🥀 @Dr_Shareiaty
زِ شاهی تا گدایی یک وجب نیست
اگر شاھی گدا گردد عجب نیست
اگر مَردی بہ مَردی زندگی کن
سرافرازی از این فرخندگی کن
مشو ھرگز غلام و بندہی زر
بہ درگاہ خدایت بندگی کن
#علی_شریعتی
به "صدای اصلاحات"بپیوندید👇👇👇
@sedayeslahat
زِ شاهی تا گدایی یک وجب نیست
اگر شاھی گدا گردد عجب نیست
اگر مَردی بہ مَردی زندگی کن
سرافرازی از این فرخندگی کن
مشو ھرگز غلام و بندہی زر
بہ درگاہ خدایت بندگی کن
#علی_شریعتی
به "صدای اصلاحات"بپیوندید👇👇👇
@sedayeslahat
'ﺍﺯ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺷـــــﺮﻡ ﻣﯿﮑﻨﻢ!!
ﮔﺎﻫﯽ ﻣﯿﺨــــﻮﺍﻫﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺒﺎﺷﻢ!
ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﯼ ﺑﺎﺷﻢ ﭘﺎ ﺭﻭﯼ ﯾﻮﻧــــﺠﻪ ﻫﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ! ﺍﻣــــﺎ ﺩﻟـــــﯽ ﺭﺍ، ﺩﻓﻦ ﻧﮑﻨﻢ!
ﮔﺮﮔﯽ ﺑﺎﺷﻢ..ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﺭﻡ..ﺍﻣــــﺎ ﺑﺪﺍﻧﻢ، ﮐﺎﺭﻡ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺫﺍﺕ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻫـــــﻮﺱ!
ﺧﻔﺎﺵ ﺑﺎﺷﻢ، ﮐﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﮔﺮﺩﺵ ﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﮐﻮﺭ...ﺍﻣﺎ ﺧـــــﻮﺍﺑﯽ ﺭﺍ ﭘﺮﭘﺮ ﻧﮑﻨـــﻢ!
ﮐﻼﻏﯽ ﺑﺎﺷﻢ...ﮐﻪ ﻗﺎﺭﻗﺎﺭ ﮐﻨﻢ.... ﺍﻣﺎ ﭘﺮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻧﮑﻨــــﻢ ﻭ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﺪﺳـــﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﻡ!
ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﺷﺎﯾـــﺪ... ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺗﻮﻫﯿــــــﻦ...
ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ "ﺍﻧﺴــــﺎﻥ" ﺧﻄﺎﺏ میکنند
#علی_شریعتی
به "صدای اصلاحات"بپیوندید👇👇👇
@sedayeslahat
ﮔﺎﻫﯽ ﻣﯿﺨــــﻮﺍﻫﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺒﺎﺷﻢ!
ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﯼ ﺑﺎﺷﻢ ﭘﺎ ﺭﻭﯼ ﯾﻮﻧــــﺠﻪ ﻫﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ! ﺍﻣــــﺎ ﺩﻟـــــﯽ ﺭﺍ، ﺩﻓﻦ ﻧﮑﻨﻢ!
ﮔﺮﮔﯽ ﺑﺎﺷﻢ..ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﺭﻡ..ﺍﻣــــﺎ ﺑﺪﺍﻧﻢ، ﮐﺎﺭﻡ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺫﺍﺕ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻫـــــﻮﺱ!
ﺧﻔﺎﺵ ﺑﺎﺷﻢ، ﮐﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﮔﺮﺩﺵ ﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﮐﻮﺭ...ﺍﻣﺎ ﺧـــــﻮﺍﺑﯽ ﺭﺍ ﭘﺮﭘﺮ ﻧﮑﻨـــﻢ!
ﮐﻼﻏﯽ ﺑﺎﺷﻢ...ﮐﻪ ﻗﺎﺭﻗﺎﺭ ﮐﻨﻢ.... ﺍﻣﺎ ﭘﺮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻧﮑﻨــــﻢ ﻭ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﺪﺳـــﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﻡ!
ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﺷﺎﯾـــﺪ... ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺗﻮﻫﯿــــــﻦ...
ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ "ﺍﻧﺴــــﺎﻥ" ﺧﻄﺎﺏ میکنند
#علی_شریعتی
به "صدای اصلاحات"بپیوندید👇👇👇
@sedayeslahat
⚫️ در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی میکنند اما برای حسینی که آزاده زندگی کرد٬ میگریند!
🔳 حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.
🔳 این كه حسین (ع) فریاد میزند:آیا كسی هست كه مرا یاری كند و انتقام كشد؟» «هل من ناصر ینصرنی؟» مگر نمی داند كه كسی نیست كه او را یاری كند و انتقام گیرد؟ این سؤال، سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست.
#علی_شریعتی
تحریریه #صدای_اصلاحات ایام سوگواری سید و سالار شهیدان را تسلیت می گوید.
به "صدای اصلاحات"بپیوندید👇👇👇
@sedayeslahat
🔳 حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.
🔳 این كه حسین (ع) فریاد میزند:آیا كسی هست كه مرا یاری كند و انتقام كشد؟» «هل من ناصر ینصرنی؟» مگر نمی داند كه كسی نیست كه او را یاری كند و انتقام گیرد؟ این سؤال، سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست.
#علی_شریعتی
تحریریه #صدای_اصلاحات ایام سوگواری سید و سالار شهیدان را تسلیت می گوید.
به "صدای اصلاحات"بپیوندید👇👇👇
@sedayeslahat
در زندگی طوری باش که آنانکه خدا را
نمی شناسند تورا که می شناسند خدا را بشناسند !
#علی_شریعتی
به "صدای اصلاحات"بپیوندید👇👇👇
@sedayeslahat
نمی شناسند تورا که می شناسند خدا را بشناسند !
#علی_شریعتی
به "صدای اصلاحات"بپیوندید👇👇👇
@sedayeslahat
به دنبال واژه ها مباش ؛
کلمات فریبمان میدهند
وقتی اولین حرف الفبا
کلاه سرش برود
فاتحه کلمات را باید خواند...
#علی_شریعتی
@sedayeslahat
کلمات فریبمان میدهند
وقتی اولین حرف الفبا
کلاه سرش برود
فاتحه کلمات را باید خواند...
#علی_شریعتی
@sedayeslahat
♦️پس حسين سياستمداری نيست که، به خاطر شراب خواری و سگبازی يزيد، با او درگیری پیدا کرده باشد و این حادثۀ غم انگیز اتفاق افتاده باشد! او وارث پرچم سرخی است که از آدم همچنان دست به دست، بر سر دست انسانيت مي گردد و اکنون به دست او رسيده است و او نيز با اعلام اين شعار که: «هر ماهی محرم است و هر روزی عاشورا و هر سرزميني کربلا»، این پرچم را دست به دست به همۀ راهبران مردم و همه آزادگان عدالتخواه در تاريخ بشريت سپرده است و اين است که، در آخرين لحظه ای که مي رود تا بميرد و پرچم را از دست بگذارد، به همه نسل ها، در همه عصرهای فردا فریاد بر میآورد که :»آیا کسی هست که مرا یاری کند؟»
📖 حسین وارث آدم، دکتر #علی_شریعتی 🌹
@sedayeslahat
📖 حسین وارث آدم، دکتر #علی_شریعتی 🌹
@sedayeslahat
🔴 #احمد_زیدآبادی
"عرفان، برابری، آزادی" در مقام آرمان و عمل!
روزگاری است که کمتر کسی حوصلۀ مطالعۀ نوشتههای طولانی و دراز را دارد و نوشتههای کوتاه و چکیده هم بعضاً ابهام آفریناند و چه بسا بد فهمیده میشوند!
راهحل هم ظاهراً قدری درازگویی و قدری اختصار نیست چرا که آن ممکن است هر دو آفت را به همراه داشته باشد.
به هر صورت این هم مشکلی در کنار هزاران مشکل روزگار ماست که باید با آن کنار آمد و در مقابلاش صبوری پیشه کرد.
باری نوشتۀ من تحت عنوان "شریعتی و ضد شریعتیها و نوشریعتیها" پرسشها و ابهامها و انتقادهایی را برانیگخته است که توضیح کوتاهی در این باره را ضروری میکند.
یکی از نقدها را دوست گرامی جناب فرید مرجایی که به نحوی وارث فکری دائی مرحوم خود زندهیاد دکتر محمد نخشب تلقی میشود، نوشته است.
آقای مرجایی مانند برخی دیگر از منتقدان، داوری مرا در بارۀ سراب بودن جامعۀ آرمانی مبتنی بر عرفان، برابری، آزادی را خالی از استدلال دیده و بخصوص زور و اجبار محتوم برای تحقق چنین جامعهای را کاملاً بیمورد دانسته است.
واقعیت این است که بحث اقناعی و حتی تبیین روشن و شفاف در این مورد، مقدمات و مؤخرات بسیار طولانی میطلبد و با اشاراتی گذرا مناقشه فیصله نمییابد. از همین رو، در چنین مواردی من معمولاً دوستان را به گفتگوی علنی از طریق تریبونی عمومی دعوت میکنم، اما برخی از آنها به دلایلی که بر من مکشوف نیست، چندان اشتیاقی در این باره نشان نمیدهند.
