"صدای ملّت"
8.65K subscribers
146K photos
71.6K videos
162 files
4.3K links

ولاتلبسوا الحق‌ بالباطل‌ و تکتموا‌ الحق‌ وانتم‌تعلمون‌. حق را با باطل در نیامیزید، حقیقت را که خود می‌دانید پنهان نکنید.

@sedayeslahat
Download Telegram
سلامی جانفزا چون وصل جانان
سلامی خوش چو خوی مهربانان
سلامی کز وجودش عشـق زاید
ز سـر تا پای او، بوی دل آید..

#عبید_زاکانی
سلام صبح بهاری تون بخیر و شادی
امروزتون مملو از عشق و نیکبختی

@sedayeslahat
Forwarded from "صدای ملّت"
سلامی جانفزا چون وصل جانان
سلامی خوش چو خوی مهربانان
سلامی کز وجودش عشـق زاید
ز سـر تا پای او، بوی دل آید..

#عبید_زاکانی
سلام صبح بهاری تون بخیر و شادی
امروزتون مملو از عشق و نیکبختی

@sedayeslahat
ﺳﮓ ﮔﻠﻪ ﺍﻯ ﺑﻤﺮﺩ ، ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﺧﻴﻠﻰ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻣﻘﺎﺑﺮ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﺩﻓﻦ ﻛﺮﺩ.

ﺧﺒﺮ ﺑﻪ ﻗﺎﺿﻰ ﺷﻬﺮ ﺭﺳﻴﺪ و ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻨﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻭ ﺳﮓ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺑﺨﺎﻙ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭﻗﺘﻰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻭ ﻧﺰﺩ ﻗﺎﺿﻰ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ، ﮔﻔﺖ:

ﺍﻯ ﻗﺎﺿﻰ، ﺍﻳﻦ ﺳﮓ ﻭﺻﻴﺘﻰ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﺮﺽ ﻛﻨﻢ ﺗﺎ ﺑﺮ ﺫﻣﻪ ﻣﻦ ﭼﻴﺰﻯ ﺑﺎﻗﻰ ﻧﻤﺎﻧﺪ.
ﻗﺎﺿﻰ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﻭﺻﻴﺖ ﭼﻴﺴﺖ؟

ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺳﮓ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﻮﺕ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻳﻦ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻭﺻﻴﺖ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻛﺴﻰ ﺑﺪﻫﻢ؟ و ﺳﮓ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﻤﺎ ﻛﻪ ﻗﺎﺿﻰ ﺷﻬﺮ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩ.

ﺍﻳﻨﻚ ﮔﻠﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺣﺎﺿﺮ ﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ
ﻭ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﺍﺳﺖ.
ﻗﺎﺿﻰ ﺑﺎ ﺗﺎﺛﺮ ﻭ ﺗﺎﺳﻒ ﮔﻔﺖ:
ﻋﻠﺖ ﻓﻮﺕ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺳﮓ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟
ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﭼﻴﺰ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻭﺻﻴﺖ ﻧﻜﺮﺩ؟ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺍﺧﺮﻭﻯ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻣﻨﺖ ﻧﻬﺪ ﻭ ﺗﻮ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺮﻭ،
ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻭﺻﺎﻳﺎﻯ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺁﮔﺎﻩ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺗﺎ بدان ﻋﻤﻞ ﻛﻨﻴﻢ.


#عبید_زاکانی

@sedayeslahat
#حکایت

👈سلطان محمود از طلحک پرسید :
فکر میکنی جنگ و نزاع چگونه بین
مردم آغاز می شود ..؟
طلحک گفت: ای پدر سوخته
سلطان گفت : توهین میکنی سر از بدنت
جدا خواهم کرد
طلحک خندید و گفت :
جنگ اینگونه آغاز میشود
کسی غلطی میکند و کسی به غلط جواب میدهد .. .

#عبید_زاکانی
#داستانک

❇️ سلطان محمود از طلحک پرسید :
فکر میکنی جنگ و نزاع چگونه بین
مردم آغاز می شود .
طلحک گفت: ای پدر سوخته
سلطان گفت : توهین میکنی سر از بدنت
جدا خواهم کرد
طلحک خندید و گفت :
جنگ اینگونه آغاز میشود
کسی غلطی میکند و کسی به غلط جواب می‌دهد .

#عبید_زاکانی

@sedayeslahat
#حکایت_مملکت_ما

خواب دیدم قیامت شده است. هر قومی را داخل چاههای عظیم انداخته و بر سر هر چاهی نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاه ایرانیان!

خود را به عبید زاڪانی رساندم و پرسیدم:
عبید این چه حڪایت است ڪه بر ما اعتماد ڪرده نگهبان نگمارده اند؟
گفت: می‌دانند ڪه ما چنان مشغول خود هستیم که ندانیم در چاله ایم یا چاه.

پرسیدم: اگر باشد در میان ما ڪسی ڪه بداند و عزم بالا رفتن ڪند؟
گفت: گر کسی از ما فیلش یاد هندوستان ڪند خود بهتر از هر نگهبانی لنگش را بڪشیم و او را به تهِ چاه باز گردانیم...

#عبید_زاکانی

@sedayeslahat
بسیار عااااالی👌👌👌

روباهی به فرزندش گفت؛ فرزندم از تمام این باغ ها میتوانی انگور بخوری ، غیر از آن باغی که متعلق به "ملای"ده است! حتی اگر گرسنه هم ماندی به سراغ آن باغ نرو! روباه جوان از پدرش پرسید؛ چرا مگر انگور آن باغ سمی است؟ روباه به فرزندش پاسخ داد؛ نه فرزندم، اگر"ملا" بفهمد که ما از انگور باغش خورده ایم، فتوا می دهد و گوشت روباه را حلال می کند و دودمانمان را به باد می دهد! با این جماعت که قدرتشان بر "جهل مردم" استوار است، هیچ وقت در نیفت!!

👤 #عبید_زاکانی
@sedayeslahat
گربه شد عابد و پارسانا

#عبید_زاکانی

ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﮔﺮﻳﻪ ﭘﺎﺭﺳﺎ

ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻱ ﻛﺒﻜﻲ در جنگلی لانه داشت. پس از چند روزی که به لانه‌ی خود بر نگشت، ناگهان خرگوشی در لانه‌ی او جای کرد و آن را خانه‌ی خود پنداشت. پس از چند روز که ﻛﺒﻚ بازگشت و آن پیش‌آمد را دید، به خرگوش گفت که؛ از خانه‌‌ی من بیرون شو که آن را خود ساخته‌ام. خرگوش پاسخ داد که این خانه را خود یافته‌ام و اگر شما حقی دارید و پیش از من در آن زندگی کرده‌ای ثابت کن؟ ﻛﺒﻚ به خرگوش گفت که در این نزدیکی و بر لب آبگیر، گربه‌ی پارسایی زندگی می‌کند که همیشه در ستایش است و هرگز خونی نرﻳﺨﺘﻪ و کسی را آزار نداﺩﻩ و هنگام ریاضت، با آب و گیاه دهان باز ﻣﻲکند. داوری از او دادگرتر پیدا نمی‌شود. پس نزدیک او رویم تا کار ما را درست کند.
هر دو پذیرفتند و به سوی گربه به راه افتادند. گربه تا آن‌ها را دید برخواست و برای عبادت آماده شد. خرگوش از این کار او سخت شگفت‌زده شد و تا پایان عبادت چیزی نگفت. چون عبادت گربه پایان یافت، خرگوش با فروتنی بسیار از او خواهش کرد تا بین وی و ﻛﺒﻚ داوری کند. گربه از آن‌ها خواست تا هرکدام سخن بگویند چون سخن آنان را شنید، گفت که؛ پیری مرا ناتوان کرده‌است و چشم و گوشم از کار افتاده است، نزدیک‌تر آیید و سخن بلندتر گویید تا بدانم چه می‌خواهید گربه سپس آن‌ها را سرزنش کرد و از آن‌ها خواست تا برای جهانی دیگر با کردار نیک، ره‌توشه‌ای بسازند و هرگز کسی را نیازارند و به مال دنیا چشم ندوزند. خرگوش و ﻛﺒﻚ با شنیدن این سخنان شیفته‌ی گربه شدند و به او خو گرفتند در این هنگام گربه با یک یورش هر دو را بگرفت و بکشت. زهد و ظاهر فریبی آن کس که درونی ناپاک و زشت دارد، تنها پوششی است بر کارهای ناپاک او ...

