دختران حوا
631 subscribers
2.19K photos
638 videos
13 files
533 links
ارتباط بامدیر
دکتری مطالعات زنان
@Sahel72_Kh

برای احقاق حقوق به سوگ نشسته
Download Telegram
📌زنها به سادگی میمیرن !

وقتی از هرات می‌آمدیم، در نزدیکی‌های قندهار همسرم خواهش کرد که برای چند لحظه چادری/برقع‌اش را بردارد. دلیلش را نمی‌دانستم، ولی می‌شد فشار و حرارت زیاد داخل ماشین را حدس زد. چیزی نگفتم و بی‌خیال این حرف شدم. او پافشاری کرد و گفت:«نفسم بند میایه…»

در صندلی عقبی و پهلوی ما رقم رقم مردان ریش بلند نشسته بودند که در تمام مسیر متوجه نشدم با زنان خود حرف بزنند، انگار درکنارشان اصلا کسی حضور نداشت. زنان همه مطیع بودند، مطیع‌تر از یک ماشین، عاجزتر از هر زنده‌جانی.
برایش گفتم که این کار درستی نیست؛ هیچ زنی این‌جا از زیر برقع خود بیرون نمی‌شود. اجازه ندارند. ببین.
گفت:« فقط آب می‌نوشم، حالم خوب نیست»
به گوشش گفتم نوشیدن چند قطره آب بهانه‌ای نیست که خودش را به مردهای داخل ماشین نشان بدهد. دیگر جواب بیتابی و درد و هرچیزی که زیر این برقع جریان داشت را ندادم.

به نماز پیاده شدیم، از بازارها و بازارک‌های زیادی عبور کردیم، چهار و چند ساعت دیگر راه آمدیم و در تمام مسیر زنم چیزی نگفت. آب هم ننوشید. وقتی به کابل رسیدیم هوا تاریک شده بود. همه از ماشین پیاده شدند. هنگامی که از چوکی‌ برخواستم، او از دنبالم نیامد. سرش را به شیشه تکیه داده بود. با این کارش، با این قهر و لج و ماندنش عصبانی شدم. از اینکه توانسته باشم زخم زبان بزنم، آهسته ولی با خشم گفتم:« از موتروان خوشت آمده؟»
باز هم چیزی نگفت و تکان نخورد. فکر کردم بابت اینکه نگذاشته‌ام چادری‌اش را بردارد، قهر کرده. برگشتم و همین‌که دست به بازویش زدم، محکم روی چوکی افتاد. ترسیدم. با عجله چادری از صورتش برداشتم. صورتش سفید شده بود و نفس نمی‌کشید. مرده بود، خشک شده بود. تا آن زمان نمی‌دانستم یک زن به همین سادگی می‌میرد..../زن امروزی

#خشنودخرمی


@EveDaughters