ناگه هزار مرغ به پرواز
راه گشایان بذرهایی نهانی
گر شده از زیر سنگ ره بگشایند
نازک جانان سبزپوش بهاری
رقصان رقصان ز خاک و خاره برآیند
جوشش آن رنگ و بو که در تن ساقه ست
تا نشود گل ز کار باز نماند
شیره خورشید در رگش به تکاپوست
تا که چو رنگین کمان شکوفه فشاند
اینک ای باغبان شکوه شکفتن
ساقه جوانه زد و جوانه ترک خورد
شاخه خشکی که در تمام زمستان
زندگیش را نهفته داشت گل آورد
#هوشنگ_ابتهاج
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
دفتر: #چند_برگ_از_یلدا
جنگل سرسبز در حریق خزان سوخت
خیره بر او چشم خون گرفته خورشید
دامن دشت از غبار سوخته پر شد
مرغ شب از آشیانه پر زد و نالید
جنگل آتش گرفته از نفس افتاد
و آن همه رنگ و ترانه گشت فراموش
ابر سیه خیمه زد گرفته و سنگین
بر سر ویرانههای جنگل خاموش
اما شب ها که جز ستاره کسی نیست
زمزمهای در میان جنگل خفتهست
خاک نفس میکشد هنوز تو گویی
در نفسش بوی باغهای شکفته ست
سینه این خاک خشک سوخته حاصل
بستر بس جویبارهای روان است
در دل گسترده اش چو ابر گرانبار
اشک زلال هزار چشمه نهان است
پر ز عطش ریشههای زنده سرکش
چنگ فرو میبرند در جگر خاک
قلب زمین میزند ز جنبش رستن
با تپش پر شتاب خون طربناک در دل
هر دانهشای ز شوق شکفتن
رقص دلاویز ناز میشود آغاز
گویی در باغ آفتابی جانش
آمده ناگه هزار مرغ به پرواز
راه گشایان بذرهایی نهانی
گر شده از زیر سنگ ره بگشایند
نازک جانان سبزپوش بهاری
رقصان رقصان ز خاک و خاره برآیند
جوشش آن رنگ و بو که در تن ساقه ست
تا نشود گل ز کار باز نماند
شیره خورشید در رگش به تکاپوست
تا که چو رنگین کمان شکوفه فشاند
اینک ای باغبان شکوه شکفتن
ساقه جوانه زد و جوانه ترک خورد
شاخه خشکی که در تمام زمستان
زندگیش را نهفته داشت گل آورد
#هوشنگ_ابتهاج
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
آن که حق است گمانش به گمان تو، که نیست
گفت بیرون ز جهان است جهان تو، که نیست!
هر که پنداشتی از خویش به جای تو نشاند
چه توان داد نشانی ز نشان تو که نیست؟
تا چنین هر چه مرا بود و توان نیز افزود
همه از آن تو شد، چیست از آن تو که نیست؟
از تن زنده روان است روان تو، که گفت
بی تن زنده روان است روان تو؟ که نیست!
گفت عالم همه در بندگی شیطاناند
گفتم ای زاهد خودبین به زیان تو که نیست!
ره به معنی نبرد آن که به صورت نگرد
سایه گفتند که صوفیست، به جان تو که نیست!
#هوشنگ_ابتهاج
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
گفت بیرون ز جهان است جهان تو، که نیست!
هر که پنداشتی از خویش به جای تو نشاند
چه توان داد نشانی ز نشان تو که نیست؟
تا چنین هر چه مرا بود و توان نیز افزود
همه از آن تو شد، چیست از آن تو که نیست؟
از تن زنده روان است روان تو، که گفت
بی تن زنده روان است روان تو؟ که نیست!
گفت عالم همه در بندگی شیطاناند
گفتم ای زاهد خودبین به زیان تو که نیست!
ره به معنی نبرد آن که به صورت نگرد
سایه گفتند که صوفیست، به جان تو که نیست!
#هوشنگ_ابتهاج
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
.
مرغ قفس اگر چه اسیر است
باز آرزوی پر زدنش هست
اینک ستم ! که مرغ، هوا را
از یاد رفته است دریغا
رویای آشیانه در ابر
شبها در انتظار سپیده
با آتشی که در دل من بود
چون شمع قطره قطره چکیدم
افسوس ! بردریچه باد است
فانوس نیمه جان امیدم
بس دیر ماندی ای نفس صبح
کاین تشنه کام چشمه خورشید
در آرزوی لعل شدن مرد
و امروز زیر ریزش ایام
خود سنگوارهای ست ز امید...
#هوشنگ_ابتهاج
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
مرغ قفس اگر چه اسیر است
باز آرزوی پر زدنش هست
اینک ستم ! که مرغ، هوا را
از یاد رفته است دریغا
رویای آشیانه در ابر
شبها در انتظار سپیده
با آتشی که در دل من بود
چون شمع قطره قطره چکیدم
افسوس ! بردریچه باد است
فانوس نیمه جان امیدم
بس دیر ماندی ای نفس صبح
کاین تشنه کام چشمه خورشید
در آرزوی لعل شدن مرد
و امروز زیر ریزش ایام
خود سنگوارهای ست ز امید...
#هوشنگ_ابتهاج
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔘پاسخ زندهیاد #شهریار به غزل شادروان #هوشنگ_ابتهاج که در رثای دوست مشترکشان #نیما، خطاب به شهریار سروده بود
🔽غزل هوشنگ ابتهاج👇
با من بی کسِ تنها شده یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان
من بی برگِ، خزان دیده، دگر رفتنی ام
تو همه بار و بری تازه بهارا تو بمان
داغ و درد است همه نقش و نگار دل من
بنگر این نقش به خون شسته نگارا تو بمان
زین بیابان گذری نیست سواران را لیک
دل ما خوش به فریبی است، غبارا تو بمان
هر دم از حلقه ی عشاق، پریشانی رفت
به سر زلف بتان سلسله دارا تو بمان
شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدرا، یارا، اندوه گسارا تو بمان
«سایه»، در پای تو چون موج دمی زار گریست
که سر سبز تو خوش باد کنارا تو بمان
«هوشنگ ابتهاج (سایه)»
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
🔽غزل هوشنگ ابتهاج👇
با من بی کسِ تنها شده یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان
من بی برگِ، خزان دیده، دگر رفتنی ام
تو همه بار و بری تازه بهارا تو بمان
داغ و درد است همه نقش و نگار دل من
بنگر این نقش به خون شسته نگارا تو بمان
زین بیابان گذری نیست سواران را لیک
دل ما خوش به فریبی است، غبارا تو بمان
هر دم از حلقه ی عشاق، پریشانی رفت
به سر زلف بتان سلسله دارا تو بمان
شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدرا، یارا، اندوه گسارا تو بمان
«سایه»، در پای تو چون موج دمی زار گریست
که سر سبز تو خوش باد کنارا تو بمان
«هوشنگ ابتهاج (سایه)»
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
🔴🔴🔴عجب ۱۰ سالی!
مرتضی کیوان (۱۳۰۰)، رحیم معینی کرمانشاهی (۱۳۰۱)، احمد شاملو (۱۳۰۴)، سیاوش کسرایی (۱۳۰۵)، فریدون مشیری (۱۳۰۵)، #هوشنگ_ابتهاج (۱۳۰۶)، سیمین بهبهانی (۱۳۰۶)، سهراب سپهری (۱۳۰۷)، اخوان ثالث (۱۳۰۷)، نادر نادرپور (۱۳۰۸)، بیژن ترقی (۱۳۰۸)، منوچهر آتشی (۱۳۱۰)
ده، پونزده سال بعدش هم البته بیفروغ نبود و بعد همه چیز انگار تموم شد
فروغ فرخزاد (۱۳۱۴)، رضا براهنی (۱۳۱۴)، شفیعی کدکنی (۱۳۱۸)، حمید مصدق (۱۳۱۸)، محمدعلی سپانلو (۱۳۱۹)،شجریان. (۱۳۱۹) محمدعلی بهمنی (۱۳۲۱)، حسین منزوی (۱۳۲۵)
✍حامدسیاسی راد
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
مرتضی کیوان (۱۳۰۰)، رحیم معینی کرمانشاهی (۱۳۰۱)، احمد شاملو (۱۳۰۴)، سیاوش کسرایی (۱۳۰۵)، فریدون مشیری (۱۳۰۵)، #هوشنگ_ابتهاج (۱۳۰۶)، سیمین بهبهانی (۱۳۰۶)، سهراب سپهری (۱۳۰۷)، اخوان ثالث (۱۳۰۷)، نادر نادرپور (۱۳۰۸)، بیژن ترقی (۱۳۰۸)، منوچهر آتشی (۱۳۱۰)
ده، پونزده سال بعدش هم البته بیفروغ نبود و بعد همه چیز انگار تموم شد
فروغ فرخزاد (۱۳۱۴)، رضا براهنی (۱۳۱۴)، شفیعی کدکنی (۱۳۱۸)، حمید مصدق (۱۳۱۸)، محمدعلی سپانلو (۱۳۱۹)،شجریان. (۱۳۱۹) محمدعلی بهمنی (۱۳۲۱)، حسین منزوی (۱۳۲۵)
✍حامدسیاسی راد
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
🖤🖤🖤💔💔💔🖤🖤🖤
در خلوتِ غمآور ِ قبرستان
بر جای ایستاده
لبخند میزند
لبخند در گمان کسان است
دندان به هم فشرده
بانگی به درد را
پشتِ لبانِ بسته نهفتهست
در چشمِ بینگاهش
خاموشی هزار نگفتهست
وینک ز شوخچشمیِ ایام
ماندهست از عبور کلاغان سال و ماه
بر گوشهٔ کلاهش
نقشی به ریشخند!
