سهراب سپهری از نگاه غلامحسین ساعدی:«خیلی آدم غریبی بود. عجیب چند چیز را دوست داشت: یکی خاک بود، یکی پیدا کردن رنگ... آدم حرّاف صامتی بود. هزاران کار کرد، ولی آدمی بود که هیچوقت خودشو مطرح نمیکرد. و این آدم، یکدفعه میرفت اطراف کاشون و روی خاک میخوابید. بعد شعری میساخت عین تابلو. همیشه یک دنیا جلو چشمش بود؛ عینهو یک آیینه و به اون نگاه میکرد... تنها آدمی که خیلی واقعاً بهطور صریح اعتراف کرد، فروغ فرخزاد بود. فروغ یک روز به من گفت: تنها چیزی که تا حالا یاد گرفتم، از سهرابه. گفتم بابت چی؟ وزن و قافیه شعر، ریتم اینها، چی؟ فروغ دقیق گفت: تواضع رو. تواضع رو از اون یاد گرفتم... و سهراب آدمی بود که وحشتناک تلاش میکرد خودش باشه. نه که افاده بفروشه، نه، خیلی راحت میگفت من هستم، دنیام اینجوریه و من باید انس و الفتی داشته باشم با این دنیا. مهمترین کار سهراب، نه شعرشه، نه تابلوهاشه، مهمترین کار سهراب زندگیشه، آزادهوار زندگی کرد.»
#غلامحسین_ساعدی
الفبا، شماره ۷، ص ۶۵ تا ۶۷
#شعر و هنر
♦️نوشته زنده یاد #غلامحسین_ساعدی نویسنده معاصر میهنمان در دیدار نویسندگان با #خمینی ملعون ♦️
✍️ غلامحسین ساعدی «دیدار با كروكودیل»
♦️وقتي خميني وارد ايران شد، كانون نويسندگان ايران به ديدن ايشان رفت كه راجعبه مطبوعات و اين مسائل صحبت بكنند.
♦️من هم جزو آن هيأت رفتم. بهنظر من خيلي كار خوبي كرديم كه رفتيم.
غول را وقتي كه از چاه در ميآيد اگر نبيني و راجع به آن حرف بزني، فايده ندارد. ديدن خميني براي من جالب بود.
قضيه از اين قرار بود كه سانسور و اينها دوباره پا گرفته بود و كانون نويسندگان تصميم گرفت كه اندكي برود و به خود حضرت بگويد كه: «دايي، ما هستيمها».
آن وقت نشستيم به نوشتن يك متن. يك عده جمع شدند و اينها و فلان. گفتيم نه، برويم و به او بگوييم، الان دستگاه دارد دست او ميافتد. يك متني تهيه شد كه به نظر من متن خوبي هم بود. بعدش تلفن زدند كه شما ميتوانيد بياييد، آقا اصلاً منتظر شماست.
♦️مثلاً سيمين دانشور بود، من بودم، سياوش كسرايي بود، جواد مجابي بود، باقر پرهام، شانزده/ هفده نفر بوديم. جعفر كوشآبادي بود.
♦️قرار شد متن را باقر پرهام بخواند. تنها زني كه با ما بود خانم [سيمين] دانشور بود.
ايشان يك روسري داشتند و اين شيخ هي ميگفت كه اين روسري را يك كمي بكش پایین مثلا صورتتان را بپوشاند.
اولين آدمي كه دويد و دو زانو نشست جلو خميني [سياوش] كسرايي بود.
♦️ آقا گفت: بسمالله. من متشكرم. اين انقلاب فايدهاش اين بود كه ما طلبهها با شما نويسندگان و اينها نزديك شديم.
♦️آخرش هم گفت كه: «و شما مجبوريد فقط راجع به اسلام بنويسيد. اسلام مهم است. آن چيزي كه مهم است اسلام است. از حالا به بعد راجع به اسلام».
▪️ يعني ما را سنگ روي يخ كرد. خيلي راحت.
ما رفته بوديم بگوييم كه سانسور نباشد، اصلاً براي ما تكليف روشن كرد.
#غلامحسین_ساعدی #سکوت_ممنوع #آبان_دیگر_بسازیم #آبان۹۸
https://t.me/CHZIR/20316
♦️به کانال تلگرامی فریاد زندانیان بپیوندید
https://t.me/CHZIR
✍️ غلامحسین ساعدی «دیدار با كروكودیل»
♦️وقتي خميني وارد ايران شد، كانون نويسندگان ايران به ديدن ايشان رفت كه راجعبه مطبوعات و اين مسائل صحبت بكنند.
♦️من هم جزو آن هيأت رفتم. بهنظر من خيلي كار خوبي كرديم كه رفتيم.
غول را وقتي كه از چاه در ميآيد اگر نبيني و راجع به آن حرف بزني، فايده ندارد. ديدن خميني براي من جالب بود.
قضيه از اين قرار بود كه سانسور و اينها دوباره پا گرفته بود و كانون نويسندگان تصميم گرفت كه اندكي برود و به خود حضرت بگويد كه: «دايي، ما هستيمها».
آن وقت نشستيم به نوشتن يك متن. يك عده جمع شدند و اينها و فلان. گفتيم نه، برويم و به او بگوييم، الان دستگاه دارد دست او ميافتد. يك متني تهيه شد كه به نظر من متن خوبي هم بود. بعدش تلفن زدند كه شما ميتوانيد بياييد، آقا اصلاً منتظر شماست.
♦️مثلاً سيمين دانشور بود، من بودم، سياوش كسرايي بود، جواد مجابي بود، باقر پرهام، شانزده/ هفده نفر بوديم. جعفر كوشآبادي بود.
♦️قرار شد متن را باقر پرهام بخواند. تنها زني كه با ما بود خانم [سيمين] دانشور بود.
ايشان يك روسري داشتند و اين شيخ هي ميگفت كه اين روسري را يك كمي بكش پایین مثلا صورتتان را بپوشاند.
اولين آدمي كه دويد و دو زانو نشست جلو خميني [سياوش] كسرايي بود.
♦️ آقا گفت: بسمالله. من متشكرم. اين انقلاب فايدهاش اين بود كه ما طلبهها با شما نويسندگان و اينها نزديك شديم.
♦️آخرش هم گفت كه: «و شما مجبوريد فقط راجع به اسلام بنويسيد. اسلام مهم است. آن چيزي كه مهم است اسلام است. از حالا به بعد راجع به اسلام».
▪️ يعني ما را سنگ روي يخ كرد. خيلي راحت.
ما رفته بوديم بگوييم كه سانسور نباشد، اصلاً براي ما تكليف روشن كرد.
#غلامحسین_ساعدی #سکوت_ممنوع #آبان_دیگر_بسازیم #آبان۹۸
https://t.me/CHZIR/20316
♦️به کانال تلگرامی فریاد زندانیان بپیوندید
https://t.me/CHZIR
Telegram
فریاد زندانیان