🔴🔴 یادداشتهای کوچک
✍ احسان محمدی
🔸 بچهها شوخیشوخی به قورباغهها سنگ میزنند، قورباغهها، جدیجدی میمیرند!
🔸 #حلاج را که به دار آویختند، جماعتی فریبخورده یا زرگرفته و حق به ناحق فروخته، پای چوبهدار گرد آمده و به او سنگ میزدند و حلاج لب فرو بسته بود. نه سخنی به اعتراض میگفت و نه از درد فریادی میکشید.
در این میان #شیخ_شبلی نیز که از آن کوی میگذشت، تکه گِل کوچکی برداشته و به سوی او پرتاب کرد. منصور حلاج از ژرفای دل آه سردی کشید و به فریاد از درد نالید.
پرسیدند از آن همه سنگ که بر پیکرت زدند گلایهای نکردی، مگر تکه گِل شبلی چه سنگینی داشت که فریاد برآوردی؟
🔸منصور در پاسخ گفت:
از آن جماعت فریبخورده انتظاری نیست. چرا که مرا نمیشناسند و علت بر دار شدنم را نمیدانند، شبلی اما از ماجرا باخبر است. از او انتظار دلجویی و حمایت داشتم، نه سنگپرانی و ملامت!
🔸 وقتی حتی با شوخی روح کسی که شما را دوست دارد خراش میدهید، برای ترمیم این زخم به او فرصت بدهید.
شوخیِ تلخِ یک پارهی جان، از دشنه دشمن دردناکتر است.
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
✍ احسان محمدی
🔸 بچهها شوخیشوخی به قورباغهها سنگ میزنند، قورباغهها، جدیجدی میمیرند!
🔸 #حلاج را که به دار آویختند، جماعتی فریبخورده یا زرگرفته و حق به ناحق فروخته، پای چوبهدار گرد آمده و به او سنگ میزدند و حلاج لب فرو بسته بود. نه سخنی به اعتراض میگفت و نه از درد فریادی میکشید.
در این میان #شیخ_شبلی نیز که از آن کوی میگذشت، تکه گِل کوچکی برداشته و به سوی او پرتاب کرد. منصور حلاج از ژرفای دل آه سردی کشید و به فریاد از درد نالید.
پرسیدند از آن همه سنگ که بر پیکرت زدند گلایهای نکردی، مگر تکه گِل شبلی چه سنگینی داشت که فریاد برآوردی؟
🔸منصور در پاسخ گفت:
از آن جماعت فریبخورده انتظاری نیست. چرا که مرا نمیشناسند و علت بر دار شدنم را نمیدانند، شبلی اما از ماجرا باخبر است. از او انتظار دلجویی و حمایت داشتم، نه سنگپرانی و ملامت!
🔸 وقتی حتی با شوخی روح کسی که شما را دوست دارد خراش میدهید، برای ترمیم این زخم به او فرصت بدهید.
شوخیِ تلخِ یک پارهی جان، از دشنه دشمن دردناکتر است.
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat