کتابخانه سیمرغ
74.8K subscribers
14.2K photos
950 videos
7.04K files
510 links
Download Telegram
ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺭﻭﺯ ﺩﺍﻭﺭﯼ ﺍﻟﻬﯽ ﺳﺨﻦ می‌گویید ؛
ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻫﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﻪ ﺍیــنــ
ﺣﺮﻑ ﺑﺨﻨﺪﻡ ! ﻣﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺮﺱ ﻭ ﺗﺰﻟﺰﻝ
ﺩﺭ ﺍﻧـﺘـﻈﺎﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻡ ؛
ﻣﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ‌ﺍﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺮﺍﺗﺐ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﺨﺖ‌ﺗﺮ ﺍﺳﺖ !
ﻣﻦ ﺩﺍﻭﺭﯼِ ﺁﺩمیاﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ‌ﺍﻡ !

#ﺁﻟﺒﺮ_ﮐﺎﻣﻮ

من خدا هستم و می‌گویم، شـما نیز خدا هستید. اما خدای شما خفته است و خدای من بیدار است ...

#منصور_حلاج

من فقط تلاش می‌کنم ،
که از راه خدمت به بشریت خدا را ببینم
زیرا می‌دانم که
خدا نه در آسمان هاست،
و نه در اعماق زمین
بلکه در وجود هر انسانی است.

#گـاندی

♦️@seemorghbook
📕#در_آستین_مرقع

خاطرات دوستی #سعیدی_سیرجانی با #علی_دشتی 

یک لحظه تجسم بفرمایید ، یک مرد کهنسال محترمی که یک عمر در دستگاه دولتی استخوان خرد کرده ، از دست یک جوان بسیجی هفده هجده ساله سیلی و کتک بخورد , دریغا که برای شکست روح انسان مرهمی موجود نیست.
#سعیدی_سیرجانی می‌نویسد :
یک ماهی پیش از مرگش ، روزی در خلوتمان از من خواهشی کرد که مو بر تنم راست شد ، و عرق سردی پیشانیم را پوشاند.
مرد از من کپسول سیانور خواسته بود .
چه تلخ و دردناک است بازیهای مسخره سرنوشت. بخلاف سابق ، میکوشیدم تا دیگر کمتر بسراغش بروم ، و هربار انبان فریب و دروغی پیش چشمان دقیق و هوشیارش خالی کنم ، و با وعده : "فردا" از چنگش خلاص شوم .
روزی که تک و تنها ، کنار سنگ غسالخانه ، شاهد شست و شوی پیکر نحیفش بودم ، روح او را دیدم که میگفت "نازنین تو هم که بیغیرتی کردی ! "
جنازه بی یار و یاور فردوسی را دیدم که ملّای متعصب طوس راهش را بسته و عربده میکشید که نمیگذارم جسد این شیعه رافضی را در قبرستان مسلمانان دفن کنید.
#حسنک_وزیر را میدیدم که بر چوبه دار میرقصید.
#منصور_حلاج را میدیدم که در میان خنده میگریید و مینالید که شبلی تو هم میزنی؟؟؟
#عطار را دیدم که مغول خنجر بر کف را به ریشخند گرفته تا غضبش بیشتر شود و کارش را سریعتر انجام دهد.
#شمس_تبریز را دیدم که زیر ضربات خنجر تعصّب میچرخد و سماع صوفیانه دارد.
و سرانجام  او را دیدم....


♦️@seemorghbook
📕#دیوان_کامل_منصور_حلاج

#منصور_حلاج

حسین بن منصور حلاج از مهم ترین صوفیان عصر خود بود در حالت سکر عرفانی، به گفتن «انا الحق» پرداخت و متشرعین او را به جرم «کفرگویی» ابتدا به قرمطی بودن متهم و بعد از هشت سال اعدام نمودند. او را سنگسار کردند، جان نسپرد، و به گفتن اذکار مشغول بود. مثله کردنابوالمغیث عبدالله بن احمد بن ابی طاهر مشهور به حسین بن منصور حلاج (زادهٔ ۲۴۴ هجری) از عارفان ایران در سدهٔ سوم و دهه اول قرن چهارم هجری‌است.
اهل هند او را ابوالمغیث نوشتندی , اهل چین ابوالمعین , اهل خراسان ابوالمهر , اهل فارس ابوعبدالله الزاهد و اهل خوزستان حلاج الاسرار و در بغداد مصطلم و در بصره مخبر (خواندند)
برای لقب وی (حلاج) سه توجیه آورده‌اند. اول آنکه پدرش پیشه حلاجی داشته و دوم آنکه نیکو سخن می‌گفته و اسرار را حلاجی می‌نموده و سوم معجزه‌ای در همین زمینه از خود نشان داده. (یک بار به انباری پنبه بر گذشت اشارتی کرد در حال دانه از پنبه بیرون آمد و خلق متحیر گشتند
کسترش به رود سپردند تا رود آرام شد.از او کرامات بسیار نقل شده است.او از مردم قریه تور واقع در شمال شرق بیضای فارس بود. اساتید وی عبارت بودند از سهل بن عبدالله تستری، عمرو بن عثمان مکی و جنید بغدادی.
زندگانی بی رخ دلبر نمیباید مرا دوست میباید کسی دیگر نمیباید مرا
چون برفت از پیش من آن ماه تابان بعد از این تابش ماه و شعاع خور نمیباید مرا
خلق میخواهند حور و روضه رضوان ولی جز وصال آن پری پیکر نمیباید مرا
گر به بینم قد او هرگز بطوبی ننگرم ور بیابم لعل او کوثر نمیباید مرا
چون معطر شد مشامم از نسیم موی او بوی مشک و نکهت عنبر نمیباید مرا
چون منور گشت رویم از فروغ روی او پرتو مهر و مه انور نمیباید مرا
یارب آن دولت دهد دستم که گوید آنصنم جز حسین خسته ابتر نمیباید مرا

♦️@seemorghbook