کمپین بازگشت شاهزاده
28.1K subscribers
62K photos
58.1K videos
430 files
27.8K links
https://telegram.me/C_B_SHAHZADEH
کانال کمپین👆
https://t.me/joinchat/QGibi-Oc3jFYRx5E
ابرگروه کمپین👆

https://twitter.com/payandeiranam
توییتر

@azadi5555
ارتباط با ما
Download Telegram
#بازجویی_از_صدام‌حسین ( بخش اول )

یک عمر تفریحش شکار غزال بود غذای مورد علاقه‌اش هم گوشت غزال اما در ١٣ دسامبر ۲۰۰۳ وقتی با ۷۵۰هزار دلار پول نقد ، یک هفت‌تیر و دو کلاشینکف او در سوراخ موشی نزدیک زادگاهش تکریت دستگیر کردند هیچ شباهتی به غزال نداشت ، موهایی ژولیده و ریشی به اندازۀ ریش فیدل کاسترو ... قرار گذاشتند #صدام چندوقتی قبل از تحویل به دولت موقت عراق ، برای تخلیۀ اطلاعاتی در اختیار آمریکایی‌ها باشد . باید سوالات بسیاری را پاسخ میداد ، آیا صدام هنوز تسلیحات کشتار جمعی داشت؟ با القاعده همکاری میکرد ؟ چرا تصمیم گرفت با آمریکا بجنگد ؟؟ اما صدام که میدانست حکمی غیر از اعدام در انتظارش نیست دلیلی نمیدید به دشمن اطلاعات بدهد . به‌علاوه دلواپس تصویری بود که بعد از مرگ باقی میگذارد ـ انگیزه‌های زیادی برای سکوت داشت و دریغ از یک دلیل موجه برای اعتراف و قهرمان این داستان بازجوی آمریکایی و جوانی‌ست زادۀ لبنان به نام جرج ...

هیچ‌وقت صدام را شکنجه نکردم و از هیچ تکنیکی هم برای او استفاده نکردم ، شکنجه‌هایی مثل زیاد کردن گرما یا سرمای اتاق ، ایجاد سروصدای زیاد ، محرومیت زندانی از خواب ، این در حالی بود که نفرت عمومی از صدام به‌قدری زیاد بود که چندتایی چک‌ولگد به او که هزاران کشته را روانۀ آن دنیا کرده بود حکماً به ساحت مقدس حقوق بشر هم برنمی‌خورد اما صدام مشخصاً در حیات سیاسیش نشان داده بود که به هرگونه تهدید یا رویکرد ترس‌محور ، جواب نمی‌دهد . تهدیدهای ما را که به جنگ ۱۹۹۱ منتهی شد قبول نکرد و به اولتیماتوم ما که منتهی به جنگ ۲۰۰۳ شد نیز اعتنایی نشان نداد پس اگر او را در موقعیتی بگذارید که خودش را در حال تقلا ببیند تحمل خواهد کرد حتی اگر بمیرد ، راه شکستن چنین آدمی #زمان بود . چند ماه زمان که طی آن رابطه‌ای بر مبنای وابستگی ، اعتماد و عاطفه با او ساخت ...

استراتژی این بود که صدام به من وابسته شود و هر چیزی که می‌خواهد به سراغ من بیاید ، نمی‌خواستم با هیچ‌یک از بازجوهای دیگر تعامل داشته باشد ، نمی‌خواستم با زندانی‌های دیگر تعامل داشته باشد حتی با پرسنل پزشکی ، دنبال تعامل با هر انسانی که بود باید از من می‌خواست . در اصل داشتم به او میگفتم من مسئول تمام جوانب زندگیش هستم و اگر به چیزی نیاز دارد تنها راۀ چارۀ او تعامل با من است . صدام #شاعر بود و دوست داشت هنرش را به‌اشتراک بگذارد می‌دیدم موقع خواندن شعرهایش و توضیح معنای واقعی آن‌ها چه لذتی می‌برد. خیلی به این موضوع می‌بالید اما بیشتر شعرها واقعا افتضاح بودند گاهی فکر میکردم حقوقم برای گوش ‌دادن به این شعرها کم است این را اما به صدام نمی‌گفتم . «می‌گفتم محشرند.»

رسیدن به رازهای صدام نیازمند شکستن تدریجی اعتمادبه‌نفس مردی بود که به سلطۀ کامل عادت داشت ، امیدوارم به این موضوع نخندید اما در ٢٨ آوریل برای او تولد گرفتم و چندتایی کلوچه و بذر گل برای او بردم تا آنجا باغچۀ کوچکی درست کند ، صدام تشکر کرد و کمی احساساتی شده بود ، احساساتی‌ترین حالتی که از او دیدم ، صدایش نرم شده بود و میشد در صورتش عاطفه و قدردانی را دید ، تا آن روز هیچگاه کسی برای او جشن تولد نگرفته بود . هر چه زمان بیشتر میگذشت خود او می‌خواست با من تعامل کند ، میگفت بروم دیدنش ، می‌خواست با من حرف بزند ، می‌دانست نباید با من حرف بزند اما دیگر دست خودش نبود ... شدم محرم اسرارش ، شاید، دوستش ، سرگرمی‌اش ، همه‌چیزش !!

من و صدام در آن باغچۀ کوچک قدم میزدیم و رازها برملا می‌شد ، مثلاً این‌که‌ بین مردم شهر چو افتاده بود صدام چندین بدل خود را به شهر فرستاده ، میگفت «هیچ‌کس به درد بدل صدام حسین بودن نمی‌خورد !! »

ادامه در پست بعدی
@c_b_shahzadeh