"صدای ملّت"
8.6K subscribers
147K photos
72.4K videos
162 files
4.34K links

ولاتلبسوا الحق‌ بالباطل‌ و تکتموا‌ الحق‌ وانتم‌تعلمون‌. حق را با باطل در نیامیزید، حقیقت را که خود می‌دانید پنهان نکنید.

@sedayeslahat
Download Telegram
⚜️⚜️⚜️⚜️

فرود آمدم از بهشتت در این باغ ویران خدایا
فرود آمدم تا نباشم جدا زین اسیران خدایا

مگر این فراموشخانه، به زیر نگین شما نیست؟
که کس حسب حالی نپرسید از این گوشه گیران خدایا

به جز سایه های ابوالهول در این لوح وحشت عیان نیست
چه خشت و چه آیینه پیش جوانان و پیران خدایا

به باغ جهانت چه بندم دلی را که بسیار دیده است
که حتّا بهار جنانت پر است از کویران خدایا

پشیمانم از زر شدنها مرا آن مسی کن که بودم
به خود بازگردان مرا و ز غیرم بمیران خدایا


گُنه قند و ابنای آدم شکربند، آیا روا بود
در آن لوح، دوزخ نوشتن بر این ناگزیران خدایا؟


جهانت قفس بود و این را پذیرفته بودیم امّا،
نه هم بندی روبهان بود سزاوار شیران خدایا



گرفتم بهشت است این جا، ولی کو پسند دل ما
چه داری بگویی تو آیا به دوزخ ضمیران خدایا؟

اگر دیگران خوب، من بد، مرا ای بزرگ سرآمد
به دل ناپذیری جدا کن از این دلپذيران خدایا

#استاد_حسین_منزوى

⚜️⚜️⚜️⚜️

#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
عشق! ای شوکت دیرین فراموش شده!
خوش قدو قامتم! ای آتش خاموش شده!


ای ز پا، بر اثر تیغ فریب افتاده!
نیمه جان،در شب بیغوله،غریب افتاده!


آخر این خواب نه،کابوس، برای تو که دید؟
این خط شوم پریشان به جبینت که کشید؟


ای نگون بیرق خونین تو بر خاک،ای عشق!
تو و خاک؟ آی برآوردهٔ افلاک! ای عشق!

#استاد_حسین_منزوى

⚜️⚜️⚜️⚜️

#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
⚜️⚜️⚜️⚜️

در چشم های شعله ورت کینه یی نبود
بی صیقل نگاه تو آیینه ای نبود

پُر بودی از سرود و نوشتن بهانه بود
هر نامه ی تو یک غزل عاشقانه بود

آموزگار اول من چشم های توست
ای درس عشق را به من آموخته دُرُست !

چشم تو یاد داد ،به من شب چراغ را
در تو به توی حیرت و حسرت، سراغ را

آن دل نبود _ آن که تو در سینه داشتی
« آیینه ای برابر آیینه »* داشتی

در بین اشک و چشم تو ،رازی نهفته بود
رازی که چشمه سار به خورشید گفته بود

هم در غروبِ همهمه، هم صبحِ زمزمه
تکرار می شد از دَهَنت نام گل همه

گویی صدای تو به فلق نیز می رسید
می گفتی آفتاب و جهان شعله می کشید



اکنون کجایی ای همگان بی تو تنگ دل
ای بی تو عکس ماه در آیینه ها ،کسل

تنهاست عشق بی تو و سر بر نمی کند
او خویش را بدون تو باور نمی کند

ماییم و این قبیله ی غمگین بدون تو
بی بهره از تسلّی و تسکین بدون تو

ای ناخدا که بی تو به گرداب رانده ایم
«با بیم موج در شب تاریک»*مانده ایم

ای یاد روشنِ تو پس از تـو چراغِ ما
با یادِ خود بگوی که گیرد سراغِ ما

#استاد__حسین__منزوى
*احمد شاملو
*حضرت حافظ
⚜️⚜️⚜️⚜️

#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
⚜️⚜️⚜️⚜️

نگاهت چه مِی در سبو می کند
که روح مرا زیر و رو می کند

که آرامشم را به هم می زند
تلنگر به خواب دلم می زند

چه رازی ست با آن نگاه غریب
که پرهیزش آمیخته با فریب

برایم چه داری در آن چشم ها؟
چه با خود می آری در آن چشم ها؟

گلی که به دفترچه ی روزگار
به جای خزان می نویسد بهار؟

و یا زمهریری که در هر ستیز
به فرق بهاری زند تیغ تیز؟

چراغی که در شعله اش می توان
امان یافت زین ظلمت بی امان؟

و یا دوزخی که چو سر می کشد
به آتش همه خشک و تر می کشد؟

دری که به آفاق وا می شود؟
گشوده به بی انتها می شود؟

و یا جاده ای که در این ماجرا
به بن بست ها می کشاند مرا؟



برایم چه داری در آن چشم ها ؟

#استاد__حسین__منزوى
_______________________________

⚜️⚜️⚜️⚜️
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
⚜️⚜️⚜️⚜️

السلام ای دریچهٔ بیدار
السلام ای پریچهٔ دیدار

ای نسیم وزان به خاکستر
وی به خاکسترم زده آذر

آتش تا همیشه شعله ورم
بی محابا زده به خشک و ترم

خشک و تر چیست چون که عشق آید
آن که بر هیچ کس نبخشاید

من که باشم که - هیچ - هیچ کسم
چه زنم دم که خالی از نفسم

بُتگری ، فرق با بتب نکند
خالی و پر تفاوتی نکند

چشم سوزد چنان که دل سوزد
آب سوزد چنان که گِل سوزد

خشک وتر در مَثَل چو چشم و دلم
که به چشم و دل از تو مشتعلم

به گناهی که چشم اگر دیدت
دل به آن دیدهٔ دگر دیدت

پا که سوی تو راه دل طی کرد
- گرچه صد مرکب گُمان پی کرد -

دست ، دستت گرفت و پیش آورد
بس به لب های بوسه خواهش برد

لب که تا ذوق بوسهٔ تو چشید
دیگر از بوسهٔ تو پا نکشید

یا دهانی که دست در جان زد
تا به آن سیب سرخ دندان زد

تک تک انگشت ها که بر بدنت
راه رفتند زیر پیرهنت

بازوانی که چنبر تو شدند
افعی گنج پیکر تو شدند

یک به یک ذرّه های ملتهبم
استخوانم ، رگم ، پی ام ،عصبم

شعله ور ز آتش عتیق تو اند
خاک و خاکستر عقیق تو اند

#استاد__حسین__منزوى
⚜️⚜️⚜️⚜️

#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
⚜️⚜️⚜️⚜️

ایران صدای خسته ام را بشنو ای ایران
شکوای نای خسته ام را بشنو ای ایران


من از«دماوند»و«سهندت»قصّه می گویم
از کوه های سربلندت قصّه می گویم


از رودهایت، اشک های غرقه در خونت
از رود،رود«کرخه»زاری های«کارونت»


از«بیستون»کن عاشقانِ تیشه دارانت
وآن نقش های بی گزند از باد و بارانت


از دفتر فال و تماشایی که در «شیراز»
«حافظ»رقم زد،جاودان در رنگ و در پرواز


از«اصفهان»باغ خزان نشناسی از کاشی
از «میر»و از«بهزاد»یعنی خط و نقاشی


از نبض بی مرگ«امیر» وخون جوشانش
که می زند بیرون هنوز از «فین کاشانش»



