#زایش_فردیت_و_دوراهی_آزادی_و_اسارت
برای فروم، جامعهی مدرن، پیوندهای آدمی با مناسبات سنتی را میگسلد، او را از دامان این مناسبات بیرون میکشد و در احساس ناامنی و انزوا به حال خود رها میکند. این روند چیزی جز زایش فردیت و تبدیل انسان به «فرد» نیست. با گسستن از مناسبات سنتی، فرد در برابر جهان قرار میگیرد و گرفتار وضعیت ناخوشایندی میشود که ناتوانی و تنهایی شاخصهای آن هستند. او باید برای «تفرد» خود هزینهای سنگین بپردازد و برای چیرگی بر وضعیت تحمیل شده دو راه در پیش دارد: یا باید بطور خودانگیخته و به یاری خرد و عشق و فعالیت مستمر خود با جهان رابطهای تازه برقرار کند و از این گذرگاه به قابلیتهای احساسی و روحی خود معنایی تازه ببخشد و بدون آنکه استقلال و یکپارچگی شخصیت خویشتن را فرونهد، با طبیعت و انسانهای دیگر وارد مناسباتی نوین گردد؛ یا اینکه تلاش کند به عقب بازگردد، #آزادی خود را واگذارد و صغیرانه در پی قیم باشد و بکوشد بر تنهایی خود از طریق از بین بردن شکافی که میان او و جهان ایجاد شده است چیره گردد. به باور فروم، راه دوم هرگز به «آزادی ایجابی» نخواهد انجامید، زیرا فقط گریزگاهی برای فرار از وضعیتی است که ادامهی حیات و تحمل دشواریهای آن به شکل موجود را ناممکن میسازد.
این گریز، مانند هر فرار دیگری خصلتی جبری دارد و از احساس سرآسیمگی نسبت به خطری تهدیدکننده ناشی میشود. ولی این گریز همزمان به معنی دست شستن از آزادی و یکپارچگی شخصیت خویشتن است و بنابراین راهحلی برای دستیابی به آزادی ارائه نمیکند و در اصل پدیدهای رواننژندانه است که صرفا میخواهد از هراس آدمی بکاهد و از سراسیمگی او جلوگیرد. فروم چند سازوکار برای این گریز برمیشمرد که مهمترین آن گریز به دامان «اقتدارگرایی» است.
برای فروم، جامعهی مدرن، پیوندهای آدمی با مناسبات سنتی را میگسلد، او را از دامان این مناسبات بیرون میکشد و در احساس ناامنی و انزوا به حال خود رها میکند. این روند چیزی جز زایش فردیت و تبدیل انسان به «فرد» نیست. با گسستن از مناسبات سنتی، فرد در برابر جهان قرار میگیرد و گرفتار وضعیت ناخوشایندی میشود که ناتوانی و تنهایی شاخصهای آن هستند. او باید برای «تفرد» خود هزینهای سنگین بپردازد و برای چیرگی بر وضعیت تحمیل شده دو راه در پیش دارد: یا باید بطور خودانگیخته و به یاری خرد و عشق و فعالیت مستمر خود با جهان رابطهای تازه برقرار کند و از این گذرگاه به قابلیتهای احساسی و روحی خود معنایی تازه ببخشد و بدون آنکه استقلال و یکپارچگی شخصیت خویشتن را فرونهد، با طبیعت و انسانهای دیگر وارد مناسباتی نوین گردد؛ یا اینکه تلاش کند به عقب بازگردد، #آزادی خود را واگذارد و صغیرانه در پی قیم باشد و بکوشد بر تنهایی خود از طریق از بین بردن شکافی که میان او و جهان ایجاد شده است چیره گردد. به باور فروم، راه دوم هرگز به «آزادی ایجابی» نخواهد انجامید، زیرا فقط گریزگاهی برای فرار از وضعیتی است که ادامهی حیات و تحمل دشواریهای آن به شکل موجود را ناممکن میسازد.
این گریز، مانند هر فرار دیگری خصلتی جبری دارد و از احساس سرآسیمگی نسبت به خطری تهدیدکننده ناشی میشود. ولی این گریز همزمان به معنی دست شستن از آزادی و یکپارچگی شخصیت خویشتن است و بنابراین راهحلی برای دستیابی به آزادی ارائه نمیکند و در اصل پدیدهای رواننژندانه است که صرفا میخواهد از هراس آدمی بکاهد و از سراسیمگی او جلوگیرد. فروم چند سازوکار برای این گریز برمیشمرد که مهمترین آن گریز به دامان «اقتدارگرایی» است.