کتابخانه سیمرغ
74.9K subscribers
14.2K photos
927 videos
7.02K files
484 links
Download Telegram
من برایِ حالِ خوبم، می جنگم!
قوی بودن؛ در دنیایِ من، انتخاب نیست،
یک قانونِ اساسی و اجباریست.
اوضاع، هرچقدر که می خواهد، بد باشد؛
من شکست را، نمی پذیرم!
به جایِ نشستن و افسوس خوردن؛ می ایستم و شرایط را تغییر می دهم!
می جنگم، زخمی می شوم، زمین می خورم ، اما شکست، هرگز!
من عمیقا باور دارم که شایسته ی آرامشم،
و برایِ داشتنش، با تمامِ توانم، تلاش می کنم.
من آفریده نشده ام که تسلیم باشم،
که مغلوب باشم،
که ضعیف باشم!
من آمده ام که جهان را، تسلیمِ آرزوهایم کنم،
《من》 خواسته ام!
پس می شود...


#نرگس_صرافیان_طوفان‌

♦️@seemorghbook
من فقط می‌خواستم بگویی: 《تو از پسش بر می‌آیی》همین! می‌خواستم از تو بشنوم و جسورتر شوم، از تو بشنوم و در مقابل هرچه مشکل و سختی هست، سینه سپر کنم و از هیچ چیز نترسم.
من فقط می‌خواستم تو با نگاه و حرف‌هات مرا حمایت کنی، می‌خواستم شبیه به آدم‌‌هایی رفتار کنی که حواسشان به همه چیز هست. باور کن نیازی به هیچ تلاش اضافه‌ای نبود؛ خودم قدرت می‌گرفتم و همه چیز را درست می‌کردم، خودم پای همه چیز می‌ایستادم، خودم از خودم دفاع می‌کردم.
اما نبود! تو حواست به هیچ چیز نبود...

#نرگس_صرافیان_طوفان

♦️@seemorghbook
من آدم‌های خوب زیادی را شناخته‌ام و آدم‌های خوب زیادی را دوست داشته‌ام.
من از آجر رنج‌هایم پله ساخته‌ام، و با ساده‌ترین اتفاقات و جزئیات، دلخوشی‌های کوچک و امنی پس‌انداز کرده‌ام برای خودم.
من تلاش کرده‌ام کسی باشم که بعد از من بگویند؛ هیچ چیز حریفِ این آدم نشد،
که شکست‌ناپذیرترین بود و تسلیم‌ناپذیر ترین...

#نرگس_صرافیان_طوفان

♦️@seemorghbook
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹

ما که جوانی نکردیم !
یعنی وقت و حوصله اش را نداشتیم !
ما سرمان شلوغ بود ، خیلی شلوغ !!!
به قدری فکر و مشغله رویِ سرمان سنگینی می کرد ، که درک درستی از سن و سال نداشتیم ...
ما حتی کودکی هم نکردیم ،
چشم باز کردیم و پیر بودیم ...
جوری شکستیم ، که زبانِ اعتراضمان ، بند آمد !
ما قربانیانِ بدترین برهه ی تاریخ بودیم !
نسلِ جوانی هایِ بر باد رفته ...
نسلِ بحران و بلا تکلیفی ...
نسلی که بدونِ فریاد ، در دلِ آتشِ زمانه سوخت !
ما کم سن و سال ترین سالمندانِ تاریخ بودیم !

#نرگس_صرافیان_طوفان‌

♦️@seemorghbook
کاش ناشناخته می ماندند ؛
آدم هایی که فکر می کردیم بهترین اند !
آن هایی که رویِ معرفتشان حساب کرده بودیم .
کاش سر از کارشان در نمی آوردیم ،
آن رویِ سکه شان را نمی دیدیم ،
نقابشان را کنار نمی زدیم .
کاش تصوراتمان را ،
اعتمادمان را ،
آرامشمان را ؛
خراب نمی کردیم !

#نرگس‌_صرافیان_طوفان

♦️@seemorghbook
چرا به آدمی که غمگین است می‌گویید غمگین نباشد و اشک نریزد و قوی باشد؟ چرا حق نمی‌دهید آدم‌ها توان عبور از برخی رنج‌ها را نداشته‌باشند؟ که نیاز داشته‌باشند در خود فرو بروند و سوگواری کنند و فروپاشیده‌شوند و وقتش که رسید، از نو خودشان را ترمیم کنند و به زندگی برگردند؟
چرا فکر می‌کنید همه در مواجهه با رنج و اندوه، یک‌جور رفتار می‌کنند؟ یکی تحمل می‌کند، یکی می‌شکند و دیگری لِه می‌شود!!! هرچند هر سه با یک گونه از رنج روبرو شده‌باشند! شیوه‌ی تعامل و مواجهه‌ی آدم‌ها با رنج‌هاشان را هرگز نمی‌توان پیش‌بینی کرد. آدمی که تا امروز عظیم‌ترین مصیبت‌ها را تحمل می‌کرده امکان دارد فردا با کوچکترین ناملایمتی و اندوهی از هم بپاشد!
ما نمی‌دانیم ظرفیت آدم‌ها در کدامین بزنگاه پر می‌شود، کجا بی‌نهایت آسیب‌پذیر و شکننده می‌شوند و با کمترین تلنگری فرو می‌ریزند، چرا که از پیش، تمام ضربه‌های ممکن به روان و جانشان وارد شده و همیشه این آخرین ضربه است که کار را تمام می‌کند...
در مواجهه با آدم‌ها، حواسمان به حرف‌ها و رفتارهامان باشد، شاید این ما باشیم که آخرین ضربه را وارد می‌کنیم.

#نرگس_صرافیان_طوفان‌

♦️@seemorghbook
آدم برای اینکه احساس زنده بودن کند، باید کسی را دوست داشته باشد.
باید کسی را دوست بداری تا هر صبح دلیل محکمی برای بیدار شدن داشته باشی و هربار که به بن‌بست رسیدی برهان قاطعی برای جا نزدن و ادامه دادن...
باید کسی را دوست بداری تا "هر نفس که فرو می‌رود ممد حیات باشد و هر نفس که بیرون می‌رود مفرح ذات"...
باید کسی را دوست بداری تا با تماشای نور باریک و ضعیف ماه، غرق اشتیاق شوی و با شنیدن آوای آرام جیرجیرک‌ها، احساس رهایی کنی.
آنان که کسی را دوست دارند، احساس زنده‌بودن می‌کنند و آنان که توسط کسی دوست داشته می‌شوند، زندگی می‌کنند...
چه خوشبختند آنان که دوست دارند و چه خوشبخت‌ترند آنان که دوست داشته می‌شوند...

#نرگس_صرافیان_طوفان‌

♦️@seemorghbook
ما که توقعمان زیاد نبود !
دلمان کسی را می خواست که ما را بلد باشد !
وقتی ببینیم نیست ؛
دلسرد می شویم ، سکوت می کنیم و به هیچ کنشی ، واکنش نشان نمی دهیم
وقتی بارها بودیم و دیده نشدیم
حرف زدیم و شنیده نشدیم
چای ریختیم و تنهایی خوردیم
فیلم دیدیم و تنهایی خندیدیم
بغض کردیم و تنهایی اشک ریختیم
و از یک جایی به بعد ، ما کسانی را داشتیم که دوستشان نداشتیم !
صحبت از خیالبافی و ایده آل پردازی نیست !
صحبت این است که آدم ها برای ماندن ، انگیزه می خواهند
دلشان که گرم نباشد ، بی حس می شوند ،
پشت می کنند به هرچیزی که بود و
می روند
برای همیشه می روند ...

#نرگس_صرافیان_طوفان‌

♦️@seemorghbook
ما روزهای سختمان را بدون یاریِ آدم‌ها پشت‌سر گذاشتیم.
ما خودمان با دست‌های خودمان دیوارهای سرد و سنگین مقابلمان را شکافتیم و به روزنه‌های امّید رسیدیم.
ما خودمان هم‌درد و انگیزه‌ی روزهای سخت خودمان بودیم و رسیدن روزهای خوب را به خودمان وعده دادیم و طاقت آوردن را از خودمان وعده گرفتیم و طاقت آوردیم.
ما روزهای سخت را یک‌تنه حریف شدیم، یک‌تنه جنگیدیم، یک‌تنه درد کشیدیم و درد، از ما آدم دیگری ساخت.
دیگران اما؛ هیچ‌گاه نفهمیدند چرا این آدم از یک جایی به بعد سکوت کرد و شبیه به قبل نشد...

#نرگس_صرافیان_طوفان

♦️@seemorghbook
آرزو کنیم حال همه خوب باشد

خیابان, پر باشد از عابران سر خوشی که نه غصه‌ای برای خوردن دارند، نه مشکلی برای حل نشدن، نه دلیلی برای گوشه گیری و تنها بودن.

عابرانی که سرخوش و آسوده از کنار هم عبور می‌کنند
و می‌خندند، از ته دلشان می‌خندند.

آرزو کنیم حال همه خوب باشد
به خوبیِ عطر یاس کوچه‌باغ‌های قدیمی
به خوبی دو روز مانده به عید زمان کودکی

به خوبی همان روزی که آرامش و عشق؛
به خیابان‌های این شهر، برگردد
‌‌
#نرگس_صرافیان_طوفان
‌‌

♦️@seemorghbook
ما را از سادگی ترسانده اند!
هیچ کس نگفت سادگی چیزِ خوبیست؛
هیچ کس نگفت ساده که باشی ساده میخندی،
ساده شاد میشوی،
ساده ذوق می کنی،
ساده می بخشی و ساده تر دل می بندی!
جوری ما را از سادگی ترساندند،
که همه مان ناچار شدیم نقاب هایی از جنسِ هفت خطی و سیاست، بروی خودمان بزنیم ...

وگرنه من که می دانم همه مان شبیه به همیم؛
یک مشت آدمِ ساده و بی غَل و غش
با این تفاوت که بعضی هایمان بدجور تویِ نقشِ نقاب هایمان فرورفته ایم ...
بدجور !

#نرگس_صرافیان_طوفان

♦️@seemorghbook
ما را از سادگی ترسانده اند!
هیچ کس نگفت سادگی چیزِ خوبیست؛
هیچ کس نگفت ساده که باشی ساده میخندی،
ساده شاد میشوی،
ساده ذوق می کنی،
ساده می بخشی و ساده تر دل می بندی!
جوری ما را از سادگی ترساندند،
که همه مان ناچار شدیم نقاب هایی از جنسِ هفت خطی و سیاست، بروی خودمان بزنیم ...

وگرنه من که می دانم همه مان شبیه به همیم؛
یک مشت آدمِ ساده و بی غَل و غش
با این تفاوت که بعضی هایمان بدجور تویِ نقشِ نقاب هایمان فرورفته ایم ...
بدجور !

#نرگس_صرافیان_طوفان

♦️@seemorghbook
اگر ما دردهایِ درونِ آدم ها را میدانستیم و حالشان را می‌فهمیدیم؛ بیشتر درکشان می‌کردیم و کمتر آزارشان میدادیم، کمتر از دستشان کفری می‌شدیم و کمتر قضاوتشان می‌کردیم.
گاهی آدم‌ها آنقدر خسته و زخمی و بریده‌اند که نمی‌توانند آرامش و تمرکزِ لازم را برای حفظ روابطشان داشته باشند، حرف‌هایشان، تیز و برّنده می‌شود و رفتارهایشان آزاردهنده، اما واقعا قصد و نیتِ بدی ندارند.
آدم‌ها را درک کنیم! این بزرگترین کمکی‌ست که از هرکسی برایِ خوب کردنِ حالِ دیگران برمی‌آید. به گفتار و رفتارهایِ آنیِ‌شان برچسب نزنیم!
آدم‌های امروز همینند! دردهایشان را انکار می‌کنند تا قوی به نظر برسند و روی پای خودشان ایستاده باشند. اما روزی کم می‌آورند و در نهایتِ خستگی ، زیرِ آوارِ دردها و مشکلات و حرف هایِ ناگفته شان لِه می‌شوند... و شما نمی‌دانید که در آن لحظه با یک روحِ خسته و متلاشی طرفید! و نمی‌دانید چه سخت است لبخند زدن، در نهایتِ ویرانی...
به جای جبهه‌گیری و قضاوت، درکشان کنید. کمی که بگذرد؛ خودشان فاصله‌ها را کم می‌کنند و دوباره می‌خندند، وقتی که زخم‌هایشان را ترمیم کرده‌اند و درد‌هایشان را خوب، وقتی که با مشکلات و نداشته‌هایشان کنار آمده اند...

#نرگس_صرافیان_طوفان

♦️@seemorghbook
ما که توقعمان زیاد نبود !
دلمان کسی را می خواست که ما را بلد باشد !
وقتی ببینیم نیست ؛
دلسرد می شویم ، سکوت می کنیم و به هیچ کنشی ، واکنش نشان نمی دهیم
وقتی بارها بودیم و دیده نشدیم
حرف زدیم و شنیده نشدیم
چای ریختیم و تنهایی خوردیم
فیلم دیدیم و تنهایی خندیدیم
بغض کردیم و تنهایی اشک ریختیم
و از یک جایی به بعد ، ما کسانی را داشتیم که دوستشان نداشتیم !
صحبت از خیالبافی و ایده آل پردازی نیست !
صحبت این است که آدم ها برای ماندن ، انگیزه می خواهند
دلشان که گرم نباشد ، بی حس می شوند ،
پشت می کنند به هرچیزی که بود و
می روند
برای همیشه می روند ...

#نرگس_صرافیان_طوفان‌

♦️@seemorghbook
ما روزهای سختمان را بدون یاریِ آدم‌ها پشت‌سر گذاشتیم.
ما خودمان با دست‌های خودمان دیوارهای سرد و سنگین مقابلمان را شکافتیم و به روزنه‌های امّید رسیدیم.
ما خودمان هم‌درد و انگیزه‌ی روزهای سخت خودمان بودیم و رسیدن روزهای خوب را به خودمان وعده دادیم و طاقت آوردن را از خودمان وعده گرفتیم و طاقت آوردیم.
ما روزهای سخت را یک‌تنه حریف شدیم، یک‌تنه جنگیدیم، یک‌تنه درد کشیدیم و درد، از ما آدم دیگری ساخت.
دیگران اما؛ هیچ‌گاه نفهمیدند چرا این آدم از یک جایی به بعد سکوت کرد و شبیه به قبل نشد...

#نرگس_صرافیان_طوفان

♦️@seemorghbook
می‌خواستم جای دیگری بروم، جایی که آسمانش رنگ دیگری باشد. آسمانی به رنگ زرد عمیق با ابرهایی که نگاهشان کنم و دانه دانه آرزوهای خودم را در قد و قامت مرموز آن‌ها تماشا کنم. می‌خواستم با خورشید رفیق باشم، دستان ستاره‌ها را بگیرم و با آن‌ها تا دریاچه‌های نقره‌ای خیالم پرواز کنم، از شاخه‌های درختان گردو طناب ببندم و تا قله‌ها‌ی رفیع آزادی، تاب بخورم.
می‌خواستم جای دیگری بروم، جایی که آسمانش آرامش ببارد، خورشیدش، عشق بتابد و زمینش، آزادی برویاند، جایی که بدون هراس بتوان انتخاب کرد، بدون شرمندگی عاشق بود و بدون نیاز، مهر ورزید.
جایی که بتوان با پری‌های کنار دریاچه حرف زد، با پروانه‌ها خندید، با ماهی‌ها شنا کرد و با گنجشک‌ها پرواز...
من خسته‌بودم از این حوالی، می‌خواستم جای دیگری بروم، در جهان بهتری نفس بکشم، در زمان دیگری باشم...
من خسته بودم از این حوالی و اتفاقات و آدم‌ها،
من خسته بودم...

#نرگس_صرافیان_طوفان

♦️@seemorghbook
دلمان برای روزهای خوبمان ، تنگ شده !
روزهایی که می شد در پیاده روهای ساده ی شهر قدم زد و شاد بود ،
شب هایی که می شد نگران هیچ چیز نبود و خوابید ،
و آخرِ هفته هایی که می شد سفر کرد و از تهِ دل خندید .
دلمان لک زده برای یک قُلُپ چای که بدون بغض و حسرت از گلویمان پایین برود !
قمار سختی بود !
ما تمام دلخوشی‌مان را پای سادگی هایمان باختیم ...
انصاف نبود هم بسازیم و هم بسوزیم ،
انصاف نبود تاوان تصمیماتی را بدهیم که خودمان نگرفته بودیم ...
ولی تسلیم نخواهیم شد ...
دوباره بلند خواهیم شد و همه چیز را خواهیم ساخت !
ما از درد هایمان قوی تریم !

#نرگس_صرافیان_طوفان

♦️@seemorghbook
🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀

ملتِ بی سواد ، زاده نمی شود
ساخته می شود ... !

بی سوادیِ حقیقی ، ربطی
به معلومات و تحصیلات ندارد !
بی سوادی یعنی ؛ شبکه ی
محبوبِ اجتماعی را که باز می کنی ؛
تمامِ صفحات ، پر باشد از
روزمرگیِ آدم معروف ها ،
مسخره بازیِ معروف نماها،‌
‌قضاوت‌هایِ بی سر و ته ،
و توهین هایِ شرم آور ... !
نه از مطالبِ آموزشی خبری باشد ،
نه از چهار کلام حرفِ حساب ... !
بی سوادی یعنی ؛ تویِ صفحه
و روی پروفایلت بنویسی ؛
به بهشت نمی روم اگر مادرم آن جا نباشد
و کمی آن طرف تر ، مادرت
از بی توجهی ات بغض کرده باشد
بی‌سوادی یعنی ؛ مسیرِ تمامِ لباس فروشی وآرایشگاه هایِ شهر را از حفظ باشی ،
اما حتی یک بار هم گذرت به
کتابفروشی نیفتاده باشد ...
این بی سوادیِ مدرن ؛
دارد فرهنگمان را از ریشه می خشکانَد
حواستان هست ؟!

#نرگس_صرافیان_طوفان

♦️@seemorghbook
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻

ما به جایِ آموزش ، تحمیل کردیم و به جای پرورش ، تخریب !
به جایِ مطالعه ، گوش دادیم و بدونِ علت ، هرچه شنیدیم را پذیرفتیم ،
ما به جایِ عمل ، ایستادیم و شعار دادیم و به جایِ درمان ، نشستیم و به دردهایمان عادت کردیم ...
این آشفتگی ، این درجا زدن و این بلاتکلیفی ؛
پیامدِ همان جامعه ای ست که با تکرار و سازگاریِ مداوم ، خرابش کردیم !
جامعه ای که سالهاست ، همه جایش می لنگد و ما اصرارِ عجیبی به ایستادگی اش داریم !

#نرگس_صرافیان_طوفان‌

♦️@seemorghbook
خالی کن خودت را از فکر روزهای سختی که پیش رو داری
چالش‌های جدیدی که با آن‌ها مواجهی، آزمون‌های ساده یا پیچیده‌ای که داری و تمام نگرانی‌های ریز و درشتی که در صندوقچه‌ی افکارت تلنبار کرده‌ای.

رها باش از دغدغه‌ی اتفاقات تلخی که هنوز نیفتاده‌اند و به احتمال زیاد، هرگز هم نخواهند افتاد.

بالآخره روزهای سخت هم می‌گذرند، چالش‌ها را پشت سر می‌گذاری

آزمون‌ها به نتیجه‌های متوسط یا مطلوب می‌رسند و فقط این نگرانی‌های تو هستند که بی‌ثمر، یقه‌ی آرامشت را چسبیده‌اند و به لحظاتت برچسب تلخ بیقراری می‌زنند.


رها باش
همینطور که با ‌طمأنینه و آرامش، تلاشت را برای رسیدن به بهترین نتایج می‌کنی و برای مشکلاتت دنبال راه حل می‌گردی، فراموش نکن که بالآخره تمام می‌شود و تو باید آرام و صبور باشی.

#نرگس_صرافیان_طوفان

♦️ @seemorghbook