به نظرم حال که انقلاب در تکنولوژی و صنعت ارتباطی برخی محدودیتها و موانع پیشین در مسیر گفتگو در مقابل مخاطب عام را مرتفع کرده است، چه خوب است اهل نظر و فکر و اندیشه، نه به منظور مچگیری و تصفیهحساب سیاسی و احساس چیرگی و قدرت در مقابل رقیب، بلکه برای کمک به روشنگری اجتماعی و رفع ابهامها و سوء تفاهمهای احتمالی و گرهگشایی از غموض و پیچیدگیهای امور اجتماعی و سیاسی، داشتههای خود را به تعامل و تبادل بگذارند، تا دست کم در این حوزه از شدت رخوت حاکم بر اجتماع ما اندکی کاسته شود.
در غیاب چنین گفتگوهایی، طبیعی است که هر اظهارنظری با ابهام و حتی سوءبرداشت مواجه شود و به تبع آن، نزاعهای بیدلیل همچون جنگ هفتاد و دو ملت گریبانمان را رها نکند.
باری به اعتقاد من، یک آرمان یا آرمانشهرِ ذهنی بیعیب و نقص، لزوماً کمکی به کاهش آلام بشری در عمل و عینیت اجتماع نمیکند. طبعاً افرادی در مقام فیلسوف یا روشنفکر منتزع از اجتماع، میتوانند و حق دارند در بارۀ تشکیل جامعهای در اوج کمال و بیهرگونه عیب و نقصان رؤیا پردازی کنند، اما این به کارِ روشنفکر و فیلسوف علاقمند به تحول اجتماعی و بخصوص کنشگران سیاسی نمیآید! کنشگر و روشنفکر سیاسی باید بر روی زمین گام بردارد. باید همۀ موانع و محدودیتهای طبع بشری و سرشت اجتماعی آن را همواره در نظر داشته باشد و منابع اندک فکری و جانی و مالی جامعه را به هوای امری دست نایافتنی هدر ندهد.
از این رو انتقاد من به جامعۀ مبتنی بر عرفان، برابری، آزادی از موضعِ اشتباه گرفتنِ آرمانشهری ایدهآل با یک برنامۀ مشخص و محدودِ سیاسی - اجتماعی است! آرمانهای ذهنی را به جای راهکار عملی قابل تحقق و دستیابی نشاندن، طبعاً برخی از انسانها را تهییج و بسیج میکند و به سمت ایثار و فداکاری سوق میدهد اما عایدی نهاییاش جز حرمان و تباهی حرث و نسل نیست.
در مثل مناقشه نیست! برخی آرمانشهرها مانند رؤیای ساخت نردبانی است که بتوان از آن بالا رفت و به کرۀ ماه رسید. اگر چنین نردبانی قابل ساخت باشد و راه دسترسی به ماه را امکانپذیر کند، بسیار دلانگیز و هیجانآور است، اما چه میشود کرد که عملی نیست و هرگونه سرمایهگذاری در این راه جز اتلاف وقت سرانجام دیگری ندارد.
جامعه هم مثل طبیعت، قوانین و محدودیتهای خود را دارد. نوعی گِل کوزهگری در دست عدهای نیست که بتوان آن را به شکل دلخواه در آورد.
در انتهاء برای آنکه سوء تفاهم نشود، تأکید میکنم که من شادروان دکتر شریعتی را در بسیاری موارد متفکر واقعنگری میدانم. در واقع نبوغ و تیزهوشیاش امکان غرق شدن در آرزوها و ایدهآلها و ذهنیات را به او نمیداد. اما فرد بشری کامل نیست و گاهی مسئله از دستاش در میرود. در مواردی هم از دست مرحوم دکتر در رفته است، چه دلیلی دارد کتمانش کنیم؟
#عرفان_برابری_آزادی
#علی_شریعتی
#محمد_نخشب
#آرمان_شهر
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
"عرفان، برابری، آزادی" در مقام آرمان و عمل!
روزگاری است که کمتر کسی حوصلۀ مطالعۀ نوشتههای طولانی و دراز را دارد و نوشتههای کوتاه و چکیده هم بعضاً ابهام آفریناند و چه بسا بد فهمیده میشوند!
راهحل هم ظاهراً قدری درازگویی و قدری اختصار نیست چرا که آن ممکن است هر دو آفت را به همراه داشته باشد.
به هر صورت این هم مشکلی در کنار هزاران مشکل روزگار ماست که باید با آن کنار آمد و در مقابلاش صبوری پیشه کرد.
باری نوشتۀ من تحت عنوان "شریعتی و ضد شریعتیها و نوشریعتیها" پرسشها و ابهامها و انتقادهایی را برانیگخته است که توضیح کوتاهی در این باره را ضروری میکند.
یکی از نقدها را دوست گرامی جناب فرید مرجایی که به نحوی وارث فکری دائی مرحوم خود زندهیاد دکتر محمد نخشب تلقی میشود، نوشته است.
آقای مرجایی مانند برخی دیگر از منتقدان، داوری مرا در بارۀ سراب بودن جامعۀ آرمانی مبتنی بر عرفان، برابری، آزادی را خالی از استدلال دیده و بخصوص زور و اجبار محتوم برای تحقق چنین جامعهای را کاملاً بیمورد دانسته است.
واقعیت این است که بحث اقناعی و حتی تبیین روشن و شفاف در این مورد، مقدمات و مؤخرات بسیار طولانی میطلبد و با اشاراتی گذرا مناقشه فیصله نمییابد. از همین رو، در چنین مواردی من معمولاً دوستان را به گفتگوی علنی از طریق تریبونی عمومی دعوت میکنم، اما برخی از آنها به دلایلی که بر من مکشوف نیست، چندان اشتیاقی در این باره نشان نمیدهند.
به نظرم حال که انقلاب در تکنولوژی و صنعت ارتباطی برخی محدودیتها و موانع پیشین در مسیر گفتگو در مقابل مخاطب عام را مرتفع کرده است، چه خوب است اهل نظر و فکر و اندیشه، نه به منظور مچگیری و تصفیهحساب سیاسی و احساس چیرگی و قدرت در مقابل رقیب، بلکه برای کمک به روشنگری اجتماعی و رفع ابهامها و سوء تفاهمهای احتمالی و گرهگشایی از غموض و پیچیدگیهای امور اجتماعی و سیاسی، داشتههای خود را به تعامل و تبادل بگذارند، تا دست کم در این حوزه از شدت رخوت حاکم بر اجتماع ما اندکی کاسته شود.
در غیاب چنین گفتگوهایی، طبیعی است که هر اظهارنظری با ابهام و حتی سوءبرداشت مواجه شود و به تبع آن، نزاعهای بیدلیل همچون جنگ هفتاد و دو ملت گریبانمان را رها نکند.
باری به اعتقاد من، یک آرمان یا آرمانشهرِ ذهنی بیعیب و نقص، لزوماً کمکی به کاهش آلام بشری در عمل و عینیت اجتماع نمیکند. طبعاً افرادی در مقام فیلسوف یا روشنفکر منتزع از اجتماع، میتوانند و حق دارند در بارۀ تشکیل جامعهای در اوج کمال و بیهرگونه عیب و نقصان رؤیا پردازی کنند، اما این به کارِ روشنفکر و فیلسوف علاقمند به تحول اجتماعی و بخصوص کنشگران سیاسی نمیآید! کنشگر و روشنفکر سیاسی باید بر روی زمین گام بردارد. باید همۀ موانع و محدودیتهای طبع بشری و سرشت اجتماعی آن را همواره در نظر داشته باشد و منابع اندک فکری و جانی و مالی جامعه را به هوای امری دست نایافتنی هدر ندهد.
از این رو انتقاد من به جامعۀ مبتنی بر عرفان، برابری، آزادی از موضعِ اشتباه گرفتنِ آرمانشهری ایدهآل با یک برنامۀ مشخص و محدودِ سیاسی - اجتماعی است! آرمانهای ذهنی را به جای راهکار عملی قابل تحقق و دستیابی نشاندن، طبعاً برخی از انسانها را تهییج و بسیج میکند و به سمت ایثار و فداکاری سوق میدهد اما عایدی نهاییاش جز حرمان و تباهی حرث و نسل نیست.
در مثل مناقشه نیست! برخی آرمانشهرها مانند رؤیای ساخت نردبانی است که بتوان از آن بالا رفت و به کرۀ ماه رسید. اگر چنین نردبانی قابل ساخت باشد و راه دسترسی به ماه را امکانپذیر کند، بسیار دلانگیز و هیجانآور است، اما چه میشود کرد که عملی نیست و هرگونه سرمایهگذاری در این راه جز اتلاف وقت سرانجام دیگری ندارد.
جامعه هم مثل طبیعت، قوانین و محدودیتهای خود را دارد. نوعی گِل کوزهگری در دست عدهای نیست که بتوان آن را به شکل دلخواه در آورد.
در انتهاء برای آنکه سوء تفاهم نشود، تأکید میکنم که من شادروان دکتر شریعتی را در بسیاری موارد متفکر واقعنگری میدانم. در واقع نبوغ و تیزهوشیاش امکان غرق شدن در آرزوها و ایدهآلها و ذهنیات را به او نمیداد. اما فرد بشری کامل نیست و گاهی مسئله از دستاش در میرود. در مواردی هم از دست مرحوم دکتر در رفته است، چه دلیلی دارد کتمانش کنیم؟
#عرفان_برابری_آزادی
#علی_شریعتی
#محمد_نخشب
#آرمان_شهر
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
🔴🔴🔴در توضیحِ گزارۀ نخستِ نیروی چهارم
#احمد_زیدآبادی:
آیا تاریخ آنطور که دکتر شریعتی گفته است، صحنۀ نبرد نیروهای متضادِ حق و باطل و داد و بیداد و نور و ظلمت علیه یکدیگر بوده است یا آنطور که خود او در جایی دیگر مطرح کرده است:
"گاهي ما را به جنگ ميبردند، جنگ عليه كساني كه نميشناختيم و شمشير كشيدن به روي كسانی كه نسبت به آنها هيچ كينهاي نميورزيديم و حتي كساني كه همراه و همطبقه و همسرنوشت ما بودند.
ما را ميبردند و مادران و پدران پير و شكستهمان چشم انتظارمان ميماندند و انتظارشان هرگز پاسخي نمييافت.
اين جنگها به قول دانشمندي عبارت بود از "جنگ دو گروهي كه با هم ميجنگيدند بدون اينكه هم را بشناسند و براي كساني كه با هم نميجنگيدند اما هم را ميشناختند" و ما را ميبردند نابود و قتلعام ميكرديم، نابود و قتلعام ميشديم اگر شكست ميخورديم، داغ و دردش را پدران و مادران ما و روستاهاي متروك و مزارع خراب ما تحمل ميكرد و اگر پيروز ميشديم افتخار و قدرت نصيب كساني ديگر ميشد و ما هرگز در فخر و غنيمتش سهيم نبوديم."
اگر از جنبۀ رمانتیک و ادبی سخن شریعتی صرف نظر کنیم، در فرازی که از او نقل شد، حقیقتی نهفته است که نه فقط در عصر باستان و میانه ونه فقط در جریان جنگها بلکه در دوران معاصر و در جابجایی قدرت نیز مصداق دارد.
روشن است که در قرون جدید نوعی نظامات سیاسی در برخی کشورها شکل گرفته است که جابجایی قدرت بین احزاب سیاسی به صورتی آرام و مسالمتآمیز صورت میگیرد و نقش مردم در این جابجایی حضور در پای صندوق رأی و برگزیدن افراد یا احزاب مورد نظر خود بدون تحمل رنجی عظیم یا پرداخت هزینهای سنگین است.
در کشورهایی که این سنت نهادینه نشده و جابجایی قدرت همچنان خشونتآمیز و همراه با هزینۀ بسیار است، متأسفانه مردم عادی نخستین قربانی آن هستند.
در این گونه کشورها، احزاب یا گروهها یا افرادی با داعیۀ نجات مردم و آزادی آنها از جور و استبداد و فقر و فشار و محنت ظهور میکنند و مردم را به خیزش و فداکاری برای کمک به آنان جهت تسخیر دستگاه دولت فرا میخوانند.
این احزاب و گروهها و افراد، در ابتدای کارِ خود لزوماً قصد فریب و نیرنگ ندارند و چه بسا در ادعاهای خود کاملاً هم صادق باشند، اما به محض دستیابی به قدرت از طریق قدسیت بخشیدن به تحول یا حرکتی که منجر به صعود آنان از پلکان قدرت شده و نیز به بهانۀ حفظ حرمت خونهای شریفی که از مردم در این راه به زمین ریخته است، ناگهان آن روی دیگر خود را به نمایش میگذارند.
آنچه آنان را به این ورطه میکشاند عمدتاً بروز مشکلات و موانع و سدهای نفوذ ناپذیری است که آنها در برابر اجرای وعدههای خود میبینند؛ وعدههایی که در حقیقت زادۀ توهماتِ ایده آلیزه شدۀ ذهنی و آرزوهای دور و دراز آنهاست و هیچ پایی در واقعیات عینی جامعه و پیچیدگیهای سامان درست آن ندارد.
در این مرحله از کار، صداقت آنها از طریقِ مکانیسم پیچیده و ناخودآگاهِ ذهنِ فریبکار آدمی رنگ میبازد و از همین رو به جای آنکه به اشتباه خود اعتراف کنند، تمام مشکلات و موانع را به رقیبان و مخالفان خود نسبت میدهند و در به کارگیری سختترین خشونتهایی که همیشه مورد نفرتشان در کلام و ایده بوده است، علیه آنان تردیدی به دل راه نمیدهند.
پس جنگ همه علیه همه به راه میافتد و هر دسته و گروه و حزبی هواداران خود را به میدان میکشاند که چه نشستهاید؟ حق و باطل در تمامیت وجود خود در برابر هم قرار گرفتهاند و لحظهای دیر بجنبید حق برای همیشه در تاریخ مدفون و باطل پیروز میشود!
بدین ترتیب، سطح خشونت از حد میگذرد و خونها جاری میشود و ناامنی و بیثباتی جامعه را در مینوردد تا آنجا که مردمان به ستوه آمده از این وضعیت از خیر اجرای همۀ آن وعدههای رنگارنگ میگذرند و به نیروی قدرتمندترِ صحنه پناه میبرند تا از هر راهی شده حداقل برایشان امنیت و ثباتی ایجاد کند.
سطحی از امنیت و ثبات آهنین آرام آرام مستقر میشود و امکانی برای اندیشه در بارۀ تحولی که صورت گرفت، برای مردمان آسیب دیده فراهم میشود. آنها از خود میپرسند؛ خب این چه کاری بود؟ چه سودی داشت؟ کدام معضل را حل کرد؟ این همه سختی و خشونت و خونریزی برای چه بود؟ آیا بهتر آن نبود که نیروی خود را صرف اصلاح و بهبود همان قبلی میکردیم و اینگونه بیگدار به آب نمیزدیم؟ بقیۀ عمر این دسته از مردم به پشیمانی و افسوس میگذرد.
نسلها اما عوض میشوند. اصلاح را ناممکن و بیثمر میبینند. نومید و خسته میشوند و سودای تحولی زیر و زبر کننده مسلط میشود. یعنی بار دیگر نقطه سر خط!
این زنجیرهای است که نیروی چهارم شاید قادر باشد آن را قطع کند!
#نیروی_چهارم
#علی_شریعتی
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
#احمد_زیدآبادی:
آیا تاریخ آنطور که دکتر شریعتی گفته است، صحنۀ نبرد نیروهای متضادِ حق و باطل و داد و بیداد و نور و ظلمت علیه یکدیگر بوده است یا آنطور که خود او در جایی دیگر مطرح کرده است:
"گاهي ما را به جنگ ميبردند، جنگ عليه كساني كه نميشناختيم و شمشير كشيدن به روي كسانی كه نسبت به آنها هيچ كينهاي نميورزيديم و حتي كساني كه همراه و همطبقه و همسرنوشت ما بودند.
ما را ميبردند و مادران و پدران پير و شكستهمان چشم انتظارمان ميماندند و انتظارشان هرگز پاسخي نمييافت.
اين جنگها به قول دانشمندي عبارت بود از "جنگ دو گروهي كه با هم ميجنگيدند بدون اينكه هم را بشناسند و براي كساني كه با هم نميجنگيدند اما هم را ميشناختند" و ما را ميبردند نابود و قتلعام ميكرديم، نابود و قتلعام ميشديم اگر شكست ميخورديم، داغ و دردش را پدران و مادران ما و روستاهاي متروك و مزارع خراب ما تحمل ميكرد و اگر پيروز ميشديم افتخار و قدرت نصيب كساني ديگر ميشد و ما هرگز در فخر و غنيمتش سهيم نبوديم."
اگر از جنبۀ رمانتیک و ادبی سخن شریعتی صرف نظر کنیم، در فرازی که از او نقل شد، حقیقتی نهفته است که نه فقط در عصر باستان و میانه ونه فقط در جریان جنگها بلکه در دوران معاصر و در جابجایی قدرت نیز مصداق دارد.
روشن است که در قرون جدید نوعی نظامات سیاسی در برخی کشورها شکل گرفته است که جابجایی قدرت بین احزاب سیاسی به صورتی آرام و مسالمتآمیز صورت میگیرد و نقش مردم در این جابجایی حضور در پای صندوق رأی و برگزیدن افراد یا احزاب مورد نظر خود بدون تحمل رنجی عظیم یا پرداخت هزینهای سنگین است.
در کشورهایی که این سنت نهادینه نشده و جابجایی قدرت همچنان خشونتآمیز و همراه با هزینۀ بسیار است، متأسفانه مردم عادی نخستین قربانی آن هستند.
در این گونه کشورها، احزاب یا گروهها یا افرادی با داعیۀ نجات مردم و آزادی آنها از جور و استبداد و فقر و فشار و محنت ظهور میکنند و مردم را به خیزش و فداکاری برای کمک به آنان جهت تسخیر دستگاه دولت فرا میخوانند.
این احزاب و گروهها و افراد، در ابتدای کارِ خود لزوماً قصد فریب و نیرنگ ندارند و چه بسا در ادعاهای خود کاملاً هم صادق باشند، اما به محض دستیابی به قدرت از طریق قدسیت بخشیدن به تحول یا حرکتی که منجر به صعود آنان از پلکان قدرت شده و نیز به بهانۀ حفظ حرمت خونهای شریفی که از مردم در این راه به زمین ریخته است، ناگهان آن روی دیگر خود را به نمایش میگذارند.
آنچه آنان را به این ورطه میکشاند عمدتاً بروز مشکلات و موانع و سدهای نفوذ ناپذیری است که آنها در برابر اجرای وعدههای خود میبینند؛ وعدههایی که در حقیقت زادۀ توهماتِ ایده آلیزه شدۀ ذهنی و آرزوهای دور و دراز آنهاست و هیچ پایی در واقعیات عینی جامعه و پیچیدگیهای سامان درست آن ندارد.
در این مرحله از کار، صداقت آنها از طریقِ مکانیسم پیچیده و ناخودآگاهِ ذهنِ فریبکار آدمی رنگ میبازد و از همین رو به جای آنکه به اشتباه خود اعتراف کنند، تمام مشکلات و موانع را به رقیبان و مخالفان خود نسبت میدهند و در به کارگیری سختترین خشونتهایی که همیشه مورد نفرتشان در کلام و ایده بوده است، علیه آنان تردیدی به دل راه نمیدهند.
پس جنگ همه علیه همه به راه میافتد و هر دسته و گروه و حزبی هواداران خود را به میدان میکشاند که چه نشستهاید؟ حق و باطل در تمامیت وجود خود در برابر هم قرار گرفتهاند و لحظهای دیر بجنبید حق برای همیشه در تاریخ مدفون و باطل پیروز میشود!
بدین ترتیب، سطح خشونت از حد میگذرد و خونها جاری میشود و ناامنی و بیثباتی جامعه را در مینوردد تا آنجا که مردمان به ستوه آمده از این وضعیت از خیر اجرای همۀ آن وعدههای رنگارنگ میگذرند و به نیروی قدرتمندترِ صحنه پناه میبرند تا از هر راهی شده حداقل برایشان امنیت و ثباتی ایجاد کند.
سطحی از امنیت و ثبات آهنین آرام آرام مستقر میشود و امکانی برای اندیشه در بارۀ تحولی که صورت گرفت، برای مردمان آسیب دیده فراهم میشود. آنها از خود میپرسند؛ خب این چه کاری بود؟ چه سودی داشت؟ کدام معضل را حل کرد؟ این همه سختی و خشونت و خونریزی برای چه بود؟ آیا بهتر آن نبود که نیروی خود را صرف اصلاح و بهبود همان قبلی میکردیم و اینگونه بیگدار به آب نمیزدیم؟ بقیۀ عمر این دسته از مردم به پشیمانی و افسوس میگذرد.
نسلها اما عوض میشوند. اصلاح را ناممکن و بیثمر میبینند. نومید و خسته میشوند و سودای تحولی زیر و زبر کننده مسلط میشود. یعنی بار دیگر نقطه سر خط!
این زنجیرهای است که نیروی چهارم شاید قادر باشد آن را قطع کند!
#نیروی_چهارم
#علی_شریعتی
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
🔴🔴🔴رویارویی حق و باطل؟
#احمد_زیدآبادی:
زندهیاد دکتر علی شریعتی تاریخ را صحنۀ رویارویی حق و باطل توصیف کرده است.
به خلاف نظر آن مرحوم، به ندرت میتوان صحنههایی از رویارویی در تاریخ یافت که یک طرفش حق و طرف دیگرش باطل بوده باشد!
تاریخ به جز موارد استثنایی، عمدتاً صحنۀ رویارویی دستههای مختلف برای کسب سهم بیشتری از قدرت و ثروت و منزلت بوده است. دستههایی که هر کدام خود را عین حق و طرف مقابلشان را عین باطل معرفی کردهاند و بدین وسیله، بخشی از اقشار جامعه را با پوشش حقخواهی اما به واقع در جهت کسب منافع برای خود، به جان یکدیگر انداختهاند!
#علی_شریعتی
#حق_و_باطل
#تاریخ
#کسب_منفعت
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
#احمد_زیدآبادی:
زندهیاد دکتر علی شریعتی تاریخ را صحنۀ رویارویی حق و باطل توصیف کرده است.
به خلاف نظر آن مرحوم، به ندرت میتوان صحنههایی از رویارویی در تاریخ یافت که یک طرفش حق و طرف دیگرش باطل بوده باشد!
تاریخ به جز موارد استثنایی، عمدتاً صحنۀ رویارویی دستههای مختلف برای کسب سهم بیشتری از قدرت و ثروت و منزلت بوده است. دستههایی که هر کدام خود را عین حق و طرف مقابلشان را عین باطل معرفی کردهاند و بدین وسیله، بخشی از اقشار جامعه را با پوشش حقخواهی اما به واقع در جهت کسب منافع برای خود، به جان یکدیگر انداختهاند!
#علی_شریعتی
#حق_و_باطل
#تاریخ
#کسب_منفعت
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
🔴🔴🔴#علی_شریعتی فردی #تریاکی بوده است.
بر طبق اسنادِ موجود، علی شریعتی شدیداً معتاد به تریاک بود تا جایی که اگر مصرف نمیکرد میمُرد؛ از این رو "پرویز ثابتی" مدیر اداره سوم ساواک میگوید:
مریض بود و در زندان هم که بود ما به وی تریاکاش را میرساندیم تا نمیرد، چون اگر تریاک نمیخورد یا نمیکشید، میمرد!.
کتاب در دامگه حادثه، گفتوگوی عرفان قانعی فرد با پرویز خان ثابتی، صفحه 280، انتشارات شرکت کتاب.
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
بر طبق اسنادِ موجود، علی شریعتی شدیداً معتاد به تریاک بود تا جایی که اگر مصرف نمیکرد میمُرد؛ از این رو "پرویز ثابتی" مدیر اداره سوم ساواک میگوید:
مریض بود و در زندان هم که بود ما به وی تریاکاش را میرساندیم تا نمیرد، چون اگر تریاک نمیخورد یا نمیکشید، میمرد!.
کتاب در دامگه حادثه، گفتوگوی عرفان قانعی فرد با پرویز خان ثابتی، صفحه 280، انتشارات شرکت کتاب.
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
🔴🔴🔴فوقِ آزادگی
#احمد_زیدآبادی؛
حسین - که درود خدا بر او باد - در روز عاشورا به لشکریان یزید فرمود: اگر دین ندارید، دستکم آزاده باشید!
این کلام معنایی بلند و شریف دارد و از مفهوم دینداری نزد حسین پرده برمیگیرد. دینداری نزد حسین مرامی فوقِ آزادگی است. دینداری مادونِ آزادگی از نگاه حسین، دینداری نیست بلکه به گفتۀ او "لقلقلۀ لسانی" است که شایستۀ موجودات حقیری در حد شمر است.
شمر در روز عاشورا بیش از همه، شور و حرارت دینداری از خود نشان میداد و حسین را به خروج علیه دین جدش متهم میکرد.
زبان شمر زبانی آشنا در تاریخ است. زبان تهدید و تهمت و اهانت و خشونت و بیرحمی در ردای دینداری است!
به قول شریعتی وقتی زور لباس تقوا به تن میکند، بزرگترین فاجعۀ تاریخ رقم میخورد. علی و فرزندانش قربانیان خاموش و بیدفاع این فاجعهاند!
#آزادگی
#حسین_بن_علی
#دینداری
#علی_شریعتی
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
#احمد_زیدآبادی؛
حسین - که درود خدا بر او باد - در روز عاشورا به لشکریان یزید فرمود: اگر دین ندارید، دستکم آزاده باشید!
این کلام معنایی بلند و شریف دارد و از مفهوم دینداری نزد حسین پرده برمیگیرد. دینداری نزد حسین مرامی فوقِ آزادگی است. دینداری مادونِ آزادگی از نگاه حسین، دینداری نیست بلکه به گفتۀ او "لقلقلۀ لسانی" است که شایستۀ موجودات حقیری در حد شمر است.
شمر در روز عاشورا بیش از همه، شور و حرارت دینداری از خود نشان میداد و حسین را به خروج علیه دین جدش متهم میکرد.
زبان شمر زبانی آشنا در تاریخ است. زبان تهدید و تهمت و اهانت و خشونت و بیرحمی در ردای دینداری است!
به قول شریعتی وقتی زور لباس تقوا به تن میکند، بزرگترین فاجعۀ تاریخ رقم میخورد. علی و فرزندانش قربانیان خاموش و بیدفاع این فاجعهاند!
#آزادگی
#حسین_بن_علی
#دینداری
#علی_شریعتی
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat