حیواناتِ مزرعه همیشه باید کار
میکردند. نه شیرِ گاوها به گوسالههایشان میرسید و نه تخمِ مرغها منجر به تولد یک جوجه، همهی دسترنج حیوانات متعلق به آقای"جونز" صاحب بیرحم مزرعه بود.
غذای حیوانات مزرعه اندک و در حد بخور و نمیر بود. تا جان داشتند از ترس چوب و ترکه کار میکردند، وقتی حیوانی از کارافتاده میشد یا کشته میشد و یا در دوردست رها...
در این مزرعه زاغی بود که رابطهی خوبی با آقای "جونز" داشت. او برای حیوانات مزرعه از دنیایی دیگر حرف میزد. میگفت: "ما حیوانات وقتی بمیریم به سرزمین شیر و عسل میرویم، آنجا دیگر نیازی به کار کردن نیست." میگفت: "سرزمین شیر و عسل آن بالاهاس، بالای ابرها، حتی ادعا میکرد در یکی از پروازهایش آنجا را به چشم خود دیده است. بسیاری از حیوانات مزرعه حرف او را باور میکردند..."
📘#قلعهی_حیوانات
✍#جورج_اورول
♦️@seemorghbook
میکردند. نه شیرِ گاوها به گوسالههایشان میرسید و نه تخمِ مرغها منجر به تولد یک جوجه، همهی دسترنج حیوانات متعلق به آقای"جونز" صاحب بیرحم مزرعه بود.
غذای حیوانات مزرعه اندک و در حد بخور و نمیر بود. تا جان داشتند از ترس چوب و ترکه کار میکردند، وقتی حیوانی از کارافتاده میشد یا کشته میشد و یا در دوردست رها...
در این مزرعه زاغی بود که رابطهی خوبی با آقای "جونز" داشت. او برای حیوانات مزرعه از دنیایی دیگر حرف میزد. میگفت: "ما حیوانات وقتی بمیریم به سرزمین شیر و عسل میرویم، آنجا دیگر نیازی به کار کردن نیست." میگفت: "سرزمین شیر و عسل آن بالاهاس، بالای ابرها، حتی ادعا میکرد در یکی از پروازهایش آنجا را به چشم خود دیده است. بسیاری از حیوانات مزرعه حرف او را باور میکردند..."
📘#قلعهی_حیوانات
✍#جورج_اورول
♦️@seemorghbook