کتابخانه سیمرغ
74.9K subscribers
14.2K photos
926 videos
7.02K files
484 links
Download Telegram
دو دلیل که چرا به مردم اعتماد نمی‌کنیم:

۱- نمی‌شناسیمشون
۲- می‌شناسيمشون

♦️ @seemorghbook


🔳اندکی تفکر

ﻣﺘﺮﺳﮏ ﺭﺍ ﺗﻔﻨﮓ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺭﺍ ﺣﻔﺎﻇﺖ ﮐﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺳﺖ
ﺍﻭﺳﺖ " ﺍﺭﺑﺎﺑﻤﺎﻥ "
ﺷﺪ . . . . . . !!!
ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺎﻥ ﺩﯾﻨﯽ ﺷﻮﺩ ، ﺩﯾﻨﻤﺎﻥ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺷﺪ .
ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﻣﺎﻥ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺷﻮﺩ ، ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺘﻤﺎﻥ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﺷﺩ .
ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺷﺮﻳﻒ ﺷﻮﺩ ، ﺷﺮﺍﻓﺘﻤﺎﻥ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺷﺪ .
ﺧﻼﺻﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺷﻮﺩ ،
ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﺩﺭ ﻣﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ...

ﺩﻋﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ !
ﺩﻋﺎﯼ ﺷﻌﻮﺭ ﻻﺯﻡ ﺩﺍﺭﯾﻢ،
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻤﺎﻥ ﺗﺸﻨﻪ ﯼ ﻓﻬﻢ ﺍﺳﺖ !

♦️ @seemorghbook
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دستِ خودم نیست !
صبح که می شود ؛
بی اختیار دنبالِ اتفاقاتِ خوب می گردم
دنبالِ آدم هایِ خوبی
که حالِ خوبم را
با لبخند هایشان
به روزگارم سنجاق کنم ...
یک روزِ خوب ، اتفاق نمی افتد ،
ساخته می شود !!!

♦️ @seemorghbook


ما فکر می‌کنیم که سزاوار عشق نیستیم.
فکر می‌کنیم
اگر بگذاریم عشق به درون ما وارد شود،
نرمش زیادی از خود نشان داده‌ایم.
اما از مردِ عاقلی شنیدم که

"عشق، تنها کارِ منطقی انسان است".

#میچ_آلبوم

♦️ @seemorghbook
آدمی چون آن کبوتر مقدسی می شود که او را از کشتی نوح بیرون فرستاده اند و چون اثری از آبادانی نمی بیند، باز در ظلمت کشتی فرو می لغزد.

#فرانتس_کافکا
♦️@seemorghbook
یکی از دوستان تعریف می کرد که در یکی ازاتوبوس های ژاپن دوربینی کار می گذارند و می بینند کسانی که سوار اتوبوس می شوند، نفر اول روی اولین صندلی خالی می نشیند، نفر دوم، کنار او و به همین ترتیب تا کل صندلی ها پر می شود؛ 
در ایران همین تست را انجام دادند و دیدند، نفر اول روی اولین صندلی خالی می نشیند 
و نفر دوم با بیشترین فاصله روی صندلی خالی دیگر و تنها می نشیند. تا وقتی صندلی خالی وجود دارد، همه تک تک می نشینند تا صندلی های خالی پر شود و کنار دست آنها می نشینند؛ 
انگار اینجا تا مجبور نباشند حاضر نیستند کنار کس دیگری بنشینند، در مورد تاکسی هم همینطور؛ وقتی روی صندلی عقب نشسته ایم 
دلمان نمی خواهد شخص دیگری 
کنارمان بنشیند؛ علی رغم اینکه مدعی داشتن یک جامعه ی بسیار مهربان 
و انسان دوست هستیم؛
یک نفرت پنهان بینمان وجود دارد.
راستی چرا!!؟

#اصغر_فرهادی

♦️ @seemorghbook
قطعه‌ای از کتاب

تشنه سکوت بودم .سکوت کامل،سکوت مطلق!
فکرمیکنی تاوقتی گوش شنیدن دارم وسری که خودبه خودانبوهی از هیاهوی گریزناپذیر زندگی تولید میکند ،میتوانم به آن دست پیدا کنم ؟ بنظرم سکوت ازمن می پرهیزد،مثل آب ساحل که ازماهی درمانده پرهیز میکند .

📕#نامه_به_فلیسه

#فرانتس_کافکا

♦️@seemorghbook
یک روز بر گونه این مملکت یک بوسه
و بالای سرش یک یادداشت می‌گذارم
و می‌روم:
«آنچنان زیبا خوابیده‌ای که دلم نیامد بیدارت کنم …»

#عزیز_نسین

♦️@seemorghbook
پیدایش دین و هنر

جان دی مورگان

♦️ @seemorghbook
📕#پیدایش_دین_و_هنر

#جان_دی_مورگان

عده ای از دانشمندان عقیده دارند که انسان از آغاز پیدایش ، نیروهای ابرطبیعت(مافوق طبیعت) را باور داشته است ولی این عقیده اشتباه است زیرا در زمانهای خیلی دور انسان فقط می توانست خوراک خود را به زحمت بدست بیاورد و تصوری از نیروهای ابر طبیعت نداشت...

♦️@seemorghbook
در هـر صد نفر
یکنفر ارزش آن را دارد که
با او بحث کنـی...
بگذار دیگران هرچه دوست دارند بگویند.
زیرا هــر کسـی آزاد است که
احمق باشد...

#آرتور_شوپنهاور

♦️@seemorghbook
مردمان زیادی هستند که تلاش می کنند فقر اندیشه شان را زیر انبوهی از کلمات بی مصرف پنهان کنند!

#آرتور_شوپنهاور

♦️@seemorghbook


بر روی ما نگاه خدا خنده می زند
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا
ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او می گشاید … او که به لطف و صفای خویش
گوئی که خاک طینت ما را ز غم سرشت
توفان طعنه، خنده ی ما را ز لب نشست
کوهیم و در میانه ی دریا نشسته ایم
چون سینه جای گوهر یکتای راستیست
زین رو بموج حادثه تنها نشسته ایم
مائیم … ما که طعنه زاهد شنیده ایم
مائیم … ما که جامه تقوی دریده ایم
زیرا درون جامه بجز پیکر فریب
زین هادیان راه حقیقت، ندیده ایم!آن آتشی که در دل ما شعله می کشید
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود
دیگر بما که سوخته ایم از شرار عشق
نام گناهکاره رسوا نداده بود!بگذار تا به طعنه بگویند مردمان،
در گوش هم حکایت عشق مدام ما
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریده عالم دوام ما

♦️ @seemorghbook
🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀
#اندکی_تفکر

می گویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت:
روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ی سکه ی مردی غافل را می دزدد
هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که بر آن نوشته است:
خدایا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت بفرما.
اندکی اندیشه کرد،سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند.
دوستان دزدش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد.
دزد کیسه در پاسخ گفت:
صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است
من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او
اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست می شد. آن گاه من دزد باورهای او هم بودم. واین دور از انصاف است!

و این روزها  عده ای هم دزد خزانه مردمند
و هم دزد باورهایشان...!


♦️@seemorghbook
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فرقی نمی‌کند آغازِ هفته باشد یا پایانش...
صبح باشد یا شب...
بذرِ امید؛
نه وقت می‌شناسد،
نه موقعیت...
هر وقت بکاری؛
شبیهِ لوبیایِ سحر‌آمیز،
با اولین طلوعِ آفتابِ خواستن؛
جوانه می‌زند...
و تا آسمانِ موفقیت و توانستن،
اوج می‌گیرد...
هرگز نااُمید نباش...!
نااُمیدی، تیشه‌ی بی‌رحمی‌ست؛
به جانِ ریشه‌ی شعور و خوشبختی‌ات...
پس تا دیر نشده،
بذرِ جادوییِ امیدت را بکار،
و معجزه‌هایت را درو کن...!

♦️ @seemorghbook
آریو برزن سردار ایرانی هنگام هجوم اسکندر به ایران و قبل از سقوط هخامنشیان به نبرد با مقدونیان پرداخت. اسکندر مصر، بابل و شهرهای غربی ایران رو تصرف کرده بود و ایران رو در مقابل خود بی دفاع میدید

در این هنگام بود که آریو برزن به مقابله با دشمن به پا خواست. آریو در نخستین نبرد، با 5 هزار سرباز با لشکر چند صد هزار نفره اسکندر جنگید و بعد از زدن تلفاتی به دشمن، تونست از محاصره مقدونیان بگریزه. آریو با سپاهیانش به سمت تخت جمشید رفت ولی لشکر اسکندر زودتر از او به آنجا رسید

اسکندر بعد از استقرار، به سمت سپاه آریو حمله ور شد. در «دربند پارس» که منطقه ای کوهستانی بود دو لشکر با یکدیگر درگیر شدن. آریو و یارانش دلیرانه در مقابل دشمن جنگیدند و به مقدونیان تلفات مهیبی وارد کردن. اما در این بین یه چوپان ایرانی راه خیانت به وطن را برگزید و مسیری مخفی را در کوهستان به اسکندر نشون داد. مقدونیان با استفاده از آن مسیر از پشت به آریو حمله کردن و این سردار دلیر و میهن پرست ایرانی رو به شهادت رسوندن.
بعدها اسکندر دستور قتل اون چوپان رو صادر کرد چون معتقد بود کسی که به وطن خودش خیانت کنه به او نیز خیانت خواهد کرد!


♦️ @seemorghbook
‏هیچوقت چهره هیچ بشری رو مسخره نکنید
آدمها تو خودشون میشکنن
آدمها بغض میکنن
آدمها از خودشون متنفر میشن
چهره ی آدمها زشت نیست ، متفاوته

♦️@seemorghbook


آنگاه که خسته شدی،
آنگاه که از پای در آمدی،
مهم نیست
باز مقاومت کن،
باز بجنگ و شکست بخور
این بار، شکست بهتری خواهی خورد!

#ساموئل_بکت

♦️@seemorghbook
قطعه‌ای از کتاب

همه ما نابینائیم، هر کداممان به نوعی. آدم های خسیس نابینا هستند چون فقط طلا را می بینند. آدم های ولخرج نابینا هستند چون امروزشان را می بینند. آدمهای کلاه بردار نابینا هستند، چون خدا را نمی بینند، آدم های شرافتمند نابینا هستند چون کلاه بردارها را نمی بینند. خود من هم نابینا هستم چون حرف می زنم اما نمی بینم که شما گوشهایی شنوا ندارید .

📕#مردی_که_میخندد

#ویکتور_هوگو

♦️@seemorghbook