Iranwire
27.6K subscribers
21.1K photos
21.2K videos
940 files
34.4K links
عکس، فیلم، خبر و پیام‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
📞🎥📲📷 t.me/shomaIranwire
iranwire.com
instagram.com/iranwire
twitter.com/iranwire
facebook.com/iranwire
youtube.com/iranwire
Download Telegram
🆔@Farsi_iranwire
مرگ فرزند؛ این عمیق ترین اندوه جهان
#مریم‌دهکردی
مادر شدن برای من درست از لحظه‌ای آغاز شد که آن دو خط آبی موازی پررنگ روی نوار سفید بیبی چک را دیدم. همانطور که گیج و مبهوت داشتم آنها را با تصویر روی جلد که مثبت و منفی بودن بارداری را روشن می‌کرد مطابقت می دادم خودم را می‌دیدم که دارم بچه شیر می‌دهم، لباس به تنش می‌پوشانم، او را به مدرسه می‌فرستم، با کودکم در پارک‌ها و اتاق‌های بازی می‌دوم و می‌خندم. داشتم راهی دانشگاهش می‌کردم که صدای همسرم مرا به خودم آورد: «چی شد نتیجه؟» لبخند زدم . «مثبته، بریم دکتر؟»، « بریم» و بعد هر دو روی ابرها خودمان را به بیمارستان رساندیم.
نمی‌خواهم با مراقبت‌ها و رویاهای شیرین 9 ماهی که دخترک را با خودم حمل می‌کردم حوصله‌تان را سر ببرم. تنها می‌خواهم از آن 36 ساعت آخر بگویم:
بیش از 4 روز از تاریخ زایمان گذشته بود اما باز هم پزشکم به زایمان طبیعی اصرار داشت. من درد نداشتم. هیچ علامتی که نشان دهد کودکم برای به دنیا آمدن تلاش می‌کند وجود نداشت. معاینه‌ها نشان می‌داد وضعیت رحم عادی نیست و نباید دست روی دست گذاشت، اما دکتر تعلل کرد. بیش از 15 ساعت من را بی‌دلیل معطل کرد و تنها وقتی دستور سزارین داد که در معاینه نهایی ضربان قلب کودکم را در حال کند شدن دید...
من هرگز نفهمیدم رنگ چشم‌های دخترک چه رنگی بود. صدایش چه آهنگی داشت. هرگز در آغوشش نگرفتم. هیچکدام از لباس‌ها و کفش‌هایی که برایش خریدم را نتوانستم به او بپوشانم. قلب دخترک تنها 36 ساعت تاب آورد و بعد از این دنیا رفت. آخرین تصویرم از او صورتی زیبا پوشیده در تن پوشی آبی است و گونه‌ای که به خاطر اتصال دستگاه‌های احیا کبود شده بود.
ادامه مطلب را در بلاگ #مادران ایران وایر بخوانید
https://iranwire.com/fa/blogs/844/22665
ایران وایر را در تلگرام دنبال کنید:
https://t.me/Farsi_Iranwire
در ستایش شش ماهی که گذشت
مریم دهکردی

پایم را دراز کرده ام، بالش نرمی گذاشته ام رویش و پسرک را خوابانده ام به شیوه مادربزرگم روی آن، چشمهای قشنگش مست شیرینی خوابند و من به ٦ ماهی که گذشت فکر می کنم. ٦ ماهی که در عین دشواری، مثل پلک برهم زدنی گذشت. درست حدس زده اید، این یادداشت مادری است که می‌خواهد قربان دست و پای بلوری پسرش برود. بگذارید همین ابتدا بگویم و تهش مدیونتان نباشم و نگویید ای بابا وقتمان تلف شد.
راستش را بخواهید سخت بود، خيلي سخت‌تر از آنچه تصور مي‌كردم. پسرک زودتر از موعدي كه گمان مي‌كردم و برايش آماده بودم به دنيا آمد. اندكي قبلترش فهميدم پدر و مادرم نمي‌توانند در زمان به دنيا آمدنش در كنارم باشند و بايد به تنهايي به همراه همسرم به استقبال روزهای سخت مادرشدن بروم. ترسيده بودم و دلداري‌هاي دكتر نازنين و همسر مهربان هم دردي از من دوا نمي‌كرد، هفته اول بعد از زایمان هر لحظه و بي‌وقفه بغضم مي‌تركيد، بي‌هيچ بهانه اي. مي‌دانستم عوارض نامتعادل بودن هورمون‌ها و فرايند بارداري و زايمان است. بي‌خوابي امانم را بریده بود، وسواس غريبي داشتم. همه چيز سخت و دشوار و بزرگ تر از توانم بود، ترس‌هایم بی شمار بود. چطوری شیرش بدهم که نپرد توی گلویش؟ چطوری حمامش کنم که از دستم لیز نخورد؟ ناخن هایش را چطوری بگیرم که یک وقت گوشت و پوستش نماند لای ناخن گیر و قیچی. هر اتفاق ساده و پیش پاافتاده ای حکم بحران را داشت و من مادر ترسیده و نگران بی تجربه را ساعت‌ها از پا می‌انداخت.
📌ادامه مطلب را در بلاگ #مادران ایران وایر بخوانید:👇👇
https://t.me/iv?url=https%3A%2F%2Firanwire.com%2Ffa%2Fblogs%2F844%2F26933&rhash=97782104fed07c
هر مادر تازه ای استانداردهایش را تغییر می‌دهد
#مریم_دهکردی
من در اصطلاح «بددل» بودم. به این معنا که دست به مرغ و ماهی و میگو و گوشت خام نمی‌زدم و از بویشان بدم می‌آمد، حاضر نبودم آشغال‌های سینک را با دست جمع کنم چون به احتمال قریب به یقین دل آشوبه‌اش تا شب رهایم نمی‌کرد. از هر چیز خیسی چندشم می‌شد. گلاب به رویتان دیدن آب دهان و بینی توی خیابان می‌توانست همه روزم را خراب کند و از همه اینها بدتر بوها بودند. بوی ماندگی،ترشیدگی و هررایحه ناخوب می‌توانست ساعت‌ها از پا بیاندازدم.
اما چطوری آمدن فرزند تمامی استانداردهای من را در باب تحمل بوها و چیزهای ناخوب تغییر داد:

