Forwarded from Iranwire
🔹 روایتهای سپیده قلیان از زندان (بخش هفدهم)؛ صف
«سپیده قُلیان»، فعال مدنی و یکی از محکومان پرونده اعتراضات کارگری «هفتتپه» در کتابی با نام «تیلاپیا خون هورالعظیم را هورت میکشد»، در ۱۹ روایت از بازداشتگاه اطلاعات اهواز و زندان «سپیدار» این شهر، تصویری دقیق و در عینحال تلخ از تجربه اسارت ارایه داده است. او در این روایتها، علاوه بر دادن تصویری بیواسطه از چهره سرکوب، ما را درگیر سرنوشت نامهایی میکند که اسارت آنها همچون زندگیشان، به حاشیه انکار و فراموشی رانده شده است.
هر روز یکی از روایتهای کتاب تیلاپیا خون هورالعظیم را هورت میکشد که «ایرانوایر» ناشر آن است را میتوانید در این وبلاگ بخوانید. «ایرانوایر» پیشتر نسخه کامل پیدیاف این کتاب را اینجا منتشر کرده است.
زندان سپیدار؛ روایت ششم
اینجا هر چیزی را که طلب کنی باید در صف بمانی. صف آب، صف حمام ، صف توالت. صف غذا. صف فلاسک، صف تلفن، صف قرص، صف مددکاری. صف دیدار با ریاست اندرزگاه. صف ظرف شستن. صف صف صف!
مسئول هر کدامشان یکی از زندانیهاست، درگیری معمولا بین زندانیان در صف ها به علتهای مختلفی شکل میگیرد. آنقدر صفها جنگ روانی ایجاد میکنند که گاه از خوردن و آشامیدن هم دست میکشی چرا که اعتراض به هر کدام از این اتفاقات منجر به قطعی تلفن یا ملاقات میشود.
بخش هفدهم از روایت سپیده قلیان از زندان را اینجا بخوانید👇
#سپیده_قلیان #تیلاپیا_خون_هورالعظیم_را_هورت_میکشد #روایت_سپیده_قلیان_از_زندان #اطلاع_رسانی #زندانیان_سیاسی #زندان_اهواز #شکنجه
@Farsi_Iranwire
«سپیده قُلیان»، فعال مدنی و یکی از محکومان پرونده اعتراضات کارگری «هفتتپه» در کتابی با نام «تیلاپیا خون هورالعظیم را هورت میکشد»، در ۱۹ روایت از بازداشتگاه اطلاعات اهواز و زندان «سپیدار» این شهر، تصویری دقیق و در عینحال تلخ از تجربه اسارت ارایه داده است. او در این روایتها، علاوه بر دادن تصویری بیواسطه از چهره سرکوب، ما را درگیر سرنوشت نامهایی میکند که اسارت آنها همچون زندگیشان، به حاشیه انکار و فراموشی رانده شده است.
هر روز یکی از روایتهای کتاب تیلاپیا خون هورالعظیم را هورت میکشد که «ایرانوایر» ناشر آن است را میتوانید در این وبلاگ بخوانید. «ایرانوایر» پیشتر نسخه کامل پیدیاف این کتاب را اینجا منتشر کرده است.
زندان سپیدار؛ روایت ششم
اینجا هر چیزی را که طلب کنی باید در صف بمانی. صف آب، صف حمام ، صف توالت. صف غذا. صف فلاسک، صف تلفن، صف قرص، صف مددکاری. صف دیدار با ریاست اندرزگاه. صف ظرف شستن. صف صف صف!
مسئول هر کدامشان یکی از زندانیهاست، درگیری معمولا بین زندانیان در صف ها به علتهای مختلفی شکل میگیرد. آنقدر صفها جنگ روانی ایجاد میکنند که گاه از خوردن و آشامیدن هم دست میکشی چرا که اعتراض به هر کدام از این اتفاقات منجر به قطعی تلفن یا ملاقات میشود.
بخش هفدهم از روایت سپیده قلیان از زندان را اینجا بخوانید👇
#سپیده_قلیان #تیلاپیا_خون_هورالعظیم_را_هورت_میکشد #روایت_سپیده_قلیان_از_زندان #اطلاع_رسانی #زندانیان_سیاسی #زندان_اهواز #شکنجه
@Farsi_Iranwire
IranWire | خانه
روایتهای سپیده قلیان از زندان (بخش هفدهم)؛ صف
«سپیده قُلیان»، فعال مدنی و یکی از محکومان پرونده اعتراضات کارگری «هفتتپه» در کتابی با نام «تیلاپیا خون هورالعظیم را هورت میکشد»، در ۱۹ روایت از بازداشتگاه اطلاعات اهواز و زندان «سپیدار» این شهر، تصویری دقیق و در عینحال تلخ از تجربه اسارت ارایه داده است.…
🔹 روایتهای سپیده قلیان از زندان (بخش هجدهم)؛ به وقت شام
شکنجه مختص سلولهای تنگ و همیشه روشن اطلاعات نیست. یک زندانیِ زن همیشه شکنجه را مثل وزنهای چند تنی بر دوشش حمل میکند. در مورد زندانی زن عرب اما انگار در شکنجه حل شده است؛ خونین و تکیده، شکنجه را با خود از راهروی اطلاعات عبور میدهد. با این وجود، حتی در لحظه مرگ هم عذاب وجدان دارد که نکند موهایش بیرون باشد. پس موهایش را میگیرند و هلش میدهند از بازداشتگاهی به زندانی دیگر.
هیچ فرقی نمیکند، اوضاع بدتر هم شده است. پیشتر لنگهایشان را گرفته و جلوی دوربین نشانده بودندشان. پیش از آن هم رحمشان را جر داده، جنین را از داخلش در آورده و له و لوردهشان کرده بودند. توجیهشان این است: «داعشی هستند.»
حالا داعشی هستند شده است رمز سرکوب و شکنجه آنها. انگار روی پیشانیشان مهری زده و بازوبندی به بازویشان بسته باشند. به همین دلیل انتقال آنها به «سپیدار» مثل عذاب و کابوسی پایانناپذیر است.
آنها با مهری روی پیشانی با عنوان «نگاه کنید! من داعشی هستم» و «نگاه کنید! من قاتل بچههای شش سالهتان هستم»، به زندان منتقل شدهاند. همه، حتی خودشان هم باور کردهاند. آنقدر از آنها فیلم و اعتراف گرفتهاند که باورشان شده است «جانی» و «آدمکش» هستند. لازم دارند بپذیرند و باورش کنند وگرنه دوام نمیآورند و کارشان تمام است.
وقتی «سکینه سگورِ» باردار را برای زایمان به بیمارستان میبردند، بیخود میخندید. اما از وقتی که برگشته است، دیگر نمیخندد. افسردگی بعد از زایمان است؟ مگر این زن حق افسرده شدن دارد؟ پاهایش زخم شدهاند. موقع زایمان پابند شده بود و دکتر و پرستار سرش فریاد میزدند: «میخوای سگ داعشی به دنیا بیاری؟»
بخش هجدهم از روایتهای سپیده قلیان از زندان را اینجا بخوانید👇
#سپیده_قلیان #تیلاپیا_خون_هورالعظیم_را_هورت_میکشد #روایت_سپیده_قلیان_از_زندان #اطلاع_رسانی #زندانیان_سیاسی #زندان_اهواز #شکنجه
@Farsi_Iranwire
شکنجه مختص سلولهای تنگ و همیشه روشن اطلاعات نیست. یک زندانیِ زن همیشه شکنجه را مثل وزنهای چند تنی بر دوشش حمل میکند. در مورد زندانی زن عرب اما انگار در شکنجه حل شده است؛ خونین و تکیده، شکنجه را با خود از راهروی اطلاعات عبور میدهد. با این وجود، حتی در لحظه مرگ هم عذاب وجدان دارد که نکند موهایش بیرون باشد. پس موهایش را میگیرند و هلش میدهند از بازداشتگاهی به زندانی دیگر.
هیچ فرقی نمیکند، اوضاع بدتر هم شده است. پیشتر لنگهایشان را گرفته و جلوی دوربین نشانده بودندشان. پیش از آن هم رحمشان را جر داده، جنین را از داخلش در آورده و له و لوردهشان کرده بودند. توجیهشان این است: «داعشی هستند.»
حالا داعشی هستند شده است رمز سرکوب و شکنجه آنها. انگار روی پیشانیشان مهری زده و بازوبندی به بازویشان بسته باشند. به همین دلیل انتقال آنها به «سپیدار» مثل عذاب و کابوسی پایانناپذیر است.
آنها با مهری روی پیشانی با عنوان «نگاه کنید! من داعشی هستم» و «نگاه کنید! من قاتل بچههای شش سالهتان هستم»، به زندان منتقل شدهاند. همه، حتی خودشان هم باور کردهاند. آنقدر از آنها فیلم و اعتراف گرفتهاند که باورشان شده است «جانی» و «آدمکش» هستند. لازم دارند بپذیرند و باورش کنند وگرنه دوام نمیآورند و کارشان تمام است.
وقتی «سکینه سگورِ» باردار را برای زایمان به بیمارستان میبردند، بیخود میخندید. اما از وقتی که برگشته است، دیگر نمیخندد. افسردگی بعد از زایمان است؟ مگر این زن حق افسرده شدن دارد؟ پاهایش زخم شدهاند. موقع زایمان پابند شده بود و دکتر و پرستار سرش فریاد میزدند: «میخوای سگ داعشی به دنیا بیاری؟»
بخش هجدهم از روایتهای سپیده قلیان از زندان را اینجا بخوانید👇
#سپیده_قلیان #تیلاپیا_خون_هورالعظیم_را_هورت_میکشد #روایت_سپیده_قلیان_از_زندان #اطلاع_رسانی #زندانیان_سیاسی #زندان_اهواز #شکنجه
@Farsi_Iranwire
IranWire | خانه
روایتهای سپیده قلیان از زندان (بخش هجدهم)؛ به وقت شام
«سپیده قُلیان»، فعال مدنی و یکی از محکومان پرونده اعتراضات کارگری «هفتتپه» در کتابی با نام «تیلاپیا خون هورالعظیم را هورت میکشد»، در ۱۹ روایت از بازداشتگاه اطلاعات اهواز و زندان «سپیدار» این شهر، تصویری دقیق و در عینحال تلخ از تجربه اسارت ارایه داده است.…