🔴🔴🔴عیدی در میان برهوت!
#احمد_زیدآبادی
کوه و دریا و جنگل جای خود، اما صحرا و دشت چیز دیگری است! بیدلیل نبوده است که مولانا در اوج غلیانِ شور و اشتیاقش، هوس میکرده خیمه بر صحرا زند!
مست گشتم خویش بر غوغا زنم
چَه چِه باشد خیمه بر صحرا زنم
چشم اندازِ بینهایتِ صحرا دل را باز میکند و روح را به پرواز میآورد.
باری، در آستانۀ عید، التماسهای بیحاصلِ وزیر بهداشت را به هیچ گرفتیم و چون خانوادگی بیماری کرونا را از سر گذارنده بودیم، راهی سفر به کویر مرکزی ایران شدیم. ابتدا چند روزی را در نزدیکی بسطام در میان شکوفههای سرمازدۀ باغ اَوِرس به سر بردیم، باغی که دکتر ولیان از فعالان محیط زیستی شاهرود به یاری همکارانش، آن را به ثمر رسانده و به صورت تفرجگاهی آرام و با صفا در آورده است.
بعد از آن از جنوب شاهرود، سر به دشت کویر گذاشتیم و از جادۀ خلوت و بیشانهای که از طرود میگذرد، به معلمان رسیدیم. در حین عبور از این منطقه با خود گفتم که اگر ماشین در این منطقه خراب شود، چه کنیم؟ جاده نه شانهای دارد، نه همسطح زمین است و نه عبور مروری در آن جریان دارد؟
ماشین اما یاریمان کرد و از آن منطقه که عمدتاً محل چرای شتران بود، بدون مشکل گذشت.
با خیال راحت به جادۀ معلمان به جندق زدیم که وسیعتر بود و شانه هم داشت. پس از عبور از گردنۀ کوتاهی، به برهوتِ مطلق رسیدیم. کران در کران زمین بیهیچ پستی و بلندی پیدا بود! خاکِ شور و پف کرده، اجازۀ رویش به هیچ نوع گیاهی نداده بود. جز مگسها که نمیدانم در آن محیط از چه راهی تغذیه میکردند، اثری از کوچکترین حیات گیاهی یا حیوانی در صدها کیلومتر به چشم نمیخورد. مشغول سخنرانی در بارۀ جلوۀ اسرارآمیز این برهوت به بچهها بودم که ماشین در موجهایِ سنگینِ روی جاده، چون قایقی در دریای توفانی به تلاطم افتاد و پلوس آن خرد شد....
شانس یارمان بود که موبایل کم و بیش آنتن میداد؛ اما به رغم استفاده از آن، برای ساعاتی کسی به یاری نیامد و مراکز امداد رسانی ما را مکرر به شمارهای در خور و بیابانک حواله دادند که صاحب آن امکان انتقال ماشین ما را نداشت و 250 کیلومتر هم از محل خراب شدن ماشین دور بود! نهایتاً خودروی حمل ماشین از دامغان اعزام شد و ما را در جادهای که سراسر پر از دستانداز بود، به جندق رساند.
اجازه دهید از ادامۀ شرح این سفر صرفنظر کنم. فقط همینقدر بگویم که کویر در سرتاسرش هوایی توفانی و غبارآلود و پر گرد و خاک داشت و حلاوتی برای باز شدن دل و پرواز روح باقی نمیگذاشت! مردمِ تمام آبادیهای سراسر منطقه و شهرهای کوچک و بزرگ حواشی آن در استانهای اصفهان و یزد و کرمان و خراسان، از بارش اندکِ سال پیش به شدت نگران بودند و میگفتند چنین خشکسالی را به یاد ندارند. پوششِ گیاهیِ همیشگی دشت و صحرا نیز بیرنگ و رو شده بود و اثری از طراوت بهاری در آن دیده نمیشد.
با این وضع دلم سختتر از قبل گرفت. پای صحبت هر کس هم که نشستم چنان از مشکلات و گرفتاریهای بیشمار زندگی در سالهای اخیر مینالید که آه از نهاد سنگ برمیخاست. یک نفر را هم ندیدم که از این اوضاع راضی باشد حتی آنهایی که علیالظاهر وضع مالی نامناسبی نداشتند. جالب اینکه برای اغلب آنها کرونا اصلاً مشکل به حساب نمیآمد و قرمز و نارنجی کردن شهرها را هم به توطئۀ دولت برای انحراف افکار عمومی از نایاب شدن مرغ و پیشگیری از تجمعات اعتراضی نسبت میدادند.
بحث قرارداد 25 ساله با چین هم مورد توجه بود. اغلب آن را "فروش ایران به چین" و واگذاری بنادر و جزایر بخصوص جزیرۀ کیش به چینیها میدانستند و شماری هم میپرسیدند که واقعیت این ماجرا چیست و آیا اثری بر کاهش گرانی دارد یا نه؟
در واقع، در دورافتادهترین مناطق کشور نیز مردم در بارۀ امور سیاسی از جمله انتخابات ریاست جمهوریِ پیشِ رو، همان حرفهایی را میزدند که در کوچه و بازار تهران شنیده میشود. همگی سوگند یاد میکردند که در انتخابات شرکت نمیکنند اما همگی هم خاطر نشان میکردند که سوگند آن دیگری را جدی نگیریم چرا که قبل از این هم، از این سوگندها خوردهاند اما در روز انتخابات، به دلایلی به آن پایبند نماندهاند! با این حال، بر این نکته هم تأکید میکردند که این بار با همیشه فرق دارد!
#احمد_زیدآبادی
#دشت_کویر
#باغ_اورس
#جندق
#خشکسالی
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
#احمد_زیدآبادی
کوه و دریا و جنگل جای خود، اما صحرا و دشت چیز دیگری است! بیدلیل نبوده است که مولانا در اوج غلیانِ شور و اشتیاقش، هوس میکرده خیمه بر صحرا زند!
مست گشتم خویش بر غوغا زنم
چَه چِه باشد خیمه بر صحرا زنم
چشم اندازِ بینهایتِ صحرا دل را باز میکند و روح را به پرواز میآورد.
باری، در آستانۀ عید، التماسهای بیحاصلِ وزیر بهداشت را به هیچ گرفتیم و چون خانوادگی بیماری کرونا را از سر گذارنده بودیم، راهی سفر به کویر مرکزی ایران شدیم. ابتدا چند روزی را در نزدیکی بسطام در میان شکوفههای سرمازدۀ باغ اَوِرس به سر بردیم، باغی که دکتر ولیان از فعالان محیط زیستی شاهرود به یاری همکارانش، آن را به ثمر رسانده و به صورت تفرجگاهی آرام و با صفا در آورده است.
بعد از آن از جنوب شاهرود، سر به دشت کویر گذاشتیم و از جادۀ خلوت و بیشانهای که از طرود میگذرد، به معلمان رسیدیم. در حین عبور از این منطقه با خود گفتم که اگر ماشین در این منطقه خراب شود، چه کنیم؟ جاده نه شانهای دارد، نه همسطح زمین است و نه عبور مروری در آن جریان دارد؟
ماشین اما یاریمان کرد و از آن منطقه که عمدتاً محل چرای شتران بود، بدون مشکل گذشت.
با خیال راحت به جادۀ معلمان به جندق زدیم که وسیعتر بود و شانه هم داشت. پس از عبور از گردنۀ کوتاهی، به برهوتِ مطلق رسیدیم. کران در کران زمین بیهیچ پستی و بلندی پیدا بود! خاکِ شور و پف کرده، اجازۀ رویش به هیچ نوع گیاهی نداده بود. جز مگسها که نمیدانم در آن محیط از چه راهی تغذیه میکردند، اثری از کوچکترین حیات گیاهی یا حیوانی در صدها کیلومتر به چشم نمیخورد. مشغول سخنرانی در بارۀ جلوۀ اسرارآمیز این برهوت به بچهها بودم که ماشین در موجهایِ سنگینِ روی جاده، چون قایقی در دریای توفانی به تلاطم افتاد و پلوس آن خرد شد....
شانس یارمان بود که موبایل کم و بیش آنتن میداد؛ اما به رغم استفاده از آن، برای ساعاتی کسی به یاری نیامد و مراکز امداد رسانی ما را مکرر به شمارهای در خور و بیابانک حواله دادند که صاحب آن امکان انتقال ماشین ما را نداشت و 250 کیلومتر هم از محل خراب شدن ماشین دور بود! نهایتاً خودروی حمل ماشین از دامغان اعزام شد و ما را در جادهای که سراسر پر از دستانداز بود، به جندق رساند.
اجازه دهید از ادامۀ شرح این سفر صرفنظر کنم. فقط همینقدر بگویم که کویر در سرتاسرش هوایی توفانی و غبارآلود و پر گرد و خاک داشت و حلاوتی برای باز شدن دل و پرواز روح باقی نمیگذاشت! مردمِ تمام آبادیهای سراسر منطقه و شهرهای کوچک و بزرگ حواشی آن در استانهای اصفهان و یزد و کرمان و خراسان، از بارش اندکِ سال پیش به شدت نگران بودند و میگفتند چنین خشکسالی را به یاد ندارند. پوششِ گیاهیِ همیشگی دشت و صحرا نیز بیرنگ و رو شده بود و اثری از طراوت بهاری در آن دیده نمیشد.
با این وضع دلم سختتر از قبل گرفت. پای صحبت هر کس هم که نشستم چنان از مشکلات و گرفتاریهای بیشمار زندگی در سالهای اخیر مینالید که آه از نهاد سنگ برمیخاست. یک نفر را هم ندیدم که از این اوضاع راضی باشد حتی آنهایی که علیالظاهر وضع مالی نامناسبی نداشتند. جالب اینکه برای اغلب آنها کرونا اصلاً مشکل به حساب نمیآمد و قرمز و نارنجی کردن شهرها را هم به توطئۀ دولت برای انحراف افکار عمومی از نایاب شدن مرغ و پیشگیری از تجمعات اعتراضی نسبت میدادند.
بحث قرارداد 25 ساله با چین هم مورد توجه بود. اغلب آن را "فروش ایران به چین" و واگذاری بنادر و جزایر بخصوص جزیرۀ کیش به چینیها میدانستند و شماری هم میپرسیدند که واقعیت این ماجرا چیست و آیا اثری بر کاهش گرانی دارد یا نه؟
در واقع، در دورافتادهترین مناطق کشور نیز مردم در بارۀ امور سیاسی از جمله انتخابات ریاست جمهوریِ پیشِ رو، همان حرفهایی را میزدند که در کوچه و بازار تهران شنیده میشود. همگی سوگند یاد میکردند که در انتخابات شرکت نمیکنند اما همگی هم خاطر نشان میکردند که سوگند آن دیگری را جدی نگیریم چرا که قبل از این هم، از این سوگندها خوردهاند اما در روز انتخابات، به دلایلی به آن پایبند نماندهاند! با این حال، بر این نکته هم تأکید میکردند که این بار با همیشه فرق دارد!
#احمد_زیدآبادی
#دشت_کویر
#باغ_اورس
#جندق
#خشکسالی
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat