کتابخوانی📚
6.31K subscribers
6.04K photos
390 videos
12.1K files
990 links
https://www.instagram.com/azadshafi7


👻مخاطب نوشته هام یه موجود خیالیه :)


Admin:
@ShafiAzad7
Download Telegram
کتابخوانی📚
🔳 نمی‌توان گفت دوستی به طور دقیق در کدام لحظه شکل می‌گیرد. همچون ظرفی که قطره قطره پر می‌شود و سرانجام یک قطره آن را سرریز می‌کند، در مجموعه‌ای از مهربانی‌ها نیز سرانجام یک مهربانی هست که قلب را سرریز می‌کند. 📚 فارنهایت_۴۵۱ ✍🏽 ری_بردبری @shafiazad
🔳 ما نمی‌تونیم دور بچرخیم و با همه حرف بزنیم، و همه‌ی شهرهای دنیا رو بشناسیم؛ نه وقتش رو داریم و نه پولش رو، اون‌همه دوست هم نداریم. چیزهایی که تو دنبالش می‌گردی توی این دنیا هست،

ولی تنها راهی که یه آدم معمولی می‌تونه نود و نه درصد اون‌ها رو در طول عمرش ببینه توی کتابه. دنبال تضمین نباش.

انتظار هم نداشته باش که یه چیز، یه آدم، یه دستگاه یا یه کتابخونه بتونه نجاتت بده. تو سهم کوچک خودت رو انجام بده؛ اگر هم غرق شدی، دست‌کم می‌دونی که داشتی به طرف ساحل نجات می‌رفتی.

📚 فارنهایت_۴۵۱
✍🏽 ری_بردبری

@shafiazad
واژگان عشق بسیارند،
و لطیفترین آنها «نگاه» است...

@shafiazad
Ghazaliyate Saadi.pdf
6 MB
غزلیات سعدی
خلیل خطیب رهبر
@ShafiAzad
هر عارضه ای که تسکین پیدا کند عارضه ای دیگر به وخامت می گراید.
بشر یک چاه است با دو سطل.
یکی پایین می رود تا پر شود، دیگری بالا می آید تا خالی شود.

📚 مرفی
ساموئل بکت


@shafiazad
با او در آمیختم وقتی رها شدم
         بخشی از من در او حل شده بود و
                                    بخشی از از او در من

دیگر نه من خودم بودم و نه او خودش

@shafiazad
ادبیات باید به مردم امید بدهد - امیدی که هیچ ربطی به ثروت ندارد و لزوماً در جایی که مردم صدها و هزاران سال به دنبالش گشته‌اند یافت نمی‌شود.

@shafiazad
گاهی وقت‌ها به ماهی‌های قرمز، غبطه می‌خورم. ظاهرا دامنه‌ی حافظه‌شان فقط در حدِ چند ثانیه است. محال است بتوانند هیچ‌یک از فکرهایشان را دنبال کنند. همه‌چیز را بعد از چند ثانیه دوباره برای اولین بار تجربه می‌کنند.
ماهی ها هیچ خاطره ای بیشتر از چند ثانیه ندارند و همان را هم فراموش می‌کنند و مادامی که از این نقص‌شان بی‌خبرند،

حتما زندگی برای‌شان یک داستان بلندِ خوب و خوش است. یک جشنِ همیشگی ...


📚اَبَر ابله

@shafiazad
✓هرچه لازم بود بداند، شنید تا درنهایت درک کند که باید به راه خود برود و دیگر هرگز به این مرد فکر نکند.😊

اما این بینش به سیستم اعصاب خودکار غریزی‌اش نرسید.

در مرحله‌ی سطح متوقف شد؛ جایی که بهانه‌ها و توجیه‌ها از هرچه می‌یابند، نیرو می‌گیرند.

📚 تصرف عدوانی
✍🏽 لنا آندرشون 

@shafiazad
کتابخوانی📚
✓هرچه لازم بود بداند، شنید تا درنهایت درک کند که باید به راه خود برود و دیگر هرگز به این مرد فکر نکند.😊 اما این بینش به سیستم اعصاب خودکار غریزی‌اش نرسید. در مرحله‌ی سطح متوقف شد؛ جایی که بهانه‌ها و توجیه‌ها از هرچه می‌یابند، نیرو می‌گیرند. 📚 تصرف عدوانی…
«عشق جانوری‌ است گرسنه؛ خوراکش ارتباط، اطمینان دادن‌های پی‌در‌پی و چشم به هم دوختن است. وقتی چشم‌ها بسیار نزدیک می‌شوند، چشمِ هیچ‌کدامشان چیز دیگری نمی‌بیند...»

📚 تصرف عدوانی
✍🏽 لنا آندرشون 

@shafiazad
کتابخوانی📚
«عشق جانوری‌ است گرسنه؛ خوراکش ارتباط، اطمینان دادن‌های پی‌در‌پی و چشم به هم دوختن است. وقتی چشم‌ها بسیار نزدیک می‌شوند، چشمِ هیچ‌کدامشان چیز دیگری نمی‌بیند...» 📚 تصرف عدوانی ✍🏽 لنا آندرشون  @shafiazad
🔳عشق به کلمه نیاز دارد. مدتی کوتاه می‌توان به حسِ بی‌کلام اعتماد کرد، اما در درازمدت، عشقِ بی‌کلام و کلامِ بی عشق دوام نخواهد آورد.

🔳“کلمه‌ ها  می‌ توانند مثل خاکستر سبک و سوخته باشند؛ مثل خاکستر راحت و سبک پراکنده شوند، ب
ی‌هدف بچرخند و هر جایی سقوط کنند.

