تا در تو نظر کردم، رسوای جهان گشتم
آری، همه رسوایی اوّل ز نظر خیزد !
#عطار_نیشابوری
۲۵ فروردین، روز بزرگداشت فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری که از عارفان و شاعران ایرانی بلندنام ادبیات فارسی و زاده نیشابور میباشد، فرخنده باد.🌹
@seemorghbook
آری، همه رسوایی اوّل ز نظر خیزد !
#عطار_نیشابوری
۲۵ فروردین، روز بزرگداشت فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری که از عارفان و شاعران ایرانی بلندنام ادبیات فارسی و زاده نیشابور میباشد، فرخنده باد.🌹
@seemorghbook
▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪
مردی از ديوانهای پرسيد : "نام اعظم خدا را میدانی ؟"
ديوانه گفت : "نام اعظم خدا ، نان است؛ اما اين را جايی نمیتوان گفت !"
مرد گفت : "نادان ، شرم كن ؛ چگونه نام اعظم خدا نان است ؟"
ديوانه گفت : "در قحطی نیشابور ، چهل شبانهروز میگشتم ، نه در هيچ مکانی صدای اذانی شنيدم و نه هيچ مسجدی را گشاده يافتم ؛ آنجا بود كه دانستم نام اعظم خدا و بنياد دين و مايهی اتحاد مردم ، نان است !"
#عطار_نیشابوری
@seemorghbook
مردی از ديوانهای پرسيد : "نام اعظم خدا را میدانی ؟"
ديوانه گفت : "نام اعظم خدا ، نان است؛ اما اين را جايی نمیتوان گفت !"
مرد گفت : "نادان ، شرم كن ؛ چگونه نام اعظم خدا نان است ؟"
ديوانه گفت : "در قحطی نیشابور ، چهل شبانهروز میگشتم ، نه در هيچ مکانی صدای اذانی شنيدم و نه هيچ مسجدی را گشاده يافتم ؛ آنجا بود كه دانستم نام اعظم خدا و بنياد دين و مايهی اتحاد مردم ، نان است !"
#عطار_نیشابوری
@seemorghbook
تا در تو نظر کردم، رسوای جهان گشتم
آری، همه رسوایی اوّل ز نظر خیزد !
#عطار_نیشابوری
۲۵ فروردین، روز بزرگداشت فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری که از عارفان و شاعران ایرانی بلندنام ادبیات فارسی و زاده نیشابور میباشد، فرخنده باد.🌹
@seemorghbook
آری، همه رسوایی اوّل ز نظر خیزد !
#عطار_نیشابوری
۲۵ فروردین، روز بزرگداشت فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری که از عارفان و شاعران ایرانی بلندنام ادبیات فارسی و زاده نیشابور میباشد، فرخنده باد.🌹
@seemorghbook
صبح از پس کوه روی بنمود ای دوست
خوش باش و بدان که بودنی بود ای دوست
هر سیم که داری به زیان آر که عمر
چون درگذرد نداردت سود ای دوست
#عطار_نیشابوری
@seemorghbook
خوش باش و بدان که بودنی بود ای دوست
هر سیم که داری به زیان آر که عمر
چون درگذرد نداردت سود ای دوست
#عطار_نیشابوری
@seemorghbook
صبح از پس کوه روی بنمود ای دوست
خوش باش و بدان که بودنی بود ای دوست
هر سیم که داری به زیان آر که عمر
چون درگذرد نداردت سود ای دوست
#عطار_نیشابوری
@seemorghbook
خوش باش و بدان که بودنی بود ای دوست
هر سیم که داری به زیان آر که عمر
چون درگذرد نداردت سود ای دوست
#عطار_نیشابوری
@seemorghbook
درقحطی نیشابور، چهل شبانه روزگشتم
نه درهیچ مکانی صدای اذانی بود
و نه هیچ مسجدی گشاده.
آنجا دانستم نام اعظم خداوند ، نان است.
#عطار_نیشابوری
@seemorghbook
نه درهیچ مکانی صدای اذانی بود
و نه هیچ مسجدی گشاده.
آنجا دانستم نام اعظم خداوند ، نان است.
#عطار_نیشابوری
@seemorghbook
کتابخانه سیمرغ via @like
📕#مختارنامه
✍#عطار_نیشابوری
کتاب «مختارنامه» که پیش روی شماست، مجموعهی رباعیات فریدالدین عطار نیشابوری است که با تصحیح دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی تدوین شده است. عطار این رباعیات را در این کتاب مختارنامه جمعآوری و در پنجاه باب مرتب کرده است. شاید، در زبان فارسی، هیچ شاعری به اندازه عطار رباعی خوب نداشته باشد. تنوع مضامین و وسعت دامنه کمی رباعیات عطار، امری است که باید بدان توجه کرد. شاید به لحاظ حجم رباعیات، کسانی باشند که به اندازه او رباعی سروده باشند، اما در میان رباعیات آن گویندگان، ده یک این همه رباعی خوب که در مختارنامه وجود دارد، نمیتوان یافت. رباعی یکی از نابترین قالبهای شعر فارسی و یکی از اصیلترین و کهنترین انواع آن است. در بیشتر قالبهای شعر فارسی همیشه فرم شعر است که بر تجربهی شاعر تقدم دارد، ولی در رباعی لحظه و تجربهی شاعری مقدم بر فرم است به همین دلیل در مختارنامه، لحظهها و تجربههای روحی عطار، به مراحل بیشتر و متنوعتر از دیگر آثارش نمودار است. کتاب مختارنامه حاوی دو هزار رباعی است که یکی از شش اثر مسلم عطار شاعر بزرگ تصوف ایرانی است که علاوه بر ارزشهای عرفانی و زبانی که دارد، در خیامشناسی نیز از اعتبار زیادی برخوردار است. نمونهای از رباعی زیبای عطار در این کتاب را میخوانیم: «با هستی و نیستیم بیگانگیست/ کز هر دو شدن برون ز مردانگیست/ گر من ز عجایبی که در جان دارم/ دیوانه نمیشوم، ز دیوانگیست»
♦️@seemorghbook
✍#عطار_نیشابوری
کتاب «مختارنامه» که پیش روی شماست، مجموعهی رباعیات فریدالدین عطار نیشابوری است که با تصحیح دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی تدوین شده است. عطار این رباعیات را در این کتاب مختارنامه جمعآوری و در پنجاه باب مرتب کرده است. شاید، در زبان فارسی، هیچ شاعری به اندازه عطار رباعی خوب نداشته باشد. تنوع مضامین و وسعت دامنه کمی رباعیات عطار، امری است که باید بدان توجه کرد. شاید به لحاظ حجم رباعیات، کسانی باشند که به اندازه او رباعی سروده باشند، اما در میان رباعیات آن گویندگان، ده یک این همه رباعی خوب که در مختارنامه وجود دارد، نمیتوان یافت. رباعی یکی از نابترین قالبهای شعر فارسی و یکی از اصیلترین و کهنترین انواع آن است. در بیشتر قالبهای شعر فارسی همیشه فرم شعر است که بر تجربهی شاعر تقدم دارد، ولی در رباعی لحظه و تجربهی شاعری مقدم بر فرم است به همین دلیل در مختارنامه، لحظهها و تجربههای روحی عطار، به مراحل بیشتر و متنوعتر از دیگر آثارش نمودار است. کتاب مختارنامه حاوی دو هزار رباعی است که یکی از شش اثر مسلم عطار شاعر بزرگ تصوف ایرانی است که علاوه بر ارزشهای عرفانی و زبانی که دارد، در خیامشناسی نیز از اعتبار زیادی برخوردار است. نمونهای از رباعی زیبای عطار در این کتاب را میخوانیم: «با هستی و نیستیم بیگانگیست/ کز هر دو شدن برون ز مردانگیست/ گر من ز عجایبی که در جان دارم/ دیوانه نمیشوم، ز دیوانگیست»
♦️@seemorghbook
کتابخانه سیمرغ via @like
📕#خسرونامه
✍#عطار_نیشابوری
خسرونامه؛ شیخ فریدالدین عطّار نیشابورى، تنها منظومهاى از نویسنده است که از ماجراى عشق دو دلداده و داستان زندگانى دو شاهزاده سخن مىگوید. اصل این داستان، چنانکه خود شیخ در آغاز کتاب بدان اشاره کرده، افسانهاى باستانى است به قلم «بدر اهوازى» که احوالش مانند بسیارى از داستان نویسان مجهول است.
♦️@seemorghbook
✍#عطار_نیشابوری
خسرونامه؛ شیخ فریدالدین عطّار نیشابورى، تنها منظومهاى از نویسنده است که از ماجراى عشق دو دلداده و داستان زندگانى دو شاهزاده سخن مىگوید. اصل این داستان، چنانکه خود شیخ در آغاز کتاب بدان اشاره کرده، افسانهاى باستانى است به قلم «بدر اهوازى» که احوالش مانند بسیارى از داستان نویسان مجهول است.
♦️@seemorghbook
📕#بلبل_نامه_عطار
✍#عطار_نیشابوری
بلبلنامه مثنوی عرفانی منسوب به شیخ فریدالدین ابوحامد محمدبن ابوبکر عطار نیشابوری (۵۱۲ یا ۵۱۳ یا ۵۲۷-۶۲۷) شاعر و عارف معروف سده ششم هجری. بلبل نامه که در صحت انتساب آن به عطار تردیدهایی وجود دارد، مثنوی عرفانی کوتاهی است که آن را "گل و بلبل" نیز خواندهاند. این مثنوی در حدود ۶۳۰ بیت دارد.
خلاصه داستان آن چنین است: بلبل عاشق گل میشود و نالههای عاشقانه او پرندگان دیگر را آزار میدهد. پرندگان شکایت نزد سلیمان پیامبر میبرند. مجلسی در حضور وی تشکیل میشود و او باز را نزد بلبل میفرستد. بلبل نزد پیامبر حاضر میشود و محاکمه صورت میگیرد. بلبل با سرسختی از خود دفاع و شاکیان را مغلوب میکند و عاقبت با نصایح هدهد آرام میگیرد.
به نظر میرسد که سراینده سوز دل خود را از زبان بلبل بیان کرده و بلبل تمثیلی از خود اوست که در مشغله دنیای مادی از هم جنسان خود احساس رمیدگی میکند. بلبل، نخست از سیمرغ پادشاه پرندگان شکوه دارد. سپس از شاهین و پس از آن از طوطی که شاید تمثیلی از شاعران مدیحهسرا باشد. و از طاووس نماینده محبوب شاه، و سرانجام از لاشخور که نماد کهنهپرستی است. در آخرین بخش مجلس، هدهد، مظهر شیخ عارف و مقدس ظاهر میشود.
♦️@seemorghbook
✍#عطار_نیشابوری
بلبلنامه مثنوی عرفانی منسوب به شیخ فریدالدین ابوحامد محمدبن ابوبکر عطار نیشابوری (۵۱۲ یا ۵۱۳ یا ۵۲۷-۶۲۷) شاعر و عارف معروف سده ششم هجری. بلبل نامه که در صحت انتساب آن به عطار تردیدهایی وجود دارد، مثنوی عرفانی کوتاهی است که آن را "گل و بلبل" نیز خواندهاند. این مثنوی در حدود ۶۳۰ بیت دارد.
خلاصه داستان آن چنین است: بلبل عاشق گل میشود و نالههای عاشقانه او پرندگان دیگر را آزار میدهد. پرندگان شکایت نزد سلیمان پیامبر میبرند. مجلسی در حضور وی تشکیل میشود و او باز را نزد بلبل میفرستد. بلبل نزد پیامبر حاضر میشود و محاکمه صورت میگیرد. بلبل با سرسختی از خود دفاع و شاکیان را مغلوب میکند و عاقبت با نصایح هدهد آرام میگیرد.
به نظر میرسد که سراینده سوز دل خود را از زبان بلبل بیان کرده و بلبل تمثیلی از خود اوست که در مشغله دنیای مادی از هم جنسان خود احساس رمیدگی میکند. بلبل، نخست از سیمرغ پادشاه پرندگان شکوه دارد. سپس از شاهین و پس از آن از طوطی که شاید تمثیلی از شاعران مدیحهسرا باشد. و از طاووس نماینده محبوب شاه، و سرانجام از لاشخور که نماد کهنهپرستی است. در آخرین بخش مجلس، هدهد، مظهر شیخ عارف و مقدس ظاهر میشود.
♦️@seemorghbook
☕ قطعهای از کتاب
دیوانه ای به نیشابور می رفت. دشتی پر از گاو دید ، پرسید: « این ها از کیست؟»
گفتند: «از عمیدنیشابور است.» از آن جا گذشت . صحرایی پر از اسب دید.
گفت: « این اسب ها از کسیت؟»
گفتند: «از عمید »باز به جایی رسید با رمه ها و گوسفندهای بسیار.
پرسید: «این همه رمه از کیست؟»
گفتند: «ازعمید.» چون به شهر آمد، غلامان بسیار دید،
پرسید : «این غلامان از کیست؟»
گفتند : «بندگان عمیدند.» درون شهر سرایی دید آراسته که مردم به آن جا می آمدند و می رفتند.
پرسید : «این سرای کیست؟»
گفتند: «این اندازه نمی دانی که این سرای عمید نیشابور است ؟»
دیوانه دستاری بر سر داشت کهنه و پاره پاره؛ از سر برگرفت به آسمان پرتاب کرد و گفت : «این را هم به عمید نیشابور بده، زیرا که همه چیز را به وی داده ای.»
📕#الهی_نامه_عطار
✍#عطار_نیشابوری
♦️@seemorghbook
دیوانه ای به نیشابور می رفت. دشتی پر از گاو دید ، پرسید: « این ها از کیست؟»
گفتند: «از عمیدنیشابور است.» از آن جا گذشت . صحرایی پر از اسب دید.
گفت: « این اسب ها از کسیت؟»
گفتند: «از عمید »باز به جایی رسید با رمه ها و گوسفندهای بسیار.
پرسید: «این همه رمه از کیست؟»
گفتند: «ازعمید.» چون به شهر آمد، غلامان بسیار دید،
پرسید : «این غلامان از کیست؟»
گفتند : «بندگان عمیدند.» درون شهر سرایی دید آراسته که مردم به آن جا می آمدند و می رفتند.
پرسید : «این سرای کیست؟»
گفتند: «این اندازه نمی دانی که این سرای عمید نیشابور است ؟»
دیوانه دستاری بر سر داشت کهنه و پاره پاره؛ از سر برگرفت به آسمان پرتاب کرد و گفت : «این را هم به عمید نیشابور بده، زیرا که همه چیز را به وی داده ای.»
📕#الهی_نامه_عطار
✍#عطار_نیشابوری
♦️@seemorghbook
☕️قطعهای از کتاب
یک بار در بصره خشک سالی آمد.
دویست هزار نفر از مردم شهر رفتند و منبری نهادند و «حسن بصری» را بر منبر فرستادند تا دعایی بگوید و گره باز شود!
حسن گفت: می خواهید تا باران ببارد؟
مردم گفتند: بلی ، برای همین آمده ایم.
گفت: مرا از بصره بیرون کنید...
📕#تذکره_الاولیا
✍#عطار_نیشابوری
♦️@seemorghbook
یک بار در بصره خشک سالی آمد.
دویست هزار نفر از مردم شهر رفتند و منبری نهادند و «حسن بصری» را بر منبر فرستادند تا دعایی بگوید و گره باز شود!
حسن گفت: می خواهید تا باران ببارد؟
مردم گفتند: بلی ، برای همین آمده ایم.
گفت: مرا از بصره بیرون کنید...
📕#تذکره_الاولیا
✍#عطار_نیشابوری
♦️@seemorghbook
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرسید چگونه ای؟
گفت: چگونه باشد حال قومی که در دریا باشند و کشتی بشکند و هر یک برتخته ای بمانند؟
گفتند: صعب باشد.
گفت: حال من هم چنین است.
#عطار_نیشابوری
♦️@seemorghbook
گفت: چگونه باشد حال قومی که در دریا باشند و کشتی بشکند و هر یک برتخته ای بمانند؟
گفتند: صعب باشد.
گفت: حال من هم چنین است.
#عطار_نیشابوری
♦️@seemorghbook
☕️قطعهای از کتاب
مستی را دیدم که در میان وحل میرفت، افتان و خیزان.
گفتم قدم ثابت دار تا نیفتی.
گفت: تو قدم ثابت کرده ای با این همه دعوی؟
اگر من بیفتم مستی باشم به گل آلوده؛ برخیزم و بشویم. این سهل باشد. از افتادن خود بترس..!
📕#تذکرة_الاولیاء
✍#عطار_نیشابوری
♦️@seemorghbook
مستی را دیدم که در میان وحل میرفت، افتان و خیزان.
گفتم قدم ثابت دار تا نیفتی.
گفت: تو قدم ثابت کرده ای با این همه دعوی؟
اگر من بیفتم مستی باشم به گل آلوده؛ برخیزم و بشویم. این سهل باشد. از افتادن خود بترس..!
📕#تذکرة_الاولیاء
✍#عطار_نیشابوری
♦️@seemorghbook
☕️قطعهای از کتاب
مستی را دیدم که در میان وحل میرفت، افتان و خیزان.
گفتم قدم ثابت دار تا نیفتی.
گفت: تو قدم ثابت کرده ای با این همه دعوی؟
اگر من بیفتم مستی باشم به گل آلوده؛ برخیزم و بشویم. این سهل باشد. از افتادن خود بترس..!
📕#تذکرة_الاولیاء
✍#عطار_نیشابوری
♦️@seemorghbook
مستی را دیدم که در میان وحل میرفت، افتان و خیزان.
گفتم قدم ثابت دار تا نیفتی.
گفت: تو قدم ثابت کرده ای با این همه دعوی؟
اگر من بیفتم مستی باشم به گل آلوده؛ برخیزم و بشویم. این سهل باشد. از افتادن خود بترس..!
📕#تذکرة_الاولیاء
✍#عطار_نیشابوری
♦️@seemorghbook
دلم از کار جهان گرفته است. آمدهام تا مرا بخواهی. که دلم بر هیچکس قرار نمیگیرد اِلّا به تو.
📘#تذکرة_الاولیاء
✍#عطار_نیشابوری
♦️@seemorghbook
📘#تذکرة_الاولیاء
✍#عطار_نیشابوری
♦️@seemorghbook
☕️قطعه ای از کتاب
آورده اند که مردی از دیوانه ای پرسید
اسم اعظم خدا را می دانی؟
دیوانه گفت : نام اعظم خدا نان است
اما این را جایی نمیتوان گفت
مرد گفت : نادان شرم کن
چگونه اسم اعظم خدا نان است؟
دیوانه گفت : در قحطی نیشابور
چهل شبانه روز می گشتم ، نه هیچ جایی صدای اذان شنیدم
و نه درِ هیچ مسجدی را باز دیدم
از آنجا بود که فهمیدم
📕#مصیبت_نامه
✍#عطار_نیشابوری
♦️@seemorghbook
آورده اند که مردی از دیوانه ای پرسید
اسم اعظم خدا را می دانی؟
دیوانه گفت : نام اعظم خدا نان است
اما این را جایی نمیتوان گفت
مرد گفت : نادان شرم کن
چگونه اسم اعظم خدا نان است؟
دیوانه گفت : در قحطی نیشابور
چهل شبانه روز می گشتم ، نه هیچ جایی صدای اذان شنیدم
و نه درِ هیچ مسجدی را باز دیدم
از آنجا بود که فهمیدم
📕#مصیبت_نامه
✍#عطار_نیشابوری
♦️@seemorghbook
جملهٔ خلق را دیدم که چون گاو و خر از یکی آخور علف می خوردند.
یکی گفت: «خواجه ، پس تو کجا بودی؟»
گفت: «من نیز با ایشان بودم ، اما فرق آن بود که ایشان می خوردند و می خندیدند و برهم می جستند و می ندانستند ، و من می خوردم و می گریستم و سر بر زانو نهاده بودم ، و می دانستم».
#عطار_نیشابوری
♦️@seemorghbook
یکی گفت: «خواجه ، پس تو کجا بودی؟»
گفت: «من نیز با ایشان بودم ، اما فرق آن بود که ایشان می خوردند و می خندیدند و برهم می جستند و می ندانستند ، و من می خوردم و می گریستم و سر بر زانو نهاده بودم ، و می دانستم».
#عطار_نیشابوری
♦️@seemorghbook
▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪
مردی از ديوانهای پرسيد : "نام اعظم خدا را میدانی ؟"
ديوانه گفت : "نام اعظم خدا ، نان است؛ اما اين را جايی نمیتوان گفت !"
مرد گفت : "نادان ، شرم كن ؛ چگونه نام اعظم خدا نان است ؟"
ديوانه گفت : "در قحطی نیشابور ، چهل شبانهروز میگشتم ، نه در هيچ مکانی صدای اذانی شنيدم و نه هيچ مسجدی را گشاده يافتم ؛ آنجا بود كه دانستم نام اعظم خدا و بنياد دين و مايهی اتحاد مردم ، نان است !"
#عطار_نیشابوری
♦️@seemorghbook
مردی از ديوانهای پرسيد : "نام اعظم خدا را میدانی ؟"
ديوانه گفت : "نام اعظم خدا ، نان است؛ اما اين را جايی نمیتوان گفت !"
مرد گفت : "نادان ، شرم كن ؛ چگونه نام اعظم خدا نان است ؟"
ديوانه گفت : "در قحطی نیشابور ، چهل شبانهروز میگشتم ، نه در هيچ مکانی صدای اذانی شنيدم و نه هيچ مسجدی را گشاده يافتم ؛ آنجا بود كه دانستم نام اعظم خدا و بنياد دين و مايهی اتحاد مردم ، نان است !"
#عطار_نیشابوری
♦️@seemorghbook
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرسید چگونه ای؟
گفت: چگونه باشد حال قومی که در دریا باشند و کشتی بشکند و هر یک برتخته ای بمانند؟
گفتند: صعب باشد.
گفت: حال من هم چنین است.
#عطار_نیشابوری
♦️ @seemorghbook
گفت: چگونه باشد حال قومی که در دریا باشند و کشتی بشکند و هر یک برتخته ای بمانند؟
گفتند: صعب باشد.
گفت: حال من هم چنین است.
#عطار_نیشابوری
♦️ @seemorghbook