خورشید را زن ها بدنیا می آورند
هرصبح وقتی که بیدار میشوند
و بهروی آسمان لبخند میزنند.
آنگاه که برتن کهنسال زمین
درخنکای سحرگاهان
مشت ،مشت
بذر امید میپاشند،
تا روزش دوباره روز شود...
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
هرصبح وقتی که بیدار میشوند
و بهروی آسمان لبخند میزنند.
آنگاه که برتن کهنسال زمین
درخنکای سحرگاهان
مشت ،مشت
بذر امید میپاشند،
تا روزش دوباره روز شود...
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
به راستی
او نیمه دیگرخدابود؛
ازهمان شبی که هوس درجان من
پلی میزد به خلوته دلخواسته ای
درفراسوی باورها...
آه ...
چکسی میداند؟!
بهشت هم سوزنده خواهدبود.
که من بارهاطعم غسل آتش
رابه دندان کشیده ام.
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
او نیمه دیگرخدابود؛
ازهمان شبی که هوس درجان من
پلی میزد به خلوته دلخواسته ای
درفراسوی باورها...
آه ...
چکسی میداند؟!
بهشت هم سوزنده خواهدبود.
که من بارهاطعم غسل آتش
رابه دندان کشیده ام.
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
وموهایت چون اخگری آتشین
درزمستان است
گرم وسوزنده.
ونگاهت مانند پاییزان
سرد وبیرنگ، گاهی زرد
قصه کوچ راخوب میداند
مثل یک جادوتنیده
درچشمان دلواپس من
که مدام انتظار رامینویسد.
توراه میروی
وجهانم بوی عطرخزان میگیرد.
کدام سرودازچشمان توجاریست
وکدام تمنادرقلب من ازتونیست...
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
درزمستان است
گرم وسوزنده.
ونگاهت مانند پاییزان
سرد وبیرنگ، گاهی زرد
قصه کوچ راخوب میداند
مثل یک جادوتنیده
درچشمان دلواپس من
که مدام انتظار رامینویسد.
توراه میروی
وجهانم بوی عطرخزان میگیرد.
کدام سرودازچشمان توجاریست
وکدام تمنادرقلب من ازتونیست...
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
نفس نفس میزند؛
مستی سربه مُهر
شهدینه تاک پیچیده
درتنورتابستان،...
تااوج دلبری
عروس شراب.
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
مستی سربه مُهر
شهدینه تاک پیچیده
درتنورتابستان،...
تااوج دلبری
عروس شراب.
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
روزی که ازمن میپرسند
برای چه بدنیا آمدی؟
من بی هیچ پاسخی
باشوق میخندم،
آنروز باد صدای لبخندم را
به دست خواهدگرفت
وبه همه جای
جهان خواهدرساند
شاید درمرزهندوستان،
شهر آمریتسار
یاجایی درنزدیکی خط اُستوایاشایدکنارآبشارباستانی مارمو
نجوای آهنگ آرزوهایم توراپیداکنند...
آنروزخندهایم بوی
تازگی وطراوت،
بوی اصیل دوستداشتن،
خواهندداد.
وموج موهایم که
دررودهای بی طاقت پرشور
تاب میخوردودیگر مرا درک
نمیکند،
آنگاه نگاهم
که سالهاست
روزه سکوت گرفته،
گفتگوخواهدکرد،
آنروز قطعا خدا بجای
تمام کسانی که
قلب هایشان دردستانشان است
حرف دارد...
روزی باعطر بهار
آن روز که ما جاودانه میشویم...
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
برای چه بدنیا آمدی؟
من بی هیچ پاسخی
باشوق میخندم،
آنروز باد صدای لبخندم را
به دست خواهدگرفت
وبه همه جای
جهان خواهدرساند
شاید درمرزهندوستان،
شهر آمریتسار
یاجایی درنزدیکی خط اُستوایاشایدکنارآبشارباستانی مارمو
نجوای آهنگ آرزوهایم توراپیداکنند...
آنروزخندهایم بوی
تازگی وطراوت،
بوی اصیل دوستداشتن،
خواهندداد.
وموج موهایم که
دررودهای بی طاقت پرشور
تاب میخوردودیگر مرا درک
نمیکند،
آنگاه نگاهم
که سالهاست
روزه سکوت گرفته،
گفتگوخواهدکرد،
آنروز قطعا خدا بجای
تمام کسانی که
قلب هایشان دردستانشان است
حرف دارد...
روزی باعطر بهار
آن روز که ما جاودانه میشویم...
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
میترسم آخر یک شب که همه
درخواب بودیم
زمین طاقتش تاب شود؛
هرچه دارد وندارد
از تنش بتکاند
کمی دادوبی دادکند،
وکوچک وبزرگ،
زن ومردمان را
ازگوشه گوشه اش
درهستی پراکنده کند،
دامن سبز آبی اش
را جمع جورکند،
دست خودش رامحکم
بگیرد وتند تند
بزند از یک طرفی برود
برود یک جایی که
آدمهایش روزیشان «نور» باشد،
قسم حقیقتشان به این «خاک» باشد،
مدام تنش نلرزد:
جایی که مردمانش «آب» راگل نکنند،
آنشب من دلواپس وپریشان
ازگوشه ماه
اشکهای پیوسته و
وعذابی پنهان که
درصورتش پیچیده
رامیبینم ،
بلندفریاد میزنم
دستانم رابسویش میکشم،
ضجه میزنم...
ومادرزمین است که
جرعه جرعه تاریکی
رامثل یک انتهار دردناک
میبلعد...
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
درخواب بودیم
زمین طاقتش تاب شود؛
هرچه دارد وندارد
از تنش بتکاند
کمی دادوبی دادکند،
وکوچک وبزرگ،
زن ومردمان را
ازگوشه گوشه اش
درهستی پراکنده کند،
دامن سبز آبی اش
را جمع جورکند،
دست خودش رامحکم
بگیرد وتند تند
بزند از یک طرفی برود
برود یک جایی که
آدمهایش روزیشان «نور» باشد،
قسم حقیقتشان به این «خاک» باشد،
مدام تنش نلرزد:
جایی که مردمانش «آب» راگل نکنند،
آنشب من دلواپس وپریشان
ازگوشه ماه
اشکهای پیوسته و
وعذابی پنهان که
درصورتش پیچیده
رامیبینم ،
بلندفریاد میزنم
دستانم رابسویش میکشم،
ضجه میزنم...
ومادرزمین است که
جرعه جرعه تاریکی
رامثل یک انتهار دردناک
میبلعد...
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
بنظرآدم اجتماعی هستم.
وسیاسی نیستم !!
عاشق بوی نم پاییزم
تماشای حلقه اشک درچشم
کلاس اولی های
اخمو جذبم میکند.
دلم پَرمیکشدبرای چیدن
خرمالوی تُرد درخت همسایه...
یادانه کردن اَنارشادشکاف خورده،
عاشق تاریکی غروب زودهنگام
پیچیده درخنکای کوچه بن بست.
یاشیفته رقص آرام دشت ستاره های
خزان زده سپیدارباغ.
عاشق وِراجی کلاغ های
سیاسوخته ای که عصر
ازسرکاربه خانه برمیگردند.
هنوزپاییزسیاست دارد،
ازراه که میرسد
گمان میکنم میخواهد
گولم بزند...
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
وسیاسی نیستم !!
عاشق بوی نم پاییزم
تماشای حلقه اشک درچشم
کلاس اولی های
اخمو جذبم میکند.
دلم پَرمیکشدبرای چیدن
خرمالوی تُرد درخت همسایه...
یادانه کردن اَنارشادشکاف خورده،
عاشق تاریکی غروب زودهنگام
پیچیده درخنکای کوچه بن بست.
یاشیفته رقص آرام دشت ستاره های
خزان زده سپیدارباغ.
عاشق وِراجی کلاغ های
سیاسوخته ای که عصر
ازسرکاربه خانه برمیگردند.
هنوزپاییزسیاست دارد،
ازراه که میرسد
گمان میکنم میخواهد
گولم بزند...
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گلهای روی پرده تور
توی هوا میرقصید
تاب میخورد آرام میشدو
باز برای هزارمین بار
دست باد را میگرفت همبازی اش میشد
وبازمی ایستاد...
حس میکردم گلهای روی پرده میدانستند
این ملودی فقط برای امروزارسال شده
نمیشه ذخیرش کرد
نمیشه یباردیگه پلی کرد،
شادی امروزش راچه جانانه نقداز
دست بادپاییزی میگرفت.
شادی کوچکش چه شیرین بود.
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
توی هوا میرقصید
تاب میخورد آرام میشدو
باز برای هزارمین بار
دست باد را میگرفت همبازی اش میشد
وبازمی ایستاد...
حس میکردم گلهای روی پرده میدانستند
این ملودی فقط برای امروزارسال شده
نمیشه ذخیرش کرد
نمیشه یباردیگه پلی کرد،
شادی امروزش راچه جانانه نقداز
دست بادپاییزی میگرفت.
شادی کوچکش چه شیرین بود.
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
اینجازمین سرد است
پنجه یِ آفتابِ بی اعتبارخزان
مینگرد ؛ که چطور!!
لهجه گرم خنده ی کودکی
به نرمی ترکشی سپید
باد را تاب میدهد
شیوَنِ صدادرتالارگلو
خونابه رنگ میپیچد
میرسدبه پای سوسن صلح.
تازمینِ روبه انجماد
قطره قطره ضَجه شود.
ای صلح ای صلح پس ازمن
سرور کودکانه ات
شُگُون مرا نخواهد داشت.
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
پنجه یِ آفتابِ بی اعتبارخزان
مینگرد ؛ که چطور!!
لهجه گرم خنده ی کودکی
به نرمی ترکشی سپید
باد را تاب میدهد
شیوَنِ صدادرتالارگلو
خونابه رنگ میپیچد
میرسدبه پای سوسن صلح.
تازمینِ روبه انجماد
قطره قطره ضَجه شود.
ای صلح ای صلح پس ازمن
سرور کودکانه ات
شُگُون مرا نخواهد داشت.
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
درود براندوه تنهایی غروب پاییزان
وابدیت دوست داشتن این لحظات...
ودرود برقلبهای منتظر ومشوش
که تاب می آورد روزهای
ابری خزان را
وکوتاه میکندبلندای
دامن آفتاب را
آنقدر کوتاه تاحلول ترنم
بوسه ای درانتهای
دُورِ یک «شب یلدا»
درخنکای کوچه ای تاریک ومُلتهب...
وحسرتی که ازدلضَعفه های
زمان میبارد...
گویی جهانی به وقت عاشقیست،
آخ...
زندگی را باید جارزد
زندگی راباید جار زد...
دانه ها به تنهایی انار نمیشوند.
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
وابدیت دوست داشتن این لحظات...
ودرود برقلبهای منتظر ومشوش
که تاب می آورد روزهای
ابری خزان را
وکوتاه میکندبلندای
دامن آفتاب را
آنقدر کوتاه تاحلول ترنم
بوسه ای درانتهای
دُورِ یک «شب یلدا»
درخنکای کوچه ای تاریک ومُلتهب...
وحسرتی که ازدلضَعفه های
زمان میبارد...
گویی جهانی به وقت عاشقیست،
آخ...
زندگی را باید جارزد
زندگی راباید جار زد...
دانه ها به تنهایی انار نمیشوند.
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
بگوبدانم ؟!
کدام زن
درکوچه های این حوالی
زلفش راافشان کرده !!
که باغ
آبستن بهاران شده
وکوهسارعطر
آویشن وپونه بی قرارش کرده...!!
وشوق زیستن ازکرانه هرپنجره باز
پنجه میساید برتن خسته این روزگار...
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
کدام زن
درکوچه های این حوالی
زلفش راافشان کرده !!
که باغ
آبستن بهاران شده
وکوهسارعطر
آویشن وپونه بی قرارش کرده...!!
وشوق زیستن ازکرانه هرپنجره باز
پنجه میساید برتن خسته این روزگار...
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
من به طواف
اولین تشعشع میرفتم.
درمیان حلول اولین رستن جوانه
ومشرف به سجده شکر باران.
لبریز ازمستی صراحی کوهساران.
ودلضعفه های بوسه های خدا
درتصرف جان دخترک بهار...
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
اولین تشعشع میرفتم.
درمیان حلول اولین رستن جوانه
ومشرف به سجده شکر باران.
لبریز ازمستی صراحی کوهساران.
ودلضعفه های بوسه های خدا
درتصرف جان دخترک بهار...
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
مگراین نیست که باید
«دوستداشت»
مگراین نیست که
همانندگل سرخی
میبایست دوست داشته شد.
مگرنه اینکه
«زندگی»
لبخند شوخِ «صدوبیست» ساله بود.
بُغضی وحسرتی وانتظاری وسیع.
مگرجز«عشق»
چیزدیگری التیام این
تلخندغریب میشود باشد.
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
«دوستداشت»
مگراین نیست که
همانندگل سرخی
میبایست دوست داشته شد.
مگرنه اینکه
«زندگی»
لبخند شوخِ «صدوبیست» ساله بود.
بُغضی وحسرتی وانتظاری وسیع.
مگرجز«عشق»
چیزدیگری التیام این
تلخندغریب میشود باشد.
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
چشمهایش هزار
حرف نگفته بود
نگاهش شعرمی شد
غزل بودیاقصیده.
عطردشت دشت
آویشن و بابونه بود.
یادلواپسی گُنگ
بچه آهویی ازمادر بریده
یا تردید!!!
یاشایدحسرتی ماسیده
برکف دستان صدفی در
ژرفای
دریا
دریا
دریا.
یا
تمنا
تمنا...
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
حرف نگفته بود
نگاهش شعرمی شد
غزل بودیاقصیده.
عطردشت دشت
آویشن و بابونه بود.
یادلواپسی گُنگ
بچه آهویی ازمادر بریده
یا تردید!!!
یاشایدحسرتی ماسیده
برکف دستان صدفی در
ژرفای
دریا
دریا
دریا.
یا
تمنا
تمنا...
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
خوش بحال
شکوفه هایِ بِه
اردیبهشت را دلبرانه
به آغوش میکشد
گویی تنورجوزا
درچال گونه اش غرق شده.
درآخر
فلسفه هبوط درخنکای خزان
به اغوایش خواهد کشید.
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
شکوفه هایِ بِه
اردیبهشت را دلبرانه
به آغوش میکشد
گویی تنورجوزا
درچال گونه اش غرق شده.
درآخر
فلسفه هبوط درخنکای خزان
به اغوایش خواهد کشید.
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
به زبان آرام شعر سهراب
به زبان جلای دامن آفتاب درغروب
به زبان لذت اندیشه
به زبان الهام جوشش رود
به زبان زایش جوانه درسکوت شب
به زبان صامت کوهساران
به زبان نبض صبح
به هزاران شکر در شکر سخن...
به زبان ساده ی دوستت دارم.
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
به زبان جلای دامن آفتاب درغروب
به زبان لذت اندیشه
به زبان الهام جوشش رود
به زبان زایش جوانه درسکوت شب
به زبان صامت کوهساران
به زبان نبض صبح
به هزاران شکر در شکر سخن...
به زبان ساده ی دوستت دارم.
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
نيچه مي گفت:
#خدا_مرده_است
اما هيچكس از او نپرسيد
چه كسي خدا را كشت؟
اما من فکرمیکنم اینچنین
نمیتواند باشد!!
خدایی که من میشناسم،
محال است بدون لمس لبهای من
حتی برای یک شب
پرده شب راکشیده باشد
وبه تنهایی
پیک آخرش رازده باشد.
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
#خدا_مرده_است
اما هيچكس از او نپرسيد
چه كسي خدا را كشت؟
اما من فکرمیکنم اینچنین
نمیتواند باشد!!
خدایی که من میشناسم،
محال است بدون لمس لبهای من
حتی برای یک شب
پرده شب راکشیده باشد
وبه تنهایی
پیک آخرش رازده باشد.
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
خوش بحال
شکوفه هایِ بِه
اردیبهشت را
چه دلبرانه
به آغوش میکشد
گویی تنورجوزا
درچال گونه ی
تب دارش
غوطه وراست؛
درآخِر
شهدفلسفه یک هُبوط
درخُنکای خزان
به اغوایش
خواهد کشید.
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
شکوفه هایِ بِه
اردیبهشت را
چه دلبرانه
به آغوش میکشد
گویی تنورجوزا
درچال گونه ی
تب دارش
غوطه وراست؛
درآخِر
شهدفلسفه یک هُبوط
درخُنکای خزان
به اغوایش
خواهد کشید.
#صبا_پورنگار
♦️@seemorghbook
مادرم بلد نبود ولنتاین چه روزیست
گلهای رز وشکلات هدیه نمیگرفت،
ولی عاشقی بلدبود
پدرم حرفای عاشقانه ورستوران دونفره بامادرم نمیرفتن
شبانه روز همگی ازسروکولشان
واعصاب وروانشان بالاوپایین میرفتیم،
مادرم ولنتاین رازندگی میکرد
صبح زودترازهمه بیداربود
شب هم آخرازهمه میخوابید
گاهی وقتا برای عروسکهای ما
که خرسی! هم نبودن
لباس میدوخت
وگاهی عروسک های پارچه ای مارامیشست
یاوصله میکرد
مادرهای قدیم را انگار
یک کارخانه آلمانی ساخته بود
تابرای ابدمهربانی کند
دلسوزی کند،دعاهای اجابت شده
داشته باشد،سنگ صبور باشد،
معجزه کند،
آه.... معجزه کند
معجزه کند.
#صبا_پورنگار
♦️ @seemorghbook
گلهای رز وشکلات هدیه نمیگرفت،
ولی عاشقی بلدبود
پدرم حرفای عاشقانه ورستوران دونفره بامادرم نمیرفتن
شبانه روز همگی ازسروکولشان
واعصاب وروانشان بالاوپایین میرفتیم،
مادرم ولنتاین رازندگی میکرد
صبح زودترازهمه بیداربود
شب هم آخرازهمه میخوابید
گاهی وقتا برای عروسکهای ما
که خرسی! هم نبودن
لباس میدوخت
وگاهی عروسک های پارچه ای مارامیشست
یاوصله میکرد
مادرهای قدیم را انگار
یک کارخانه آلمانی ساخته بود
تابرای ابدمهربانی کند
دلسوزی کند،دعاهای اجابت شده
داشته باشد،سنگ صبور باشد،
معجزه کند،
آه.... معجزه کند
معجزه کند.
#صبا_پورنگار
♦️ @seemorghbook