☕️قطعهای از کتاب
شبحی میکشد از پنجره سر،
در اجاق خاموش
شعلهای میجهد از خاکستر
من در اين بستر بیخوابی راز
نقش رويايی رخسار تو را میجويم باز
با همه چشم تو را میجويم
با همه شوق تو را میخواهم
زير لب باز نام تو را میخوانم
دائم آهسته به نام ...
📕#هوای_تازه
✍ #احمد_شاملو
♦️@seemorghbook
شبحی میکشد از پنجره سر،
در اجاق خاموش
شعلهای میجهد از خاکستر
من در اين بستر بیخوابی راز
نقش رويايی رخسار تو را میجويم باز
با همه چشم تو را میجويم
با همه شوق تو را میخواهم
زير لب باز نام تو را میخوانم
دائم آهسته به نام ...
📕#هوای_تازه
✍ #احمد_شاملو
♦️@seemorghbook
☕ قطعهای از کتاب
صدای بلندگوها را میشنوم که با صدای بلند فریاد میزدند: نیروهای مسلح پرافتخار ما یک هزار نفر را به اسارت گرفتهاند.
در یک اتاق زیرشیروانی پسر بچهای را میبینم که برای یک تکه نان گریه میکند و فریاد میزند.
📕#هوای_تازه
✍#جورج_اورول
♦️@seemorghbook
صدای بلندگوها را میشنوم که با صدای بلند فریاد میزدند: نیروهای مسلح پرافتخار ما یک هزار نفر را به اسارت گرفتهاند.
در یک اتاق زیرشیروانی پسر بچهای را میبینم که برای یک تکه نان گریه میکند و فریاد میزند.
📕#هوای_تازه
✍#جورج_اورول
♦️@seemorghbook
☕ قطعهای از کتاب
صدای بلندگوها را میشنوم که با صدای بلند فریاد میزدند: نیروهای مسلح پرافتخار ما یک هزار نفر را به اسارت گرفتهاند.
در یک اتاق زیرشیروانی پسر بچهای را میبینم که برای یک تکه نان گریه میکند و فریاد میزند.
📕#هوای_تازه
✍#جورج_اورول
♦️@seemorghbook
صدای بلندگوها را میشنوم که با صدای بلند فریاد میزدند: نیروهای مسلح پرافتخار ما یک هزار نفر را به اسارت گرفتهاند.
در یک اتاق زیرشیروانی پسر بچهای را میبینم که برای یک تکه نان گریه میکند و فریاد میزند.
📕#هوای_تازه
✍#جورج_اورول
♦️@seemorghbook