@sedayeslahat
#عبید_زاکانی

خری را گفتند :
احوالت چون است؟
گفت : خوراکم کم و کارم زیاد است
ولیکن مطیع و شاکرم
گفتند حقا که خری


@sedayeslahat
واعظی بر منبری دادی سخن
گرد بودی دور منبر مرد و زن

پندها می داد با صد آب و تاب
رهنمون می کرد بر راه ثواب

سخت گریان بود مردی زان میان
زار و نالان با دو صد آه و فغان

گفت واعظ گر یه ات ذکر خداست
گریه ی تو ارزشش بیش از دعاست

هست هر قطره ز اشکت دُرّ ناب
می نویسند از برایت صد ثواب

داد پاسخ مرد گریان شیخ را
من نمی فهمم سخنهای شما

داشتم من یک بز سرخ قشنگ
فرز و چابک چست و چالاک وزرنگ

بود ریشش مثل ریش تو بلند
مُرد و من را کرد زار و دردمند

دیدن ریش تو قلبم را فِسُرد
یاد آن بز اوفتادم من که مُرد

گریه ام بود علتش این ماجرا
نه سخن ها و بیانات شما!

👤 #عبید_زاکانی


@sedayeslahat
☕️ قطعه‌ای از کتاب


مارها قورباغه ها را می خورند و قورباغه ها از این نابسامانی بسیار غمگین بودند تا اینکه قورباغه ها علیه مارها به لک لک ها شکایت کردند. لک لک ها تعدادی از مارها را خوردند و بقیه را هم تار و مار کردند و قورباغه ها از این حمایت شادمان شدند. طولی نکشید که لک لک ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه ها!

قورباغه ها ناگهان دچار اختلاف دیدگاه شدند. عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند و عده ای دیگر خواهان بازگشت مارها شدند.

مارها بازگشتند ولی این بار همپای لک لک ها شروع به خوردن قورباغه ها کردند. حالا دیگر قورباغه ها متقاعد شده اند که انگار برای خورده شدن به دنیا آمده اند. ولی تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است، اینکه نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان؟

📕 #رساله _دلگشا

#عبید_ زاکانی

@sedayeslahat
#حكايت_شنيدني 📖

زن طلحک فرزندی زایید
سلطان محمود او را پرسيد
كه چه زاده است ؟
گفت : از درويشان چه زايد ؟
پسری يا دختری
سلطان گفت مگر از بزرگان چه زايد ؟
گفت ظلم و جور و خانه براندازی خلق

#عبید_زاکانی

@sedayeslahat
╭─┅═ঈঈ═┅─╮

╰─┅═ঈঈ═┅─╯
ما سریر سلطنت در بینوائی یافتیم
لذت رندی ز ترک پارسائی یافتیم

سالها در یوزه کردیم از در صاحبدلان
مایهٔ این پادشاهی زان گدائی یافتیم

همت ما از سر صورت پرستی در گذشت
لاجرم در ملک معنی پادشائی یافتیم

پرتو شمع تجلی بر دل ما شعله زد
این همه نور و ضیا زان روشنائی یافتیم

صحبت میخوارگان از خاطر ما محو کرد
آن کدورتها که از زهد ریائی یافتیم

پیش از این در سر غرور سرفرازی داشتیم
ترک سر کردیم و زان زحمت رهائی یافتیم

گرچه آسیب فلک بشکست ما را چون عبید
از درونهای بزرگان مومیائی یافتیم

#عبید_زاکانی

#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
╭─┅═ঈ🔺ঈ═┅─╮
╰─┅═ঈ🔻ঈ═┅─╯

جوق قلندرانیم در ما ریا نباشد
تزویر و زرق و سالوس آیین ما نباشد

در هیچ ملک با ما کس دوستی نورزد
در هیچ شهر ما را کس آشنا نباشد

گر نام ما ندانند بگذار تا ندانند
ور هیچمان نباشد بگذار تا نباشد

شوریدگان ما را در بند زر نبینی
دیوانگان ما را باغ و سرا نباشد

در لنگری که مائیم اندوه کس نبیند
در تکیه‌ای که مائیم غیر از صفا نباشد

از محتسب نترسیم وز شحنه غم نداریم
تسلیم گشتگان را بیم از بلا نباشد

با خار خوش برآئیم گر گل به دست ناید
بر خاک ره نشینیم گر بوریا نباشد

هرکس بهر گروهی دارد امید چیزی
ما را امیدگاهی، غیر از خدا نباشد

همچون عبید ما را در یوزه عار ناید
در مذهب قلندر عارف گدا نباشد

#عبید_زاکانی


#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
╭─┅═ঈঈ═┅─╮
╰─┅═ঈঈ═┅─╯

قصـــهٔ درد دل و غصـــهٔ شب‌های دراز
صورتی نیست که جائی بتوان گفتن باز

محرمی نیست که با او به کنار آرم روز
مونسی نیست که با وی به میان آرم راز

در غم و خواری از آنم که ندارم غمخوار
دم فرو بسته از آنم که ندارم دمساز

خود چه شامیست شقاوت که ندارد انجام
یا چه صبحست سعادت که ندارد آغاز

بی‌نیازی ندهد دهر، خـدایـا تو بده
سازگاری نکند خلق، خدایا تو بساز

از سر لطف دل خستهٔ بیچاره عبید
بنواز ای کرم عـام تو بیچـاره نـواز

#عبید_زاکانی


#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
💠🔷🔷💠🔹🔹
🔷
#حکایت

روزی عربی نزد قاضی رفت
و گله کرد که مردی پارسی ، کفش او را در مسجد دزدیده است

قاضی سخن او را شنید و گفت
پرونده بسته شود!
حاضران شگفت زده از قاضی پرسیدند چرا این گونه حکم کردی؟!

قاضی گفت : نه عرب کفش می پوشد
و نه مرد پارسی به مسجد رود!

#عبید_زاکانی



#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
🕯🕯🕯

🕯

یارب از کرده به لطف تو پناه آوردیم
به امید کرمت روی به راه آوردیم

بر سر نفس بدآموز که شیطان رهست
از ندامت حشر از تو به سپاه آوردیم

بر گنه کاری خود گرچه مقریم ولی
نالهٔ زار و رخ زرد گواه آوردیم

گرچه ما نامه سیاهیم ببخشای که ما
روسیاهیم از آن نامه سیاه آوردیم

بر در عفو تو ما بی سر و پایان چو عبید
تا تهی دست نباشیم گناه آوردیم

#عبید_زاکانی


#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
🔴🔴🔴 #احمد_زیدآبادی

🔸قورمه را به گوشت کنند!

در توجیه و تعلیل شیوع گستردۀ فساد اقتصادی و آلودگی شماری از مدیران و متنفذان سیاسی به آن، معمولاً بحث ذات و عرَضِ نظام سیاسی به میان می‌آید.
به نظرم بحث ذات و عرض در این مورد، نه ره به جایی می‌برد و نه مشکلی از امر فساد می‌گشاید.
دامنه و عمق فساد در یک کشور، از طریق مقایسۀ سطح و میزان آن با سایر کشورها تعیین می‌شود. اگر کشوری به هر دلیلی در بالای جدول فساد قرار گیرد، کارش زار است حالا می‌خواهد این فساد به ذاتش مربوط باشد یا به عرض‌اش!
به قول مرحوم عبید نزاع بر سر اینکه قورمه را به قاف کنند یا غین عبث است زیرا قورمه را به گوشت کنند!

#ذات_و_عرض
#فساد_اقتصادی
#نظام_سیاسی
#عبید_زاکانی


#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
🔴🔴🔴پس چرا تعلل کردی؟

#احمد_زیدآبادی؛

شیخ مهدی طائب، رئیس شورای‌ قرارگاه راهبردی عمار گفته است: "مذاکره‌کنندگان باید به طرفین مذاکرات گوشزد کنند که اگر در مذاکره حق ما را ندهند ما این قدرت را داریم که با زبان زور حق‌مان را بگیریم و در آن صورت برای آنها خیلی گران تمام می‌شود."
خب آشیخ، اگر به زبان زور می‌توانی "حقت" را بگیری برای چه چهار سال آزگار تعلل کردی و دست روی دست گذاشتی و آخرش هم راه مذاکره را برگزیدی؟
از این گذشته وقتی می توان با زبان زور "حقی" را گرفت به طوری که برای طرف "ظالم و زورگو"، "خیلی گران" تمام شود، چه اصراری است که آن را از طریق مذاکره به دست آورد که برای چنین طرف ِ"ستمگری"، "ارزان" تمام شود؟ چنین لطف و محبتی برای "ظالمی که ذاتش زور است" چه توجیهی دارد؟
راستش سخنان آقای طائب مرا به یاد حکایتی از عبید زاکانی در بارۀ درویشی می‌اندازد، اما چون مطایبه و شوخی با وی که فرماندۀ "عماریون" است تومنی صنار با شوخی با دیگران توفیر دارد، از نقل آن در می‌گذرم!

#مهدی_طائب
#قرارگاه_عمار
#مذاکرات_وین
#عبید_زاکانی

#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
🔴🔴🔴‏زن طلخک فرزندی زایید، سلطان محمود او را پرسيد كه چه زاده است؟
گفت: از درويشان چه زايد؟ پسری يا دختری!
سلطان گفت: مگر از بزرگان چه زايد؟
گفت: «ظلم و جور و خانه ‎#براندازی_خلق! »

#عبید_زاکانی


مجتبی حسینی

#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat