🔴 بریدههایی از خاطرات «هاشمی رفسنجانی» اند*
#قابل_تأمل اند
#حتمأ_مطالعه_کنید
✅اینها بریدههایی از خاطرات «هاشمی* *رفسنجانی» اند. بیشترشان در سالهای میانی و اواخر دههٔ شصت در سالهای جنگ ثبت شدهاند:*
▪️ آقاى «عباس واعظ طبسى»، [توليت آستان قدس رضوی] و فرزندش آمدند. از سفر به لندن و عمل جراحى پایاش راضى است. تحت تأثير نظم و پيشرفت آنها قرار گرفته است.
*- ۲۷ مهر ۷۱*
▪️ آقای «آذری [قمی]» آمد و درخواست ارز برای معالجهٔ پروستات در لندن داشت.
▪️ برای آقای «مهدوی [کنی]» هم به خاطر کسالت قلبی، گفته شد در لندن جا رزرو کنند.
*- ۱۹ اذر ۶۴*
▪️ آقای «دعاگو» آمد. از کیفیت معالجهاش در لندن گفت. سرطان داشته و با شیمیدرمانی معالجه شده. راضی است. موهایش در اثر معالجه ریختهاست. از نتایج معالجه در مدت اقامت، پیشنهاد جلوگیری از اعزام دانشجو به خارج را داشت که ارز آن را صرف تأمین استاد در داخل کنیم.
*- ۳۱ خرداد ۶۵*
▪️شب درجلسهٔ شورای مرکزی «[جامعهٔ] روحانیت مبارز» شرکت نمودم. بیشتر صحبتها درباره بد اداره شدن جلسات روحانیت مبارز در دههٔ فجر بود. آقای «مهدوی کنی» که از لندن پس از معالجه برگشته، به خاطر خستگی نیامده بود.* *میخواستم ایشان را ببینم.
- *۲۹ بهمن ۶۴*
▪️ صبحانه را در خدمت آقای «منتظری»، در منزل ایشان صرف کردیم. پس ازخداحافظی به منزل آیتالله «نجفی مرعشی» رفتم. از اسپانیا برگشته بودند. برای معالجه چشم رفته بودند.
*- ۸ خرداد ۶۰*
▪️ آقای «احمد توکلی» کهقبل از پیروزی انقلاب ممنوع الخروج بوده، برای گرفتن گذرنامه جهت سفر برای معالجه دردمفاصل احتیاج به نامه من به اداره گذرنامه داشت که نوشتم.
*- ۱۹ اردیبهشت ۶۰*
▪️ شب تلفنى از «احمدآقا» احوالپرسى كردم. از اسپانيا برگشته است. براى معالجهٔ چشم رفته بود. در آنجا همان تشخيص ايران را تأييد كردهاند.
*- ۲۷ اسفند ۷۱*
▪️ خانم شهید بهشتی به خانهٔ ما آمد و با عفت به دیدن همسرامام رفتند که برای معالجهٔ چشم مدتی به خارج رفته بودند.
*- ۱۸ مرداد ۶۱*
▪️ ساعت هشت صبح آقای «موسوی اردبيلی» آمدند. عازم سفر به اروپا براي معالجه و چك آپ است. برای تسهيلات ارزی و تذكره [گذرنامه] همراهان و حفاظت كمك خواستند. به دكتر «ولايتی» و «ميرزاده» دستور مقتضی را دادم.
*- ۲۹ مرداد ۶۸*
▪️شب، آقای «[علی اکبر] محتشمی»، [سفیر ایران در سوریه] آمد. مدتی در آلمان معالجه کردهاست؛ دست مصنوعی گذاشته و دوبار گوشها را عمل کرده و اکنون نسبتاً سالم است. - ۵ آبان ۶۳*
▪️عصر آقای «[محمد علی] رحمانی» مسئول بسيج آمد. پس از معالجه در خارج برگشته و از معالجه دكترهای داخلی ناراضی است؛ خدا به داد مريضهای معمولی برسد.
*- ۲۵ مهر ۶۶*
▪️ آقاى «[علي اكبر] آشتيانى»، نمايندهٔ رهبرى در ژاندارمرى آمد. براى معالجهٔ خود در خارج استمداد كرد.
*- ۸ دی ۶۹*
▪️ در بیمارستان به عیادت آقای «ربانی املشی» رفتم. قرار است فردا، برای معالجه به سوئیس برود.
*- ۸ اسفند ۶۳*
▪️ آقاى «[عبدالله] نورى»، [وزير كشور]، براى سفر جهت معالجه به آلمان، تلفنى خداحافظى كرد.
*- ۲۲ اسفند ۷۱*
▪️ «[آشیخ محمد] هاشمیان» که برای معالجهٔ چشم به اسپانیا رفته بود راضی برگشته، درمنزل ما بودند. گفتند که درک مردم اسپانیا نسبت به مسائل انقلاب ایران بهتر شده است.
*- ۲۸ مرداد ۶۱*
▪️ به ملاقات آیتالله «سید محمدرضا گلپایگانی» رفتم. دیروز از لندن برگشتهاند؛ به احتمال سرطان کیسه صفرا، برای معالجه رفته بودند. ۲۵ روز آنجا بودهاند. ایشان و اطرافیانش با خوشحالی و نشاط از سفر انگلستان و استقبال مسلمانان آنجا تعریف میکردند.
*- ۹ خرداد ۶۶*
▪️ آقای «[کاظم] خوانساری» سفیرمان در لیبی آمد. پیام آقای «قذافی» را آورد که گفته بود اگر نمیتوانید جنگ را تمام کنید برای ختم آن اقدام کنند. خبر داد که پدرش بیمار قلبی است و خوب است برای معالجه به لندن برود. عضو خبرگان است.
*#تاریخ_معاصرایران*
*و این زمان همه ماها درگیر جنگ و مصیبت و بدبختیهای خانواده بودیم و به اجبار شب را تا به صبح از ترس بمبارانهای رژیم بعثی و همدستان آنها انگلیس و اروپا لرز در تن داشتیم و حضرات آقایان جهت کوچکترین درمان با ارز دولتی همراه با کمکهای دولت به مراکز بلاد کفر میرفتند* .
*واقعاً عجيب است....*
#ادیان_دروغی_به_درازای_تاریخ
#ایران_را_پس_میگیریم
⬅️ در پناه اندیشه
❌ برای درمان دردهای شما آمامزادهای تازی پیشنهاد میشود اما برای درمان خود کمتر از اروپا قبول نمی کنند.
@SepehrAzadi
#قابل_تأمل اند
#حتمأ_مطالعه_کنید
✅اینها بریدههایی از خاطرات «هاشمی* *رفسنجانی» اند. بیشترشان در سالهای میانی و اواخر دههٔ شصت در سالهای جنگ ثبت شدهاند:*
▪️ آقاى «عباس واعظ طبسى»، [توليت آستان قدس رضوی] و فرزندش آمدند. از سفر به لندن و عمل جراحى پایاش راضى است. تحت تأثير نظم و پيشرفت آنها قرار گرفته است.
*- ۲۷ مهر ۷۱*
▪️ آقای «آذری [قمی]» آمد و درخواست ارز برای معالجهٔ پروستات در لندن داشت.
▪️ برای آقای «مهدوی [کنی]» هم به خاطر کسالت قلبی، گفته شد در لندن جا رزرو کنند.
*- ۱۹ اذر ۶۴*
▪️ آقای «دعاگو» آمد. از کیفیت معالجهاش در لندن گفت. سرطان داشته و با شیمیدرمانی معالجه شده. راضی است. موهایش در اثر معالجه ریختهاست. از نتایج معالجه در مدت اقامت، پیشنهاد جلوگیری از اعزام دانشجو به خارج را داشت که ارز آن را صرف تأمین استاد در داخل کنیم.
*- ۳۱ خرداد ۶۵*
▪️شب درجلسهٔ شورای مرکزی «[جامعهٔ] روحانیت مبارز» شرکت نمودم. بیشتر صحبتها درباره بد اداره شدن جلسات روحانیت مبارز در دههٔ فجر بود. آقای «مهدوی کنی» که از لندن پس از معالجه برگشته، به خاطر خستگی نیامده بود.* *میخواستم ایشان را ببینم.
- *۲۹ بهمن ۶۴*
▪️ صبحانه را در خدمت آقای «منتظری»، در منزل ایشان صرف کردیم. پس ازخداحافظی به منزل آیتالله «نجفی مرعشی» رفتم. از اسپانیا برگشته بودند. برای معالجه چشم رفته بودند.
