تاجر پشمینه پوش این بار ایمان را فروخت
شوکت و آزادی وتجریش وتهران را فروخت
هی فشار آورد بر مردم کسی هم دم نزد
کیش و قشم و ساری و تبریز و تهران رافروخت
تا بخود آییم بینیم این پلید بی خرد
از خلیج فارس تا اهواز و کرمان رافروخت
یک جهنم لب بلب از درد و بدبختی خرید
عشق و مهر وباغ و دریا و گلستان رافروخت
خورد سوگند وفاداری و پیمان وسپس
با عبا عمامه اش پیوند و پیمان رافروخت
اختلاس و دزدی اسلامیون کافی نبود
اعتبار و عزت پاک دلیران را فروخت
از برای حفظ خویش و تاج و تخت فاسدش
هرچه که دراین وطن بنموده ویران رافروخت
به همان اعراب تازی دشمنان خاکمان
دختران خوشگل پاکیزه دامان رافروخت
آنکه ناموس و شرافت میفروشد دمبدم
آنکسی باشد که خاک پاک ایران رافروخت
عاقبت به روبهی این پیرکفتار پلید
به مثال آبرویش مهدشیران را فروخت
پاسدار خون میلیونها شهید این وطن
حرمت قرآن و دین و آن شهیدان رافروخت
میفروشد هر که خاک پاک و ناموس وطن
چون مسلمانیست که آیین و قرآن را فروخت
چین که خود ضد مسلمانست اما بی حیا
به همان چین آبروی هر مسلمان را فروخت
نیست شب،بیدارشو، روزست و شیخ بی شرف
دید در خوابیم ما خورشید تابان رافروخت
#شیدای‌همدانی
@SepehrAzadi

پاره پاره شدهء جان و تنم ای وطنم
خون و سر می دهد آن کس که به راه تو منم

ای که خاموش نشستی وطنت رفت به باد
شیخ زد چوب حراجی سر بیت الحزنم

نیستم من ز تو ایرانی ام از نسل کوروش
نیست جز عشق وطن در دل شعر و سخنم

آی بیــدار شو ای مــرد ، ز فریاد زنان
که چه مردانه بگویند، منم شیــرزنم

این صدا بانک زنان است که با هم گویند
من ندا، نرگس و ویدا و صبا، یاسمنم

شاعرانی که خموشید خجالت بکشید
رنگ خون شد قلم از غیرت این انجمنم

گر شرف در قلمت نیست، در آغوش نگار
شعر تر گوی و بگو طوطی شکرشکنم

من نه آن شاعـــر دربارم و فریاد زنم
گر ببرنـــد و بدوزنـــد زبان و دهنــم

ای هنرمنــد نمایــــان هنـربنـــد دو رو
لاکچــری ها که نیرزیــد به بنـد کفنـم

یار ملا که شدی بـــوی تعفن بـــدهی
گر چه گویی که خــودم معدن مشک ختنم

بی شرف تر ز تـو ملایم اگر که بدهم
یک وجب بر تو و ارباب تـو خاک کهنم

ای رضا شاه کجابی که عذای وطن است
من چه بیهوده عـذادار حسین و حسنم

حال هنگام جهاد است و زمانش نزدیک
که به یاری خــرد ریشه شیخک بکنم

بهر آزادی این خانه و ناموس و شرف
پس خـدارا، بخـود آ بهر خـدا هم وطنم

#شیدای‌همدانی

@SepehrAzadi