روزی
در سالهای دور
او را
با یاد زندگانی از دست رفتهای
اینجا نشاندهاند
اما در این غروبِ غریبستان
بشنو ز لحنِ بیرمق باد
هر یادکرد سینهٔ گوری گشودن است
تندیس
خود حکایتِ تلخِ نبودن است !...
#هوشنگ_ابتهاج
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
در خلوتِ غمآور ِ قبرستان
بر جای ایستاده
لبخند میزند
لبخند در گمان کسان است
دندان به هم فشرده
بانگی به درد را
پشتِ لبانِ بسته نهفتهست
در چشمِ بینگاهش
خاموشی هزار نگفتهست
وینک ز شوخچشمیِ ایام
ماندهست از عبور کلاغان سال و ماه
بر گوشهٔ کلاهش
نقشی به ریشخند!
روزی
در سالهای دور
او را
با یاد زندگانی از دست رفتهای
اینجا نشاندهاند
اما در این غروبِ غریبستان
بشنو ز لحنِ بیرمق باد
هر یادکرد سینهٔ گوری گشودن است
تندیس
خود حکایتِ تلخِ نبودن است !...
#هوشنگ_ابتهاج
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♈️سخنان دکتر عبدالکریم سروش در درگذشت #شاعر نامی معاصر ،#هوشنگ_ابتهاج ( #سایه )
♈️به باور دکتر سروش سایه گرایشهای مارکسیستی و تعلقات چپ داشت و این نکته را هیچگاه هم پنهان نمیکرد و تا آخرین روزهای عمرش نیز بر همین باور استوار ماند.
دکتر سروش گفت: شعر سایه بسیار زیباست و ذوق ما را اشباع میکند و از نظر زیبایی و ذوق و ظرافتهای زبانی و ادبی و سلطهای که بر کلام داشت، در نهایت ظرافت و زیبایی و مرکب کلام در ذهن و قلم او رام بود.
♈️او همچنین از مثنوی ”بانگ نی“ سایه یاد کرد که مثنوی بلندی بود و در نشستی در لندن آن را خوانده و اگرچه عمده ابیات آن غیرسیاسی به معنای مصطلح و مصداقی کلمه بود، اما یکی از ابیات آن ارجاع مستقیم به اوضاع معاصر داشت:
روزگاری دم ز آزادی زدید
فرصتی افتاد زندانبان شدید
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
♈️به باور دکتر سروش سایه گرایشهای مارکسیستی و تعلقات چپ داشت و این نکته را هیچگاه هم پنهان نمیکرد و تا آخرین روزهای عمرش نیز بر همین باور استوار ماند.
دکتر سروش گفت: شعر سایه بسیار زیباست و ذوق ما را اشباع میکند و از نظر زیبایی و ذوق و ظرافتهای زبانی و ادبی و سلطهای که بر کلام داشت، در نهایت ظرافت و زیبایی و مرکب کلام در ذهن و قلم او رام بود.
♈️او همچنین از مثنوی ”بانگ نی“ سایه یاد کرد که مثنوی بلندی بود و در نشستی در لندن آن را خوانده و اگرچه عمده ابیات آن غیرسیاسی به معنای مصطلح و مصداقی کلمه بود، اما یکی از ابیات آن ارجاع مستقیم به اوضاع معاصر داشت:
روزگاری دم ز آزادی زدید
فرصتی افتاد زندانبان شدید
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
💢مراسم تشييع پيكر ابتهاج رسوايي ملي بود
🔷مراسمِ تشییع پیکرِ #هوشنگ_ابتهاج، یک رسوایی ملی بود. مراسمی که نه مجری داشت، نه سخنرانی صاحبنام.
🔷آنقدر برادرانِ ارشاد سراسیمه بودند که فقط میخواستند مراسم تمام شود و برود!
🔹تمام هم که شد، پیکرِ سایه را چند ده متر تشییع، سریع سوارِ آمبولانس و بالفور از محل دور کردند!
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
🔷مراسمِ تشییع پیکرِ #هوشنگ_ابتهاج، یک رسوایی ملی بود. مراسمی که نه مجری داشت، نه سخنرانی صاحبنام.
🔷آنقدر برادرانِ ارشاد سراسیمه بودند که فقط میخواستند مراسم تمام شود و برود!
🔹تمام هم که شد، پیکرِ سایه را چند ده متر تشییع، سریع سوارِ آمبولانس و بالفور از محل دور کردند!
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
🔴🔴🔴چرا باید در مراسم تشییع پیکر #هوشنگ_ابتهاج هم بین مردم و مسوولین نرده کشی کنند؟ باور کنید بخش عمده این مسوولین اصلا نمی دانند #سایه کیست!!!؟؟؟
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat