#اندکی_تفکر
مدتی هست خدا رفته برون از نظرم
نه چنین بودم و یڪ فاجعه امد به سرم...
قصه اینجاست ڪه من اهل عبادت بودم
صبح وظهروهمه شب روبه سعادت بودم...
باورم بود ڪه حاجی شدن از ایمان است
شیخ و ملا واذان گوی محل انسان است...
باورم بود که مفتی محل درویش است
هرچه میگویداز ایمان بخدای خویش است...
چند سالی به همین حال وهوا طی ڪردم
من ندانستم از این کار چه حاصل ڪردم...
یاد دارم ڪه به یڪباره پشیمان گشتم
الغرض حاصلش این بود ڪه آگه گشتم...
دیدم انگار ڪه این ریش و عبا وتسبیح
همه اسباب ریا باشد و باب تفریح...
پس ان چهره ی معصوم بدیدم شیطان
ڪه خورد مال یتیمان و ندارد ایمان...
سر من بند به یڪ ضای والظالیییین بود
ڪار او نفت و صدورش به یمن یا چین بود...
حاجی انگار ڪه فهمیده عجب خر شده ام
چشم بر بسته ڪمی ڪور وڪمی ڪر شدم...
پیش خود گفته ڪه تا ذڪر و دعا میخواند
از وطن هر چه درون هست به ما میماند...
من در ان لحظه ز تزویر و ریا دور شدم
به خودم امدم از باور خود دور شدم...
بعد از ان ڪم ڪم از ایمان خودم خسته شدم
بخدا ڪفر نگویم زخداوندی او خسته شدم...
دیدم انگار از این دین ڪه به من هدیه شده
سهم حاجی همه پول وسهم من سجده شده...
#حق_الدوله.
@sepehrazadi
مدتی هست خدا رفته برون از نظرم
نه چنین بودم و یڪ فاجعه امد به سرم...
قصه اینجاست ڪه من اهل عبادت بودم
صبح وظهروهمه شب روبه سعادت بودم...
باورم بود ڪه حاجی شدن از ایمان است
شیخ و ملا واذان گوی محل انسان است...
باورم بود که مفتی محل درویش است
هرچه میگویداز ایمان بخدای خویش است...
چند سالی به همین حال وهوا طی ڪردم
من ندانستم از این کار چه حاصل ڪردم...
یاد دارم ڪه به یڪباره پشیمان گشتم
الغرض حاصلش این بود ڪه آگه گشتم...
دیدم انگار ڪه این ریش و عبا وتسبیح
همه اسباب ریا باشد و باب تفریح...
پس ان چهره ی معصوم بدیدم شیطان
ڪه خورد مال یتیمان و ندارد ایمان...
سر من بند به یڪ ضای والظالیییین بود
ڪار او نفت و صدورش به یمن یا چین بود...
حاجی انگار ڪه فهمیده عجب خر شده ام
چشم بر بسته ڪمی ڪور وڪمی ڪر شدم...
پیش خود گفته ڪه تا ذڪر و دعا میخواند
از وطن هر چه درون هست به ما میماند...
من در ان لحظه ز تزویر و ریا دور شدم
به خودم امدم از باور خود دور شدم...
بعد از ان ڪم ڪم از ایمان خودم خسته شدم
بخدا ڪفر نگویم زخداوندی او خسته شدم...
دیدم انگار از این دین ڪه به من هدیه شده
سهم حاجی همه پول وسهم من سجده شده...
#حق_الدوله.
@sepehrazadi
February 13, 2017
#اندکی_تفکر
این قوم ڪه بیگانه و بیگانه پرستند
درهای حقیقت همه بر خلق ببستند
بر مسند قدرت بنشستند به ناحق
از ثروت و از قدرت بی حد همه مستند
اندیشه ی نابودی این خاڪ نمودند
این دد صفتان زاده ی قوم دگر هستند
از منڪر و بد نهی ڪنند انسان را
این قوم همه باده خور و ترڪه بدستند
تاراج ڪنند دارو ندار وطنم را
گویا همگی طالب ارث پدر هستند
در فقر و فساد ڪشورم میسوزد
اینان پی اندوختن سیم و زر هستند
با زور برند مردمم را به بهشت
خود در پی ویزای بهشت دگر هستند
ترسم ڪه چو ویرانه ڪنند ایران را
این قوم ڪه بیگانه و بیگانه پرستند
@SepehrAzadi
این قوم ڪه بیگانه و بیگانه پرستند
درهای حقیقت همه بر خلق ببستند
بر مسند قدرت بنشستند به ناحق
از ثروت و از قدرت بی حد همه مستند
اندیشه ی نابودی این خاڪ نمودند
این دد صفتان زاده ی قوم دگر هستند
از منڪر و بد نهی ڪنند انسان را
این قوم همه باده خور و ترڪه بدستند
تاراج ڪنند دارو ندار وطنم را
گویا همگی طالب ارث پدر هستند
در فقر و فساد ڪشورم میسوزد
اینان پی اندوختن سیم و زر هستند
با زور برند مردمم را به بهشت
خود در پی ویزای بهشت دگر هستند
ترسم ڪه چو ویرانه ڪنند ایران را
این قوم ڪه بیگانه و بیگانه پرستند
@SepehrAzadi
September 5, 2017
#اندکی_تفکر
خانه از پای بست ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است
با شعار #اخلاص آمدند اما #اختلاس
به بار آوردند
فریاد دزد دزدشان گوش فلڪ را ڪر ڪرد
غافل از اینڪه داشتند همدیگر را صدا میزدند
دشت مان ، #گرگ اگر داشت نمی نالیدم
نیمی از گلّه ی ما را #سگ ِ چوپان خورده است
@SepehrAzadi
خانه از پای بست ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است
با شعار #اخلاص آمدند اما #اختلاس
به بار آوردند
فریاد دزد دزدشان گوش فلڪ را ڪر ڪرد
غافل از اینڪه داشتند همدیگر را صدا میزدند
دشت مان ، #گرگ اگر داشت نمی نالیدم
نیمی از گلّه ی ما را #سگ ِ چوپان خورده است
@SepehrAzadi
February 8, 2018
#اندکی_تفکر
مدتی هست خدا رفته برون از نظرم
نه چنین بودم و یڪ فاجعه امد به سرم...
قصه اینجاست ڪه من اهل عبادت بودم
صبح وظهروهمه شب روبه سعادت بودم...
باورم بود ڪه حاجی شدن از ایمان است
شیخ و ملا واذان گوی محل انسان است...
باورم بود که مفتی محل درویش است
هرچه میگویداز ایمان بخدای خویش است...
چند سالی به همین حال وهوا طی ڪردم
من ندانستم از این کار چه حاصل ڪردم...
یاد دارم ڪه به یڪباره پشیمان گشتم
الغرض حاصلش این بود ڪه آگه گشتم...
دیدم انگار ڪه این ریش و عبا وتسبیح
همه اسباب ریا باشد و باب تفریح...
پس ان چهره ی معصوم بدیدم شیطان
ڪه خورد مال یتیمان و ندارد ایمان...
سر من بند به یڪ ضای والظالیییین بود
ڪار او نفت و صدورش به یمن یا چین بود...
حاجی انگار ڪه فهمیده عجب خر شده ام
چشم بر بسته ڪمی ڪور وڪمی ڪر شدم...
پیش خود گفته ڪه تا ذڪر و دعا میخواند
از وطن هر چه درون هست به ما میماند...
من در ان لحظه ز تزویر و ریا دور شدم
به خودم امدم از باور خود دور شدم...
بعد از ان ڪم ڪم از ایمان خودم خسته شدم
بخدا ڪفر نگویم زخداوندی او خسته شدم...
دیدم انگار از این دین ڪه به من هدیه شده
سهم حاجی همه پول وسهم من سجده شده...
#حق_الدوله
@SepehrAzadi
مدتی هست خدا رفته برون از نظرم
نه چنین بودم و یڪ فاجعه امد به سرم...
قصه اینجاست ڪه من اهل عبادت بودم
صبح وظهروهمه شب روبه سعادت بودم...
باورم بود ڪه حاجی شدن از ایمان است
شیخ و ملا واذان گوی محل انسان است...
باورم بود که مفتی محل درویش است
هرچه میگویداز ایمان بخدای خویش است...
چند سالی به همین حال وهوا طی ڪردم
من ندانستم از این کار چه حاصل ڪردم...
یاد دارم ڪه به یڪباره پشیمان گشتم
الغرض حاصلش این بود ڪه آگه گشتم...
دیدم انگار ڪه این ریش و عبا وتسبیح
همه اسباب ریا باشد و باب تفریح...
پس ان چهره ی معصوم بدیدم شیطان
ڪه خورد مال یتیمان و ندارد ایمان...
سر من بند به یڪ ضای والظالیییین بود
ڪار او نفت و صدورش به یمن یا چین بود...
حاجی انگار ڪه فهمیده عجب خر شده ام
چشم بر بسته ڪمی ڪور وڪمی ڪر شدم...
پیش خود گفته ڪه تا ذڪر و دعا میخواند
از وطن هر چه درون هست به ما میماند...
من در ان لحظه ز تزویر و ریا دور شدم
به خودم امدم از باور خود دور شدم...
بعد از ان ڪم ڪم از ایمان خودم خسته شدم
بخدا ڪفر نگویم زخداوندی او خسته شدم...
دیدم انگار از این دین ڪه به من هدیه شده
سهم حاجی همه پول وسهم من سجده شده...
#حق_الدوله
@SepehrAzadi
May 5, 2018
#اندکی_تفکر
مدتی هست خدا رفته برون از نظرم
نه چنین بودم و یڪ فاجعه امد به سرم...
قصه اینجاست ڪه من اهل عبادت بودم
صبح وظهروهمه شب روبه سعادت بودم...
باورم بود ڪه حاجی شدن از ایمان است
شیخ و ملا واذان گوی محل انسان است...
باورم بود که مفتی محل درویش است
هرچه میگویداز ایمان بخدای خویش است...
چند سالی به همین حال وهوا طی ڪردم
من ندانستم از این کار چه حاصل ڪردم...
یاد دارم ڪه به یڪباره پشیمان گشتم
الغرض حاصلش این بود ڪه آگه گشتم...
دیدم انگار ڪه این ریش و عبا وتسبیح
همه اسباب ریا باشد و باب تفریح...
پس ان چهره ی معصوم بدیدم شیطان
ڪه خورد مال یتیمان و ندارد ایمان...
سر من بند به یڪ ضای والظالیییین بود
ڪار او نفت و صدورش به یمن یا چین بود...
حاجی انگار ڪه فهمیده عجب خر شده ام
چشم بر بسته ڪمی ڪور وڪمی ڪر شدم...
پیش خود گفته ڪه تا ذڪر و دعا میخواند
از وطن هر چه درون هست به ما میماند...
من در ان لحظه ز تزویر و ریا دور شدم
به خودم امدم از باور خود دور شدم...
بعد از ان ڪم ڪم از ایمان خودم خسته شدم
بخدا ڪفر نگویم زخداوندی او خسته شدم...
دیدم انگار از این دین ڪه به من هدیه شده
سهم حاجی همه پول وسهم من سجده شده...
@SepehrAzadi
مدتی هست خدا رفته برون از نظرم
نه چنین بودم و یڪ فاجعه امد به سرم...
قصه اینجاست ڪه من اهل عبادت بودم
صبح وظهروهمه شب روبه سعادت بودم...
باورم بود ڪه حاجی شدن از ایمان است
شیخ و ملا واذان گوی محل انسان است...
باورم بود که مفتی محل درویش است
هرچه میگویداز ایمان بخدای خویش است...
چند سالی به همین حال وهوا طی ڪردم
من ندانستم از این کار چه حاصل ڪردم...
یاد دارم ڪه به یڪباره پشیمان گشتم
الغرض حاصلش این بود ڪه آگه گشتم...
دیدم انگار ڪه این ریش و عبا وتسبیح
همه اسباب ریا باشد و باب تفریح...
پس ان چهره ی معصوم بدیدم شیطان
ڪه خورد مال یتیمان و ندارد ایمان...
سر من بند به یڪ ضای والظالیییین بود
ڪار او نفت و صدورش به یمن یا چین بود...
حاجی انگار ڪه فهمیده عجب خر شده ام
چشم بر بسته ڪمی ڪور وڪمی ڪر شدم...
پیش خود گفته ڪه تا ذڪر و دعا میخواند
از وطن هر چه درون هست به ما میماند...
من در ان لحظه ز تزویر و ریا دور شدم
به خودم امدم از باور خود دور شدم...
بعد از ان ڪم ڪم از ایمان خودم خسته شدم
بخدا ڪفر نگویم زخداوندی او خسته شدم...
دیدم انگار از این دین ڪه به من هدیه شده
سهم حاجی همه پول وسهم من سجده شده...
@SepehrAzadi
May 17, 2018
#اندکی_تفکر
در حالی که هنوز خون جانباختگان اعتراضات به گرانی بنزین در خیابانهای کشور شسته نشده و دولت هیچگونه آمار رسمی در خصوص تعداد کشتهها ، بازداشتها و مجروحان منتشر نکرده عدهای با مراجعه با فرمانداریها در حال ثبت نام برای نامزدی در انتخابات مجلس هستند تا صلاحیتشان توسط جنتی و شورای نگهبان بررسی شود !!!
شورای نگهبان ، گلوگاه دموکراسی درایران است ، نه نمایندهای بدون تایید این شورا به مجلس میرود نه قانونی بدون رضایت آن در مجلس تصویب میشود و نه فقط رئیسجمهور بلکه نمایندگان خبرگانی که در آینده رهبر را هم انتخاب میکنند راهشان از این شورا میگذرد و جالب آنجاست که شش فقیه از دوازده عضو این شورا را رهبر انقلاب مستقیم تعیین میکنند و شش عضو حقوقدان دیگر را رئیس قوه قضاییه که خودش از منصوبین رهبر است معرفی میکند . در حقیقت ١٢ عضو این شورا برای نظر مردم هیچ اعتبار و ارزشی قائل نیستند چون خودشان اصلا توسط مردم انتخاب نشدهاند
امروز همه میدانند نظارت استصوابی یعنی اعمال سلایق شخصی ، یعنی انحصار ، یعنی استبداد ، شورایی که آنقدر بیلیاقت است که پس از ۴٠ سال هنوز یک رییس دولت به مردم معرفی نکرده که اعضای خود آن شورا بعد از مدتی او را دستنشانده ، جاسوس ، فتنهگر و منحرف نخوانند اصلا چه صلاحیتی دارد که بخواهد صلاحیت دیگران را تایید کند !!... ما که قوه قضائیه مستقل نداریم و تنها امیدمان به همین رای مردم بود که در آن هم مداخله میکنند ، وقتی میگویند مردم کشور بالغ اند و توقع دارند آنها در رویدادهای مختلف سیاسی مشارکت داشته باشند پس نیاز به قیم ندارند
سالهاست کشور بر مبنای انتخاب بین بد و بدتر اداره میشود اما یکبار فکر نشد ما با بد و بدتر به سمت بهتر شدن حرکت نخواهیم کرد و دوران انتخاب بین (بد و بدتر) یا فاسد و فاسدتر به سرآمده پس باید تنها در انتخاباتی شرکت کرد که بجای جنتی ٩٧ساله #عقلانیت تصمیمسازی کند . به راستی قدرت چقدر شیرین است که در قانون اساسی حکومت اسلامی اصلا چیزی به نام بازنشستگی سیاسی تعریف نشده است ؟؟
#رای_بی_رای
@SepehrAzadi
در حالی که هنوز خون جانباختگان اعتراضات به گرانی بنزین در خیابانهای کشور شسته نشده و دولت هیچگونه آمار رسمی در خصوص تعداد کشتهها ، بازداشتها و مجروحان منتشر نکرده عدهای با مراجعه با فرمانداریها در حال ثبت نام برای نامزدی در انتخابات مجلس هستند تا صلاحیتشان توسط جنتی و شورای نگهبان بررسی شود !!!
شورای نگهبان ، گلوگاه دموکراسی درایران است ، نه نمایندهای بدون تایید این شورا به مجلس میرود نه قانونی بدون رضایت آن در مجلس تصویب میشود و نه فقط رئیسجمهور بلکه نمایندگان خبرگانی که در آینده رهبر را هم انتخاب میکنند راهشان از این شورا میگذرد و جالب آنجاست که شش فقیه از دوازده عضو این شورا را رهبر انقلاب مستقیم تعیین میکنند و شش عضو حقوقدان دیگر را رئیس قوه قضاییه که خودش از منصوبین رهبر است معرفی میکند . در حقیقت ١٢ عضو این شورا برای نظر مردم هیچ اعتبار و ارزشی قائل نیستند چون خودشان اصلا توسط مردم انتخاب نشدهاند
امروز همه میدانند نظارت استصوابی یعنی اعمال سلایق شخصی ، یعنی انحصار ، یعنی استبداد ، شورایی که آنقدر بیلیاقت است که پس از ۴٠ سال هنوز یک رییس دولت به مردم معرفی نکرده که اعضای خود آن شورا بعد از مدتی او را دستنشانده ، جاسوس ، فتنهگر و منحرف نخوانند اصلا چه صلاحیتی دارد که بخواهد صلاحیت دیگران را تایید کند !!... ما که قوه قضائیه مستقل نداریم و تنها امیدمان به همین رای مردم بود که در آن هم مداخله میکنند ، وقتی میگویند مردم کشور بالغ اند و توقع دارند آنها در رویدادهای مختلف سیاسی مشارکت داشته باشند پس نیاز به قیم ندارند
سالهاست کشور بر مبنای انتخاب بین بد و بدتر اداره میشود اما یکبار فکر نشد ما با بد و بدتر به سمت بهتر شدن حرکت نخواهیم کرد و دوران انتخاب بین (بد و بدتر) یا فاسد و فاسدتر به سرآمده پس باید تنها در انتخاباتی شرکت کرد که بجای جنتی ٩٧ساله #عقلانیت تصمیمسازی کند . به راستی قدرت چقدر شیرین است که در قانون اساسی حکومت اسلامی اصلا چیزی به نام بازنشستگی سیاسی تعریف نشده است ؟؟
#رای_بی_رای
@SepehrAzadi
December 7, 2019
#اندکی_تفکر ...
♨️ قالیباف هم برای ورود به انتخابات ریاست جمهوری اعلام آمادگی نمودند و فرمودند :
«...من حق شما راخواهم گرفت..»
یادداشتی از : « م۰اشک »
یه بنده خدایی از روستا گوسفندی برای فروش به شهر می برد ..
به گردن قوچ زنگوله ای آویزان کرد و با طنابی گردن قوچ را به دم خرش بست و حرکت کرد..
بین راه دزدان زنگوله را باز کردند و به دم خر بستند و قوچ را بردند..
خر هم با چرخاندن دمش و صدای زنگوله خرکیف شده بود..
بعد از چند متر یکی از دزدان جلوی مرد روستایی را گرفت و گفت :
چرا زنگوله به دم خر بستی کدام عاقل این کار را میکند..
روستایی ساده پیاده شد دید ان مرد درست می گوید..
گفت : من زنگوله را به گردن قوچ بسته بودم..
دزد گفت : درست میگویی قوچی را در دست یک نفر دیدم به ان سوی می برد
خر را به من بسپار و برو به دنبال گوسفندت...
مرد روستایی خر را به دزد سپرد و مدتی را به دنبال گوسفند گشت
اما خسته و نا امید به جایی که خر را به دزد داده بود برگشت دید اثری از خر و ان مرد نیست
با دلی شکسته و خسته به سمت روستا حرکت کرد
بعد از طی مسافتی چند نفر را در حال استراحت در کنار چاهی دید
داستانش را برای انها بازگو کرد
یکی از انها گفت :
ان شاالله جبران میشود و ادامه داد ما چند نفر تاجریم و تمام سکه های ما در کیسه ای بود که افتاده در چاه
چنانچه شنا بلد باشی در چاه برو و کیسه را بیرون بیاور ما هم در عوض پول قوچ و خر را به تو میدهیم..
روستایی ساده دل بار سوم هم گول دزدان را خورد و لباس خود را به دزدان داد و به ته چاه رفت بعد از کمی جستجو بیرون امد
ولی نه اثری از دزدان بود نه از لباسهایش
◀️ و اما پند داستان :
ما در چهل سال گذشته در انتخابات مختلف با وعده و وعید های دروغین دزدانی را انتخاب کردیم...
اینبار اگر در انتخابات گول دزدان را بخوریم حتی لباسمان را از تنمان در می اورند!!
@SepehrAzadi
♨️ قالیباف هم برای ورود به انتخابات ریاست جمهوری اعلام آمادگی نمودند و فرمودند :
«...من حق شما راخواهم گرفت..»
یادداشتی از : « م۰اشک »
یه بنده خدایی از روستا گوسفندی برای فروش به شهر می برد ..
به گردن قوچ زنگوله ای آویزان کرد و با طنابی گردن قوچ را به دم خرش بست و حرکت کرد..
بین راه دزدان زنگوله را باز کردند و به دم خر بستند و قوچ را بردند..
خر هم با چرخاندن دمش و صدای زنگوله خرکیف شده بود..
بعد از چند متر یکی از دزدان جلوی مرد روستایی را گرفت و گفت :
چرا زنگوله به دم خر بستی کدام عاقل این کار را میکند..
روستایی ساده پیاده شد دید ان مرد درست می گوید..
گفت : من زنگوله را به گردن قوچ بسته بودم..
دزد گفت : درست میگویی قوچی را در دست یک نفر دیدم به ان سوی می برد
خر را به من بسپار و برو به دنبال گوسفندت...
مرد روستایی خر را به دزد سپرد و مدتی را به دنبال گوسفند گشت
اما خسته و نا امید به جایی که خر را به دزد داده بود برگشت دید اثری از خر و ان مرد نیست
با دلی شکسته و خسته به سمت روستا حرکت کرد
بعد از طی مسافتی چند نفر را در حال استراحت در کنار چاهی دید
داستانش را برای انها بازگو کرد
یکی از انها گفت :
ان شاالله جبران میشود و ادامه داد ما چند نفر تاجریم و تمام سکه های ما در کیسه ای بود که افتاده در چاه
چنانچه شنا بلد باشی در چاه برو و کیسه را بیرون بیاور ما هم در عوض پول قوچ و خر را به تو میدهیم..
روستایی ساده دل بار سوم هم گول دزدان را خورد و لباس خود را به دزدان داد و به ته چاه رفت بعد از کمی جستجو بیرون امد
ولی نه اثری از دزدان بود نه از لباسهایش
◀️ و اما پند داستان :
ما در چهل سال گذشته در انتخابات مختلف با وعده و وعید های دروغین دزدانی را انتخاب کردیم...
اینبار اگر در انتخابات گول دزدان را بخوریم حتی لباسمان را از تنمان در می اورند!!
@SepehrAzadi
October 20, 2020
#اندکی_تفکر
آتاترک مبلغان مذهبی را جمع کرد و گفت: کشاورزان برای ما گندم و برنج و ... کشت میکنند، دامداران گوشت و لبنیات، خیاطان لباس و کفاشان کفش... شما چه تولیدی دارید؟
روحانیان گفتند: ما برای شما و مردم دعا میکنیم، آتاترک آنها را به یک سفر دریایی با کشتی مهمان کرد و به یکی از ملوانها سفارش کرد که تا از ساحل فاصله گرفتند، کشتی را سوراخ کند، او نیز چنین کرد، وسط دریا وقتی آقایان کشتی را سوراخ شده دیدند، بر سر خود زدند که ای داد، الان خواهیم مرد، آتاترک به آنها پیغام داد؛ شما دعا کنید، پاسخ دادند: دعا که فایده ندارد، باید آب را از کشتی خارج کرد و به سرعت به ساحل برگردیم، آتاترک دستور داد تا سطلها را به دست آقایان روحانی دادند و بی وقفه آب را از کشتی تخلیه کردند و به سرعت و قبل از غرق شدن کشتی به ساحل برگشتند و از فرط خستگی همه به گوشه ای افتادند...
آتاترک رو کرد به آنها و گفت: حالا فهمیدید که ما به دعا کن نیازی نداریم باید کار کنید. هیچ مملکتی با دعا کردن درست نمیشود باید همه کار کنند شما هم در خلوت خود برای خودتان دعا کنید. کشورهای رو به رشد جهان روزی موفق شدند که دعا کن ها را به کنار گذاشتند و دست به کار شدند تا کشورشان را برای رفاه بسازند. زمانی که دعاکنها بشینند دعا کنند و مالمردم خورند، کشور آرام آرام به فساد کشیده میشود و نه تنها پیشرفت نمیکند بلکه فقر و فساد مالی و فساد اجتماعی کشور را زمین گیر میکند.
اگر میخواهید کشوریداشته باشید که فقر، فحشا ،فساد و اعتیاد در آن نباشد، باید دعاکن ها را رها کنید و دست به کار بشوید و همه هر روز با عشق کار کنید، صنعت را گسترشدهید، دامداری را سالم پرورش دهید، کشاورزی کنیدو پوشاک خوب تولید کنید، هیچ چیز همانند تولید با کیفیت نمیتواند یک کشور را به توسعه و رفاه برساند. یادتان باشد حقوق انسانی و احترام به حقشهروندی باعث نابودی فقر و گسترش امید و رفاه میشود.
انسان بودن بالاترین مذهب است.
@SepehrAzadi
آتاترک مبلغان مذهبی را جمع کرد و گفت: کشاورزان برای ما گندم و برنج و ... کشت میکنند، دامداران گوشت و لبنیات، خیاطان لباس و کفاشان کفش... شما چه تولیدی دارید؟
روحانیان گفتند: ما برای شما و مردم دعا میکنیم، آتاترک آنها را به یک سفر دریایی با کشتی مهمان کرد و به یکی از ملوانها سفارش کرد که تا از ساحل فاصله گرفتند، کشتی را سوراخ کند، او نیز چنین کرد، وسط دریا وقتی آقایان کشتی را سوراخ شده دیدند، بر سر خود زدند که ای داد، الان خواهیم مرد، آتاترک به آنها پیغام داد؛ شما دعا کنید، پاسخ دادند: دعا که فایده ندارد، باید آب را از کشتی خارج کرد و به سرعت به ساحل برگردیم، آتاترک دستور داد تا سطلها را به دست آقایان روحانی دادند و بی وقفه آب را از کشتی تخلیه کردند و به سرعت و قبل از غرق شدن کشتی به ساحل برگشتند و از فرط خستگی همه به گوشه ای افتادند...
آتاترک رو کرد به آنها و گفت: حالا فهمیدید که ما به دعا کن نیازی نداریم باید کار کنید. هیچ مملکتی با دعا کردن درست نمیشود باید همه کار کنند شما هم در خلوت خود برای خودتان دعا کنید. کشورهای رو به رشد جهان روزی موفق شدند که دعا کن ها را به کنار گذاشتند و دست به کار شدند تا کشورشان را برای رفاه بسازند. زمانی که دعاکنها بشینند دعا کنند و مالمردم خورند، کشور آرام آرام به فساد کشیده میشود و نه تنها پیشرفت نمیکند بلکه فقر و فساد مالی و فساد اجتماعی کشور را زمین گیر میکند.
اگر میخواهید کشوریداشته باشید که فقر، فحشا ،فساد و اعتیاد در آن نباشد، باید دعاکن ها را رها کنید و دست به کار بشوید و همه هر روز با عشق کار کنید، صنعت را گسترشدهید، دامداری را سالم پرورش دهید، کشاورزی کنیدو پوشاک خوب تولید کنید، هیچ چیز همانند تولید با کیفیت نمیتواند یک کشور را به توسعه و رفاه برساند. یادتان باشد حقوق انسانی و احترام به حقشهروندی باعث نابودی فقر و گسترش امید و رفاه میشود.
انسان بودن بالاترین مذهب است.
@SepehrAzadi
February 11, 2021
#اندکی_تفکر
سال 1318 از تهران با اتوبوس بطرف قزوین سفر میکردم.
سر هر پیچ و گردنه ای 3 تا صلوات میفرستادیم.
بعد نوبت ِ لعنت چی ها میشد
که میگفتن: بر یزید لعنت؛
ما میگفتیم: بیش باد...
برشمر لعنت؛ بیش باد...
بر ابن ملجم ، معاویه ، لعنت...
هر کس عطسه میکرد راننده، اتوبوس را 5 دقیقه کنار میزد میگفت صبر آمده...
به هر امامزاده میرسدیم همگی فاتحه میخواندیم و پول صدقه به صندوق میانداختیم...
بعد از 5 ساعت با 264 صلوات لاستیک ماشین ترکید و اتوبوس واژگون شد...!😂
📚گزیده ای از کتاب: زندگانی من
✍️نوشته: استاد احمد کسروی
@SepehrAzadi
سال 1318 از تهران با اتوبوس بطرف قزوین سفر میکردم.
سر هر پیچ و گردنه ای 3 تا صلوات میفرستادیم.
بعد نوبت ِ لعنت چی ها میشد
که میگفتن: بر یزید لعنت؛
ما میگفتیم: بیش باد...
برشمر لعنت؛ بیش باد...
بر ابن ملجم ، معاویه ، لعنت...
هر کس عطسه میکرد راننده، اتوبوس را 5 دقیقه کنار میزد میگفت صبر آمده...
به هر امامزاده میرسدیم همگی فاتحه میخواندیم و پول صدقه به صندوق میانداختیم...
بعد از 5 ساعت با 264 صلوات لاستیک ماشین ترکید و اتوبوس واژگون شد...!😂
📚گزیده ای از کتاب: زندگانی من
✍️نوشته: استاد احمد کسروی
@SepehrAzadi
October 24, 2021