خطر بزرگ میدونید چیه؟
اینه که #پهلوی رو بیاریم بگیم شما فقط نماد همبستگی ملی باش بدون قدرت و اختیارات اجرایی!
اینجوری هم جون شاه به خطر میوفته و هم ۵۷ دیگه ای رقم میخوره بعید نیست اتفاقی که ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ برای #شاهنشاه_آریامهر فقید افتاد برای پسرش هم بیفته شایدم اینبار تیر شون به هدف بخوره و تمام!
حواسمون رو جمع کنیم ، ما پهلوی خواه هستیم و سرباز ایران ، تا پای جان باید از شاه محافظت و حمایت کنیم .
#پاينده_ایران_جاویدشاه
#همکاری_ملی
#KingRezaPahlavi
Sasan Rahimpour
@AmirTaheri4
اینه که #پهلوی رو بیاریم بگیم شما فقط نماد همبستگی ملی باش بدون قدرت و اختیارات اجرایی!
اینجوری هم جون شاه به خطر میوفته و هم ۵۷ دیگه ای رقم میخوره بعید نیست اتفاقی که ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ برای #شاهنشاه_آریامهر فقید افتاد برای پسرش هم بیفته شایدم اینبار تیر شون به هدف بخوره و تمام!
حواسمون رو جمع کنیم ، ما پهلوی خواه هستیم و سرباز ایران ، تا پای جان باید از شاه محافظت و حمایت کنیم .
#پاينده_ایران_جاویدشاه
#همکاری_ملی
#KingRezaPahlavi
Sasan Rahimpour
@AmirTaheri4
👍95❤19❤🔥5😁4
#دفترچه_بیچارگی باعث شد دو گروه از فعالان سیاسی مشخص شود.
پادشاهی خواهان که می دانند #قانون_اساسی_مشروطه ،به پادشاهی پهلوی، اعتبار حقوقی بخشیده است.
اما دسته دوم طرفداران دفترچه اند، جمهوری خواهان و لابی گران و کسانی اند که یا به دنبال کسب قدرت یا پول اند،یا دنبال حذف پادشاهی.
سامان از سامانیان
@AmirTaheri4
پادشاهی خواهان که می دانند #قانون_اساسی_مشروطه ،به پادشاهی پهلوی، اعتبار حقوقی بخشیده است.
اما دسته دوم طرفداران دفترچه اند، جمهوری خواهان و لابی گران و کسانی اند که یا به دنبال کسب قدرت یا پول اند،یا دنبال حذف پادشاهی.
سامان از سامانیان
@AmirTaheri4
X (formerly Twitter)
سامان از سامانیان (@Azsamanian) on X
#دفترچه_بیچارگی باعث شد دو گروه از فعالان سیاسی مشخص شود.
پادشاهی خواهان که می دانند #قانون_اساسی_مشروطه ،به پادشاهی پهلوی، اعتبار حقوقی بخشیده است.
اما دسته دوم طرفداران دفترچه اند، جمهوری خواهان و لابی گران و کسانی اند که یا به دنبال کسب قدرت یا پول اند،یا…
پادشاهی خواهان که می دانند #قانون_اساسی_مشروطه ،به پادشاهی پهلوی، اعتبار حقوقی بخشیده است.
اما دسته دوم طرفداران دفترچه اند، جمهوری خواهان و لابی گران و کسانی اند که یا به دنبال کسب قدرت یا پول اند،یا…
👍70👎7❤4🔥1
شهبانوی ایران:
«قانون اساسی مشروطیت ایران با شناسایی حقوق ملت و جدایی قوای کشوری، یکی از بزرگترین دستآوردهای سیاسی و اجتماعی ایران در درازای تاریخ شاهنشاهی است...»
#جاویدشاه
#بازگشت_به_مشروطه
👑 انجمن مشروطه البرز
@AmirTaheri4
«قانون اساسی مشروطیت ایران با شناسایی حقوق ملت و جدایی قوای کشوری، یکی از بزرگترین دستآوردهای سیاسی و اجتماعی ایران در درازای تاریخ شاهنشاهی است...»
#جاویدشاه
#بازگشت_به_مشروطه
👑 انجمن مشروطه البرز
@AmirTaheri4
❤100👍9❤🔥4👎1🤬1
امروز کشورهای اروپایی مکانیسیم ماشه علیه ایران رافعال میکنند. معنی آن بازگشت تحریم های شورای امنیت است. قطعنامه 1929 ایران را زیر بند 41 فصل 7 منشور سازمان ملل قرارداده وبند بعدی آن استفاده ازظرفیت نظامی علیه ایران را تجویز میکند. خامنه ای بمب اتمی را به امنیت مردم ترجیح میدهد.
Reza Taghizadeh
@AmirTaheri4
Reza Taghizadeh
@AmirTaheri4
👍56❤3🤬2
شرم آور هست. کسانی به استاد امیرطاهری و دکتر رضا تقی زاده توهین می کنند که نه سواد درست سیاسی دارند، نه شهامت عذرخواهی از اقدامات گذشته ی شان.
فراموش نکنیم که این دو استاد، از پیش از جنون ۵۷ پادشاهی خواه بودند و همیشه میهن پرستانه سخن گفته اند.
با آرزوی تندرستی و بهروزی شان.
سامان از سامانیان
@AmirTaheri4
فراموش نکنیم که این دو استاد، از پیش از جنون ۵۷ پادشاهی خواه بودند و همیشه میهن پرستانه سخن گفته اند.
با آرزوی تندرستی و بهروزی شان.
سامان از سامانیان
@AmirTaheri4
❤101👍14👎9😁3👏2
شما دیگه به باد هم نیاز نداری،ظاهرا با یه نسیم هم تغییر جهت میدی.
انگشت حاجتی تا مچ، ماتحت هست و ظاهراً لذت هم میبری
🐉 *اژدها *🐉
@AmirTaheri4
انگشت حاجتی تا مچ، ماتحت هست و ظاهراً لذت هم میبری
🐉 *اژدها *🐉
@AmirTaheri4
😁50❤7👍3👏1
شوربختانه ما با دلالان و لابی گرانی مواجه هستیم که از تحکیم وحدت تا امروز، مثل کودکان لوس و از خودراضی هستند.#دفترچه_بیچارگی می نویسند، با هزاران اشتباه و غلط ریز و درشت ، اما در مقابل انتقادها، مثل بچه های ۵ ساله، پشت بزرگترها پنهان می شوند و توان دفاع از شاهکار خود را ندارند.
سامان از سامانیان
@AmirTaheri4
سامان از سامانیان
@AmirTaheri4
👍52💯2🎉1
عده ای این روزها معتقدند پادشاهیخواهان واقعی، باید تابع شیرین عبادی و ایرج مصداقی و امثالهم باشند؛ وگرنه ۵۷ی هستند!
آب و هوای فارس عجب سفلهپرور است!
کو همرهی که خیمه از این خاک برکنم؟
#جاویدشاه
پرویز ناتل خانلری
@AmirTaheri4
آب و هوای فارس عجب سفلهپرور است!
کو همرهی که خیمه از این خاک برکنم؟
#جاویدشاه
پرویز ناتل خانلری
@AmirTaheri4
X (formerly Twitter)
پرویز ناتل خانلری (@parviz_khanlari) on X
عده ای این روزها معتقدند پادشاهیخواهان واقعی، باید تابع شیرین عبادی و ایرج مصداقی و امثالهم باشند؛ وگرنه ۵۷ی هستند!
آب و هوای فارس عجب سفلهپرور است!
کو همرهی که خیمه از این خاک برکنم؟
#جاویدشاه
آب و هوای فارس عجب سفلهپرور است!
کو همرهی که خیمه از این خاک برکنم؟
#جاویدشاه
👍46👌7👎2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پیام صوتی زندانی پادشاهیخواه پرویز اکبری نیز بر سردادن بانگ بلند #جاویدشاه در پشتیبانی از رضاشاه دوم تاکید دارد
Azadeh Khorasani👑💙
@AmirTaheri4
Azadeh Khorasani👑💙
@AmirTaheri4
❤🔥55👍15❤8🤔1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جمهوری خواهانِ امروزی…
به قول استاد طاهری@AmirTaheri4
ما تو ایران جمهوری خواه نداریم، دشمن شاه داریم
#جاویدشاه
#رضا_شاه_دوم
#پهلوی_سوم
farhad
@AmirTaheri4
به قول استاد طاهری@AmirTaheri4
ما تو ایران جمهوری خواه نداریم، دشمن شاه داریم
#جاویدشاه
#رضا_شاه_دوم
#پهلوی_سوم
farhad
@AmirTaheri4
👍68❤4🔥2👏2
بیشترین خوشبختیها برای بیشترین مردم
لیبرال دموکراسی - بیشترین خوشبختیها برای بیشترین مردم
امیر طاهری
پادشاهی مشروطه و انحلال جمهوری اسلامی
adminشهریور ۷, ۱۴۰۴۰
مشروطه پادشاهی
مشروطه پادشاهی
«شکاف و اختلاف بین سلطنتطلبان!» با این الفاظ بود که یکی از برنامههای اخیر بیبیسی فارسی کوشید تا توجه تماشاگرانش را جلب کند. موضوع برنامه متنی بود که پس از گردهمایی مونیخ با حضور رضاشاه دوم از سوی گروهی از فعالان سیاسی جوان با هدف اصلاح قانون اساسی جمهوری اسلامی و بهرهگیری از رهبری رضاشاه دوم در یک دوران گذار ۱۰۰ تا ۱۸۰ روزه منتشر شد.
من یکی از مهمانان برنامه بودم، به همراه یکی از هممیهنان که «یکی از نویسندگان» متن موردبحث معرفی شد. در آن برنامه به مجری بیبیسی یادآور شدم که من هرگز سلطنتطلب نبودهام و کسی را هم نمیشناسم که سلطنتطلب باشد. من و بسیاری از هممیهنان هوادار پادشاهی مشروطه بوده و هستیم و سلطنت را تنها جزئی از نهاد پادشاهی میدانیم. در همان حال «یکی از نویسندگان متن» نیز نباید سلطنتطلب معرفی شود، زیرا بر اساس متن موردبحث یکی جمهوریخواه است و در پی تغییراتی در قانون اساسی جمهوری اسلامی، همزمان با حذف کامل کل پادشاهی و مشروطه؛ بنابراین عنوان شکاف و اختلاف بین سلطنتطلبان گمراهکننده است. عنوان واقعی برنامه میتوانست این باشد: هواداران پادشاهی مشروطه و هواداران ادامه جمهوری اسلامی با بعضی اصلاحات.
متأسفانه مجری برنامه، ظاهراً این پیشنهاد مرا نپسندید و درنتیجه من از برنامه اخراج شدم و نمیدانم بعد از قطع دوربینم چه گذشت و مهمان دیگر برنامه چه گفت.
البته اگر برنامه با حضور من ادامه مییافت، مجری محترم میتوانست بپرسد: پس چطور است که رضا پهلوی ــ چون برای بیبیسی او نمیتواند رضاشاه دوم معرفی شود ــ متن موردبحث را حداقل تلویحاً تائید کرده است.
جواب من میتوانست این باشد: در قانون اساسی مشروطه پادشاه در واقع پادشاه همه ایرانیان است، حتی آنان که مخالف پادشاهی یا دشمن شخص او هستند و این واقعیتی است که هم دو پادشاه پهلوی و هم رضاشاه دوم در عمل نشان دادهاند. رضاشاه کبیر رجال و اشراف قاجار را حذف نکرد. محمدرضا شاه حتی کسانی را که قصد ترور او را داشتند بخشید. رضاشاه دوم در پنج دههای که گذشته، بارها و بارها به افراد، گروهها و متونی که مخالف شخصی او و دشمن مشروطه و پادشاهی بودهاند کمک کرده است که مطرح شوند، خود را معرفی کنند، برنامهشان را به بازار آورند و داوری را به عهده ملت ایران بگذارند.
این روند اندکی پس از اینکه ولیعهد رضا سوگند پادشاهی را یادکرد آغاز شد ــ از آنجا که جمهوری ولایتی از آغاز حذفکننده و انحصارطلب بود، جدایی متفقان اولیهاش خیلی زود تحقق یافت. در آن زمان پاریس پایتخت فرانسه مقصد اصلی جداشدگان از فرقه خمینیه بود و من به عنوان روزنامهنگار ایرانی برای مدتی تنها روزنامهنگار فعال ایرانی در تبعید، یکی از نخستین کسانی بودم که آنان به سراغش میرفتند. بدینسان من شاهد شکلگیری آنچه بعداً «اپوزیسیون» خوانده شد بودم. حسن نزیه، رئیس کانون وکلای دادگستری پیش از انقلاب و یکی از هواداران پرشور آیتالله خمینی، جزو نخستین ریزشیها از نظام ولایی بود. او را از پیش از انقلاب میشناختم و درنتیجه هنگامی که تماس گرفت آماده بودم که با او دیداری داشته باشم. دیدارمان در هتل شرایتون پاریس نزدیک به دو ساعت طول کشید. نزیه میگفت: آخوندها به دنبال ویرانی ایران هستند و وقتی ایران ویران شد کمونیستها و تجزیهطلبان ویرانه را تصرف خواهند کرد.
از او پرسیدم پس چه باید کرد؟ پاسخ: من (یعنی نزیه) میتوانم با شبکه وسیعی که در ایران دارم یک جنبش ملی به راهاندازم و قدرت را از آخوندها پس بگیرم؛ اما برای موفقیت در این برنامه دو چیز نیاز دارم، اول تائید ولیعهد یعنی رضا پهلوی و دوم کمک مالی.
شبیه این صحنه را در طی سالها بارها و بارها دیدم. رحمتالله مقدم مراغهای، یکی از مخالفان محمدرضا شاه و از نویسندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی، تقریباً همان موضع نزیه را تکرار کرد. پس از او نوبت دریادار احمد مدنی، مخالف پیشین محمدرضا شاه و وزیر دفاع آیتالله خمینی بود. شاپور بختیار، آخرین نخستوزیر محمدرضا شاه، نیز به نوبه خود با تشکیل نهضت مقاومت ملی خواستار تائید «شاهزاده» شد. تائید از شاهزاده همچنین خواست دکتر علی امینی، نخستوزیر اسبق و رهبر «جبهه نجات ایران»، بود. پس از تغییر رهبری جبهه نجات ایران و تشکیل گروه درفش کیانی به رهبری دکتر منوچهر گنجی، وزیر اسبق آموزشوپرورش، تائید «شاهزاده» همچنان به عنوان یک ضرورت کلیدی برای قرار گرفتن زیر نورافکنهای سیاسی مطرح ماند.
@AmirTaheri4
لیبرال دموکراسی - بیشترین خوشبختیها برای بیشترین مردم
امیر طاهری
پادشاهی مشروطه و انحلال جمهوری اسلامی
adminشهریور ۷, ۱۴۰۴۰
مشروطه پادشاهی
مشروطه پادشاهی
«شکاف و اختلاف بین سلطنتطلبان!» با این الفاظ بود که یکی از برنامههای اخیر بیبیسی فارسی کوشید تا توجه تماشاگرانش را جلب کند. موضوع برنامه متنی بود که پس از گردهمایی مونیخ با حضور رضاشاه دوم از سوی گروهی از فعالان سیاسی جوان با هدف اصلاح قانون اساسی جمهوری اسلامی و بهرهگیری از رهبری رضاشاه دوم در یک دوران گذار ۱۰۰ تا ۱۸۰ روزه منتشر شد.
من یکی از مهمانان برنامه بودم، به همراه یکی از هممیهنان که «یکی از نویسندگان» متن موردبحث معرفی شد. در آن برنامه به مجری بیبیسی یادآور شدم که من هرگز سلطنتطلب نبودهام و کسی را هم نمیشناسم که سلطنتطلب باشد. من و بسیاری از هممیهنان هوادار پادشاهی مشروطه بوده و هستیم و سلطنت را تنها جزئی از نهاد پادشاهی میدانیم. در همان حال «یکی از نویسندگان متن» نیز نباید سلطنتطلب معرفی شود، زیرا بر اساس متن موردبحث یکی جمهوریخواه است و در پی تغییراتی در قانون اساسی جمهوری اسلامی، همزمان با حذف کامل کل پادشاهی و مشروطه؛ بنابراین عنوان شکاف و اختلاف بین سلطنتطلبان گمراهکننده است. عنوان واقعی برنامه میتوانست این باشد: هواداران پادشاهی مشروطه و هواداران ادامه جمهوری اسلامی با بعضی اصلاحات.
متأسفانه مجری برنامه، ظاهراً این پیشنهاد مرا نپسندید و درنتیجه من از برنامه اخراج شدم و نمیدانم بعد از قطع دوربینم چه گذشت و مهمان دیگر برنامه چه گفت.
البته اگر برنامه با حضور من ادامه مییافت، مجری محترم میتوانست بپرسد: پس چطور است که رضا پهلوی ــ چون برای بیبیسی او نمیتواند رضاشاه دوم معرفی شود ــ متن موردبحث را حداقل تلویحاً تائید کرده است.
جواب من میتوانست این باشد: در قانون اساسی مشروطه پادشاه در واقع پادشاه همه ایرانیان است، حتی آنان که مخالف پادشاهی یا دشمن شخص او هستند و این واقعیتی است که هم دو پادشاه پهلوی و هم رضاشاه دوم در عمل نشان دادهاند. رضاشاه کبیر رجال و اشراف قاجار را حذف نکرد. محمدرضا شاه حتی کسانی را که قصد ترور او را داشتند بخشید. رضاشاه دوم در پنج دههای که گذشته، بارها و بارها به افراد، گروهها و متونی که مخالف شخصی او و دشمن مشروطه و پادشاهی بودهاند کمک کرده است که مطرح شوند، خود را معرفی کنند، برنامهشان را به بازار آورند و داوری را به عهده ملت ایران بگذارند.
این روند اندکی پس از اینکه ولیعهد رضا سوگند پادشاهی را یادکرد آغاز شد ــ از آنجا که جمهوری ولایتی از آغاز حذفکننده و انحصارطلب بود، جدایی متفقان اولیهاش خیلی زود تحقق یافت. در آن زمان پاریس پایتخت فرانسه مقصد اصلی جداشدگان از فرقه خمینیه بود و من به عنوان روزنامهنگار ایرانی برای مدتی تنها روزنامهنگار فعال ایرانی در تبعید، یکی از نخستین کسانی بودم که آنان به سراغش میرفتند. بدینسان من شاهد شکلگیری آنچه بعداً «اپوزیسیون» خوانده شد بودم. حسن نزیه، رئیس کانون وکلای دادگستری پیش از انقلاب و یکی از هواداران پرشور آیتالله خمینی، جزو نخستین ریزشیها از نظام ولایی بود. او را از پیش از انقلاب میشناختم و درنتیجه هنگامی که تماس گرفت آماده بودم که با او دیداری داشته باشم. دیدارمان در هتل شرایتون پاریس نزدیک به دو ساعت طول کشید. نزیه میگفت: آخوندها به دنبال ویرانی ایران هستند و وقتی ایران ویران شد کمونیستها و تجزیهطلبان ویرانه را تصرف خواهند کرد.
از او پرسیدم پس چه باید کرد؟ پاسخ: من (یعنی نزیه) میتوانم با شبکه وسیعی که در ایران دارم یک جنبش ملی به راهاندازم و قدرت را از آخوندها پس بگیرم؛ اما برای موفقیت در این برنامه دو چیز نیاز دارم، اول تائید ولیعهد یعنی رضا پهلوی و دوم کمک مالی.
شبیه این صحنه را در طی سالها بارها و بارها دیدم. رحمتالله مقدم مراغهای، یکی از مخالفان محمدرضا شاه و از نویسندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی، تقریباً همان موضع نزیه را تکرار کرد. پس از او نوبت دریادار احمد مدنی، مخالف پیشین محمدرضا شاه و وزیر دفاع آیتالله خمینی بود. شاپور بختیار، آخرین نخستوزیر محمدرضا شاه، نیز به نوبه خود با تشکیل نهضت مقاومت ملی خواستار تائید «شاهزاده» شد. تائید از شاهزاده همچنین خواست دکتر علی امینی، نخستوزیر اسبق و رهبر «جبهه نجات ایران»، بود. پس از تغییر رهبری جبهه نجات ایران و تشکیل گروه درفش کیانی به رهبری دکتر منوچهر گنجی، وزیر اسبق آموزشوپرورش، تائید «شاهزاده» همچنان به عنوان یک ضرورت کلیدی برای قرار گرفتن زیر نورافکنهای سیاسی مطرح ماند.
@AmirTaheri4
❤19👍10
از گروههای کوچکتر و شخصیتهای کمتر شناختهشده چیزی نمیگویم. تنها دو فراری از نظام خمینیگرا در دیداری که داشتیم خواستار حمایت شاهزاده نشدند، یکی ابوالحسن بنیصدر، رئیسجمهوری معزول اسلامی، بود و دیگری مسعود رجوی، رهبر مجاهدین خلق. (با رجبی دیدار نداشتم اما در آغاز او را جزو ابواب جمعی بنیصدر میپنداشتم.)
در تمامی آن دوران نکته جالب این بود که خواستاران تائید «شاهزاده» مدعی بودند که شخص او و پادشاهی مشروطه بهطور کلی در ایران پس از انقلاب ۵۷ کوچکترین زمینهای ندارد و بازگشت به مشروطه بههیچوجه مطرح نیست. آنان متوجه تضاد هستهای موضع خود نبودند. چگونه میتوان از کسی که میگوید کوچکترین مشروعیتی ندارد و نمیخواهید داشته باشد مشروعیت بگیرید؟ به عبارت دیگر:
امیر طاهری
ذات نایافته از هستیبخش
کی تواند که شود هستیبخش!
رضاشاه دوم یا شاهزاده جوان با درایت و سعه صدر تحسینبرانگیز همه مشروعیتطلبان را پذیرفت و حتی با بعضی از آنان تفاهمنامههایی امضا کرد. تائید او غالباً منجر شد به دریافت کمک مالی از «بازرگانان خیراندیش» و گاه «محافل دوستدار ایران» بهوسیله مشروعیتطلبان.
من با آنکه بارها با «شاهزاده» صحبت کردم هرگز نپرسیدم: چگونه است که شما بیآنکه چشمداشتی در کار باشد به کسانی مشروعیت میدهید که مخالف جد، پدر و خود شاه بوده و هستند؟ امروز نیز این بلندنظری، دوراندیشی و سخاوت سیاسی را ستایش میکنم. شاید، فقط شاید، دلیل این رفتار «شاهزاده» را پیداکرده باشم. او میدانست و میداند که پادشاه مشروطه نمیتواند رهبر فقط یک حزب و معرف و مدافع فقط یک روش و منش سیاسی باشد و درنتیجه میبایستی به همه ایرانیان کمک کند که نظر خود را ابراز کنند و سهمی از قدرت حکومتی بطلبد. این موضع را نصرتالله کاسمی، ادیب بزرگ سالهای ۱۳۳۰، در یک بیت بیان کرده بود:
شاه را آفتاب شهر بدان
روشنیبخش هم کهان و مهان.
اگر تحلیل ذکرشده را بپذیریم درک اینکه چرا رضاشاه دوم همواره کوشیده است تا فضای سیاسی ایران را تا سرحد امکان توسعه دهد آسانتر خواهد بود. دلیل دوم، البته باز به گمان من این بود که او هرگز نخواسته است که با خودداری از تائید این یا آن گروه مسئول شکست اجتنابناپذیر آنان شناخته شود. هیچیک از دهها اپوزیسیونی که منشور نوشتند، بیانیه صادر کردند، نشست و گردهمایی و راهپیمایی ترتیب دادند و سرانجام مانند حبابهای روی آب ناپدید شدند، نمیتوانند مدعی شوند که عدم حمایت «شاهزاده» دلیل شکست آنان بوده است.
رضاشاه دوم با وساطت یکی از ۱۱۸ مشاورش در طی سالها، یعنی مرحوم باقر پرهام، یکی از روشنفکران مخالف محمدرضا شاه و مدافع آیتالله خمینی، حتی بهاصطلاح «اصلاحاتی» را که علیاکبر هاشمی رفسنجانی در نقش رئیسجمهوری عرضه کرد مورد تائید تلویحی قرار داد. او همچنین از ادعاهای اصلاحطلبانه حجتالاسلام محمد خاتمی با لحنی دوستانه سخن گفت. آنچه جنبش سبز خوانده شد نیز هرگز با مخالفت رضاشاه دوم روبهرو نشد. برنامههای دیگری مانند پیمان ملی، فرشگرد، ققنوس، حزب مشروطه و کانونهای ملیگرا نیز البته از تائید او بهره بردند.
این روش رضاشاه دوم کمک کرد که بسیاری از فعالان سیاسی مجبور شوند که نقاب از چهره بردارند و بهجای کلیگوییهای سالنی درباره دموکراسی، سکولاریسم، سوسیالیسم، مارکسیسم، سوسیالدموکراسی، لیبرالیسم، ناسیونالیسم و دیگر ایسمها با انتخاب اجتنابناپذیری که تاریخ در برابر ما قرار داده است روبهرو شوند: مشروعه یا مشروطه؟
تازهترین نسخه این نمایش را در گردهمایی مونیخ دیدیم. در آن گردهمایی بیش از ۹۰ درصد از شرکتکنندگان و اکثریت سخنرانان هواداران پادشاهی مشروطه بودند، اما متونی که بعداً منتشر شد درست جهت عکس خواستههای پادشاهیخواهان بود. البته هیچ پادشاهیخواهی نمیتواند حتی گروهی را که آن آش را پختند برای آشپزی سیاسی رد کند؛ اما پادشاهیخواهان و مدافعان مشروطیت نیز حقدارند آن آش را نخورند.
نخستین علت این ذائقهزدگی این است که متن موردبحث آشکارا و مکرر در مکرر پادشاهی مشروطه را حتی بهعنوان یکی از میلیونها گزینه برای نجات ایران رد میکند. نویسندگان حداکثر سعی را به کار بردند تا اصلاحات سیاسی مربوط به مشروطه در متن منعکس نشود. به جای نهضت که به معنای روند پایای دگرگونی و نوسازی فرهنگی است از لغت «خیزش» بهره گرفتند که به معنای اقدام موضعی و محدود در زمان و مکان است. به جای مجلس شورای ملی از مهستان سخن میگویند یعنی مجلس اعیان یا بزرگان قوم که در جوامع قبیلهای آسیای مرکزی «حلقه ایشان» (یعنی ریشسفیدان) و در افغانستان «لوییجرگه» خوانده میشود. رضاشاه دوم تنزل مییابد به «شاهزاده» که عنوان سیاسی و قانونی نیست. (هر کس که در یک خاندان پادشاهی زاده شود شاهزاده است.
@AmirTaheri4
در تمامی آن دوران نکته جالب این بود که خواستاران تائید «شاهزاده» مدعی بودند که شخص او و پادشاهی مشروطه بهطور کلی در ایران پس از انقلاب ۵۷ کوچکترین زمینهای ندارد و بازگشت به مشروطه بههیچوجه مطرح نیست. آنان متوجه تضاد هستهای موضع خود نبودند. چگونه میتوان از کسی که میگوید کوچکترین مشروعیتی ندارد و نمیخواهید داشته باشد مشروعیت بگیرید؟ به عبارت دیگر:
امیر طاهری
ذات نایافته از هستیبخش
کی تواند که شود هستیبخش!
رضاشاه دوم یا شاهزاده جوان با درایت و سعه صدر تحسینبرانگیز همه مشروعیتطلبان را پذیرفت و حتی با بعضی از آنان تفاهمنامههایی امضا کرد. تائید او غالباً منجر شد به دریافت کمک مالی از «بازرگانان خیراندیش» و گاه «محافل دوستدار ایران» بهوسیله مشروعیتطلبان.
من با آنکه بارها با «شاهزاده» صحبت کردم هرگز نپرسیدم: چگونه است که شما بیآنکه چشمداشتی در کار باشد به کسانی مشروعیت میدهید که مخالف جد، پدر و خود شاه بوده و هستند؟ امروز نیز این بلندنظری، دوراندیشی و سخاوت سیاسی را ستایش میکنم. شاید، فقط شاید، دلیل این رفتار «شاهزاده» را پیداکرده باشم. او میدانست و میداند که پادشاه مشروطه نمیتواند رهبر فقط یک حزب و معرف و مدافع فقط یک روش و منش سیاسی باشد و درنتیجه میبایستی به همه ایرانیان کمک کند که نظر خود را ابراز کنند و سهمی از قدرت حکومتی بطلبد. این موضع را نصرتالله کاسمی، ادیب بزرگ سالهای ۱۳۳۰، در یک بیت بیان کرده بود:
شاه را آفتاب شهر بدان
روشنیبخش هم کهان و مهان.
اگر تحلیل ذکرشده را بپذیریم درک اینکه چرا رضاشاه دوم همواره کوشیده است تا فضای سیاسی ایران را تا سرحد امکان توسعه دهد آسانتر خواهد بود. دلیل دوم، البته باز به گمان من این بود که او هرگز نخواسته است که با خودداری از تائید این یا آن گروه مسئول شکست اجتنابناپذیر آنان شناخته شود. هیچیک از دهها اپوزیسیونی که منشور نوشتند، بیانیه صادر کردند، نشست و گردهمایی و راهپیمایی ترتیب دادند و سرانجام مانند حبابهای روی آب ناپدید شدند، نمیتوانند مدعی شوند که عدم حمایت «شاهزاده» دلیل شکست آنان بوده است.
رضاشاه دوم با وساطت یکی از ۱۱۸ مشاورش در طی سالها، یعنی مرحوم باقر پرهام، یکی از روشنفکران مخالف محمدرضا شاه و مدافع آیتالله خمینی، حتی بهاصطلاح «اصلاحاتی» را که علیاکبر هاشمی رفسنجانی در نقش رئیسجمهوری عرضه کرد مورد تائید تلویحی قرار داد. او همچنین از ادعاهای اصلاحطلبانه حجتالاسلام محمد خاتمی با لحنی دوستانه سخن گفت. آنچه جنبش سبز خوانده شد نیز هرگز با مخالفت رضاشاه دوم روبهرو نشد. برنامههای دیگری مانند پیمان ملی، فرشگرد، ققنوس، حزب مشروطه و کانونهای ملیگرا نیز البته از تائید او بهره بردند.
این روش رضاشاه دوم کمک کرد که بسیاری از فعالان سیاسی مجبور شوند که نقاب از چهره بردارند و بهجای کلیگوییهای سالنی درباره دموکراسی، سکولاریسم، سوسیالیسم، مارکسیسم، سوسیالدموکراسی، لیبرالیسم، ناسیونالیسم و دیگر ایسمها با انتخاب اجتنابناپذیری که تاریخ در برابر ما قرار داده است روبهرو شوند: مشروعه یا مشروطه؟
تازهترین نسخه این نمایش را در گردهمایی مونیخ دیدیم. در آن گردهمایی بیش از ۹۰ درصد از شرکتکنندگان و اکثریت سخنرانان هواداران پادشاهی مشروطه بودند، اما متونی که بعداً منتشر شد درست جهت عکس خواستههای پادشاهیخواهان بود. البته هیچ پادشاهیخواهی نمیتواند حتی گروهی را که آن آش را پختند برای آشپزی سیاسی رد کند؛ اما پادشاهیخواهان و مدافعان مشروطیت نیز حقدارند آن آش را نخورند.
نخستین علت این ذائقهزدگی این است که متن موردبحث آشکارا و مکرر در مکرر پادشاهی مشروطه را حتی بهعنوان یکی از میلیونها گزینه برای نجات ایران رد میکند. نویسندگان حداکثر سعی را به کار بردند تا اصلاحات سیاسی مربوط به مشروطه در متن منعکس نشود. به جای نهضت که به معنای روند پایای دگرگونی و نوسازی فرهنگی است از لغت «خیزش» بهره گرفتند که به معنای اقدام موضعی و محدود در زمان و مکان است. به جای مجلس شورای ملی از مهستان سخن میگویند یعنی مجلس اعیان یا بزرگان قوم که در جوامع قبیلهای آسیای مرکزی «حلقه ایشان» (یعنی ریشسفیدان) و در افغانستان «لوییجرگه» خوانده میشود. رضاشاه دوم تنزل مییابد به «شاهزاده» که عنوان سیاسی و قانونی نیست. (هر کس که در یک خاندان پادشاهی زاده شود شاهزاده است.
@AmirTaheri4
👍28❤3
محمد مصدق و احمد قوام هم شاهزاده بودند؛ یعنی همانطور که ما روزنامهنگار پرکار فقیدمان تورج فرازمند را شازده صدا میزدیم.)
نویسندگان از «کاغذ سپید» سخن میگویند یعنی ایران را صفحه سفیدی میدانند که هرکسی بخواهد میتواند هرچه بخواهد بر آن نقش کند. یک جامعه نوزاد بدون گذشته، بدون تاریخ، بدون فرهنگ و بدون سابقه. حافظ میگوید:
گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو!
«کاغذ سپید» ترجمه بیمعنایی است از white paper انگلیسی. در دوران مشروطه قانونگذاران ما از عبارت «پیشنویس لایحه» استفاده میکردند.
«کاغذ سپید» نویسندگان خود را در نقش مردم، دولت، قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه قرار میدهد و برخلاف مشروطیت که بر اساس حاکمیت ملی بناشده است خواستار حاکمیت «مهان» است که رهبر تائید میکند ــ آنهم رهبری که معلوم نیست مشروعیتش از کجا میآید و در همان حال هرلحظه ممکن است کلهمعلق شود.
بدیهی است که مبارزان راه پادشاهی مشروطه نمیتوانند نظام مندرآوردی «مهان» را بپذیرند. آنان مخالف قرار دادن ارتش و نیروهای نظامی کشور زیر کنترل بیگانگان هستند. به بازی گرفتن مرزهای آبی و خاکی ما نیز از سوی «مهان» پذیرفتنی نیست. ایران تنها کشور خاورمیانهای است که مرزهای آبی و خاکی تثبیتشده دارد. (در خلیجفارس بر اساس موازین فلات قاره و در دریای مازندران با قراردادهای مضاعف با روسیه تزاری و اتحاد شوروی.)
یک گروه سیاسی میتواند پیشنهادهای خود را در همه زمینهها عرضه کند اما نمیتواند مدعی تحقق آن پیشنهادها خارج از یک چارچوب قانونی و با تصویب نمایندگان مردم و توشیح پادشاه شود.
«مهان» یکی از اولویتهای خود را شناسایی فوری اسرائیل ذکر میکند؛ اما این نیز تحصیل حاصل است. ایران یکی از نخستین کشورهایی بود که اسرائیل را بهطور دوفاکتو به رسمیت شناخت. آن شناسایی به تصویب مجلس شورای ملی رسید و هرگز لغو نشده است. خمینیچیها آنقدر شعور نداشتهاند که این شناسایی را در مجلس قلابی خودشان لغو کنند.
میرسیم به بدترین وجه این «کاغذ سپید»: جزوهای که «دفترچه اضطرار» خوانده میشود. هیچ ایرانی میهنپرستی نمیتواند این حد از توهین و تحقیر را بپذیرد. اگر ادعای «دولتهای محلی» را مانند معرفی ایران به عنوان یک کشور کثیرالمله در منشور مهسا میشد زیر سبیلی رد کرد، تصویر ایران بهعنوان یک ملت مضطر بهراستی تحملناپذیر است.
اضطرار یعنی بیچارگی، ناچاری، درماندگی و بدبختی و یادآور دعای معروف است، «امن یجیب مضطرا اذا دعا و یکشف السوء!» یعنی اگر درمانده و بدبختی دعا کند و درد خود را یادآور شود، جواب خواهد گرفت.
اما از دید پادشاهیخواهان ایران نه درمانده است و نه بیچاره. درمانده آیتالله علی خامنهای است که یک سرود «سلام فرمانده» در ستایشش تبدیل شد به «درود درمانده» ــ درماندهای که نیمه زنده در مخفیگاه پنهانشده است.
ایران بیچاره هم نیست. ما دردمان را میشناسیم: جمهوری اسلامی و سرچشمه آن یعنی انقلاب اسلامی ۵۷. در ۵۷، ایران موردحمله کژدمهایی قرار گرفت که اخوان المسلمین، فداییان اسلام، جبهه ملی نهضت آزادی و یک دوجین گروه چپگرا نام داشتند. مثل معروف میگوید: علاج کژدمزده، کشته کژدم بود!
چاره یا علاج درد ما انحلال جمهوری اسلامی است. در این راه میتوان از واژهای بهره گرفت که در فرهنگ لغات در همسایگی اضطرار قرار دارد: اضطرام!
ممکن است بپرسید معنای اضطرام چیست؟ پاسخ فرهنگ معین: زبانه کشیدن آتش! آری خشم ملت ایران آتشی است که پس از سالها حفظ خویش زیر خاکستر در مسیر زبانه کشیدن قرارگرفته است ــ زبانه کشیدن زیر پرچم پادشاهی مشروطه و وارث آن رضاشاه دوم.
روزبهان بقلی میگوید: ظلم ظالم مانند هیزم خشک است که اضطرام آن را میسوزاند و خاکستر میکند! (هرکس خواستار سوزاندن ظلم نیست با ما نیست.)
آه، یک سؤال از هواداران پادشاهی مشروطه: چطور است که حالا که منشور نویسی مد شده است ما هم یک «دفترچه اضطرام» منتشر کنیم؟
@AmirTaheri4
نویسندگان از «کاغذ سپید» سخن میگویند یعنی ایران را صفحه سفیدی میدانند که هرکسی بخواهد میتواند هرچه بخواهد بر آن نقش کند. یک جامعه نوزاد بدون گذشته، بدون تاریخ، بدون فرهنگ و بدون سابقه. حافظ میگوید:
گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو!
«کاغذ سپید» ترجمه بیمعنایی است از white paper انگلیسی. در دوران مشروطه قانونگذاران ما از عبارت «پیشنویس لایحه» استفاده میکردند.
«کاغذ سپید» نویسندگان خود را در نقش مردم، دولت، قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه قرار میدهد و برخلاف مشروطیت که بر اساس حاکمیت ملی بناشده است خواستار حاکمیت «مهان» است که رهبر تائید میکند ــ آنهم رهبری که معلوم نیست مشروعیتش از کجا میآید و در همان حال هرلحظه ممکن است کلهمعلق شود.
بدیهی است که مبارزان راه پادشاهی مشروطه نمیتوانند نظام مندرآوردی «مهان» را بپذیرند. آنان مخالف قرار دادن ارتش و نیروهای نظامی کشور زیر کنترل بیگانگان هستند. به بازی گرفتن مرزهای آبی و خاکی ما نیز از سوی «مهان» پذیرفتنی نیست. ایران تنها کشور خاورمیانهای است که مرزهای آبی و خاکی تثبیتشده دارد. (در خلیجفارس بر اساس موازین فلات قاره و در دریای مازندران با قراردادهای مضاعف با روسیه تزاری و اتحاد شوروی.)
یک گروه سیاسی میتواند پیشنهادهای خود را در همه زمینهها عرضه کند اما نمیتواند مدعی تحقق آن پیشنهادها خارج از یک چارچوب قانونی و با تصویب نمایندگان مردم و توشیح پادشاه شود.
«مهان» یکی از اولویتهای خود را شناسایی فوری اسرائیل ذکر میکند؛ اما این نیز تحصیل حاصل است. ایران یکی از نخستین کشورهایی بود که اسرائیل را بهطور دوفاکتو به رسمیت شناخت. آن شناسایی به تصویب مجلس شورای ملی رسید و هرگز لغو نشده است. خمینیچیها آنقدر شعور نداشتهاند که این شناسایی را در مجلس قلابی خودشان لغو کنند.
میرسیم به بدترین وجه این «کاغذ سپید»: جزوهای که «دفترچه اضطرار» خوانده میشود. هیچ ایرانی میهنپرستی نمیتواند این حد از توهین و تحقیر را بپذیرد. اگر ادعای «دولتهای محلی» را مانند معرفی ایران به عنوان یک کشور کثیرالمله در منشور مهسا میشد زیر سبیلی رد کرد، تصویر ایران بهعنوان یک ملت مضطر بهراستی تحملناپذیر است.
اضطرار یعنی بیچارگی، ناچاری، درماندگی و بدبختی و یادآور دعای معروف است، «امن یجیب مضطرا اذا دعا و یکشف السوء!» یعنی اگر درمانده و بدبختی دعا کند و درد خود را یادآور شود، جواب خواهد گرفت.
اما از دید پادشاهیخواهان ایران نه درمانده است و نه بیچاره. درمانده آیتالله علی خامنهای است که یک سرود «سلام فرمانده» در ستایشش تبدیل شد به «درود درمانده» ــ درماندهای که نیمه زنده در مخفیگاه پنهانشده است.
ایران بیچاره هم نیست. ما دردمان را میشناسیم: جمهوری اسلامی و سرچشمه آن یعنی انقلاب اسلامی ۵۷. در ۵۷، ایران موردحمله کژدمهایی قرار گرفت که اخوان المسلمین، فداییان اسلام، جبهه ملی نهضت آزادی و یک دوجین گروه چپگرا نام داشتند. مثل معروف میگوید: علاج کژدمزده، کشته کژدم بود!
چاره یا علاج درد ما انحلال جمهوری اسلامی است. در این راه میتوان از واژهای بهره گرفت که در فرهنگ لغات در همسایگی اضطرار قرار دارد: اضطرام!
ممکن است بپرسید معنای اضطرام چیست؟ پاسخ فرهنگ معین: زبانه کشیدن آتش! آری خشم ملت ایران آتشی است که پس از سالها حفظ خویش زیر خاکستر در مسیر زبانه کشیدن قرارگرفته است ــ زبانه کشیدن زیر پرچم پادشاهی مشروطه و وارث آن رضاشاه دوم.
روزبهان بقلی میگوید: ظلم ظالم مانند هیزم خشک است که اضطرام آن را میسوزاند و خاکستر میکند! (هرکس خواستار سوزاندن ظلم نیست با ما نیست.)
آه، یک سؤال از هواداران پادشاهی مشروطه: چطور است که حالا که منشور نویسی مد شده است ما هم یک «دفترچه اضطرام» منتشر کنیم؟
@AmirTaheri4
👍29❤7👏4
نقدی بر دفترچه مدیریت دوران گذار
#رشته_توییت
تلاش میکنم در نهایت انصاف و به دور از تعصب این نقد را مطرح کنم و "گذشته و حال" تدوین گران این طرح را در نقد خود در نظر نگیرم.
۱)هر سند حقوقی باید در چارچوب یک نظام قانونی مشخص تدوین شود. بدون این چارچوب، سند فاقد مشروعیت قانونی است و نمیتواند بهعنوان مرجع اجرایی یا الزامآور تلقی شود.سند فاقد اشاره به چارچوب حقوقی یا قانونی است.اساسا هیچ قانون اساسی مدون و مشخصی در این دوران گذار وجود ندارد.
چگونه میخواهید حکمرانی و قضاوت و قانونگذاری کنید وقتی "هیچ" سند بالادستی ندارید؟
۲)تداخل فاحش قوا: اصل تفکیک قوا اصلا رعایت نشده است.
نهاد ملی خیزش قانون میگذارد، سیاست تعیین میکند، بودجه بررسی میکند، میتواند اعضای دولت را عزل کند و جالب تر اینکه حتی انتخابی نیست.
بلکه محفل دوستان، از جمع خود چنین نهادی را تشکیل میدهند.
هیچکدام از نهادها مستقل نیستند. قوه قضاییه(دیوان) اساسا سیاسی است.
استقلال دادگاهها و رعایت اصول دادرسی عادلانه مشخص نیست.تمام این مسائل را هم که نادیده بگیریم به جای یک ساختار حقوقی باثبات(مشروطه)،
ساختاری مبهم از نهاد ملی خیزش، دولت گذار، دیوان و مهستان داریم که فاقد پشتوانهی قانونیاند.
حتی تداخل در قدرت مقننه و اجرایی بین «نهاد خیزش ملی»، «دولت گذار» و «مهستان» به وضوح پیداست
این تداخلها موجب دعواهای حقوقی و فلج شدن حکومتداری شود.نهادبالادست یا مرجع نهایی هم مبهم است
۳)مکانیسمهای نظارتی و پاسخگویی شفاف در هیچ کجای سند وجود ندارد.
۴)مفهوم مبهم و خطرناک «لغو قانونی بر اساس تضاد با شعار زن، زندگی، آزادی» یعنی چه؟ این که مبنای حقوقی مشخص و آزمونپذیر ندارد.هیچ مرجع حقوقی برای تفسیر یا تطبیق هم ارائه نشده.
ظاهرا شعار جای قانون نشسته است
۵) حق قانون گذاری برای نهادی که مشخص نیست با چه ساز و کاری چنین حقی را برای خود قائل شده است و چه افرادی در آن صاحب نظر هستند و این شاید عجیب ترین بخش این سند باشد.ظاهرا این «نهاد ملی خیزش» هم قانون مینویسد، هم تأیید میکند، هم اجرا را نظارت میکند.
این نهاد نه انتخابی است و نه به جایی پاسخگو اما علاوه بر قانونگذاری، بودجه تصویب میکند، ساختار نظامی را تغییر میدهد، انتخابات برگزار میکند و ....
۶)فرض همکاری نیروهای امنیتی، نظامی، بوروکراتیک بسیار ساده لوحانه است.
این در هیچ گذار انقلابیای در دنیا رخ نداده. احتمال مقاومت، اعتصاب، یا کودتا بیشتر است.
۷) هیچ سازوکار مشخص برای ضمانت اجرایی تصمیمات در دوران بحران معرفی نشده.
۸)صحبت از برگزاری چندین همهپرسی در بازههای ماهانه است.چطور در فضای پس از فروپاشی، با بیثباتی، فقر، ترس و خلا قدرت، انتخابات آزاد و استاندارد برگزار میکنید؟یا
عدالت کیفری که اصلا موضوع رای گیری نمیتواند باشد!!!!(محاکمه سران رژیم)
۹)تعریف زمانبندی های غیرواقعی هم از مشکلات دیگر سند است
فازهای ۶ تا ۳۶ ماهه برای طراحی نظام حقوقی، سیاسی، اقتصادی و امنیتی بسیار خوشبینانه هستند. عملاً نیاز به ۵ تا ۱۰سال زمان است.
۱۰)هیچ پیشبینی عملیاتی در خصوص واکنشهای داخلی یابرونمرزی نیروهای وفادار به جمهوری اسلامی نشده
۱۱)انکار کامل واقعیتهای حقوقی و بینالمللی موجود.
تصور شده کشورهای دیگر فوری با دولت گذار همکاری میکنند.
و هیچ اشارهای به موضوعات زیر نشده:
بدهیهای بینالمللی
مالکیت داراییهای ایران در خارج
قراردادهای نفتی، بانکی، نظامی
سازمانهای امنیتی منطقهای مثل شنگهای، اکو، OPEC و…
از دیدگاه پادشاهی خواهی هم اگر بخواهیم این طرح را بررسی کنیم:
۱)حذف کامل نهاد پادشاهی و سنت مشروطه
این سند هیچ نقشی برای پادشاهی مشروطه یا سنت حقوقی ۱۲۰ سالهی مشروطهخواهی ایران در نظر نگرفته. حتی با اینکه «شاهزاده رضا پهلوی» را بهعنوان «رهبر خیزش ملی» معرفی میکند، اما:
هیچ اشارهای به قانون اساسی مشروطه یا نقش پادشاهی ایشان نمیشود.
بلکه ساختار پیشنهادی آن بر پایهی جمهوریخواهی با نهادهای جدید ساختگی است.
۲) سند کاملا به نهادهایی مثل مجلس شورای ملی، دیوان تمیز، کابینه سلطنتی، یا شورای سلطنت بی اعتناست و
نهادهایی مانند «نهاد ملی خیزش»، «دولت گذار»، «مهستان» و «دیوان» را اختراع میکند.
اینها بدون سابقه تاریخی، و فاقد مشروعیت مردمی یا حقوقی هستند.
در شاهزاده در بهترین حالت نقش «مشورتی» دارد و در ادارهی کشور اختیار مستقیم ندارد.
۳) حذف بیدلیل قانون مشروطه در صورتی که
تنها قانون غیرایدئولوژیک در تاریخ معاصر ایران است.
قابلیت بازنگری و انطباق با معیارهای امروزی را دارد.اگر بخواهیم مقایسه کنیم:
شاهزاده در قانون اساسی مشروطه نقش اصلی و پادشاهی را دارند و در این سند هیچ نقش سیاسی مشخصی برای ایشان در
نظر گرفته نشده و گویا نقشی مشورتی دارند.(بابای ملت)
قانون اساسی مشروطه مبنای حقوقی قدرتمند و مشروعیت
Azad
@AmirTaheri4
#رشته_توییت
تلاش میکنم در نهایت انصاف و به دور از تعصب این نقد را مطرح کنم و "گذشته و حال" تدوین گران این طرح را در نقد خود در نظر نگیرم.
۱)هر سند حقوقی باید در چارچوب یک نظام قانونی مشخص تدوین شود. بدون این چارچوب، سند فاقد مشروعیت قانونی است و نمیتواند بهعنوان مرجع اجرایی یا الزامآور تلقی شود.سند فاقد اشاره به چارچوب حقوقی یا قانونی است.اساسا هیچ قانون اساسی مدون و مشخصی در این دوران گذار وجود ندارد.
چگونه میخواهید حکمرانی و قضاوت و قانونگذاری کنید وقتی "هیچ" سند بالادستی ندارید؟
۲)تداخل فاحش قوا: اصل تفکیک قوا اصلا رعایت نشده است.
نهاد ملی خیزش قانون میگذارد، سیاست تعیین میکند، بودجه بررسی میکند، میتواند اعضای دولت را عزل کند و جالب تر اینکه حتی انتخابی نیست.
بلکه محفل دوستان، از جمع خود چنین نهادی را تشکیل میدهند.
هیچکدام از نهادها مستقل نیستند. قوه قضاییه(دیوان) اساسا سیاسی است.
استقلال دادگاهها و رعایت اصول دادرسی عادلانه مشخص نیست.تمام این مسائل را هم که نادیده بگیریم به جای یک ساختار حقوقی باثبات(مشروطه)،
ساختاری مبهم از نهاد ملی خیزش، دولت گذار، دیوان و مهستان داریم که فاقد پشتوانهی قانونیاند.
حتی تداخل در قدرت مقننه و اجرایی بین «نهاد خیزش ملی»، «دولت گذار» و «مهستان» به وضوح پیداست
این تداخلها موجب دعواهای حقوقی و فلج شدن حکومتداری شود.نهادبالادست یا مرجع نهایی هم مبهم است
۳)مکانیسمهای نظارتی و پاسخگویی شفاف در هیچ کجای سند وجود ندارد.
۴)مفهوم مبهم و خطرناک «لغو قانونی بر اساس تضاد با شعار زن، زندگی، آزادی» یعنی چه؟ این که مبنای حقوقی مشخص و آزمونپذیر ندارد.هیچ مرجع حقوقی برای تفسیر یا تطبیق هم ارائه نشده.
ظاهرا شعار جای قانون نشسته است
۵) حق قانون گذاری برای نهادی که مشخص نیست با چه ساز و کاری چنین حقی را برای خود قائل شده است و چه افرادی در آن صاحب نظر هستند و این شاید عجیب ترین بخش این سند باشد.ظاهرا این «نهاد ملی خیزش» هم قانون مینویسد، هم تأیید میکند، هم اجرا را نظارت میکند.
این نهاد نه انتخابی است و نه به جایی پاسخگو اما علاوه بر قانونگذاری، بودجه تصویب میکند، ساختار نظامی را تغییر میدهد، انتخابات برگزار میکند و ....
۶)فرض همکاری نیروهای امنیتی، نظامی، بوروکراتیک بسیار ساده لوحانه است.
این در هیچ گذار انقلابیای در دنیا رخ نداده. احتمال مقاومت، اعتصاب، یا کودتا بیشتر است.
۷) هیچ سازوکار مشخص برای ضمانت اجرایی تصمیمات در دوران بحران معرفی نشده.
۸)صحبت از برگزاری چندین همهپرسی در بازههای ماهانه است.چطور در فضای پس از فروپاشی، با بیثباتی، فقر، ترس و خلا قدرت، انتخابات آزاد و استاندارد برگزار میکنید؟یا
عدالت کیفری که اصلا موضوع رای گیری نمیتواند باشد!!!!(محاکمه سران رژیم)
۹)تعریف زمانبندی های غیرواقعی هم از مشکلات دیگر سند است
فازهای ۶ تا ۳۶ ماهه برای طراحی نظام حقوقی، سیاسی، اقتصادی و امنیتی بسیار خوشبینانه هستند. عملاً نیاز به ۵ تا ۱۰سال زمان است.
۱۰)هیچ پیشبینی عملیاتی در خصوص واکنشهای داخلی یابرونمرزی نیروهای وفادار به جمهوری اسلامی نشده
۱۱)انکار کامل واقعیتهای حقوقی و بینالمللی موجود.
تصور شده کشورهای دیگر فوری با دولت گذار همکاری میکنند.
و هیچ اشارهای به موضوعات زیر نشده:
بدهیهای بینالمللی
مالکیت داراییهای ایران در خارج
قراردادهای نفتی، بانکی، نظامی
سازمانهای امنیتی منطقهای مثل شنگهای، اکو، OPEC و…
از دیدگاه پادشاهی خواهی هم اگر بخواهیم این طرح را بررسی کنیم:
۱)حذف کامل نهاد پادشاهی و سنت مشروطه
این سند هیچ نقشی برای پادشاهی مشروطه یا سنت حقوقی ۱۲۰ سالهی مشروطهخواهی ایران در نظر نگرفته. حتی با اینکه «شاهزاده رضا پهلوی» را بهعنوان «رهبر خیزش ملی» معرفی میکند، اما:
هیچ اشارهای به قانون اساسی مشروطه یا نقش پادشاهی ایشان نمیشود.
بلکه ساختار پیشنهادی آن بر پایهی جمهوریخواهی با نهادهای جدید ساختگی است.
۲) سند کاملا به نهادهایی مثل مجلس شورای ملی، دیوان تمیز، کابینه سلطنتی، یا شورای سلطنت بی اعتناست و
نهادهایی مانند «نهاد ملی خیزش»، «دولت گذار»، «مهستان» و «دیوان» را اختراع میکند.
اینها بدون سابقه تاریخی، و فاقد مشروعیت مردمی یا حقوقی هستند.
در شاهزاده در بهترین حالت نقش «مشورتی» دارد و در ادارهی کشور اختیار مستقیم ندارد.
۳) حذف بیدلیل قانون مشروطه در صورتی که
تنها قانون غیرایدئولوژیک در تاریخ معاصر ایران است.
قابلیت بازنگری و انطباق با معیارهای امروزی را دارد.اگر بخواهیم مقایسه کنیم:
شاهزاده در قانون اساسی مشروطه نقش اصلی و پادشاهی را دارند و در این سند هیچ نقش سیاسی مشخصی برای ایشان در
نظر گرفته نشده و گویا نقشی مشورتی دارند.(بابای ملت)
قانون اساسی مشروطه مبنای حقوقی قدرتمند و مشروعیت
Azad
@AmirTaheri4
👍30❤4👎1