*- ۸ خرداد ۶۰*
▪️ آقای «احمد توکلی» کهقبل از پیروزی انقلاب ممنوع الخروج بوده، برای گرفتن گذرنامه جهت سفر برای معالجه دردمفاصل احتیاج به نامه من به اداره گذرنامه داشت که نوشتم.
*- ۱۹ اردیبهشت ۶۰*
▪️ شب تلفنى از «احمدآقا» احوالپرسى كردم. از اسپانيا برگشته است. براى معالجهٔ چشم رفته بود. در آنجا همان تشخيص ايران را تأييد كردهاند.
*- ۲۷ اسفند ۷۱*
▪️ خانم شهید بهشتی به خانهٔ ما آمد و با عفت به دیدن همسرامام رفتند که برای معالجهٔ چشم مدتی به خارج رفته بودند.
*- ۱۸ مرداد ۶۱*
▪️ ساعت هشت صبح آقای «موسوی اردبيلی» آمدند. عازم سفر به اروپا براي معالجه و چك آپ است. برای تسهيلات ارزی و تذكره [گذرنامه] همراهان و حفاظت كمك خواستند. به دكتر «ولايتی» و «ميرزاده» دستور مقتضی را دادم.
*- ۲۹ مرداد ۶۸*
▪️شب، آقای «[علی اکبر] محتشمی»، [سفیر ایران در سوریه] آمد. مدتی در آلمان معالجه کردهاست؛ دست مصنوعی گذاشته و دوبار گوشها را عمل کرده و اکنون نسبتاً سالم است. - ۵ آبان ۶۳*
▪️عصر آقای «[محمد علی] رحمانی» مسئول بسيج آمد. پس از معالجه در خارج برگشته و از معالجه دكترهای داخلی ناراضی است؛ خدا به داد مريضهای معمولی برسد.
*- ۲۵ مهر ۶۶*
▪️ آقاى «[علي اكبر] آشتيانى»، نمايندهٔ رهبرى در ژاندارمرى آمد. براى معالجهٔ خود در خارج استمداد كرد.
*- ۸ دی ۶۹*
▪️ در بیمارستان به عیادت آقای «ربانی املشی» رفتم. قرار است فردا، برای معالجه به سوئیس برود.
*- ۸ اسفند ۶۳*
▪️ آقاى «[عبدالله] نورى»، [وزير كشور]، براى سفر جهت معالجه به آلمان، تلفنى خداحافظى كرد.
*- ۲۲ اسفند ۷۱*
▪️ «[آشیخ محمد] هاشمیان» که برای معالجهٔ چشم به اسپانیا رفته بود راضی برگشته، درمنزل ما بودند. گفتند که درک مردم اسپانیا نسبت به مسائل انقلاب ایران بهتر شده است.
*- ۲۸ مرداد ۶۱*
▪️ به ملاقات آیتالله «سید محمدرضا گلپایگانی» رفتم. دیروز از لندن برگشتهاند؛ به احتمال سرطان کیسه صفرا، برای معالجه رفته بودند. ۲۵ روز آنجا بودهاند. ایشان و اطرافیانش با خوشحالی و نشاط از سفر انگلستان و استقبال مسلمانان آنجا تعریف میکردند.
*- ۹ خرداد ۶۶*
▪️ آقای «[کاظم] خوانساری» سفیرمان در لیبی آمد. پیام آقای «قذافی» را آورد که گفته بود اگر نمیتوانید جنگ را تمام کنید برای ختم آن اقدام کنند. خبر داد که پدرش بیمار قلبی است و خوب است برای معالجه به لندن برود. عضو خبرگان است.
*#تاریخ_معاصرایران*
*و این زمان همه ماها درگیر جنگ و مصیبت و بدبختیهای خانواده بودیم و به اجبار شب را تا به صبح از ترس بمبارانهای رژیم بعثی و همدستان آنها انگلیس و اروپا لرز در تن داشتیم و حضرات آقایان جهت کوچکترین درمان با ارز دولتی همراه با کمکهای دولت به مراکز بلاد کفر میرفتند* .
*واقعاً عجيب است....*
#ادیان_دروغی_به_درازای_تاریخ
#ایران_را_پس_میگیریم
⬅️ در پناه اندیشه
❌ برای درمان دردهای شما آمامزادهای تازی پیشنهاد میشود اما برای درمان خود کمتر از اروپا قبول نمی کنند.
@SepehrAzadi
حُسنی مبارک در بیمارستانی در آلمان بستری بود.
دکتر پرسید این کیست؟
پرستار گفت این سی سال حاکم مصر بوده!
دکتر گفت: حتما زمامدار بی لیاقتی بوده!
پرستار گفت: مگر شما ایشان را می شناسی!
دکتر گفت: نه ! ولی کسی که در سی سال نتوانسته در کشورش بیمارستانی بسازد که خودش را معالجه کند، حتما زمامدار بی لیاقتی هست!
⬅️ اگر این دکتر اخوندها را میدید که بعد از ۴۰ سال حکومت برای معالجه به المان و انگلیس می روند چه می گفت؟
t.me/sepehrazadi/58080
@SepehrAzadi
دکتر پرسید این کیست؟
پرستار گفت این سی سال حاکم مصر بوده!
دکتر گفت: حتما زمامدار بی لیاقتی بوده!
پرستار گفت: مگر شما ایشان را می شناسی!
دکتر گفت: نه ! ولی کسی که در سی سال نتوانسته در کشورش بیمارستانی بسازد که خودش را معالجه کند، حتما زمامدار بی لیاقتی هست!
⬅️ اگر این دکتر اخوندها را میدید که بعد از ۴۰ سال حکومت برای معالجه به المان و انگلیس می روند چه می گفت؟
t.me/sepehrazadi/58080
@SepehrAzadi
Telegram
Azadi | آزادی
🔴 بریدههایی از خاطرات «هاشمی رفسنجانی» اند*
#قابل_تأمل اند
#حتمأ_مطالعه_کنید
✅اینها بریدههایی از خاطرات «هاشمی* *رفسنجانی» اند. بیشترشان در سالهای میانی و اواخر دههٔ شصت در سالهای جنگ ثبت شدهاند:*
▪️ آقاى «عباس واعظ طبسى»، [توليت آستان قدس رضوی]…
#قابل_تأمل اند
#حتمأ_مطالعه_کنید
✅اینها بریدههایی از خاطرات «هاشمی* *رفسنجانی» اند. بیشترشان در سالهای میانی و اواخر دههٔ شصت در سالهای جنگ ثبت شدهاند:*
▪️ آقاى «عباس واعظ طبسى»، [توليت آستان قدس رضوی]…
#قابل_تأمل...
قاسم شعله سعدی:
📌 به جایی رسیده ایم که تبلور شعار نه شرقی نه غربی به《 تن دادن به شرقی》 مبدل شده است!
👈 میلیارها دلار پول ایران در چین بلوکه شده است و به بهانه تحریم پس نمیدهد؛
آن وقت میگویند کشور دوست و برادر و از این گذشته به سخنگوی وزارت بهداشت هم ایراد میگیرند که چرا خاطر چین را مکدر کرده ای؛
حقیقت آن است که ما هیچ دوستی در جهان نداریم جز کسانی که از پول نفت و ثروت مردم ایران بهره می برند؛
ما در طول چهل سال گذشته دوستان واقعی ملت ایران را از دست داده و مشتی جیره خوار و حیف و میل کننده پول ملت ایران را جایگزینشان کرده ایم و این همه به دلیل سیاست های نابخرادانه آقایان است؛
وقتی گسترش نفوذ کشور به جای فرهنگ، مبتنی بر دین شد، نتیجه اش می شود همین که حتی به کشتار مسلمانان در سین کیانگ چین اعتراض نمیکنیم تا مبادا خاطر چینی ها مکدر شود؛
به جایی رسیده ایم که تبلور شعار نه شرقی نه غربی به《 تن دادن به شرقی》 مبدل شده است.
@SepehrAzadi
قاسم شعله سعدی:
📌 به جایی رسیده ایم که تبلور شعار نه شرقی نه غربی به《 تن دادن به شرقی》 مبدل شده است!
👈 میلیارها دلار پول ایران در چین بلوکه شده است و به بهانه تحریم پس نمیدهد؛
آن وقت میگویند کشور دوست و برادر و از این گذشته به سخنگوی وزارت بهداشت هم ایراد میگیرند که چرا خاطر چین را مکدر کرده ای؛
حقیقت آن است که ما هیچ دوستی در جهان نداریم جز کسانی که از پول نفت و ثروت مردم ایران بهره می برند؛
ما در طول چهل سال گذشته دوستان واقعی ملت ایران را از دست داده و مشتی جیره خوار و حیف و میل کننده پول ملت ایران را جایگزینشان کرده ایم و این همه به دلیل سیاست های نابخرادانه آقایان است؛
وقتی گسترش نفوذ کشور به جای فرهنگ، مبتنی بر دین شد، نتیجه اش می شود همین که حتی به کشتار مسلمانان در سین کیانگ چین اعتراض نمیکنیم تا مبادا خاطر چینی ها مکدر شود؛
به جایی رسیده ایم که تبلور شعار نه شرقی نه غربی به《 تن دادن به شرقی》 مبدل شده است.
@SepehrAzadi
#قابل_تأمل..
🎯 من امام زمان را در جبهه دیدم که متاسفانه توسط عراقیها به شهادت رسید...
یک جانباز جنگ ایران و عراق به نام سید ابوالفضل ح از زیرکوه خراسان جنوبی میگوید:
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم، این خاطره را برای اولین بار عنوان می کنم :
قبل از اعزام، همیشه از حضور امام زمان در جبهه و دیدنِ او توسط رزمندگان میشنیدیم...!
هنوز نوجوان و دانش آموز سوم دبیرستان بودم که پس از یک دوره کوتاه آموزش نظامی، جمعیِ تیپ ۲۱ امام رضا به جبهه اعزام شدیم، جوان و پرشور بودم.
باخود میگفتم آیا میشود من هم امام زمان را در جبهه ببینم؟
در تمام مسیر برایمان روضهخوانی و مداحی میکردند تا ذهنمان برای کشتن دشمنان و شهادتِ خودمان! کاملا آماده باشد.
به محض رسیدن گفتند امشب عملیات است! عملیات مسلم ابن عقیل! درست در تاریخ ۱۳۶۱/۸/۲۵
آن شب عملیات آغاز شد.
بی سر و صدا از خاکریز خودی عبور کردیم اما به محض اینکه به فضای بین خاکریز خودی و عراقیها رسیدیم، توپخانه و خمپارهاندازها و تیربارهای عراقیها شدیداً ما را زیر آتش گرفتند به طوری که ظرف ۵ دقیقه نصف بچهها کشته شدند، تازه فهمیدیم عراقیها از پیش از عملیات اطلاع داشتهاند.
در هیاهوی اختلاط صدای تیربار دشمن و انفجار توپ و خمپاره و فریادِ یاحسین و یازهرا، آن دسته رزمندههایی که زنده مانده بودیم عقب نشینی کردیم.
ناگهان سوزش فراوانی از تمام پشتم احساس کردم.
دست به پشتم کشیدم در نور انفجار توپ ها به دستم نگاه کردم. دستم پر از خون بود.
آری به پُشتم چندین ترکش توپ اصابت کرده بود.
از بدنم خون میرفت، اوضاع بسیار وحشتناک بود، وقتی به نزدیکی خاکریز خودی نزدیک شدیم، ناگهان فردی نورانی و تمام سفیدپوش بر اسبی سفید در حال تاخت بر روی یالِ خاکریز خودی دیدیم، از او نور میبارید طوری که در تاریکی شب این نور جلوه معنوی به لباسهای بلند سفیدش داده بود!
منقلب شدم، اشک از چشمانم جاری شد. آری او امام زمان بود!
یک لحظه دردهایم را فراموش کردم. ناگهان عدهای از روضه خوانها و مداحها که پیش از عملیات پشت خط نوحه میخواندند و به خط نزده بودند، از خاکریز خودی به سمت ما دویدند و گفتند امام زمان به کمکتان آمده.
برگردید.... برگردید... حمله کنید... یا مهدی... یا مهدی...
امام زمان با شماست ، شما بی شک پیروزید...
عدهای با وجود اینکه زخمی و خونین بودند چون آنها را پیش ازین با روضهخوانی و مداحی در جو شهادت قرار داده بودند یامهدیکنان بازگشته دوباره به سوی خاکریز دشمن یا همان قتلگاه حملهور شدند!
اما من در دل شب در چاله چولههای نزدیک خاکریز خودی پنهان شدم ، در حالی که در گودال کوچک پنهان شده بودم ..
باوجود دردهایم غرق در تماشای وجود مقدس امام زمان بودم که نورافشان بر خاکریز خودی میتاخت، با این وجود به شدت نفسنفس میزدم و به فکر زخمها و خونی که از دست میدادم هم بودم.
در همین اثنا ناگهان یک گلولهی توپ روی خاکریز و درست کنار امام زمانِ سوار بر اسب برخورد کرد!
در کمال تعجب اسب سفیدِ زیبا و امام زمان نورانی به این سمت خاکریز پرت شدند!
بسیار گیج شده بودم، با بدنی پر از درد به سمت ایشان دویدم تا به داد امام زمان برسم!
دو سه نفر از مداحها و روضهخوانهای لشکر ۵ نصر هم از پشت خاکریز خودی به این طرف خاکریز آمده و به سمت ایشان دویدند ، اما من زودتر رسیدم!
وقتی رسیدم با دیدنِ آن صحنهی عجیب شوکه شدم!
آیا این صحنهای که میدیدم حقیقت داشت؟!
اسبی سفید زخم خورده خونین و نیمجان بر زمین افتاده بود که به قسمت عقب زینش یک باطری خودرو محکم بسته شده بود و سیمهایی که از آن باطری به دو عدد کله چراغ موتورسیکلت که جلوی زین رو به آسمان هنوز نور میداد وصل شده بود!
به سراغ سوارِ اسب رفتم تا ببینم چه کسی چنین مَکری سوار کرده؟
آری ، او شهید حاج رجبعلی آهنی ، اهل نهبندان و معاون تیپ ۲۱ امام رضا بود!
متاسفانه او همان شب توسط توپخانه عراق به شهادت رسید....
@SepehrAzadi
🎯 من امام زمان را در جبهه دیدم که متاسفانه توسط عراقیها به شهادت رسید...
یک جانباز جنگ ایران و عراق به نام سید ابوالفضل ح از زیرکوه خراسان جنوبی میگوید:
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم، این خاطره را برای اولین بار عنوان می کنم :
قبل از اعزام، همیشه از حضور امام زمان در جبهه و دیدنِ او توسط رزمندگان میشنیدیم...!
هنوز نوجوان و دانش آموز سوم دبیرستان بودم که پس از یک دوره کوتاه آموزش نظامی، جمعیِ تیپ ۲۱ امام رضا به جبهه اعزام شدیم، جوان و پرشور بودم.
باخود میگفتم آیا میشود من هم امام زمان را در جبهه ببینم؟
در تمام مسیر برایمان روضهخوانی و مداحی میکردند تا ذهنمان برای کشتن دشمنان و شهادتِ خودمان! کاملا آماده باشد.
به محض رسیدن گفتند امشب عملیات است! عملیات مسلم ابن عقیل! درست در تاریخ ۱۳۶۱/۸/۲۵
آن شب عملیات آغاز شد.
بی سر و صدا از خاکریز خودی عبور کردیم اما به محض اینکه به فضای بین خاکریز خودی و عراقیها رسیدیم، توپخانه و خمپارهاندازها و تیربارهای عراقیها شدیداً ما را زیر آتش گرفتند به طوری که ظرف ۵ دقیقه نصف بچهها کشته شدند، تازه فهمیدیم عراقیها از پیش از عملیات اطلاع داشتهاند.
در هیاهوی اختلاط صدای تیربار دشمن و انفجار توپ و خمپاره و فریادِ یاحسین و یازهرا، آن دسته رزمندههایی که زنده مانده بودیم عقب نشینی کردیم.
ناگهان سوزش فراوانی از تمام پشتم احساس کردم.
دست به پشتم کشیدم در نور انفجار توپ ها به دستم نگاه کردم. دستم پر از خون بود.
آری به پُشتم چندین ترکش توپ اصابت کرده بود.
از بدنم خون میرفت، اوضاع بسیار وحشتناک بود، وقتی به نزدیکی خاکریز خودی نزدیک شدیم، ناگهان فردی نورانی و تمام سفیدپوش بر اسبی سفید در حال تاخت بر روی یالِ خاکریز خودی دیدیم، از او نور میبارید طوری که در تاریکی شب این نور جلوه معنوی به لباسهای بلند سفیدش داده بود!
منقلب شدم، اشک از چشمانم جاری شد. آری او امام زمان بود!
یک لحظه دردهایم را فراموش کردم. ناگهان عدهای از روضه خوانها و مداحها که پیش از عملیات پشت خط نوحه میخواندند و به خط نزده بودند، از خاکریز خودی به سمت ما دویدند و گفتند امام زمان به کمکتان آمده.
برگردید.... برگردید... حمله کنید... یا مهدی... یا مهدی...
امام زمان با شماست ، شما بی شک پیروزید...
عدهای با وجود اینکه زخمی و خونین بودند چون آنها را پیش ازین با روضهخوانی و مداحی در جو شهادت قرار داده بودند یامهدیکنان بازگشته دوباره به سوی خاکریز دشمن یا همان قتلگاه حملهور شدند!
اما من در دل شب در چاله چولههای نزدیک خاکریز خودی پنهان شدم ، در حالی که در گودال کوچک پنهان شده بودم ..
باوجود دردهایم غرق در تماشای وجود مقدس امام زمان بودم که نورافشان بر خاکریز خودی میتاخت، با این وجود به شدت نفسنفس میزدم و به فکر زخمها و خونی که از دست میدادم هم بودم.
در همین اثنا ناگهان یک گلولهی توپ روی خاکریز و درست کنار امام زمانِ سوار بر اسب برخورد کرد!
در کمال تعجب اسب سفیدِ زیبا و امام زمان نورانی به این سمت خاکریز پرت شدند!
بسیار گیج شده بودم، با بدنی پر از درد به سمت ایشان دویدم تا به داد امام زمان برسم!
دو سه نفر از مداحها و روضهخوانهای لشکر ۵ نصر هم از پشت خاکریز خودی به این طرف خاکریز آمده و به سمت ایشان دویدند ، اما من زودتر رسیدم!
وقتی رسیدم با دیدنِ آن صحنهی عجیب شوکه شدم!
آیا این صحنهای که میدیدم حقیقت داشت؟!
اسبی سفید زخم خورده خونین و نیمجان بر زمین افتاده بود که به قسمت عقب زینش یک باطری خودرو محکم بسته شده بود و سیمهایی که از آن باطری به دو عدد کله چراغ موتورسیکلت که جلوی زین رو به آسمان هنوز نور میداد وصل شده بود!
به سراغ سوارِ اسب رفتم تا ببینم چه کسی چنین مَکری سوار کرده؟
آری ، او شهید حاج رجبعلی آهنی ، اهل نهبندان و معاون تیپ ۲۱ امام رضا بود!
متاسفانه او همان شب توسط توپخانه عراق به شهادت رسید....
@SepehrAzadi
#قابل_تأمل...
این زن متولد ايران و وزير مخابرات افغانستان است
معصومه خاوری با گرفتن ۱۵۴ رای اعتماد از مجلس نمایندهگان، وزیر مخابرات و تکنولوژی افغانستان شد...
این نخستین باریست که اعضای پارلمان به یک نامزد وزیر زن رای می دهند.
معصومه خاوری متولد ۱۳۶۴ در ایران است. دیپلم خود را در ایران گرفته..
در ترکیه بهداشت و فناوری پزشکی خوانده و کارشناسی ارشد حقوق خود را هم در ایران گرفته است...
خانم خاوری اولین وزیر زن افغانستان است.
اگر در زمينه ديپلماسي با طالبان مذاكره مي كنيد لااقل در زمينه حقوق سياسي زنان، از دولت افغانستان الگو بگيريد!
@SepehrAzadi
این زن متولد ايران و وزير مخابرات افغانستان است
معصومه خاوری با گرفتن ۱۵۴ رای اعتماد از مجلس نمایندهگان، وزیر مخابرات و تکنولوژی افغانستان شد...
این نخستین باریست که اعضای پارلمان به یک نامزد وزیر زن رای می دهند.
معصومه خاوری متولد ۱۳۶۴ در ایران است. دیپلم خود را در ایران گرفته..
در ترکیه بهداشت و فناوری پزشکی خوانده و کارشناسی ارشد حقوق خود را هم در ایران گرفته است...
خانم خاوری اولین وزیر زن افغانستان است.
اگر در زمينه ديپلماسي با طالبان مذاكره مي كنيد لااقل در زمينه حقوق سياسي زنان، از دولت افغانستان الگو بگيريد!
@SepehrAzadi