زبان فارسی یا نهاد شاهنشاهی؛ مغالطه بنیادین در تعریف ستون خیمه فرهنگ و تمدن ایرانی
در مطالعات تاریخی و فرهنگپژوهی ایران پس از اسلام، یکی از رایجترین مغالطهها، شناخت نادرست جایگاه زبان فارسی در نمایندگی فرهنگ و تمدن ایرانی است. برخی از پژوهشگران، به گونهای از زبان فارسی به عنوان نمود و عصاره هویت ملی و تمدنی ایران یاد کردهاند و نهاد پادشاهی را کماهمیت یا حتی قابل نادیدهانگاری در بازتولید این هویت دانستهاند. این دیدگاه، هرچند از سر حسن نیت و عشق به زبان فارسی شکل گرفته، اما از منظر تاریخنگاری دقیق و مستند، نوعی مغالطه بنیادین به شمار میآید که هم ریشههای هویت ایرانی را بهدرستی تحلیل نمیکند و هم بهنحوی موجب ایجاد اختلافات زبانی و قومی در جامعه امروز ایران میشود.
✅در واقع، چنانچه در کتاب #فیلسوف_شاه_ایرانشهر نوشتهام، بر اساس پژوهشهای مستند و علمی، نهاد شاهنشاهی و ساختار سیاسی آن اساس و محور اصلی وحدت ملی و فرهنگی ایران و شکوه جهانی تمدن ایرانی بوده است. دیاکونوف در کتاب خود «تاریخ ماد» به روشنی نشان میدهد که نخستین هسته شاهنشاهی ایرانی، محصول اتحاد اقوام و قبایل گوناگون بوده و این پادشاهی، بر اساس #اشه، #خرد و #داد، ساختاری مبتنی بر ششگانۀ سیاست مستقل ملی، امنیت، دادگستری، آبادانی، بهداشت و آموزش را بنیان نهاده است که فرهنگ و هویت ایرانی را به صورت یکپارچه و در عین حال متکثر حفظ کرده است.
✅پس از حمله اعراب و فروپاشی نظام شاهنشاهی ساسانی، ایران به سبب از دست دادن نهاد پادشاهی وارد دورهای طولانی از تشتت سیاسی و فرهنگی شد که در کتاب پیشگفته از آن به عنوان «قرون وسطای ایرانی» یاد کردهام. درین دوره، گرچه زبان فارسی به تدریج به عنوان زبان فرهنگی حوزه گستردهای از جغرافیای اسلام به کار گرفته شد، اما این زبان هرگز به تنهایی نماینده تمامیت فرهنگ و تمدن ایرانی نبود. زبان فارسی در بسیاری از متون علمی، تاریخی و ادبی به خصوص در دوره عباسیان، در بستر زبان عربی قرار داشت که زبان غالب متون و فرهنگ علمی و دینی آن دوران بود. در واقع، زبان فارسی همواره در حاشیه زبان عربی قرار داشت و بسیاری از آثار فارسی نیز حامل آموزههای اسلامی و فرهنگ تازی-اسلامی بودند، نه بازتابگر تمام و کمال سنتها و اندیشههای ملی ایرانی.
✅نکته مهم این است که نهاد شاهنشاهی، و نه زبان فارسی، به عنوان نماد واقعی و تاریخی ایران، وحدتبخش اقوام، فرهنگها و مذاهب گوناگون ایرانی در روزگار پیش از اسلام بوده است. شاهنشاهی، ساختاری سیاسی و اجتماعی بود که مشروعیت خود را از ظرفیتهای ملی، عدالتخواهی، امنیت و آبادانی میگرفت و به عنوان «وحدت در کثرت» عمل میکرد. بنابراین، بازتولید مفهوم ایرانیت پس از اسلام، در غیاب نهاد پادشاهی، بیشتر در قالب آثار حماسی و ملیگرایانهای مانند #خداینامک_ها و بهويژه #شاهنامه_فردوسی دیده میشود که به عنوان یکی از معدود منابعی است که یاد و نام پادشاهی ایرانی را زنده نگه داشت، نه زبان فارسی که عمدتاً حامل اندیشه غیر ایرانی بود.
