Forwarded from بینام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روحانگیز سلطانینژاد، مادر کارون حاجیزاده، پس از ۲۲ سال سکوت: «برای من سختترین روزهای زندگیام است. تا ابد از یادم نمیرود. یک ثانیه آن صحنه، آن قتل، آن جنازه از جلوی چشم من نمیرفت. حتی وقتی آشپزی میکنم، جارو میکنم یا هر کاری که میکنم. مگر میشود من آن صحنه را فراموش کنم؟»
«کارون خیلی نجیب بود، خیلی صورت زیبایی داشت. رئیس آگاهی خیلی ناراحت بود؛ میگفت وقتی کارون را دیدم، چشمهای زیبایش خیره بود. حاجیزاده آرامتر بود، ولی کارون وحشتناک. حتماً از پدرش میخواسته دفاع کند یا ترسیده بود. نمیدانم چی به سر بچهام آمد، چی به سر حاجیزاده آمد.»
«مادرم میآمد دخترش را ببیند، یک دلجویی از ما بکند، میگفتم نه، توی خانه ما نیا. تو چرا مرا به دنیا آوردی؟ تو چرا مرا به دنیا آوردی تا من کارون را به دنیا بیاورم؟ به مادر بیچارهام میگفتم اگر قرار بود بکشی، به کارون چاقو میزدی؟ هیچ چیزی نمیگفت. ساکت بود. گریه میکرد. خودم بدتر.»
مصاحبه کامل را اینجا ببینید
منبع: رادیو فردا
@C_B_SHAHZADEH
#حمید_حاج_زاده #کارون_حاجی_زاده #قتل_های_زنجیره_ای
@C_B_SHAHZADEH
«کارون خیلی نجیب بود، خیلی صورت زیبایی داشت. رئیس آگاهی خیلی ناراحت بود؛ میگفت وقتی کارون را دیدم، چشمهای زیبایش خیره بود. حاجیزاده آرامتر بود، ولی کارون وحشتناک. حتماً از پدرش میخواسته دفاع کند یا ترسیده بود. نمیدانم چی به سر بچهام آمد، چی به سر حاجیزاده آمد.»
«مادرم میآمد دخترش را ببیند، یک دلجویی از ما بکند، میگفتم نه، توی خانه ما نیا. تو چرا مرا به دنیا آوردی؟ تو چرا مرا به دنیا آوردی تا من کارون را به دنیا بیاورم؟ به مادر بیچارهام میگفتم اگر قرار بود بکشی، به کارون چاقو میزدی؟ هیچ چیزی نمیگفت. ساکت بود. گریه میکرد. خودم بدتر.»
مصاحبه کامل را اینجا ببینید
منبع: رادیو فردا
@C_B_SHAHZADEH
#حمید_حاج_زاده #کارون_حاجی_زاده #قتل_های_زنجیره_ای
@C_B_SHAHZADEH