ایران من! آه ای کتاب شور و شیدایی
هر برگی از تاریخ تو فصلی تماشایی


فصلی همه تقدیر سرخ مرزدارانت
فصلی همه تصویر سبز سر به دارانت


فصل ستون های بلند تخت«جمشیدت»
در سر بلندی برده بالاتر ز خورشیدت


از سرخ جامه چون کفن پوشندگان تو
وز خون دامن گیر «بابک »در رگان تو



آواز من هر چند ایرانم! غم انگیز است
با این همه از عشق،از عشق تو لبریز است


دیگر چه جای باغ های چون بهشت تو
ای در خزان هم سبز بودن سرنوشت تو


در ذهن من ریگ روانت نیز سرسبز است
حتا کویرت نیز در پاییز سرسبز است


می دانمت جای به مرداب اوفتادن نیست
می دانمت ایثار هست و ایستادن نیست


گاهیت اگر غمگین اگر نومید می بینیم
ناچار ما هم با تو نومیدیم و غمگینیم


با این همه خونی که از آیینه ات جاری است
رودی که از زخم عمیق سینه ات جاری است


می شوید از دل های ما زنگار غم ها را
همراه تو با خود به دریا می برد ما را.

#استاد_حسین_منزوى

⚜️⚜️⚜️⚜️


#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
⚜️⚜️⚜️⚜️

ایران صدای خسته ام را بشنو ای ایران
شکوای نای خسته ام را بشنو ای ایران


من از«دماوند»و«سهندت»قصّه می گویم
از کوه های سربلندت قصّه می گویم


از رودهایت، اشک های غرقه در خونت
از رود،رود«کرخه»زاری های«کارونت»


از«بیستون»کن عاشقانِ تیشه دارانت
وآن نقش های بی گزند از باد و بارانت


از دفتر فال و تماشایی که در «شیراز»
«حافظ»رقم زد،جاودان در رنگ و در پرواز


از«اصفهان»باغ خزان نشناسی از کاشی
از «میر»و از«بهزاد»یعنی خط و نقاشی


از نبض بی مرگ«امیر» وخون جوشانش
که می زند بیرون هنوز از «فین کاشانش»



ایران من! آه ای کتاب شور و شیدایی
هر برگی از تاریخ تو فصلی تماشایی


فصلی همه تقدیر سرخ مرزدارانت
فصلی همه تصویر سبز سر به دارانت


فصل ستون های بلند تخت«جمشیدت»
در سر بلندی برده بالاتر ز خورشیدت


از سرخ جامه چون کفن پوشندگان تو
وز خون دامن گیر «بابک »در رگان تو



آواز من هر چند ایرانم! غم انگیز است
با این همه از عشق،از عشق تو لبریز است


دیگر چه جای باغ های چون بهشت تو
ای در خزان هم سبز بودن سرنوشت تو


در ذهن من ریگ روانت نیز سرسبز است
حتا کویرت نیز در پاییز سرسبز است


می دانمت جای به مرداب اوفتادن نیست
می دانمت ایثار هست و ایستادن نیست


گاهیت اگر غمگین اگر نومید می بینیم
ناچار ما هم با تو نومیدیم و غمگینیم


با این همه خونی که از آیینه ات جاری است
رودی که از زخم عمیق سینه ات جاری است


می شوید از دل های ما زنگار غم ها را
همراه تو با خود به دریا می برد ما را.

#استاد_حسین_منزوى

⚜️⚜️⚜️⚜️
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
⚜️⚜️⚜️⚜️

روز که می آید آن صدای درخشان
دل خوشی بودن من است، هماره
شب که می آید، من و طنین صدایت
تا به دگر روز، تا صدای دوباره



اینک، آه ای صدای مخملیِ دوست!
من همه تو هستم و تو من به تمامی
زندگی من صداست، زندگی من
در تو خلاصه است، ای صدای گرامی!


گرچه صدایت مرا، عزیزترین است،
از همه حتّا زجان،ولی سخن این نیست
حرف من این است، کای تمام من،از تو
سهم من این نیست از تو،سهم من این نیست


سهم من از تو،تویی - تمام تو - آری
وین عطشم از نگاه تب زده پیداست
تشنهٔ تو سیری اش به جرعه نباشد
سیری این تشنه با تو، با خود دریاست



همّتِ من، جز تو را پسند نیارد
دل به تو بخشیدم و دلی دگرم نیست
یا به تو باید رسید، یا به تباهی
دانم و دانی، دو راه بیش ترم نیست



هستی ام آن زورق شکسته ی خسته است
زنده به بوی کناره یی که تو باشی
سینه ام آن آسمان خالی سرد است
چشم به راه ستاره یی که تو باشی



روز و شبم در مدار بستهٔ تردید
روز همه مست و شب همیشه سیه مست
دستت اگر دستم از میانه نگیرد
رفته ام از دست، پا ک رفته ام از دست !



زندگی ام ذرّه ذرّه روی به تحلیل
این من و این ساکن مکندهٔ مرداب
پیش تر از آن که کار بگذرد از کار،
همتی ای دوست! دوستت را دریاب!


#استاد_حسین_منزوى

⚜️⚜️⚜️⚜️

#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
⚜️⚜️⚜️⚜️

ایران من! ای خاک همایون من! ایران!
ای عشق تو آمیخته با خون من، ایران!
ای منبع الهام من، ای شور تو جاری
در شعر تر و نغمه موزون من، ایران



ای همّت مردان تو، چون نام بلندت
همتای دماوندت و همسنگ سهندت
روزی که تو آهنگ شکارت به سر افتاد
شیر فلک آمد چو اسیری به کمندت



ایران! خزرت زنده و پر همهمه باشد
کارون تو زاینده و پر زمزمه باشد
تا عرصه نام است جهان، ناموران را
زانى تو سرافرازترین همه باشد



افکنده شد،آن کس که سرافکنده تو را خواست
شرمنده شد آن خصم که شرمنده تو را خواست
خود، بندهٔ فرهنگ درخشان تو آمد
آن قوم که از روی طمع، بنده تو را خواست



ایران من! آفاق، تو را زیر نگین باد
خورشید جهان تاب تو تابنده ترین باد
تو صخرهٔ صمّایی و موج اند حوادث
تا بوده چنین بوده و تا هست چنین باد


#استاد_حسین_منزوى

⚜️⚜️⚜️⚜️

#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
⚜️⚜️⚜️⚜️

«با وام تمام ازفروغ و تولدی دیگر»

پری من که شب از من مردی
می دمم در تنت افسون دلم
زنده ات میکنم از بوسه، سَحَر
بوسه نه، قطره ای از خون دلم



ای دلم خانه عشقت برگرد
پری من! به سوی اقیانوس
تا که روشن کنم از مرجان ها
بر سر راه تو صدها فانوس



پری کوچک دریایی من
خانمان تو جزاین دریا نیست
یا نداری تو به جایی خانه
یا اگر داری جز اینجا نیست


به درآ، چیست درنگت ای یار؟
منم و عشق پذیرایی تـو
با همان شور و همان شوق بیا
که منم نیمه ی تنهایی تـو



بنشین ونی خود را بنواز
سرکن آهنگ دل آشوبی عشق
پری کوچک غمگین من! آه!
ای دلت نی لبکِ چوبی عشق!

#استاد_حسین_منزوى
________________________________

⚜️⚜️⚜️⚜️
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
⚜️⚜️⚜️⚜️

در برگ ریز باغ غم انگیز عشق تو
من مرغ بی ترانه پاییز حسرتم

سر زیر بال کرده و دل کنده از بهار
سرشار ناامیدی و لبریز حسرتم

یک دست گرم شعله، به جانم نمی زند
فانوس کور یأسم و آویز حسرتم

در لحظه های من اثری از فروغ نیست
تاریک تر از شام غم انگیز حسرتم

آه از تو ای فروغ که از من رمیدهای
وای از تو ای امید که از من بریده ای


دور از تو ای امید دل ناامید من!
گیرم به دست، دست کدامین امید را؟

در خنده های گرم کدامین لبان نوش
یابم فروغ خندهٔ صبح سپید را؟

با من بگو، بگو که جدا از تو سر کنم
در گوش دل، سرود کدامین نوید را؟

دور از تو ای قرار دل دل شکستگان!
ساز شکسته ام که نیاید ز من فغان

هر صبحدم که دخترک تازه سال روز
نوشد به ناز، شیر سپید پگاه را،

در هر غروب تلخ که خورشید نیمه جان
سر می دهد سرود غم شامگاه را ،

هر شب که آسمان به سر و سینه می زند
الماس های روشن پروین و ماه را،

با یاد خنده های خوش آهنگ و گرم تو
سر می دهم ترانه جان سوز آه را

داد از تو، ای امید! که بردی مرا، ز یاد
یاد از تو، ای امید، که یادت به خیر باد!


یاد آن که از شکوه دل انگیز عشق ما
اشک ستاره از سر مژگان شب چکید

یاد آن که از نگاه تو خورشیدهاشکفت
یاد آن که از لبان تو گلبوسه ها دمید

یاد آن که در سکوت فریبای لحظه ها
تنها صدای بوسه ما را، خدا شنید

یاد آن که عشق بود و هوس بود و راز بود
من بودم و تو بودی و یک داستان امید

بر سبزه می خزید به نرمی تن نسیم
می ریخت گل به بستر ما، دامن نسیم

آن قصّه های گرم که در خوابگاه عشق
می گفت شهر زاد نگاهت به من،چه شد؟

آن شب که از شکوه دل انگیز عشق ما
جان می گرفت قصّه«یک جان،دو تن» چه شد؟

گفتی که دوست دارمت از جان، به من بگو
آن عهد و آن شبان خوش و آن سخن، چه شد؟

ای از فریب جان تو لبریز ! وای تو
وای تو، ای فریب غم انگیز! وای تو


دیگر نشان نمانده از آن لحظه های گرم
دیگر نشسته است زمان در عزای عشق

دیگر شکسته،ای همه رسوایی و دروغ؟
سنگینی فریب تو، پشت خدای عشق

آری به کوره راهِ غم انگیز زندگی
دیگر فریب می رود از جای پای عشق

دیگر پس از دروغ تو و عهد سست تو
ای از فریب جان تو لبریز ! وای عشق

در عهدت ای دریغ ، فروغ دروغ بود
عشقت دروغ بود، دروغ دروغ بود *


#استاد_حسین_منزوى
______________________________
*خالی از لطف نیست اگر اشاره شود که این شعر در برنامه رادیویی«بزم شاعران»که توسط زنده یاد مهدی سهیلی تهیه و اجرا می شد با صدای مهدی علی محمدی پخش شد. برنامه ای که حسین منزوی بیست ساله در کنار مشاهیری چون مرحوم عبدالرحمن فرامرزی و استاد دکتر باستانی پاریزی به عنوان میهمان در آن حضور داشت به تاریخ جمعه ۱۳۴۵/۸/۱۳
(بهروز منزوی)
⚜️⚜️⚜️⚜️

#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
⚜️⚜️⚜️⚜️

وقتی که تو روز آفتابی را
در کوچه ی پرسه های پاییزی
با حسِّ زنانه دوست می داری
احساس غرور می کند، خورشید

وقتی که سحر هنوز خواب آلود
از بستر خود کناره می گیری
شب با خورشید کینه می ورزد
کاو را ز تو دور می کند خورشید


هر صبح که بار می دهی با لطف
در مقدم خویش عاشقانت را
پیش از همه با صدای بیدارش
اعلام حضور می کند خورشید

در غلتاغلت خواب قیلوله
وقتی که شعاع آرزومندش
از پنجره بر تن تو می تابد
احساس سرور می کند خورشید

گفتند: زمین خالی از جذبه
در حیطه ب آفتاب می چرخد
اما تو که راه می روی، گویند:
بر خاک عبور می کند، خورشید

وقتی به غروب چشم می دوزی
پیش از رفتن برای فردا صبح
پیش از رفتن برای فردا صبح
سرشار ز نور می کند خورشید


آنک آفاق: غرق لبخندی،
آمیخته با رضایت و لذّت
انگار که از تو خاطراتی را
در خویش مرور می کند خورشید

#استاد_حسین_منزوى
⚜️⚜️⚜️⚜️
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
⚜️⚜️⚜️⚜️

وقتی که تو روز آفتابی را
در کوچه ی پرسه های پاییزی
با حسِّ زنانه دوست می داری
احساس غرور می کند، خورشید

وقتی که سحر هنوز خواب آلود
از بستر خود کناره می گیری
شب با خورشید کینه می ورزد
کاو را ز تو دور می کند خورشید


هر صبح که بار می دهی با لطف
در مقدم خویش عاشقانت را
پیش از همه با صدای بیدارش
اعلام حضور می کند خورشید

در غلتاغلت خواب قیلوله
وقتی که شعاع آرزومندش
از پنجره بر تن تو می تابد
احساس سرور می کند خورشید

گفتند: زمین خالی از جذبه
در حیطه ب آفتاب می چرخد
اما تو که راه می روی، گویند:
بر خاک عبور می کند، خورشید

وقتی به غروب چشم می دوزی
پیش از رفتن برای فردا صبح
پیش از رفتن برای فردا صبح
سرشار ز نور می کند خورشید


آنک آفاق: غرق لبخندی،
آمیخته با رضایت و لذّت
انگار که از تو خاطراتی را
در خویش مرور می کند خورشید

#استاد_حسین_منزوى

⚜️⚜️⚜️⚜️
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
⚜️⚜️⚜️⚜️

عمر من دفتر نیم سوزی است
قصّه اش خط خطی،گنگ و مبهم

که در آن، چشم های تو و مرگ
گاه گاهی شبیه اند با هم

کیست آنی که باید نریزد
هیمه در آتشم، تا نسوزد

تا که این دفتر نیمه خالی
بیش از این، بیش از این ها نسوزد

دیگرم شوق، خاکستری نیست
سوختن خوش نمی دارم انگار

آبی ام با تو این روزها، آی؟
عمر من را از آتش برون آر

من که بی تو به آتش زدم دل
با تو از سوختن میگریزم

دفترم را برون آور امّا
دست هایت نسوزد عزیزم !

#استاد_حسین_منزوى
________________________________

⚜️⚜️⚜️⚜️
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
⚜️⚜️⚜️⚜️

عمر من دفتر نیم سوزی است
قصّه اش خط خطی،گنگ و مبهم

که در آن، چشم های تو و مرگ
گاه گاهی شبیه اند با هم

کیست آنی که باید نریزد
هیمه در آتشم، تا نسوزد

تا که این دفتر نیمه خالی
بیش از این، بیش از این ها نسوزد

دیگرم شوق، خاکستری نیست
سوختن خوش نمی دارم انگار

آبی ام با تو این روزها، آی؟
عمر من را از آتش برون آر

من که بی تو به آتش زدم دل
با تو از سوختن میگریزم

دفترم را برون آور امّا
دست هایت نسوزد عزیزم !

#استاد_حسین_منزوى
____________________________________

⚜️⚜️⚜️⚜️
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
⚜️⚜️⚜️⚜️

جوجهٔ بی پناه من چه کسی،
آتش افکند و سوخت در شررت؟

وای از این شعله کز درون و برون
هم به بال و پر است و هم جگرت

دشمن جان توز جوهر تُست
که به تاراج داد برگ و برت

فاجعه این همه بزرگ نبود
می زد آتش، غریبه ای اگرت

خونش از خون تست آن که زده است
بی ترحّـم شرر به خشک و ترت

آن که زد آن سوی فراموشی
همه درها و کرد دربه درت

سرکند تا دمی به بی خبری
نگرفته ز هیچ سو خبرت

آنچه دشمن نکرد با دشمن
با تو کرد او و باز بیشترت

باغبان تو بود می باید
گم شد از خویش و شد همه تَبرت

کودک بی گناه من !، اینک
پدر پر گناه خیره سرت

با هزاران امید خیره شده
در تو و چشم آشتی نگرت

که ببخشی اگر، دوباره شود
از همین نیمه راه همسفرت

تا امین باشد و امان بخشد
از بد تیرهای کینه ورت

تا که با آب چشم بنشاند
آتش از برگ و بار و بال و پرت

وصلهٔ تن کند ترا به خوشی
وز بد حادثه شود سیرت

بازگشته پر از پشیمانی
تا نهد سر به خاک رهگذرت

کودک مهربان من ! بگشا
بر در انگشت می زند پدرت.


