کمپین بازگشت شاهزاده
28.1K subscribers
62K photos
58.1K videos
430 files
27.8K links
https://telegram.me/C_B_SHAHZADEH
کانال کمپین👆
https://t.me/joinchat/QGibi-Oc3jFYRx5E
ابرگروه کمپین👆

https://twitter.com/payandeiranam
توییتر

@azadi5555
ارتباط با ما
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
«#شاهزاده_خوشبخت» نام #داستان کوتاهی از #اسکار_وایلد است. ماجرای #مجسمه ای زراندود در میان #شهری از #گرسنگان و #بی_خانمان_ها و پرستویی که تکه تکه از اندام طلایی #مجسمه میکند و به #فقرا می دهد. حالا مجسمه ای بی جان که به هیچ کار #مردم_گرسنه نمی آمد، هرچند رویه #زرین خود را از دست داده اما در چشم #گرسنگان، تلالویی دیگر دارد. او حالا #شاهزاده_ای است که هرچند زراندود نیست اما شاهزاده ای #خوشبخت است.
پیداست که مشکل هیچ #جامعه_ای با توزیع #طلا بین #فقرا حل نمی شود اما باطن این #داستان استعاری، تلنگر به چهره های شاخص یا #مدیران جامعه ای است که به جای حل مشکلات اساسی، به #لعاب و اذین آن می اندیشند و دغدغه ظاهر و نمایه جایگزین نگرانی در مورد باطن و رویه پنهان #جامعه شده است.
اکنون ماجرای #کشتی_مطلا در #موزه_آستان_مقدس_حضرت_معصومه بخش عمده #اخبار_سایت ها و #کانال_ها را به خود اختصاص داده است. واقعیت آن است که ذوقی این چنین با مفاهیم #مذهبی یا #سنتی فی نفسه اشکالی ندارد و بخش عمده #هنر در #تاریخ خاستگاه #مذهبی هم داشته است و #طلای بکار رفته هم از جنس آن طلا که دردی را دوا کند نیست اما #مشکل آنجاست که چنین رویدادی در برهه ای شکل می گیرد و بار #روانی خود را بر #افکار_عمومی می گذارد که دغدغه غالب در #جامعه وضعیت بد #معیشتی است و هنوز چند روزی از بروز کشوری اعتراض ها نگذشته است. بدیهی ترین #انتظار در این شرایط درک حساسیت مردم و توجه به #ابعاد_روانی_جامعه است اما در کمال تاسف اثری از آن نازک اندیشی ها و دوراندیشی ها نیست و حتا توجهی به حفظ ظاهر و عدم تحریک خاطر آزرده بخش های تحت فشار جامعه وجود ندارد و هنوز این تصور وجود دارد که آنچه #بحران_ها را در این #کشور رقم می زند نه بی اعتنایی به حساسیت ها و #مطالبات که عاملی بیرونی است.
#سهند_ایرانمهر

https://t.me/joinchat/AAAAAEFfTeEwBlEKjszgVQ
Forwarded from دستیار
#ولنتاین، خجسته باد....
زندگی بی #عشق، عین مردگی است
خوردن و خوابیدن و #افسردگی است
زندگی راعشق معنا می دهد
عشق، می ماند به عالم تا ابد
درود و ارادت
هرچند ولنتاین، #سنتی تازه و #غربی است . اما من همیشه گفته ام که از هر فرصتی برای شادمانی ، دوستی و مهرورزی بهره می برم و استقبال می کنم ، بویژه که در این " رویداد عاشقانه" یک #کشیش ،یک مرد خدا و یک مردِ #روحانی، مزه ی عشق را می چشد و می چشاند و به معشوقش می گوید که دوستش دارد.
براستی ،امیدوارم ، #روحانیان #ایران نیز ، روزی به خودآیند و " عشق زمینی میان دو انسان" را بفهمند و نه فقط به رسمیت بشناسند که " #مقدس" بدانند،،،مقدسی نه از جنس تقدس قراردادی #مذهبی، بلکه تقدس ذاتی.
گرچه ما قرن ها پیش در #جشن_ایرانی خودمان ، #اسپندارمز، چنین روزی یعنی روز عشق و مهررا داشته ایم و این پدیده برای ما و فرهنگ ما تازگی ندارد.ومن بموقع به آن خواهم پرداخت.
اینک بهانه ایست تابه همه ی دل های #عاشق تبریک بگویم و برای همه ی دلدادگانِ دلداگی، روزگاری شاد و آسمانی را آرزو کنم.
بیا به عشق و خداوند عشق شک نکنیم
بیا به پاکی پیوند عشق، شک نکنیم
هزار مشکل دل با تبسمی حل شد
بیابه قدرت لبخند عشق، شک نکنیم
برای همگی #تندرستی، #شادکامی و سرافرازی آرزو دارم وبه همین بهانه،بار دیگر سروده ام را بانام " دست" به حضور دست هایی که عاشقانه دست دیگری را فشرده اند،پیشکش می کنم.
امیدکه پذیرفته شما گرامیان گردد.
پاینده ایران. سرافراز ایرانی

دست را دست است در احساسِ دل
می تراشد دست ، بس ، الماسِ دل

خونِ احساس است در رگهایِ دست
فرشی از یاس است زیرِ پای دست

چشم ها بر پنجه ی خورشیدِ اوست
جام ها ، آیینه ی جمشیدِ اوست

لشکر صلح و صفا را پرچم است
قصه ی آیینه ها را محرم است

پنجه اش گه غنچه‌گردد، گاه گل
گه‌ میانِ قلبِ یاران همچو پل

گر بگیرد دست ِ دل را دستِ یار
دل ز دستِ یار می گیرد قرار

«دست» را با« دوست »همسانی نگر
واین شباهت را ، به آسانی نگر

دوستی می آفریند دستِ دوست
جامِ دل اندر حریرِ دست ِ اوست

دست در دستت نهد گر دلبری
می شوی از غیرِ یار و دل، بری

بوسه ها بر دستِ دلبر می زنی
لب به جولانگاهِ ساغر می زنی

هر سر انگشتت نواخوان می شود
بلبلِ بستانِ جانان می شود

پیچکِ دست ِ تو و آن سروِ ناز
دستِ تو تا آستانِ جان، دراز

ده زبان دارد به کامِ خویش، دست
هر یک از تکرارِ نامِ دوست، مست

دست گر در زندگی نقشی نداشت
هیچ عیسا دستِ جانبخشی نداشت

بی حضورِ دست، چنگ و تار چیست؟
نی، که نالَد از فراق یار چیست؟

دست ها، پیغمبرانِ دوستی
قاصدِ شیرین زبانِ دوستی

گر قلم بی دست و ابتر مانده بود
لوحِ دل، بی نامِ دلبـر مانده بود

دست ها ، یک را هزاران می کنند
کارِ بارانِ بهاران می کننـد

نبض عالَم می تپد با نبضِ دست
گه ز پیروزی بگوید، گه شکست!

گاه ابرِ لطف و‌احسانِ خداست
گاه، فرعونِ زمان را، اژدهاست

چشم باید داشت بر هشیار و مست :
« چون به هردستی نباید داد دست»

دست اگر باز است فریادت رساست
دستِ بسته، نعره هایت، بی صداست

گر که دستت بسته ی جلّاد شد
سینه ات قربانگهِ فریاد شد

تا نگردد بسته ی جلـّاد دست
پس : به دستِ دوست باید داد ، دست

دست را پیش آر و دست ِ من بگیر
تا نگردد دستِ « امّید» ت اسیر
#مصطفی_بادکوبه_ای
#ایران_رو_پس_میگیریم
#براندازم
#اعتراضات_سراسری
🔵 @c_b_shahzadeh