☀️ #تلنگر
امروز مجبور شدم به سربازی شلیک کنم ... که وقتی روی زمین افتاد اسم زنش را صدا میکرد.
ماریا ... و بعد جلو چشمان من مُرد. به گردنش آویزی بود که عکس عروسی خودش و دخترک کمسنی در آن بود. از خودم بدم آمد.
من معمولا پای افراد را نشانه میگیرم. سعی میکنم آنها را نکشم. فقط زخمی کنم تا دنبال ما نیایند. اما وقتی پای این سرباز را نشانه گرفته بودم، ناگهان خم شد و گلوله به سینهاش خورد.
حالا ماریای کوچکش چهقدر باید منتظر بماند. چه قدر باید شال و پیراهن گرم ببافد که یک روز از جنگ برگردد.
حتی نمیداند که او زیر باران برای آخرین بار فقط اسم او را صدا زد.
جنگ بدترین فکر بشر است ...
از بچگی فکر میکردم مگر آدمها مجبورند با هم بجنگند و حالا میبینم بله. گاهی مجبورند ...
چون آنها که دستور جنگ را میدهند زیر باران نیستند.
میان گلولای نیستند و با فکر چشمان سبز ماریا نمیمیرند.
جنگ را شرورترین افراد برمی انگیزانند
و شریفترین افراد اداره میکنند.
#آندره_مالرو
@rakik_nameh
🌞™
امروز مجبور شدم به سربازی شلیک کنم ... که وقتی روی زمین افتاد اسم زنش را صدا میکرد.
ماریا ... و بعد جلو چشمان من مُرد. به گردنش آویزی بود که عکس عروسی خودش و دخترک کمسنی در آن بود. از خودم بدم آمد.
من معمولا پای افراد را نشانه میگیرم. سعی میکنم آنها را نکشم. فقط زخمی کنم تا دنبال ما نیایند. اما وقتی پای این سرباز را نشانه گرفته بودم، ناگهان خم شد و گلوله به سینهاش خورد.
حالا ماریای کوچکش چهقدر باید منتظر بماند. چه قدر باید شال و پیراهن گرم ببافد که یک روز از جنگ برگردد.
حتی نمیداند که او زیر باران برای آخرین بار فقط اسم او را صدا زد.
جنگ بدترین فکر بشر است ...
از بچگی فکر میکردم مگر آدمها مجبورند با هم بجنگند و حالا میبینم بله. گاهی مجبورند ...
چون آنها که دستور جنگ را میدهند زیر باران نیستند.
میان گلولای نیستند و با فکر چشمان سبز ماریا نمیمیرند.
جنگ را شرورترین افراد برمی انگیزانند
و شریفترین افراد اداره میکنند.
#آندره_مالرو
@rakik_nameh
🌞™