کتابخانه سیمرغ
74.8K subscribers
14.2K photos
947 videos
7.04K files
506 links
Download Telegram
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی
و نه در فردایی
ظرف امروز، پُر از بودن توست ..

#‌سهراب_سپهری

♦️@seemorghbook


باید امروز حواسم باشد
که اگر قاصدکی را دیدم،
آرزوهایم را بدهم تا برساند به خدا،
به خدایی که خودم میدانم،
نه خدایی که برایم از خشم، نه خدایی که برایم از قهر،
نه خدایی که برایم ز غضب ساخته اند.
به خدایی که خودم میدانم،
به خدایی که دلش پروانه است،
و به مرغان مهاجر هر سال راه را میگوید،
و به باران گفته است باغها تشنه شدند ،
و حواسش حتی به دل نازک شب بو هم هست،
که مبادا که ترک بردارد ،
به خدایی که خودم میدانم
چه خدایی.. جانم ...

#سهراب_سپهری

♦️@seemorghbook
چه‌قدر آدم‌ها بیراهه می‌روند. از کنار گل بی‌اعتنا می‌گذرند. می‌روند تا شعر گل را در صفحه‌ی یک کتاب پیدا کنند و بخوانند.
روبه‌روی زندگی نمی‌ایستند تا مشاهده کنند. برای همین است که حرف‌ها به دل نمی‌نشیند،
برای همین است که در شعرها شوری نیست، در نقاشی‌ها جوشش زندگی گم شده‌است.
چرا نگویم که من صدای قورباغه را در بهار بر بسیاری از آهنگ‌ها برتری میدهم.
میدانی، ما را ترسانده‌اند.
ما را آموخته‌اند.
وگرنه چرا می‌ترسیم بگوییم اگر پای سنجش به‌میان آید، اثری که صدای قورباغه در ما می‌گذارد، شاید هم‌تراز تاثیر ژرف‌ترین برخوردها در زندگی ما باشد.

#سهراب_سپهری

♦️@seemorghbook
دلخوشم با نفسی
حبه‌ی قندی
چایی
صحبت اهل دلی
فارغ از همهمه‌ی دنیایی...

#سهراب‌_سپهری

♦️@seemorghbook
📕#ما_هیچ_ما_نگاه

#سهراب_سپهری

کتاب ما هیچ ما نگاه به قلم سهراب سپهری مجموعه‌ای از اشعار زیبا و دلنشین این شاعر محبوب است.سهراب این کتاب را در سال‌های آخر زندگی خود نوشته است. و به گفته بعضی از دوستانش ناتمام مانده است…

در بخشی از کتاب ما هیچ ما نگاه می‌خوانیم:

چشمان یک عبور

آسمان پر شد از خال پروانه‌های تماشا
عکس گنجشک افتاد در آب رفاقت
فصل پرپر شد از روی دیوار در امتداد غریزه
باد می‌آمد از سمت زنبیل سبز کرامت
شاخه مو به انگور
مبتلا بود....


♦️@seemorghbook
مذهب شوخی سنگینی بود
که محیط با من کرد
و من سالها مذهبی ماندم،
بی آنکه
خدایی داشته باشم!


#سهراب_سپهری

♦️@seemorghbook
📕#صدای_پای_سهراب

#سهراب_سپهری

کتاب صدای پای آب تنها شامل یک شعر به همین نام است، که به نوعی زندگینامه سهراب سپهری از دیدگاهی شاعرانه و عارفانه نیز می‌باشد. بیشتر افراد سهراب سپهری را با این شعر می‌شناسند. سهراب در ابتدای این کتاب می‌نویسد: «صدای پای آب، نثار شب‌های خاموش مادرم!»، و در پایان کتاب آمده‌است: «کاشان، قریه چنار، تابستان ۱۳۴۳.»

♦️@seemorghbook
📕#مرگ_رنگ

#سهراب_سپهری

مرگ رنگ عنوان نخستین مجموعه اشعار سهراب سپهری است که چاپ اول آن در سال ۱۳۳۰ منتشر شد. آنطور که در پانویس اولین شعر این کتاب (در قیر شب) آمده‌است، «کتاب مرگ رنگ سالی چند پس از انتشار دچار دستکاری شد.» این دفتر شامل اشعاری در قالب چهارپاره و نیمایی است.

♦️@seemorghbook
جای مردان سیاست
بنشانید درخت
تاهوا تازه شود...

#سهراب_سپهری

♦️@seemorghbook
و شبی از شبها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور چند ساعت راه است؟

باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه ی پیراهن تنهایی
من جا دارد بردارم ..!

و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
رو به ان وسعت بی واژه که همواره
مرا می خواند ...

یک نفر باز صدا زد "سهراب"
کفش هایم کو ..؟ 

#سهراب_سپهری

♦️@seemorghbook
کنار تو تنهاتر شده ام
از تو تا اوج تو ، زندگي من گسترده است
از من تا من ، تو گسترده اي
با تو برخوردم ، به راز پرستش پيوستم
از تو به راه افتادم ، به جلوه ي رنج رسيدم
و با اين همه اي شفاف
و با اين همه اي شگرف
مرا راهي از تو به در نيست
زمين باران را صدا مي زند 
من تو را


#سهراب_سپهری
♦️@seemorghbook
پس چه باید بکنم
من که در لخت‌ترین موسم بی‌چهچه‌ی سال
تشنه‌ی زمزمه‌ام؟

#سهراب_سپهری

‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ♦️@seemorghbook
🌲
کاج هایِ زیادی بلند،
زاغ هایِ زیادی سیاه‌...

آسمان به اندازه آبی‌،
سنگچین ها، تماشا، تَجَرُد...

کوچه باغِ فرا رفته تا هیچ‌،
ناودانِ مُزَیَن به گنجشک‌...
آفتابِ صریح‌،
خاکِ خوشنود...

چشم تا کار می کرد،
هوشِ پاییز بود...

ای عجیبِ قشنگ...!
با نگاهی پر از لفظِ مرطوب...

مثلِ خوابی پُر از لُکنتِ سبزِ یک باغ‌،
چشم هایی شبیهِ حیایِ مُشَبَک...

پلک هایِ مُرَدَد...
مثلِ انگشت هایِ پریشانِ خوابِ مسافر...
زیرِ بیداریِ بیدهایِ لبِ رود...
اُنس، مثلِ یک مُشت خاکسترِ محرمانه،
رویِ گرمایِ ادراک پاشیده می شد...
فکر، آهسته بود...
آرزو، دور بود...
مثلِ مرغی که رویِ درختِ حکایت بخواند...

درکجاهایِ پاییزهایی که خواهند آمد،
یک دهانِ مُشَجَر،
از سَفرهایِ خوب، حرف خواهد زد...؟

#سهراب_سپهری

♦️@seemorghbook
دلخوشم با نفسی
حبه‌ی قندی
چایی
صحبت اهل دلی
فارغ از همهمه‌ی دنیایی...

#سهراب‌_سپهری

♦️@seemorghbook


زیباترین قسم #سهراب_سپهری:

به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم میگذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!
زندگی ذره كاهیست،
كه كوهش كردیم،
زندگی نام نکویی ست،
كه خارش كردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجزدیدن یار
زندگی نیست بجزعشق،
بجزحرف محبت به كسی،
ورنه هرخاروخسی،
زندگی كرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تاكوچه وپس كوچه واندازه یك عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم ...


♦️@seemorghbook
باید امروز حواسم باشد
که اگر قاصدکی را دیدم،
آرزوهایم را بدهم تا برساند به خدا،
به خدایی که خودم میدانم،
نه خدایی که برایم از خشم، نه خدایی که برایم از قهر،
نه خدایی که برایم ز غضب ساخته اند.
به خدایی که خودم میدانم،
به خدایی که دلش پروانه است،
و به مرغان مهاجر هر سال راه را میگوید،
و به باران گفته است باغها تشنه شدند ،
و حواسش حتی به دل نازک شب بو هم هست،
که مبادا که ترک بردارد ،
به خدایی که خودم میدانم
چه خدایی.. جانم ...

#سهراب_سپهری

♦️@seemorghbook
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی
و نه در فردایی
ظرف امروز، پُر از بودن توست ..

#‌سهراب_سپهری

♦️@seemorghbook
‍ بس که در سرزمین گل و بلبل به کار ما کار داشته‌اند، همین اندازه که در دیاری کسی سربه‌سر ما نگذارد، آن دیار را بهشت و مردمش را فرشته می‌دانیم.

#سهراب_سپهری

♦️@seemorghbook
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠

‏چه کسی می داند
‏که تو در پیله‌ی تنهایی خود، تنهایی؟
‏چه کسی می‌داند..
‏که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟
‏پیله‌ات را بگشا
‏تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایی!

#سهراب_سپهری

♦️@seemorghbook
به چه می‌اندیشی؟
نگرانی بیجاست …
عشق اینجا و تو اینجا و خدا هم اینجاست

#سهراب_سپهری

♦️@seemorghbook