کتابخانه سیمرغ
74.9K subscribers
14.1K photos
935 videos
7.02K files
494 links
Download Telegram
سعی کن آنقدر کامل باشی
که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران،
گرفتن خودت از آنها باشد ...


#پائولو_کوئلیو

@seemorghbook
هر کس در دوران زندگی‌اش
می‌تواند دو کارکرد داشته باشد:
"ساختن" یا " کاشتن" .

سازندگان شاید سالها در کار خود بمانند و سازندگی‌شان مدت‌ها طول بکشد،
اما روزی میرسد که کارشان به پایان برسد.
در این هنگام باز می‌ایستند و
در میانِ دیوارهای خود ساخته محصور میشوند.

اما کسانی هستند که میکارند.
اینان گاهی، هنگام طوفان و تغییر فصل‌ها رنج می‌برند و گاهی -به ندرت- خسته میشوند.
اما یک باغ،
بر خلاف ساختمان، هرگز از رشد باز نمی‌ماند و همان زمانی که نیازمند توجه باغبان است، می‌گذارد زندگی برای باغبان ماجرایی عظیم باشد.
باغبانان در میان جمع یکدیگر را باز می‌شناسند، چرا که میدانند در سرگذشت هر گیاه،
رشد سراسر زمین نهفته است...

#پائولو_کوئلیو
@seemorghbook
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سعی کن آنقدر کامل باشی
که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران،
گرفتن خودت از آنها باشد ...

#پائولو_کوئلیو
♦️@seemorghbook
شخصی بود که تمام زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود و وقتی
از دنیا رفت همه می گفتند به بهشت رفته است . آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت
می رفت . در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرسیده بود. استقبال از او
با تشریفات مناسب انجام نشد.
دختری که باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به دوزخ فرستاد .

در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد
هر کس به آنجا برسد می تواند وارد شود .

آن شخص وارد شد و آنجا ماند. چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و
یقه پطرس قدیس را گرفت پطرس که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه
شده است؟ ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت:
آن شخص را که به دوزخ فرستاده اید
آمده و کار و زندگی ما را به هم زده. از وقتی که رسیده نشسته و به حرفهای دیگران
گوش می دهد.
در چشم هایشان نگاه می کند..به درد و دلشان می رسد حالا همه
دارند در دوزخ با هم گفت وگو می کنند.
یکدیگر را در آغوش می کشند ومی بوسند. دوزخ جای این کارهانیست
بیایید و این مرد را پس بگیرید وقتی راوی قصه اش را تمام کرد
با مهربانی به من نگریست و گفت:

با چنان عشقی زندگی کن که
حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی
خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند

#پائولو_کوئلیو

♦️@seemorghbook
ملتی که شادی هایشان را در مقابل
بهشت فروختند؛
قابل احترام نیستند
بلکه قابل ترحمند!

#پائولو_کوئلیو

@seemorghbook
مردم اسیر سرگذشت شخصی‌شان‌اند!
همه اعتقاد دارند هدف این زندگی پیروی از یک برنامه هست. کسی از خودش نمی‌پرسد که آیا این برنامه‌ی خود اوست یا شخص دیگری آن را برایش ریخته است؟
تجربه کسب می‌کنند، خاطره می‌اندوزند، مال جمع می‌کنند و نظرات دیگران را بر دوش می‌کشند که سنگین‌تر از حد توان آنهاست. بنابراين رویاهای خودشان‌ را از یاد می‌برند.
به این دلیل مردم غمگین‌اند...

#پائولو_کوئلیو

♦️@seemorghbook
مردم اسیر سرگذشت شخصی‌شان‌اند!
همه اعتقاد دارند هدف این زندگی پیروی از یک برنامه هست. کسی از خودش نمی‌پرسد که آیا این برنامه‌ی خود اوست یا شخص دیگری آن را برایش ریخته است؟
تجربه کسب می‌کنند، خاطره می‌اندوزند، مال جمع می‌کنند و نظرات دیگران را بر دوش می‌کشند که سنگین‌تر از حد توان آنهاست. بنابراين رویاهای خودشان‌ را از یاد می‌برند.
به این دلیل مردم غمگین‌اند...

#پائولو_کوئلیو

♦️@seemorghbook
📕#زهیر

#پائولو_کوئلیو

زهیر یک رمان است که نام آن از داستان «خورخه لوئیس بورخس» اقتباس شده است. بورخس مفهوم# زهیر را متعلق به سنت اسلامی می داند و حدس می زند در آغاز سده ی هجدهم مطرح شده باشد. زهیر به عربی یعنی بیش از حد تابناک، مرئی، حاضر، چیزی که نمی توان نادیده اش گرفت. چیزی یا کسی که وقتی برای اولین بار با آن ارتباط پیدا می کنیم، کم کم فکر ما را اشغال می کند، تا جایی که نمی توانیم به چیز دیگری فکر کنیم. ماجرای این کتاب با ناپدید شدن همسر یک نویسنده که به عنوان خبرنگار جنگی فعالیت می کند، آغاز می شود؛

♦️@seemorghbook
📕#مکتوب

#پائولو_کوئلیو

پائولو کوئلیو می گوید: “مکتوب، کتابی از نصایح و پند نبوده، بلکه مجموعه ای از تجربیات حاصله می باشد. قسمت اعظم آن تشکیل شده ازآموزش های استادم به من در طی ۱۱ سال طولانی از همزیستی در کنار یکدیگر. بخش های دیگر، قطعه داستانهایی از دوستان و یا اشخاصی می باشد که با آنها حداقل یکبار تماس و برخورد داشته ام، اما برای من پیام هایی فراموش نشدنی به همراه داشته اند.”
بخشی از کتاب مکتوب:
“یک مربی سیرک با استفاده از حیله ی بسیار ساده ای موفق به کنترل و نگاه داری از یک فیل در بند کشیده می شود. وقتی حیوان هنوز کوچک می باشد، یکی از پاهایش را به تنه ی درخت بسیار محکمی می بندد. هرچه که حیوان مزبور برای آزادی خود تلاش کند، موفق نخواهد شد. پس از مدت زمان کوتاهی، او کم کم با این ایده خو می گیرد که آن تنه ی درخت از او قویتر است. هنگامی که فیل دیگر بالغ شده و دارای نیرویی غیر قابل تصور و فوق العاده می باشد، فقط کافی است طنابی را به یکی از پاهای فیل بسته و او را در یک بیشه زار رها کنند. چرا که او حتی سعی در آزاد کردن خودش هم نخواهد کرد. برای آنکه دفعات بسیاری را به خاطر می آورد که سعی و تلاش خود را کرده اما موفق نشده است. همانند فیلها، پاهای ما انسانها نیز به چیز بسیار شکننده و ظریفی بسته شده است. اما چون از زمان کودکی، با زور و قدرت آن تنه ی درخت خو گرفته ایم، جرأت انجام کاری را به خودمان نمی دهیم. بدون آن که بدانیم که فقط انجام یک حرکت ساده ی شجاعانه کافی است تا تمامی آزادیمان را کشف کنیم.”

♦️@seemorghbook
وقتت را با توضیح دادن هدر نده
مردم فقط چیزی را می‌شنوند
که می‌خواهند بشنوند

#پائولو_کوئلیو

♦️@seemorghbook
جالب ترین خصوصیت بشر "تناقض" است!

به شدت عجله داریم بزرگ شویم
و بعد دلمان برای کودکی از دست رفته مان
تنگ میشود ..!
برای پول در آوردن خودمان را
مریض میکنیم
بعد تمام پولمان را خرج میکنیم
تا دوباره سالم شویم !
طوری زندگی میکنیم
که انگار هرگز نمی میریم
و طوری می میریم
که انگار هرگز زندگی نکرده ایم ...!

#پائولو_کوئلیو

♦️@seemorghbook
مهم ترین چیز در روابط انسان ها گفتگو است، اما مردم دیگر با هم حرف نمی زنند، به هم گوش نمی کنند؛
آنها سینما می روند،
تلویزیون تماشا می کنند،
به رادیو گوش می دهند،
کتاب می خوانند،
پست های روی اینترنت را به روز می کنند،
اما تقریبا هرگزبا هم صحبت نمی کنند!

اگر بنا داریم دنیا را تغییر بدهیم، چاره ای جز این نیست که از نو برگردیم به دورانی که جنگجوها دور یک آتش جمع می شدند و برای هم قصه تعریف می کردند ...

#پائولو_کوئلیو

♦️@seemorghbook
یک انسان می‌تواند آزاد باشد،
بی‌بزرگ بودن
اما هیچ انسانی نمی‌تواند بزرگ باشد،
بی‌آزاد بودن!

#پائولو_کوئلیو

♦️@seemorghbook
☕️قطعه‌ای از کتاب

نمی‌دانم لازم بود آن کتاب‌ها را
بخوانم یا نه!
انگار زندگی کردن در غفلت
و نادانی، بسیار راحت‌تر به نظر می‌رسد...!

📕#یازده_دقیقه

#پائولو_کوئلیو

♦️@seemorghbook
مهم ترین چیز در روابط انسان ها گفتگو است، اما مردم دیگر با هم حرف نمی زنند، به هم گوش نمی کنند؛
آنها سینما می روند،
تلویزیون تماشا می کنند،
به رادیو گوش می دهند،
کتاب می خوانند،
پست های روی اینترنت را به روز می کنند،
اما تقریبا هرگز با هم صحبت نمی کنند!

اگر بنا داریم دنیا را تغییر بدهیم، چاره ای جز این نیست که از نو برگردیم به دورانی که جنگجوها دور یک آتش جمع می شدند و برای هم قصه تعریف می کردند ...

#پائولو_کوئلیو

♦️@seemorghbook
در دنیایی که هرکسی به هر بهایی برای بقایش می‌جنگد، در مورد کسانی که تصمیم خودکشی می‌گیرند تا بمیرند چه قضاوتی می‌شود کرد؟!

📘#ورونیکا_تصمیم_میگیرد_بمیرد

#پائولو_کوئلیو

‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ♦️@seemorghbook
به خاطر ترس از دست دادن،
چه چیزهایی از دست دادەایم ...

#پائولو_کوئلیو

♦️@seemorghbook
اين كه بدانى در راه درستى هستى يک چيز است، و اين كه فكر كنى راه درست فقط همين است يک چيز ديگر! ،ما هرگز نمیتوانيم درباره "زندگى ديگران" قضاوت كنيم ، هركس رنج‌های خود را دارد!

#پائولو_کوئلیو

♦️@seemorghbook
قطعه‌ای از کتاب


مردم اسیر سرگذشت شخصی‌شان‌اند. همه اعتقاد دارند هدف این زندگی پیروی از یک برنامه هست... کسی از خودش نمی‌پرسد که آیا این برنامه خود اوست یا شخص دیگری آن را برایش ریخته است... تجربه کسب میکنند، خاطره می اندوزند، مال جمع می‌کنند و نظرات دیگران را بر دوش میکشند که سنگین‌تر از حد توان آنهاست... بنابراين رویاهای خودشان‌ را از یاد میبرند... به این دلیل مردم غمگین اند...

📕#زهیر

#پائولو_کوئلیو

♦️@seemorghbook
📕#شیطان_و_دوشیزه_پریم

#پائولو_کوئلیو

شیطان و دوشیزه پریم آخرین کتاب از سه گانه "و در روز هفتم" میباشد. هر سه کتاب به یک هفته از زندگی انسانهای معمولی پرداخته میشود که ناگهان خود را در برابر آزمونی عظیم از عشق، قدرت و یا مرگ میبنند که سرنوشت برای آنها گسترانده است. دو بخش نخستین این سه گانه "ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد" و "کنار رودخانه پیدار نشستم و گریستم" میباشد.

اما کتاب شیطان و دوشیزه پریم روایت دخترک یتیمیست که در دهکده ای رو به زوال به نام ویسکوز به خدمتکاری مشغول است و به عنوان تنها جوانی که هنوز روستا را ترک نگفته است، شاهد برباد رفتن بهترین روزهای زندگی خود به دست شرایط یکنواخت و ملامت انگیز این روستاست. تا اینکه با ورود شیطان برگ تازه ای برای دخترک، روستا و حتی تمامی انسانیت ورق می خورد و به ناچار باید تصمیمی بسیار بزرگ به قیمت شرافت انسانی اتخاذ کند، اما دخترک میداند هر تصمیمی بهای خود را دارد.

♦️@seemorghbook