"صدای ملّت"
8.62K subscribers
146K photos
72.4K videos
162 files
4.34K links

ولاتلبسوا الحق‌ بالباطل‌ و تکتموا‌ الحق‌ وانتم‌تعلمون‌. حق را با باطل در نیامیزید، حقیقت را که خود می‌دانید پنهان نکنید.

@sedayeslahat
Download Telegram
🔴🔴🔴سلمان رشدی و مشکلی که قابل بحث نیست

#احمد_زیدآبادی:

سوءقصد به جان سلمان رشدی سوای عواقب سیاسی آن، سطح نابردباری در دنیای آشوبناک زمانۀ ما را نیز افزایش می‌دهد.
واکنش‌های دشمنان و دوستداران سلمان رشدی به این سوءقصد، خود گواهِ روشنی از تشدید نابردباری بین آنهاست.
اینکه چرا سلمان رشدی به عنوان مسلمان‌زاده‌ای برخاسته از شبه قارۀ هندوستان پس از مهاجرت به بریتانیا اثری می‌نگارد که بسیاری از همکیشان اجدادش، آن را همچون تیر زهرآگینی بر عواطف مذهبی خود می‌بینند از جنبۀ روانشناسی و جامعه‌شناسی و بخصوص گسست فرهنگی و تمدنی بین دنیای اسلام و غرب نیازمند بحث‌های بسیار عمیق است؛ اما تعصب و خشم درونی شدۀ برخی از مسلمانان و خودمحوری و غرور پاره‌ای محافل غربی اجازۀ این بحث‌ها را در فضاهای عمومی نمی‌دهد و بیان هر کلامی خلاف علایق هر یک از آنها، رگ غیرتشان را به جنبش می‌آورد و کار را به پرخاش و تهمت و تهدید می‌کشاند.
بنابراین، ورود به این بحث‌ها از زوایۀ "توضیح مشکل و کمک به حل آن" گوش شنوایی هم اگر داشته باشد، گوش افراد خاموشی است که حوصله و علاقه‌ای برای ایفای نقش اجتماعی ندارند و در عوض، دلدادگان به تعصب یا غرور در دو قطبِ مذکور، مترصد یافتن کلامی از جنس توضیح مشکل‌اند تا تقاص تمام ناکامی‌های زندگی خود را از صاحب آن کلام بگیرند!
اینکه چه اتفاقی افتاده است که دنیا اسیر و بازیچۀ قطب‌های افراط شده است شاید پرسشی از سر سهل‌انگاری باشد چرا که دنیا ظاهراً همیشه همینطور بوده و احتمالاً همیشه نیزهمینطور خواهد بود.
در این میان، تنها می‌توان گفت که سوءقصد و اقدام به ترور سلمان رشدی از هر جهت مردود و محکوم است؛ زیرا اگر مقابله با آنچه از جنس کلام بوده بخواهد از جنس عمل باشد، به معنای جواز قتل و کشتارِ پیروان تمام نحله‌های گوناگون عقیدتی و مذهبی به دست یکدیگر خواهد بود. در این مورد بخصوص هرگز نباید از یاد برد که آنچه برای پیروان یک عقیده یا مذهب عین ایمان است برای پیروان عقیده و مذهب دیگر، ممکن است عین کفر تلقی شود.
با این همه، محکومیت ترور سلمان رشدی به معنای تأیید رفتار او بخصوص در نوشتن و انتشار کتاب آیه‌های شیطانی نیست. می‌دانم که بسیاری انتشار آن اثر را در زمرۀ "حق آزادی بیان" رشدی قلمداد می‌کنند. در این باره قبلاً هم توضیح داده‌ام که "آزادی بیان در زخمی کردن عواطف دیگران و یا اهانت به علایق آنان" از جنس "حق" به معنای عملی همسوی اخلاق و فضیلت نیست بلکه در زمرۀ امور ناپسندی است که عملاً نمی‌توان مانع آن شد چرا که عواقب ممنوعیت آنها برای جامعه زیانبار است.
مثالی در این باره شاید کمک کننده باشد. پاک کردن بینی با سرِ آستین، قاعدتاً امری نیست که بتوان آن را "حق" انسان‌ها دانست؛ اما با هیچ قانونی هم نمی‌توان آن را منع کرد زیرا ممنوعیت این کار می‌تواند به تصویب یک سلسله قوانین در بارۀ نحوۀ پاک کردن بینی بیانجامد و آزادی عمل افراد در این مورد را به کلی از آنها سلب کند. بنابراین، پاک کردن بینی با سر آستین، گر چه آزاد است اما کریه هم هست و حال دیگران را به هم می‌زند بویژه اگر بر سر سفرۀ غذا و در حضور جمع صورت گیرد!
از نگاه من، آیه‌های شیطانی رشدی شبیه پاک کردن بینی با سر آستین بر سر سفرۀ غذاست و حال بسیاری از مسلمانان را به هم زده است! طبعاً نمی‌توان او را از این کار منع کرد و یا برایش مجازات فیزیکی در نظر گرفت؛ اما قطعاً می‌توان آن را تقبیح کرد.
پس می‌شود ترور رشدی را محکوم و انتشار آیه‌های شیطانی را تقبیح کرد. از این رو، همانگونه که تمجید از ترور او نارواست؛ ستودن او با عناوین پرطمطراقی چون "مدافع و قهرمان آزادی بیان" نیز کاملاً بی‌ربط است. رشدی را شاید بتوان "قربانی نحوه‌ای از آزادی بیان" به شمار آورد و این موقعیت با "قهرمان آزادی بیان" که برخی گشاده‌دستانه تقدیم او می‌کنند، تفاوت ماهوی دارد. طبعاً صدمات جسمی شدیدی که در جریان ترور به رشدی وارد آمده است؛ از منظری انسانی قابل همدردی است؛ اما این موضوع تأثیری در درستی و نادرستی رفتار و شیوۀ کار او ندارد.

