🔴 پیامهای شما
💠 #داستانک
#ذکر
پشت سر مادرشوهرم وارد خونه شدم بعد از احوال پرسی با خانمایی که جلوی پای مادرشوهرم بلند شده بودن ،با راهنمایی سهیلا خانم ،رفتیم و بالای مجلس نشستیم.
چند دقیقه بعد سینی تسبیح رو آوردن و نفری یه تسبیح برداشتیم.
احترام خانم مادر شوهرم بلند گفت :
بسم الله الرحمن الرحیم
خانمای عزیز ذکر الله سه هزار و سیصد مرتبه ، ذکر یا فاطمه س سیصد مرتبه بعد از اون تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها
اجرتون با بی بی دوعالم.
صدای مبهم پیس پیس شروع شد.
حوصله‌م سر رفت در گوش مادر شوهرم گفتم: احترام خانم
جواب نداد.
دوباره گفتم: احترام خانم
سرشو برگردوند سمت من و با چشمش به تسبیح دستم اشاره کرد .
دوباره گفتم: احترام خانم
صورتش رو برگردوند و چشم غره رفت.دوباره سرش رو برگردوند پایین و به تسبیحش خیره شد.
گفتم: احترام خانم
سرش رو آورد نزدیک صورتم ، منتظر بود حرفم رو بزنم.
گفتم: احترام خانم
گفت: بگو سمیرا
گفتم: احترام خانم
گفت: مرض ، چته دختر؟
گفتم: احترام خانم
از کوره در رفت و گفت:احترام خانم و کوفت ، مرض ، چه مرگته تو؟ خب حرفتو بزن.
گفتم : الان خدا هم داره همین رو می گه ، هی صداش می زنیم و هیچی نمی گیم.لابد خدام داره می گه : کوفت
آه بلندی کشید و با نا امیدی گفت: الکی نیست اجاقت کوره ، پاشو برو آشپزخونه کمک سهیلا خانم.
#خاچیک
💠 پس کی اوضاع درست میشود
شازده کوچولو پرسید : پس کی اوضاع درست میشود
روباه گفت : از وقتی که بفهمی همه چیز به خودت بستگی دارد.
💠 زندگی دروغی شیرین بود
به شیرینی عشق
به زیبایی مادر
به گرمی پدر
به لطافت و مهربانی زن
به روشنایی خورشید
به اشتیاقی بس کودکانه
به عظمت خدا
اما چه حیف که به راستی تلخ است
به تلخی مرگ عزیز
به زشتی فقر
به دردناکی جنگ
به ظلمت ظلم
به سختی تجاوز
به چند رویی سیاست
به عظمت خدایی پول
در هرحال زندگی هست با تمام زیبایی و زشتی اش در آمیخته از شر و خیر
زندگی بازی کودکانه ایست که فقط صداقتی کودکانه شکستش میدهد
صداقتی که از درون می آید
صداقتی بدون واهمه‌ای از خودت
جنگیدنی صادقانه چو کودکی که برای گرفتن دست پدرش می جنگد
بجنگ هر چند کودکانه فقط برای لحظه ای شیرین
سیکوند + ی
@SepehrAzadi
💠 #داستانک
#ذکر
پشت سر مادرشوهرم وارد خونه شدم بعد از احوال پرسی با خانمایی که جلوی پای مادرشوهرم بلند شده بودن ،با راهنمایی سهیلا خانم ،رفتیم و بالای مجلس نشستیم.
چند دقیقه بعد سینی تسبیح رو آوردن و نفری یه تسبیح برداشتیم.
احترام خانم مادر شوهرم بلند گفت :
بسم الله الرحمن الرحیم
خانمای عزیز ذکر الله سه هزار و سیصد مرتبه ، ذکر یا فاطمه س سیصد مرتبه بعد از اون تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها
اجرتون با بی بی دوعالم.
صدای مبهم پیس پیس شروع شد.
حوصله‌م سر رفت در گوش مادر شوهرم گفتم: احترام خانم
جواب نداد.
دوباره گفتم: احترام خانم
سرشو برگردوند سمت من و با چشمش به تسبیح دستم اشاره کرد .
دوباره گفتم: احترام خانم
صورتش رو برگردوند و چشم غره رفت.دوباره سرش رو برگردوند پایین و به تسبیحش خیره شد.
گفتم: احترام خانم
سرش رو آورد نزدیک صورتم ، منتظر بود حرفم رو بزنم.
گفتم: احترام خانم
گفت: بگو سمیرا
گفتم: احترام خانم
گفت: مرض ، چته دختر؟
گفتم: احترام خانم
از کوره در رفت و گفت:احترام خانم و کوفت ، مرض ، چه مرگته تو؟ خب حرفتو بزن.
گفتم : الان خدا هم داره همین رو می گه ، هی صداش می زنیم و هیچی نمی گیم.لابد خدام داره می گه : کوفت
آه بلندی کشید و با نا امیدی گفت: الکی نیست اجاقت کوره ، پاشو برو آشپزخونه کمک سهیلا خانم.
#خاچیک
💠 پس کی اوضاع درست میشود
شازده کوچولو پرسید : پس کی اوضاع درست میشود
روباه گفت : از وقتی که بفهمی همه چیز به خودت بستگی دارد.
💠 زندگی دروغی شیرین بود
به شیرینی عشق
به زیبایی مادر
به گرمی پدر
به لطافت و مهربانی زن
به روشنایی خورشید
به اشتیاقی بس کودکانه
به عظمت خدا
اما چه حیف که به راستی تلخ است
به تلخی مرگ عزیز
به زشتی فقر
به دردناکی جنگ
به ظلمت ظلم
به سختی تجاوز
به چند رویی سیاست
به عظمت خدایی پول
در هرحال زندگی هست با تمام زیبایی و زشتی اش در آمیخته از شر و خیر
زندگی بازی کودکانه ایست که فقط صداقتی کودکانه شکستش میدهد
صداقتی که از درون می آید
صداقتی بدون واهمه‌ای از خودت
جنگیدنی صادقانه چو کودکی که برای گرفتن دست پدرش می جنگد
بجنگ هر چند کودکانه فقط برای لحظه ای شیرین
سیکوند + ی
@SepehrAzadi