✅از دیگر سو، تمرکز صرف بر زبان فارسی، که شماری از نویسندگان بر آن تأکید دارند، بهنوعی موجب نوعی نگاه سطحی و ناقص به تاریخ و فرهنگ ایران میشود. این نگاه، مغالطهای است که باعث نادیده گرفتن پیچیدگیهای تاریخی، و حتی تقویت اختلافات قومی و زبانی در ایران امروز شده است.
✅همچنین، باید به نقش عنصر ترکی و دیگر عناصر قومی-فرهنگی در شکلگیری نظامهای سیاسی پس از اسلام اشاره کرد. دولتهایی مانند غزنویان، سلجوقیان، ایلخانان و تیموریان که عمدتاً ریشههای غیر ایرانی داشتند، زبان فارسی را به عنوان «محمل» یا زبان فرهنگی عنصر تازی-اسلامی به کار بردند تا نفوذ خلافت اسلامی را فراتر از مرزهای جغرافیایی ایران گسترش دهند. این زبان فارسی «فرهنگزده» نه بازتابدهنده مستقیم فرهنگ ایرانی، بلکه حامل آموزههای اسلامی و گاه ترکی و یونانی بود. از این رو، آنچه در این دوره به زبان فارسی نوشته شد، نهتنها نمایانگر فرهنگ ایرانی به معنای واقعی کلمه نبود، بلکه در بسیاری موارد به عنوان ابزاری برای ترویج فرهنگ اسلامی و ترکی مورد استفاده قرار گرفت.
در پایان، لازم است که پژوهشگران، روشنفکران و علاقهمندان به تاریخ و فرهنگ ایران هوشیار باشند و از مغالطه رایج در تحلیل هویت ایرانی پرهیز کنند. زبان فارسی، با تمام ارزش و جایگاه بیبدیلش، نمیتواند جایگزین نهاد شاهنشاهی به عنوان نماد واقعی وحدت ملی و هویت تاریخی ایران باشد. ایرانیت واقعی محصول تاریخی مجموعهای از عناصر فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است که شاهنشاهی ایرانی برای هزاران سال بنیان گذاشته و حافظ آن بوده است. بازشناسی درست این نهاد و نقش آن در شکلگیری و تداوم هویت ایرانی، به مراتب راهگشاتر از تأکید صرف بر زبان فارسی برای حل معضلات فرهنگی و اجتماعی امروز ایران است.
✍️جهان_ایرانی
در مطالعات تاریخی و فرهنگپژوهی ایران پس از اسلام، یکی از رایجترین مغالطهها، شناخت نادرست جایگاه زبان فارسی در نمایندگی فرهنگ و تمدن ایرانی است. برخی از پژوهشگران، به گونهای از زبان فارسی به عنوان نمود و عصاره هویت ملی و تمدنی ایران یاد کردهاند و نهاد پادشاهی را کماهمیت یا حتی قابل نادیدهانگاری در بازتولید این هویت دانستهاند. این دیدگاه، هرچند از سر حسن نیت و عشق به زبان فارسی شکل گرفته، اما از منظر تاریخنگاری دقیق و مستند، نوعی مغالطه بنیادین به شمار میآید که هم ریشههای هویت ایرانی را بهدرستی تحلیل نمیکند و هم بهنحوی موجب ایجاد اختلافات زبانی و قومی در جامعه امروز ایران میشود.
✅در واقع، چنانچه در کتاب #فیلسوف_شاه_ایرانشهر نوشتهام، بر اساس پژوهشهای مستند و علمی، نهاد شاهنشاهی و ساختار سیاسی آن اساس و محور اصلی وحدت ملی و فرهنگی ایران و شکوه جهانی تمدن ایرانی بوده است. دیاکونوف در کتاب خود «تاریخ ماد» به روشنی نشان میدهد که نخستین هسته شاهنشاهی ایرانی، محصول اتحاد اقوام و قبایل گوناگون بوده و این پادشاهی، بر اساس #اشه، #خرد و #داد، ساختاری مبتنی بر ششگانۀ سیاست مستقل ملی، امنیت، دادگستری، آبادانی، بهداشت و آموزش را بنیان نهاده است که فرهنگ و هویت ایرانی را به صورت یکپارچه و در عین حال متکثر حفظ کرده است.
✅پس از حمله اعراب و فروپاشی نظام شاهنشاهی ساسانی، ایران به سبب از دست دادن نهاد پادشاهی وارد دورهای طولانی از تشتت سیاسی و فرهنگی شد که در کتاب پیشگفته از آن به عنوان «قرون وسطای ایرانی» یاد کردهام. درین دوره، گرچه زبان فارسی به تدریج به عنوان زبان فرهنگی حوزه گستردهای از جغرافیای اسلام به کار گرفته شد، اما این زبان هرگز به تنهایی نماینده تمامیت فرهنگ و تمدن ایرانی نبود. زبان فارسی در بسیاری از متون علمی، تاریخی و ادبی به خصوص در دوره عباسیان، در بستر زبان عربی قرار داشت که زبان غالب متون و فرهنگ علمی و دینی آن دوران بود. در واقع، زبان فارسی همواره در حاشیه زبان عربی قرار داشت و بسیاری از آثار فارسی نیز حامل آموزههای اسلامی و فرهنگ تازی-اسلامی بودند، نه بازتابگر تمام و کمال سنتها و اندیشههای ملی ایرانی.
✅نکته مهم این است که نهاد شاهنشاهی، و نه زبان فارسی، به عنوان نماد واقعی و تاریخی ایران، وحدتبخش اقوام، فرهنگها و مذاهب گوناگون ایرانی در روزگار پیش از اسلام بوده است. شاهنشاهی، ساختاری سیاسی و اجتماعی بود که مشروعیت خود را از ظرفیتهای ملی، عدالتخواهی، امنیت و آبادانی میگرفت و به عنوان «وحدت در کثرت» عمل میکرد. بنابراین، بازتولید مفهوم ایرانیت پس از اسلام، در غیاب نهاد پادشاهی، بیشتر در قالب آثار حماسی و ملیگرایانهای مانند #خداینامک_ها و بهويژه #شاهنامه_فردوسی دیده میشود که به عنوان یکی از معدود منابعی است که یاد و نام پادشاهی ایرانی را زنده نگه داشت، نه زبان فارسی که عمدتاً حامل اندیشه غیر ایرانی بود.
✅از دیگر سو، تمرکز صرف بر زبان فارسی، که شماری از نویسندگان بر آن تأکید دارند، بهنوعی موجب نوعی نگاه سطحی و ناقص به تاریخ و فرهنگ ایران میشود. این نگاه، مغالطهای است که باعث نادیده گرفتن پیچیدگیهای تاریخی، و حتی تقویت اختلافات قومی و زبانی در ایران امروز شده است.
✅همچنین، باید به نقش عنصر ترکی و دیگر عناصر قومی-فرهنگی در شکلگیری نظامهای سیاسی پس از اسلام اشاره کرد. دولتهایی مانند غزنویان، سلجوقیان، ایلخانان و تیموریان که عمدتاً ریشههای غیر ایرانی داشتند، زبان فارسی را به عنوان «محمل» یا زبان فرهنگی عنصر تازی-اسلامی به کار بردند تا نفوذ خلافت اسلامی را فراتر از مرزهای جغرافیایی ایران گسترش دهند. این زبان فارسی «فرهنگزده» نه بازتابدهنده مستقیم فرهنگ ایرانی، بلکه حامل آموزههای اسلامی و گاه ترکی و یونانی بود. از این رو، آنچه در این دوره به زبان فارسی نوشته شد، نهتنها نمایانگر فرهنگ ایرانی به معنای واقعی کلمه نبود، بلکه در بسیاری موارد به عنوان ابزاری برای ترویج فرهنگ اسلامی و ترکی مورد استفاده قرار گرفت.
در پایان، لازم است که پژوهشگران، روشنفکران و علاقهمندان به تاریخ و فرهنگ ایران هوشیار باشند و از مغالطه رایج در تحلیل هویت ایرانی پرهیز کنند. زبان فارسی، با تمام ارزش و جایگاه بیبدیلش، نمیتواند جایگزین نهاد شاهنشاهی به عنوان نماد واقعی وحدت ملی و هویت تاریخی ایران باشد. ایرانیت واقعی محصول تاریخی مجموعهای از عناصر فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است که شاهنشاهی ایرانی برای هزاران سال بنیان گذاشته و حافظ آن بوده است. بازشناسی درست این نهاد و نقش آن در شکلگیری و تداوم هویت ایرانی، به مراتب راهگشاتر از تأکید صرف بر زبان فارسی برای حل معضلات فرهنگی و اجتماعی امروز ایران است.
✍️جهان_ایرانی