در بیمارستان بعد از اینکه بیهوشی و عوارضش کمی رهایم کرد پرستارها گفتند هر چند دقیقه نگاهی به پوشکش بیاندازم تا مطمئن شوند دستگاه گوارشش به درستی کار می کند. گویا سندرم های شایعی وجود دارد در میان نوزادان که در همان نخستین ساعت های پس از تولد قابل تشخیص است. کلیه ها، مثانه، روده و الی آخر.

در نخستین کنترل، من داشتم خیلی جدی پوشک را باز می کردم که یکهو حس کردم خیس شده ام. بله! حضرت اشرف به سرتاپای مادر تازه جیش مبسوطی کرد و همانطور چشم بسته خوابش را ادامه داد. بنده هم با لبخندی پت و پهن زنگ پرستاری را فشردم که «کلیه و مثانه بچه من مشکلی ندارد و جیش اول را پاشید به مامانش » بعدش هم کم مانده بود داد بزنم «دست و جیغ و هورا».
📌ادامه مطلب را در بلاگ #مادران ایران وایر بخوانید:👇👇
https://t.me/iv?url=https%3A%2F%2Firanwire.com%2Ffa%2Fblogs%2F844%2F27348&rhash=97782104fed07c
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 حضور مادر رامین حسین‌پناهی در کنار مادران دادخواه

در ویدیوی اختصاصی شهروندخبرنگار ایران‌وایر، «اشرف زرینی» که مردم سنندج او را «دایه شریفه» صدا می‌زنند، مادر رامین حسین‌پناهی بر سر مزار دانیال پابندی، از کشته‌شدگان اعتراضات سراسری حضور یافته است. به گفته شهروندخبرنگار جمعی از مادران دادخواه کشته‌شدگان اعتراضات سراسری، به مناسبت سالروز تولد دانیال پابندی در آرامستان آیچی شهر سقز حضور یافتند.
در این مراسم مادران کشته‌شدگان سقز، بوکان، سنندج و... نیز حضور داشتند

رامین حسین پناهی، زندانی سیاسی کرد بود که در شهریور سال ۱۳۹۷ همراه دو زندانی سیاسی دیگر اعدام شد. همچنین دانیال پابندی ۱۷ ساله در اعتراضات ۲۵ آبان سقز، شهر مهسا امینی، با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی کشته شد.

#شهروندخبرنگار #مادران_ایران #مادران_دادخواه #دادخواهی #مهسا_امینی

@Farsi_Iranwire
📸 مادر مهسا ژینا امینی در کنار مادر شهریار محمدی

به گزارش شهروندخبرنگار ایران‌وایر پنج‌شنبه ۱۶ خرداد، جمعی از مادران دادخواه کشته‌شدگان اعتراضات سراسری، که عزیزان‌شان در آرامستان بوکان به خاک سپرده شده‌اند، یاد آن‌ها را گرامی داشتند و بر دادخواهی خود تاکید کردند. در میام جمع این مادران، مژگان افتخاری، مادر مهسا ژینا امینی در کنار مادر شهریار محمدی از کشته‌شدگان بوکان هم حضور داشتند.

#شهروندخبرنگار #مادران_ایران #مادران_دادخواه #دادخواهی #مهسا_امینی

@Farsi_Iranwire