#آیات_شیطانی
#سلمان_رشدی
#آزادی_بیان
#رواداری

#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
🔴🔴🔴کاملاً متنبه شدم!

#احمد_زیدآبادی

[وقتی آقای زیدآبادی بدونِ «پاک کردنِ بینی خود» ارز‌ش‌گذاری ادبی کرده و مرزِ آزادی بیان را به فهم تنگِ خود محدود می‌کند!
الف / «آیه‌های شیطانی رشدی شبیه پاک کردن بینی با سر آستین بر سر سفرۀ غذاست و حال بسیاری از مسلمانان را به هم زده است» (نقل از نوشته‌ی تازه‌ی آقای زیدآبادی)
نوشته‌ی او نشان می‌دهد که از ابتدائی‌ترین و ساده‌ترین شیوه‌های فهم و نقدِ رمان و از مقدماتی‌ترین بحث‌ها در فهم ادبیاتِ مدرن بی‌خبر است و حتا به فهمِ رمانِ رشدی نزدیک هم نشده‌است اما در باره‌ی یکی از زیباترین و بهترین رمان‌های ادبیاتِ معاصرِ جهان این نوشته که نقل کردم.
تحفه هستند این خانم‌ها و آقایان «دینی» در پرمدعائی و عقب‌ماندگی فرهنگی.!
....
ب/ «آزادی بیان در زخمی کردنِ عواطفِ دیگران و یا اهانت به علایقِ آنان و از جنس "حق" به معنای عملی هم‌سوی اخلاق و فضیلت نیست».(از همان نوشته)
«عواطفِ و علایقِ دیگران»؟ و «اهانت» (اهانت از منظر چه کسی؟) چندان مبهم و بی‌مرز است که دستِ سانسورچی را برای هر حذفی باز می‌کند.
اما معنای سخن او روشن است: نقد، طنز و بازآفزینی آزادِ متن‌ها، تاریخ و شخصیت‌های دینی در آثارِ هنری و ادبی ممنوع! چرا که ممکن است «عواطفِ» برخی خانم‌ها و آقایانِ مسلمان«زخمی» شود.]
متن فوق را گویا آقای فرج سرکوهی در پاسخ به یادداشت من در بارۀ سوءقصد به جان سلمان رشدی نوشته و خواسته است که به دست من برسد.
لابد منظورش این بوده که پاسخی به نوشتۀ وی دهم و یا اینکه با خواندن آن متنبه شوم!
اگر منظورش پاسخ بوده باشد، از فردی که به زعم وی "ناآگاه و پرمدعا و عقب ماندۀ فرهنگی " است؛ انتظار چه پاسخی می‌توان داشت؟
اما اگر منظور ایشان متنبه کردن من باشد، باید بگویم که با این لحن و ادبیات واقعاً متنبه شدم! بخصوص اینکه دانستم هر بد و بیراه و سخن زشت و سخیفی را می‌توان در بارۀ پیامبر اسلام به کار گرفت و چنین کاری عینِ "حق آزادی بیان" است؛ اما به اثر یک رمان‌نویس نمی‌توان ایرادی وارد کرد و گرنه مصداق عقب‌ماندگی فرهنگی و جلوگیری از آزادی بیان است!
متأسفانه آقای سرکوهی حتی به خود زحمت نداده تا متن کوتاه مرا به دقت بخواند. اگر خوانده بود از آن نتیجه نمی‌گرفت که: " اما معنای سخن او روشن است: نقد، طنز و بازآفزینی آزادِ متن‌ها، تاریخ و شخصیت‌های دینی در آثارِ هنری و ادبی ممنوع! چرا که ممکن است «عواطفِ» برخی خانم‌ها و آقایانِ مسلمان«زخمی» شود."
در آن متن به صراحت تأکید کرده بودم که اثری را به دلیل اهانت و زخمی کردن عواطف دیگران نمی‌توان ممنوع کرد، اما تقبیح آن اثر، امری مجاز است!
ای کاش افرادی مانند آقای سرکوهی که در "مهد آزادی و دمکراسی" زندگی می‌کنند این نکته را نیز از روشنفکران آمریکایی و اروپایی می‌آموختند که آزادی بیان همراه با پذیرش مسئولیت است و اگر کسانی " اهانت و زخمی کردن عواطف دیگران" را حق قطعی و طبیعی خود می‌پندارند لازم است در مقابل انتقاد و سرزنش آنها نیز تحمل و بردباری از خود نشان دهند.
در این میان آنچه برای من قدری جالب است این است که آقای سرکوهی تاب نقدهای مطبوعات داخلی ایران در مورد فکر و عملکرد رهبران چریک های فدایی خلق ایران در دوران پهلوی را ندارد و هر نقدی در این زمینه را نوعی تخریب و به امرِ دستگاه‌های امنیتی نسبت می‌دهد، با این حال از جمعی مسلمان انتظار دارد که هجونامۀ سلمان رشدی علیه پیامبر خود را شاهکار ادبی به شمار آورند و کلامی در نقد و اعتراض به آن به زیان نیاورند!
به هر حال، وقتی از دوستِ فاقد قدرتی که خود را "روشنفکر سوسیال دمکرات" می‌نامد، این نوع ادبیات و موضع‌گیری‌ها و نابردباری‌ها و بی‌تحملی‌ها و تحریف‌ها و یکجانبه‌نگری‌ها و حق به جانبی‌ها و نادیده‌انگاری‌ها دیده می‌شود، آنوقت با چه حساب و کتابی از نویسندگان صاحب قدرتی در روزنامۀ کیهان در این کشور می‌توان انتظار ادب و احترام و فرهیختگی و بردباری و تحمل دیگران را داشت؟

#فرج_سرکوهی
#سلمان_رشدی
#آزادی_بیان
#آیات_شیطانی

#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
🔴🔴🔴از آخرین وسوسۀ مسیح تا آیات شیطانی!

#احمد_زیدآبادی:

