"صدای ملّت"
7.95K subscribers
142K photos
69.2K videos
162 files
4.23K links

ولاتلبسوا الحق‌ بالباطل‌ و تکتموا‌ الحق‌ وانتم‌تعلمون‌. حق را با باطل در نیامیزید، حقیقت را که خود می‌دانید پنهان نکنید.

@sedayeslahat
Download Telegram
🔴🔴🔴نوع ادبیاتِ مرحوم اردشیر زاهدی!

#احمد_زیدآبادی:

در صفحۀ 232 جلد دوم خاطراتم با عنوان "بهار زندگی در زمستان تهران" خاطره‌ای از یکی از دیپلمات‌های زمان شاه در مورد "نوع ادبیات" اردشیر زاهدی به صورت بسیار سربسته نقل کرده‌ام.
اکنون که زاهدی رخت از جهان بربسته است، شاید بد نباشد، اصل ماجرا را توضیح دهم.
اواخر دهۀ شصت که پای صنعت فکس به ایران باز شده بود، الف-ه طی مصاحبه‌ای گفته بود، ما می‌خواهیم در ایران "انقلاب فکس" راه بیاندازیم. ظاهراً منظورش این بود که از طریق فکس بیانیه‌هایی را علیه جمهوری اسلامی از خارج به داخل بفرستند تا مردم علیه حکومت بشورند.
یک روز در حضور زنده‌یاد دکتر جواد شیخالاسلامی در محل دفتر مجلۀ اطلاعات سیاسی - اقتصادی من این موضوع را مطرح کردم. یکی از دیپلمات‌های قدیمی که در جمع حاضر بود با شنیدن نام الف-ه چهره در هم کشید و گفت؛ آن فلان فلان شده چه کارش به این کارها؟
پرسیدم چرا فلان فلان شده؟ در پاسخ گفت؛ الف-ه از زیر دستان اردشیر زاهدی بود و اردشیر هم البته بسیار "بد دهن"!
گویا روزی الف-ه با جمعی از صاحب‌منصبانِ وقت، جلسه‌ای داشته است که زنگ تلفن به صدا در می‌آید. یکی از حاضران گوشی را بر می‌دارد. آن طرف خط خود را اردشیر زاهدی معرفی می‌کند و می‌گوید به آن مرتیکۀ فلان فلان شده [عباراتی بی‌نهایت زشت] بگویید اردشیر کارش دارد. مرد بینوا می‌پرسد این فلان فلان شده‌ای که می‌فرمایید اسمش چیست تا صدایش بزنم. زاهدی می‌گوید نیازی به بردن اسمش نیست. فقط برو بگو زاهدی می‌گوید آن [....] بیاید گوشی را بردارد. آن مرد هم وسط جمعیت با صدای بلند می‌گوید؛ اردشیر زاهدی پشت خط است و اصرار دارد به آن [....] بگویید بیاید گوشی را بردارد. در این لحظه الف-ه از جا برمی‌خیزد و از شرم دستی به سمت گره کراواتش می‌برد و خطاب به جمع می‌گوید: ببخشید آقایان، جناب زاهدی با بنده کار دارند!
العهده علی الراوی!

#اردشیر_زاهدی
#اطلاعات_سیاسی_اقتصادی
#انقلاب_فکس
#جواد_شیخ_الاسلامی

#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
🔴🔴🔴عمامه و کروات!

#احمد_زیدآبادی:

منطق تمام کسانی که این روزها از پدیدۀ "عمامه‌پرانی" دفاع کرده‌اند، در این جمله خلاصه می‌شود: "چون روحانیون نوع پوشش دلخواه خود را به ما تحمیل کرده‌اند، بنابراین ما هم آنها را در پوشیدن لباس‌شان ناامن می‌کنیم."
این منطق کاملاً معیوب است. در واقع منطقِ همان روحانیونی است که پوشش دلخواه خود را به دیگران تحمیل کرده‌اند. این منطق در ذاتِ خود زورمدارانه است و میدان سیاست و اجتماع را صحنۀ تلافی‌جویی، روکم‌کنی و انتقام‌کشی می‌داند. این منطق قادر است چرخۀ خشونت در یک جامعه را تا نهایت خونبارش پیش ببرد، زیرا در گام بعدی به فرض گفته خواهد شد، او می‌کُشد پس من هم می‌کشم، او شکنجه می‌دهد، پس من هم شکنجه می‌دهم، او زور می‌گوید پس من هم زور می‌گویم، مگر من چه کم از او دارم!
در دو سوی یک منازعه، اگر یک طرف خود را به اصول اخلاقی مستحکم، مقید نکند، با آن طرف دیگر تفاوت رفتاری پیدا نخواهد کرد و این داستانی تکراری در تاریخ معاصر ایران است.
مشکل بزرگتر این منطق اما نوشتن گناه یک نفر به گردن نفر دیگر است؛ صرفاً با این استدلال که چون ظاهری یکسان دارند! بدتر آنکه چون دست حامیان عمامه‌پرانی به "مقصران" نمی‌رسد، پس "بی‌گناهان" باید هدف مشروعی برای مقابله تعریف شوند!
روحانیونی هستند که مخالف حجاب اجباری‌اند و در این باره حرف زده‌اند و مغضوب شده‌اند. حال عده‌ای به آنها خرده می‌گیرند که چون لباس روحانیت به نماد "سلطه‌جویی" تبدیل شده است، چرا این لباس را ترک نمی‌کنند؟
واقعیت این است که قاطبۀ جامعۀ ایرانی، لباس روحانیت را نماد "سلطه‌جویی" تعریف نمی‌کند اما اگر به فرض هم روزی تعریف کند، حق هیچ نوع زورگویی برای تحمیل شکل خاصی از لباس به یک صنف را ندارد.
این رفتارها درست شبیه همان رفتاری است که عده‌ای از متعصبانِ مذهبی در دهه‌های نخست پس از انقلاب نسبت به پوشیدن کروات از سوی برخی از شهروندان از خود نشان می‌دادند. آنها با این منطقِ معیوب که چون کروات میراثِ زمامداران "مستبد" رژیم پهلوی و نشانۀ پوشش "استعمارگران غربی" است، بنابراین پوشیدن آن در ایران به معنای توجیه پهلوی‌ها و استعمارگران است و باید کنار گذاشته شود، اگر کنار گذاشته نشود، آن را به زور از گردن افراد در می‌آوریم!
برخی از روشنفکران و استادان و پزشکان و مهندسان و غیره، چه مصائبی را که به دلیل پوشیدن کروات متحمل شدند!
خداوند روح استاد محمد جواد شیخالاسلامی را شاد گرداند. آن مرحوم تا واپسین سال‌های عمرش مصرانه کروات می‌پوشید. نقل است که او به همراه شماری از اساتید علوم سیاسی دانشگاه تهران برای گلایه از وضعیت اسفناک دانشکده، به دفتر میرحسین موسوی نخست وزیر وقت می‌رود. در اتاق انتظار، گویا پیرمردی با ظاهر بسیجی همین که چشمش به کروات دکتر شیخ می‌افتد، خونش به جوش می‌آید. او به تصور اینکه پوشیدن کروات "توهین به خون شهدا"ست، به سمت مرحوم استاد حمله‌ور می‌شود و با کشیدن کرواتش خطاب به او فریاد می‌زند: "این افسار الاغ را از گردنت در بیار!"
دکتر شیخ که مردی کم‌رو و خجالتی و کم دست و پا بود، از این وضعیت به هم می‌ریزد تا اینکه سایر استادان گریبان او را از دست پیرمرد بسیجی نجات می‌دهند. پس از گذشت لحظه‌ای مرد بسیجی که امکان فروخوردنِ خشم خود را نداشته است، دوباره به دکتر شیخ حمله ور می‌شود و تا رفتن اساتید به اتاق میرحسین این کار را چند بار تکرار می‌کند!

#عمامه_پرانی
#کروات
#جواد_شیخ_الاسلامی
#میرحسین_موسوی

#عضویت_در_کانال
       👇👇👇
@sedayeslahat