کتابخانه سیمرغ
74.9K subscribers
14.1K photos
934 videos
7.02K files
491 links
Download Telegram
دولت اعتماد خودش را به مردم از دست داده است.
بهتر نیست مردم را منحل کنیم تا دولت مردم دیگری انتخاب کند؟

#برتولت_برشت

♦️@seemorghbook
ریسمان پاره را میتوان دوباره گره زد
دوباره دوام می آورد اما هر چه باشد
ریسمان پاره ایست. شاید ما دوباره
همدیگر را دیدار کنیم اما در آنجا که
ترکم‌کردی‌هرگز دوباره مرا نخواهی‌یافت!

#برتولت_برشت

♦️@seemorghbook
کسی که از حقيقت آگاهی ندارد نادان، و آنکه از حقيقت آگاه است ولی دانائی خود را انکار ميکند يک تباهکار است.

#برتولت_برشت

♦️@seemorghbook
آندره‌آ : بدبخت ملتی که
قهرمان ندارد
گالیله : نه!
بدبخت ملتی که نیاز
به قهرمان دارد.

#برتولت_برشت

♦️@seemorghbook

بدترین بی سواد، بی سواد سیاسی است ،
وی کور و کر است، درک سیاسی ندارد
و نمی‌داند که هزینه‌های زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و درمان همگی وابسته
به تصمیمات سیاسی هستند.
او حتی به جهالت سیاسی خود افتخار کرده،
سینه جلو می‌اندازد و میگوید که…: “از سیاست بیزار است”. چنین آدم سبک‌ مغزی نمی‌فهمد
که بی‌توجهی به سیاست است که زنان فاحشه
و کودکان خیابانی می‌سازد،
"قتل" و "غارت" را زیاد می‌کند
و از همه بدتر بر "فساد" صاحبان قدرت می‌افزاید!


#برتولت_برشت

♦️@seemorghbook
📕#استثنا_و_قاعده ( بدون سانسور)

#برتولت_برشت

استثناء و قاعده (به آلمانی: Die Ausnahme und die Regel) نمایش‌نامه‌ای کوتاه از نمایش‌نامه نویس آلمانی برتولت برشت است که در سال ۱۹۳۰ میلادی نگاشته شد. این نمایش در کمتر از چهل دقیقه اجرا می‌شود. این نمایش‌نامه راجع به تاجر نفتی است که برای بستن قرارداد نفتی باید از بیابانی به نام یاهی گذر کند.
درون‌مایه اصلی این نمایش‌نامه همانند بسیاری دیگر از آثار برشت دربارهٔ فاصله طبقاتی، واگذاری قدرت به جامعه اقلیت و حکمرانی آنان بر جامعه پایین دستی که حداکثر جامعه را تشکیل می‌دهند و اجرای تبعیض آمیز مدنیت در جامه مدرن است. یکی از مهم‌ترین و کلیدی‌ترین تک‌گویی‌های این نمایش‌نامه در آغاز آن پیش از شروع خود نمایش‌نامه قرار دارد که هدف از آن یادآوری مسئلهٔ طبیعی شدن اتفاقات در دوره نوین برای انسان مدرن است، دوره‌ای که آدمیان در آن به راحتی نسبت به مسائل مهم پیرامون خود بی‌تفاوت می‌شوند.
به التماس از شما می‌خواهم که در برابر رخدادهای هر روزه نگویید: «طبیعی است»
در عصری که آشفتگی فرمانروا و خون جاری است.
در عصری که امر به آشوب است.
در عصری که خودکامگی قدرتِ قانون به خود می‌گیرد.
در عصری که انسانیت ترک مردی می‌گوید.
هرگز نگویید: «طبیعی است» تا هیچ چیز، تغییرناپذیر شمرده نشود.

♦️@seemorghbook
📕#محاکمه_ژاندارک

#برتولت_برشت

اثر دیگر برشت نمایشنامه " محاکمه  ژاندارک " است که در مورد قرون وسطی و اختلاف بین دو کشور اروپایی فرانسه و انگلیس در سال 1338 میلادی است که برشت به تصویر کشیده است.این اثر اشغال کشور فرانسه توسط انگلیس و ضعف مقامات فرانسه را در مقابل آن نشان می دهد.خیانت اشراف و بخصوص کلیسا در این اثر بیشتر به چشم می خورد.این اثر برشت نیز به لحاظ تاریخی سندیت دارد و برگرفته از یک واقعیت تاریخی است.
در این شرایط است که دختری 17 ساله از روستا به فرمان صداهائی که خیال می کرد از جانب خدا و ملائک اعظم به او الهام می شود خود را به شکل مردان در می آورد و به خدمت شارل هفتم می رسد و در صف سپاهیان او قرار می گیرد .
ژاندارک قهرمان ملی، مذهبی، سیاسی فرانسوی نماد شجاعت، شهامت و عرق میهن پرستی، از جان گذشته و بی باک، باکره و پرهیزگار، در عین سادگی کودکانه اش، خشن و خستگی ناپذیر است. شنیدن نداهای آسمانی و قوه درک فرازمینی اش، وجوهی متعالی و والا به او می بخشد، که این زوایای دینی و الهی محبوبیت مردمی اش را می افزاید. او برای جنگیدن با دشمن، ظاهر و آرایشی مردانه به خود می گیرد. در میدان رزم، لباس مردانه به تن کرده و جنسیت اش را فراموش می کند. او با انجام این عمل بر حاکمیت مردسالار دورانش صحه می گذارد، گویی خود نیز با ظاهری زنانه، خویشتن را لایق میدان نبرد نمی داند و اساساً اعتراض، شهامت، مخالفت و قهرمانی را اعمالی مردانه می پندارد، که انجام آنها، هیئت و هیبتی مردانه می طلبد. اما به نظر می رسد ژاندارک هم جایگاه قهرمانی خود را تا اندازه یی مرهون جنسیت اش است و هم مکافات سنگین آن قهرمانی را. براساس تفکر اسطوره یی، زن پذیرنده و رویابین است و مرد مهاجم و جنگجو. در قرن 14 میلادی، ژاندارک این تعریف ازلی - ابدی را درهم می شکند و وارونه می کند و دست آخر، شهید همان نگرش و روش مردمدار، کلیسامحور و قربانی گیرنده می شود.

♦️@seemorghbook
آنچه را که دل می‌بندی
پُر جدی نگیر.
گفته است که بی تو
قادر به زندگی نخواهد بود
حساب این را هم بکن
که اگر روزی او را دوباره دیدی
اصلاً تو را خواهد شناخت؟
پس در حق من لطفی کن
و زیادی دوست‌ام نداشته باش.
از آخرین باری که دوست داشته شده‌ام
در گذر زمان
آنچه نصیب‌ام نشد
ذره‌ای دوستی بود.

#برتولت_برشت

♦️@seemorghbook
📕#سقراط_مجروح

#برتولت_برشت

برتولت برشت (۱۹۵۶-۱۸۹۸) در داستان "سقراط مجروح" دیدگاه و نظرهای همیشگی اش را دنبال می کند: جنگ چیزی جز نوعی کسب و کار در خدمت مصالح عده ای خاص نیست ؛ قهرمان بودن هم شغلی است مانند همه مشاعل دیگر. نجار، پینه دوز، قابله، نانوا، ریاضیدان، که چون برای خدمات آنها تقاضا وجود دارد لاجرم عُرضه ای نیز در کار خواهد بود. به نظر برشت پیروزی در میدان نبرد به همان اندازه به شجاعت فرد بستگی دارد که به تاثیر عواملی مثل جویدن پیاز در افزایش دلاوری اش. اما آنچه در نهایت تعیین می کند چه کسی تاج قهرمانی بر سر می گذارد ، هم بخت و تصادف، و هم این واقعیت است که افراد در رقابت برای پیشی گرفتن از دیگران، گاه ناچارند برای از میدان به در کردن ِ رقیبان خطرناک، به قهرمان شدن ِ بی ربطترین آدم رضایت دهند.

♦️@seemorghbook
آنها که زیردستند ، زیردست نگه داشته می‌شوند تا بالادستان بالادست بمانند :

رذالت بالادستان را حد و مرزی نیست ...

#برتولت_برشت

♦️@seemorghbook
📕#آدم_آدم_است

#برتولت_برشت

گالی لی مرد ساده دلی است كه قدرت نه گفتن ندارد . روزی او به قصد خريد ماهی از خانه خارج می شود و با 3 سرباز مواجه می شود كه در اثر حادثه ای نفر چهارم هنگشان از آن ها جدا شده و در دردسر بدی افتاده اند . سربازها كه متوجه سادگی گالی لی شده اند سعی می كنند به او بقبولانند كه گالی لی نيست بلكه جيپ سرباز چهارم هنگ آن ها می باشد .
داستان در حقيقت داستان مسخ يك انسان و استحاله او در اثر عدم توانايی نه گفتن می باشد . گالي لي ساده به يك فرد ديگر تبديل می شود . اصولا برشت توی تئاترهاش قهرمانی نداره و داستان هاش بت شكنانه هستند .
بد نبود . موضوعش جالب بود اما خود خط سيرش متوسط بود . به هر حال به خوندنش حتما می ارزه ، پيام جالبی را به همراه داره .

•قسمت هایی از كتاب

نبايد بلايی سر برگ خدمت ها بيايد . جای آدم را كس ديگر پر مي كند اما برگ خدمت چيز مقدسی است .
هرگز آنچه جاری است ، حتی قطره ای از آن به سرچشمه اش باز نمی گردد .
ميان همه ی چيزهای قطعی ، قطعی ترينشان ترديد است .
يك آدم هر چه باشد به حساب نمی آيد ، بايد كسی باشد كه اسمش را صدا بزند .

♦️@seemorghbook
☕️ قطعه‌ای از کتاب

وقتی پای صحبت کله گنده ها می نشینی، به این فکر می افتی که منظور از جنگ، حفظ خداپرستی، حفظ عفت و عصمت، حفظ خوبی و از این حرفاست؛ اما وقتی خوب فکر میکنی، میبینی که آنها هم دیوانه تر از من و تو نیستند. "برای جیب می جنگند." اگر غیر از این بود، اگر جنگ هیچ منفعتی نداشت، مردم بیچاره ای مثل من دیگر جنگ نمی کردند.

📕#ننه_دلاور_و_فرزندان_او

#برتولت_برشت

♦️@seemorghbook
اگر گاوها می توانستند با هم حرف بزنند ، کشتارگاهی وجود نداشت !


#برتولت_برشت

♦️@seemorghbook
📕#اپرای_چهار_پنی

#برتولت_برشت

برشت در ادبیات و هنر به تعهد اجتماعی معتقد بود و قلم خود را در خدمت مبارزه با نابرابری ها و ناروایی های جامعه نهاده بود. او با نگارش رشته ای از مقالات نظری، مکتب تازه ای در تئاتر پایه گذاشت که "تئاتر اپیک" یا "تئاتر روایی" خوانده می شود. این تئاتر به یاری "تکنیک فاصله گذاری" و شکستن "توهم نمایشی"، تماشاگر را از غرق شدن در هیجانها و احساسات درام باز می دارد، به او فرصت و توان اندیشیدن می دهد، تا بتواند وضعیت موجود را نقد کند.
با به قدرت رسیدن رژیم نازی در آلمان (۱۹۳۳) برشت میهن خود را ترک کرد، کشور به کشور از برابر پیشروی ارتش نازی گریخت، دانمارک و سوئد و فنلاند را پشت سر گذاشت تا سرانجام در سال ۱۹۴۱ به آمریکا رسید.
دوران تبعید برشت، که خود گمان می کرد کوتاه مدت باشد، ۱۵ سال به درازا کشید. او در تمام این دوران ناآرام در آفرینش هنری کوشا و پربار بود و آثار ماندگار بسیاری نوشت.
پس از پایان جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد، فضای سیاسی تازه ای در آمریکا حاکم شد. داشتن افکار مترقی "جرم" به حساب آمد، نیروها و روشنفکران چپگرا "عناصر دشمن" خوانده شدند. راست گرایان افراطی به سرکردگی سناتور جوزف مک کارتی کارزار مخوفی علیه هنرمندان و نویسندگان مترقی به راه انداختند.
برشت در ۳۰ اکتبر ۱۹۴۷ "برای ادای پاره ای توضیحات" از جانب "کمیته ویژه برای تحقیق در فعالیتهای ضدآمریکایی" به واشنگتن فرا خوانده شد. او چند روز بعد ایالات متحده را برای همیشه ترک کرد. پس از چندی اقامت در سویس، به سال ۱۹۴۸ به آلمان شرقی رفت.
برشت در آلمان شرقی با استقبال گرمی روبرو شد. در برلین تئاتر دلخواه خود را به نام "برلینر آنسامبل" پایه گذاشت که ظرف چند سال به شهرت و اعتباری شایان دست یافت. او سرانجام توانست کارهای نمایشی خود را آنگونه که خود در نظر داشت، بر صحنه این تئاتر به اجرا بگذارد.

♦️@seemorghbook
🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀

گالیله در غم‌انگیزترین لحظه‌ی شکست، سنتِ دیرینِ قهرمان‌سازی را درهم می‌شکند.
هنگامی که شاگردان خشمگین و بی‌تابش به طعنه می‌گویند: "بدبخت ملتی که قهرمان ندارد"،  گالیله، درهم شکسته و ناتوان، تنها و بی‌یاور، جوابی بی‌نظیر میدهد:
"بدبخت ملتی که به قهرمان احتیاج دارد".

همین است..
اگر ملتی بدبخت و درمانده نباشد چه حاجتی به قهرمان دارد؟
چه بدبختی از این بالاتر که مردمی بنشینند و منتظرِ ظهورِ قهرمانی باشند؟
اصلا رویای ظهورِ منجی قادر، زاده‌ی ضعف و نادانی آدم‌هاست.

#برتولت_برشت

♦️@seemorghbook


چشم انتظار چه هستید؟
که کًران بگذارند با آنها سخن بگوئید؟
که شکم‌پرستان
چیزی به شما ارزانی کنند؟
که گرگ‌ها به جای پاره کردنتان
به شما نان خورشتی بدهند؟

#برتولت_برشت

♦️@seemorghbook
📕#استثنا_و_قاعده

#برتولت_برشت

استثناء و قاعده (به آلمانی: Die Ausnahme und die Regel) نمایش‌نامه‌ای کوتاه از نمایش‌نامه نویس آلمانی برتولت برشت است که در سال ۱۹۳۰ میلادی نگاشته شد. این نمایش در کمتر از چهل دقیقه اجرا می‌شود. این نمایش‌نامه راجع به تاجر نفتی است که برای بستن قرارداد نفتی باید از بیابانی به نام یاهی گذر کند.

درون‌مایه اصلی این نمایش‌نامه همانند بسیاری دیگر از آثار برشت دربارهٔ فاصله طبقاتی، واگذاری قدرت به جامعه اقلیت و حکمرانی آنان بر جامعه پایین دستی که حداکثر جامعه را تشکیل می‌دهند و اجرای تبعیض‌آمیز مدنیت در جامه مدرن است. یکی از مهم‌ترین و کلیدی‌ترین تک‌گویی‌های این نمایش‌نامه در آغاز آن پیش از شروع خود نمایش‌نامه قرار دارد که هدف از آن یادآوری مسئلهٔ طبیعی شدن اتفاقات در دوره نوین برای انسان مدرن است، دوره‌ای که آدمیان در آن به راحتی نسبت به مسائل مهم پیرامون خود بی‌تفاوت می‌شوند.

♦️ @seemorghbook
«حقیقت» همان اندازه رایج خواهد شد که ما رواجش بدهیم اینکه آفتابِ حقیقت در پرده نخواهد ماند حرفِ مفتی است فقط دست‌های ما می‌تواند از پرده بیرونش بکشد.

#برتولت_برشت

♦️@seemorghbook
دولت اعتماد خودش را به مردم از دست داده است.
بهتر نیست مردم را منحل کنیم تا دولت مردم دیگری انتخاب کند؟

#برتولت_برشت

♦️ @seemorghbook
کسانی که اعتقاد دارند
دیگران باید آزادی را به او بدهند
همانند کسانی هستند که
برای گذر از رودخانه
منتظرند تا آب رودخانه خشک شود

#برتولت_برشت

♦️@seemorghbook