کلمه‌ ها سنگ بنای ماندگار و نقطه ثِقل حقایق و معانی نیستند،
آ‌ن‌ ها می‌ توانند فقط صداهایی باشند که مردم با آن‌ها سکوت را پر می ‌کنند.

📚 تصرف عدوانی
✍🏽 لنا آندرشون 

@shafiazad
کتابخوانی📚
اگر بمب‌ها را کسانی روی سر آدم بریزند که دولت منتخب دموکراتیکی آن‌ها را فرستاده، معنی‌ش این نیست که آدم راحت‌تر و خوشایندتر لت‌وپار می‌شود. 📚 تصرف عدوانی ✍🏽 لنا آندرشون  @shafiazad
کسی که ترک می‌کند، دردی ندارد.
کسی که ترک می‌کند، صحبت نمی‌کند؛ زیرا حرفی برای گفتن ندارد. کسی که ترک می‌کند، آماده است.

درد بزرگ این است. کسی که ترکش می‌کنند، نیاز دارد تا ابد صحبت کند. و همه‌ی این صحبت‌ها تلاشی است برای گفتن این‌که دیگری اشتباه کرده است و اگر فقط متوجه ماهیت واقعی همه‌چیز می‌شد، این انتخاب را نمی‌کرد و درعوض، او را دوست می‌داشت.


📚 تصرف عدوانی
✍🏽 لنا آندرشون 
@shafiazad
ای آرزویِ دیده                          
     دلم در هوایِ توست

@shafiazad
📝

نه،اشتباه نمیدیدم
گرچه هی پلک زدم که ای چشمان لامصب دارید اشتباه میبینید!
اما نه!
خودش بود
داشت شانه به شانه غریبه ای راه می آمد!
نه برای او
برای من غریبه بود.
دستانش را نگرفته بود ولی.
آخر با من که بود دستم را ول نمیکرد که، خیس میشد دستمان اما ول کنیم؟عمرا!
صورتش ذوق نداشت، آرایش داشت، موهایش را هم رنگ کرده بود..موهایش،،موهایش باشد برای بعد،حرف دارم!
آرایش داشت اما صورتش سرد بود،خیره بود
راستش با من که به خیابان میزدیم چشم و ابرویش شلوغ میکردند،صورتش با دماغ و گوش و پلک و ابرو همه با هم میخندیدند.
اما ساکت بود،خیره بود
این خستگی از پشت ارایش غلیظش داد میزد.
معلوم بود روزی هزار و صد بار کسی نمیگوید ای به قربان آن چشمان مورب ات.
گیسو نمیبافدو رژ بیرون زده ازگوشه ی لبش را پاک نمیکند
وسط جمع چشم غره نمیرود که دکمه مانتوات را ببنند،آرام بخند..آخرش هم بگوید میخواستی انقدر خوشگل نباشی..به من چه!
نه این یارو مال این حرف ها نبود
عزیزم این یارو اصلا دستهایت را وسط خیابان به صورتش نزدیک کرده و بو کشیده!!؟
این یارو؟
مردک تا چشمش به برجستگی زنی میخورد کم میمانند دندان روی لب بکشد!
حق داری دستانش را نگیری!
من خیلی پسر بوقی بودم!
در اوج تنهاییمان حتی به لب هایش یورش نمیبردم
ها چرا
چند باری فقط قطرات باران را از روی لب هایش نوشیدم
نوشیدن که هوس نداشت
مستی داشت ولی هوس نه!
اما بوسیدن لب هوس داشت و اعوذبالله مِن هوس!با من که بود فقط پیشانی اش را میبوسیدم.
پیشانی اش آرام وملایم!
انقدر آرام که چشمانش را باز نمیکرد و میگفت تمام شد؟!
میگفتم آری بانو تمام شد
تنها چیزی که در صورتش یافتم همان بوسه های پیشانی بود و لاغیر!
رد بوسه ام را جا گذاشته بودم و ای لعنت برمن!
لعنت که مسیرم به این خیابان افتاد و دل جفتمان ریش شد!
دیدمرا که ای کاش نمیدید!
دیدکه دارم شانه به شانه ی دیگری راه می آیم
دیدکه خال لب دارد
دیدکه گردنبند فیروزه ای انداخته
دیدکه چقدر شبیه خودش است!
و دیدکه دستانش را نگرفته ام!
شاید من هم یکی بودم مثل همان مردک!
مثل تمام یارو های شهر!
راستش
مردها
فقط یک بار میتوانند آن همه دیوانه باشند.
موهایش؟!
هیچ..موهایش را کوتاه کرده بود
اخر میدانست
فقط من میتوانم دو ساعت وقت بذارم و آن موهای بر هم ریخته و فرفری را مرتب کنم!!
مردها؟!
مردها فقط یک بار جنون را زندگی میکنند.
جنون؟
نمیدانم
شاید تو را دیدن و دوستت دارم نگفتن هم جنون باشد
دوستت دارم؟!
آسمان که بدون باران نمیشود!
باران؟!
خاطره
خاطره؟!
بوی موی تو
بویِ مویِ تو هر چند کم پشت، خیابان را برداشته بود!

@shafiAzad
از جمع بیزار می شوی
از آدم ها
از تردد
از عبور و مرور
انگار که حکومت نظامی باشی
تنها اما یک نفر می تواند
حکومت تو را سرنگون کند ...
@shafiAzad
You can't see people's mental health. Be kind always.

شما نمی توانید سلامت روان مردم را ببینید.
همیشه مهربان باشید.

@shafiAzad
آدم های سمی از لیلیان گلاس.pdf
14.8 MB
آدمهای سمی
نوشته : لیلیان گلاس
ترجمه : نهضت صالحیان فرنودی و مینا فتحی