#استاد_حسین_منزوى
______________________________

⚜️⚜️⚜️⚜️

#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
⚜️⚜️⚜️⚜️

دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست
آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست

در من طلوع آبی آن چشـم روشن
یاد آور صبح خیال انگیز دریاست

گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آنک چراغانی که در چشم تو برپاست

بیهوده می کوشی که راز عاشقی را
از من بپوشانی که در چشم تو پیداست

ما هر دُوان خاموش خاموشیم امّا
چشمان ما را در خموشی گفتگوهاست



دیروزمان را با غروری پوچ کُشتیم
امروز هم زان سان ،ولی آینده ماراست

دور از نوازشهای دست مهربانت
دستان من در انزوای خویش تنهاست

بگذار دستت راز دستم را بداند
بی هیچ پروایی که دست عشـق با ماست


#استاد_حسین_منزوى

⚜️⚜️⚜️⚜️
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
⚜️⚜️⚜️⚜️

باز سوّم آذر، سرو من، تو را کشتند
ایستادی و بازت آن نشسته ها، کشتند

صد کلاغ و یک شاهین، یک پلنگ و صد روباه
این چنین تو را،ای صبح! صد شب سیا کشتند

مثل کشتنی در آب ای نهنگ دریادل! کوسه ها تو را آن شب بی سر و صدا کشتند



نه همین تو را یک بار در میان آن جنگل
عشق را هزاران بار ، در هزار جا کشتند

برگ ها زبان گشتند بر درخت و موییدند:
آہ! روح جنگل را، پیش چشم ما کشتند

زنده است و زاینده،نسل عشقتان، هرچند،
عاشقان بسیاری از صف شما کشتند



زنده بود و از دنیا، قدر یک قفس جا داشت
آسمان از او پُر شد، چون پرنده را کشتند

#استاد_حسین_منزوى

⚜️⚜️⚜️⚜️
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
⚜️⚜️⚜️⚜️

باز سوّم آذر، سرو من، تو را کشتند
ایستادی و بازت آن نشسته ها، کشتند

صد کلاغ و یک شاهین، یک پلنگ و صد روباه
این چنین تو را،ای صبح! صد شب سیا کشتند

مثل کشتنی در آب ای نهنگ دریادل! کوسه ها تو را آن شب بی سر و صدا کشتند



نه همین تو را یک بار در میان آن جنگل
عشق را هزاران بار ، در هزار جا کشتند

برگ ها زبان گشتند بر درخت و موییدند:
آہ! روح جنگل را، پیش چشم ما کشتند

زنده است و زاینده،نسل عشقتان، هرچند،
عاشقان بسیاری از صف شما کشتند



زنده بود و از دنیا، قدر یک قفس جا داشت
آسمان از او پُر شد، چون پرنده را کشتند

#استاد_حسین_منزوى

⚜️⚜️⚜️⚜️
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat


زان باده پُر کن ساغرم کز وی سحر سر می‌زند
خورشید در خم خانه‌اش هر صبح ساغر می‌زند


از چند و چونم وارهان با جرعه‌ای آتش‌ فشان
ز آبی که آتش بی امان در خشک و در تر می‌زند


بختم به سودای تنت ره می‌زند سوی منت
تا آورد در گردنت دستی که به سر می‌زند


تصویر آن شیرین دهن خود بر نمی‌تابد سخن
هست این قدر کز عشق من طرحی به دفتر می‌زند


من شاعرم خوش می‌زنم از عشق و از مستی رقم
اما به چشمانت قسم چشم تو خوش تر می‌زند


من می‌شناسم پنجه را این تک‌نواز آشنا
عشق است هر چند این نوا با ساز دیگر می‌زند


ای عشق ازآن مشرق درآ روشن کن این ظلمت‌ سرا
که‌این شب جدا از تو مرا بر دیده خنجر می‌زند


یک جرعه زین می نوش کن وز های و هو خاموش کن
عشق است اینک گوش کن انگشت بر در می‌زند


#استاد_حسین_منزوى



#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat