کتابخانه سیمرغ
74.8K subscribers
14.2K photos
931 videos
7.03K files
487 links
Download Telegram
باران
میراث خانوادگی ما بود!
کوچک که بودم
از سقف خانه ی ما میچکید؛
بزرگ که شدم
از چشمانم..

#حسین_پناهی

♦️@seemorghbook
احترام گذاشتیم و فکر کردند نمیفهمیم
توجه کردیم و خیال کردند گدای محبتیم
وای به حال این مردم
نه احترام سرشان میشود نه توجه
کناراین مردم شاد نمیشوی
فقط تنهایی را بیشتر حس میکنی

#حسین_پناهی

♦️@seemorghbook
احترام گذاشتیم و فکر کردند نمیفهمیم
توجه کردیم و خیال کردند گدای محبتیم
وای به حال این مردم
نه احترام سرشان میشود نه توجه
کنار این مردم شاد نمیشوی
فقط تنهایی را بیشتر حس میکنی

#حسین_پناهی

♦️@seemorghbook
🌵یه گل کاکتوس قشنگ تو خونه ام داشتم، اوایل بهش میرسیدم، قشنگ بود و جون دار، کم کم فهمیدم با همه بوته هام فرق داره، خیلی قوی بود، صبور بود، اگه چند روز بهش نور و آب نمیدادم هیچ تغییری نمیکرد...

🌵منم واسه همین خیلی حواسم بهش نبود به خیال اینکه خیلی قویه و چیزیش نمیشه!هر گلی که خراب میشد میگفتم کاکتوسه چقدر خوبه هیچیش نمیشه اما بازم بهش رسیدگی نمیکردم...

🌵تا اینکه یه روز که رفتم سراغش دیدم خیلی وقته که خشک شده، ریشه اش از بین رفته بود و فقط ساقه هاش ظاهرشو حفظ کرده بود، قوی ترین گلم رو از دست دادم چون فکر کردم قویه و مقاوم...

🌵مواظب قوی ترین های زندگی هامون باشیم.ما از بین رفتنشونو نمیفهمیم چون همیشه یه ظاهر خوب دارند، همیشه حامی اند، پشتمون بهشون گرمه...اما بهشون رسیدگی نمیکنیم، تا اینکه یه روز میفهمی قوی ها هم از بین میرن...!

#حسین_پناهی

♦️@seemorghbook
و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم تا در شبی بارانی آن ها را با خدای خویش چشم در چشم هم نوش کنیم

#حسین_پناهی

♦️@seemorghbook
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠

#افسوس_مردم_روزگارم

مردم اینجا چقدر مهربانند
دیدند کفش ندارم برایم پاپوش دوختند.
دیدند سرما میخورم سرم کلاه گذاشتند و چون
برایم تنگ بود کلاه گشادتری و دیدند هوا گرم
شد،  پس کلاهم را برداشتند و چون دیدند
لباسم کهنه و پاره است به من وصله چسباندند
  و چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم
محبت کردند و حسابم را رسیدند. خواستم در
این مهربانکده خانه بسازم،  نانم را آجر کردند
گفتند کلبه بساز . روزگار جالبی است،
مرغمان تخم نمی گذارد ولی
هر روز گاومان  میزاید!

#حسین_پناهی
♦️@seemorghbook
یکی تکلیف من را با این مردم
روشن کند این ها تنها در دو
حالت تو را دوست دارند
یا باید کسی باشی که نیستی
یا باید بمیری و زیر خاک بروی

#حسین_پناهی

♦️@seemorghbook
یکی تکلیف من را با این مردم
روشن کند این ها تنها در دو
حالت تو را دوست دارند
یا باید کسی باشی که نیستی
یا باید بمیری و زیر خاک بروی

#حسین_پناهی

♦️@seemorghbook
گلوله نمی دانست...
تفنگ نمی دانست...
شکارچی نمی دانست...
پرنده داشت برای جوجه هایش غذا میبرد.
خدا که می دانست ....
نمی دانست؟

#حسین_پناهی

♦️@seemorghbook
🌵یه گل کاکتوس قشنگ تو خونه ام داشتم، اوایل بهش میرسیدم، قشنگ بود و جون دار، کم کم فهمیدم با همه بوته هام فرق داره، خیلی قوی بود، صبور بود، اگه چند روز بهش نور و آب نمیدادم هیچ تغییری نمیکرد...

🌵منم واسه همین خیلی حواسم بهش نبود به خیال اینکه خیلی قویه و چیزیش نمیشه!هر گلی که خراب میشد میگفتم کاکتوسه چقدر خوبه هیچیش نمیشه اما بازم بهش رسیدگی نمیکردم...

🌵تا اینکه یه روز که رفتم سراغش دیدم خیلی وقته که خشک شده، ریشه اش از بین رفته بود و فقط ساقه هاش ظاهرشو حفظ کرده بود، قوی ترین گلم رو از دست دادم چون فکر کردم قویه و مقاوم...

🌵مواظب قوی ترین های زندگی هامون باشیم.ما از بین رفتنشونو نمیفهمیم چون همیشه یه ظاهر خوب دارند، همیشه حامی اند، پشتمون بهشون گرمه...اما بهشون رسیدگی نمیکنیم، تا اینکه یه روز میفهمی قوی ها هم از بین میرن...!

#حسین_پناهی

‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ♦️@seemorghbook
روزگار جالبیست مرغمان تخم نمیگذارد!

ولی گاومان هر روز میزاید .


#حسین_پناهی

♦️@seemorghbook
از انقلاب ترافیکش ماند و از آزادی میدان !
از استقلال هتل
و از جمهوری خیابانش ...
سال های سال همه چیز تغییر کرد ،
به جز ساندیس هایی که رویشان نوشته اند :
از اینجا باز کنید ولی مردم هنوز
از آنجا باز میکنند !

#حسین_پناهی

♦️@seemorghbook


مادربزرگ
گم کرده ام در هیاهوی شهر
آن نظر بند سبز را
که در کودکی بسته بودی به بازوی من
در اوین حمله ناگهانی تاتار عشق
خمره دلم
بر ایوان سنگ و سنگ
شکست
دستم به دست دوست ماند
پایم به پای راه رفت
من چشم خورده ام
من چشم خورده ام
من تکه تکه از دست رفته ام
در روز روز زندگانیم


#حسین_پناهی

♦️@seemorghbook
سقف خانه‌مان سوراخ است...
ولی در عوض منارهای مسجد خالی سر به فلک کشیده...
همسایه‌مان هر سال میرود
مکه میگوید خدا طلبیده.
خدا خسته نمیشوی از قیافه تکراریش؟

#حسین_پناهی

♦️@seemorghbook
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸

سقف خانه ی ما سوراخ است !
ولی درعوض مناره های مسجد
سربه فلک کشیده است ...
همسایه مان هرساله به مکه میرود
میگوید خدا طلبیده است....
خدا.............
خسته نمیشوی از قیافه تکراریش؟
دوستانت چه قیافه ای دارند؟
ریش... تسبیح ... سجاده؟
بااسمت چه احترام دارند!
اگر دوست بی ریش و تسبیح قبول میکنی
ماهم هستیم...
اینجا میگویند برو دعایت را به فلانی بگو
پیش خدا آبرو دارد
شاید دعایت پذیرفته شود....
خدایا نگو که پارتی بازی
به عرش هم رسیده است
من به این جماعت دیوانه کافرشده ام!
فقط تورامیشناسمو بس....

#حسین_پناهی

♦️@seemorghbook
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹

احترام گذاشتیم ، فکر کردند نمی‌فهمیم !

توجه کردیم ؛
خیال کردند گدای محبتیم !

وای به حال این مردم ...!

نه احترام سرشان می‌شود ؛
نـه توجـه ...!

کنار این مردم شاد نمی‌شوی !
فقـط تنهـایی را بیشتر حـس می‌کنی ...!


#حسین_پناهی

♦️@seemorghbook
پدرم همیشه می گفت: به زندگی بعد از مرگ اعتقاد داشته باش.
اما  من با این مردم به مرگ قبل از زندگی
اعتقاد پیدا کردم و هر روز میمیرم
بی آنکه زندگی کرده باشم.

#حسین_پناهی

♦️@seemorghbook
هر کجا میروم ظلم می بینم
و همه می گویند:
« نگران نباش ، خدا جای حق نشسته »
خدایا می شود از جای حق بلند شوی
تا حق سر جایش بنشیند....

#حسین_پناهی

♦️@seemorghbook


از انقلاب ترافیکش ماند و از آزادی میدان !
از استقلال هتل
و از جمهوری خیابانش ...
سال های سال همه چیز تغییر کرد ،
به جز ساندیس هایی که رویشان نوشته اند :
از اینجا باز کنید ولی مردم هنوز
از آنجا باز میکنند !

#حسین_پناهی

♦️@seemorghbook
ما ماهی هایی هستیم

که سزاوار ماهیتابه ایم ؛

چرا که شنا کردن را

بعد از غرق شدن یاد گرفته ایم .

#حسین_پناهی

♦️@seemorghbook