نیکوس کازانتزاکیس نویسنده‌ای دردمند و ژرف‌اندیش بود. او آشنایی عمیقی در مورد مسیحیت و بخصوص شرایط فرهنگی و اجتماعی و اعتقادی شهرهای یهودیه در زمان ظهور عیسای ناصری داشت. این نویسندۀ بزرگ یونانی، عیسی را خارج از رسالت پیامبری و در هیئت بشری عادی مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و در این هیئت، عیسی بسیار باشکوه‌تر و جذاب‌تر از سیمای پیامبرانه‌ای است که اهل کلیسا از او ترسیم می‌کنند.
آخرین وسوسۀ مسیح اثری زیبا و سترگ از کازانتراکیس است. در این کتاب علاوه بر شرح دلنشین منازعات سیاسی و اعتقادی در یهودیۀ عصر عیسی، دلهره‌های ایمان مسیحی به طرزی صادقانه و دل‌انگیز مورد واکاوی قرار گرفته است. در این واکاوی، کازانتزاکیس عیسی را بر بالای صلیب در معرض وسوسۀ شیطان قرار می‌دهد. جوهر وسوسه شیطان این است که چرا عیسی با انتخاب یک زندگی عادی از طریق ازدواج با مجدلیه، خانواده‌ای برخوردار از عشق زمینی و مواهب دنیوی برای خود تدارک ندیده و در عوض به عزم نجات روح انسان، خود را درگیر فشار و شکنجه و صلیب کرده است؟ بر اساس این وسوسه، مسیح بر روی صلیب یک زندگی عادی از جمله عشق‌ورزی با مجدلیه را در ذهن خود مرور می‌کند و در این صیرورت فرضی، فرزندانی سر به دنیا می‌دهد تا اینکه به تدریج پیر می‌شود و عزرائیل به سراغش می آید. در آن لحظه، مسیح به عینه می‌بیند که آن زندگی عادی و آرام او چقدر پوچ و خالی از معنا بوده و در عوض تلاشش برای نجات روح انسان‌ها به بهای رنج بردن و مصلوب شدن، تجربه‌ای بی‌نهایت غنی و معنابخش با خود داشته است.
از این رو، مسیح در آخرین لحظۀ حیات، از کارنامۀ خود احساس رضایت و لذت می‌کند و با لبخندی بر لب، جان به جان آفرین می‌دهد.
این داستان، عظمت و والایی مسیح به عنوان یک انسان طبیعی را در نگاه کانتزاکیس به روشنی به نمایش می‌گذارد. اهل کلیسا بویژه در وطن نویسنده اما همین اثر ژرف و سترگ را هم کافرانه و موهن به شمار آوردند و به تکفیر او رأی دادند.
حال عده‌ای تلاش می‌کنند تا کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی را اثری مشابه آخرین وسوسۀ مسیح کازانتزاکیس نشان دهند و آن را نه اثری موهن بلکه شاهکاری ادبی به شمار آورند!
واقعیت اما چیز دیگری است. آیات شیطانی هیچ شباهتی به آخرین وسوسۀ مسیح ندارد. سلمان رشدی، پیامبر اسلام را در هیئت یک انسان عادی ترسیم نکرده که اگر کرده بود، کمترین ایراد و اشکالی نداشت. او مانند آدمی کینه‌جو که در صدد انتقامگیری به هر قیمتی از منادی یک پیام است، پیامبر اسلام را بدون هیچ شبهه و تردیدی، آماج پست‌ترین و زشت‌ترین اتهام‌های ضداخلاقی قرار داده است.
من از قضا خود سخت موافق تحلیل و بازآفرینی و بازخوانی تجربۀ زیستۀ پیامبر و اصجابش در هیئت انسان‌های کاملاً طبیعی و عادی از سوی اهل هنر و ادب و اندیشه‌ام و به نظرم می‌رسد که چنین ابتکاراتی، سبب وصف سیمایی از آن آنها می‌شود که هزاران بار شکوهمندتر و والاتر از سیمای اصطلاحاً لاهوتی ترسیم شده توسط جمعی از دینداران کژفهم و بدسلیقه خواهد بود.
حتی اگر این بازآفرینی و بازخوانی به آنچه من تصور می‌کنم، ختم نشود، اما تلاش صادقانه و صمیمانه و خالی از بغض‌های کینه‌ورزانه در این جهت هم می‌تواند کاملاً تحسین‌برانگیز باشد.
اثر سلمان رشدی اما سرشار از کینه‌ای کور و شتری علیه پیامبر اسلام است. او در این کینه‌ورزی همۀ مرزهای ادب و انصاف و اخلاق را زیر پا گذاشته و از همین جهت نیز کتابش آزاردهنده و موهن و شعاری و منافی هرگونه ارزش انسانی از کار درآمده است.
هر کدام از افرادی که این اوصاف را برای کتاب آیات شیطانی زیاده‌روی می‌دانند، اگر اصلِ طلایی "آنچه برای خود نمی‌پسندی برای دیگران هم نپسند" را به رسمیت می‌شناسند، پس به من اجازه دهند تا داستانی کوتاه و خیالی با همان ژانر رئالیسم جادویی، در بارۀ خود یا خانواده‌شان با آدرس‌ها و مضمونی مشابه کتاب آیات شیطانی به نگارش درآورم! اگر تحمل کردند که من شریک قول‌شان می شوم اگر به داد و فغان آمدند، پس نسبت به داد و فغان دیگران هم اندکی همدلی نشان دهند!

#نیکوس_کازانتزاکیس
#آخرین_وسوسه_مسیح
#سلمان_رشدی
#آیات_شیطانی

#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat