Azadi | آزادی
316K subscribers
72.9K photos
90.9K videos
876 files
6.98K links
کانالی با هدف استقرار دمکراسی و سکولاریسم در ایران و ایرانی برای همه ایرانیان

کانال دوم تلگرام :
t.me/sepehrazadi6
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یست‌و‌دو سال پیش، در شب ۱۷ تیر ۱۳۷۸؛

دو روز پس از تعطیلی روزنامه اصلاح طلب «سلام»، عده‌ای از دانشجویان مقیم خوابگاه کوی دانشگاه تهران در اعتراض به بسته شدن این روزنامه تجمعی آرام برگزار کردند. #نیروی_انتظامی تحت فرماندهی سردار «فرهاد نظری» و عده‌ای از افراد لباس شخصی #انصار_حزب_الله به خوابگاه دانشجویان حمله کردند.
در این حمله، دانشجویان زیادی مورد ضرب‌وشتم قرار گرفتند، عده‌ای دستگیر و عده‌ای هم مفقود شدند.

تا صبح روز ۱۸ تیر کسی از عمق فاجعه کوی خبر نداشت.
روزنامه نگاران اولین کسانی بودند که صبح روز ۱۸ تیر برای تهیه عکس و خبر به کوی دانشگاه رسیدند و با یک #فاجعه_انسانی روبرو شدند.

بیست و دو سال بعد از اعتراضات دانشجویی ۱۸ تیر
گزارشی از محمد رهبر

#اعتراضات_دانشجویی
#۱۸تیر۷۸
#کوی_دانشگاه_۷۸

@SepehrAzadi
#اعتراضات_دانشجویی
#۱۸تیر۷۸
#کوی_دانشگاه_۷۸

آن روز؛ ۱۷ تیر ۷۸، من هم در جلوی پاساژ فیروز به عنوان خبرنگار، نظاره گر بودم که خیابان انقلاب مملو از آدم بود و یکهو دیدم که آقایی قد بلند و ریشو با قمه ای در دست، موهای جوانی را چسبیده و کنار جدول خیابان خوابانده و همین که می خواست گلوی جوان را ببرد، زنی مسن فریاد زنان به روی دست اش افتاد و با هجوم زن، همه ی ما که تا آن لحظه تماشاچی بودیم به کنار جوی آب آمدیم و با گفتن مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای نگذاشتیم جوان را بکشد. نام آن مرد قاتل؛ مسعود ده نمکی، کارگردان جمهوری اسلامی است!
با آمدن موتورهایی که سرشان، کلاه کاسکت بود و با باتوم مردم را می زدند. من به همراه چند نفر به طبقه ی دوم پاساژ رفتیم و از آنجا با نردبانی چوبی به پشت بام جایی که آن موقع، قهوه خانه بود، رفتیم و از آن جا نظاره گر میدان انقلاب شدیم که تا چشم کار می کرد، مردم توی خیابان های اطراف میدان بودند. وقتی بسیجی ها جای ما پیدا کردند به داخل پاساژ ریختند و درش را شکستند و من و شوهرم به خیابان براون رفتیم و از آنجا در ازدحام مردم ناپدید شدیم و با دریای جمعیت به طوفانی تبدیل شدیم و به دانشگاه تهران رسیدیم که در آن جا چند جوان دانشجو در حال سخنرانی برای مردم بودند. یکی شان پیراهن سفیدی که لکه های خون داشت، بالای سرش تاب می داد. نام او، احمد باطبی بود و جوان دانشجوی دیگری که برای مردم صحبت می کرد منوچهر محمدی!
آن روز و روزهای دیگر اگر مردم به اعتراضات شان ادامه می دادند و عده ای گول حرف های ملا علی گدا با آن جسم ناقص اش را نمی خوردند، پیروز می شدیم و چه بسا؛ سهراب اعرابی ها، ندا آقا سلطان ها، پویا بختیاری ها، بهنام محجوبی ها و... زنده بودند.
ارسالی
@SepehrAzadi