🔸مسئله جدايي هاي فرهنگی
سرزمين هاي جداشده امپراتوري باستاني پارسیان به صورت کانون جهاني بحران درآمده اند
دسامبر 2003 ، 24 سال پس از اعزام نيرو از شوروي به افغانستان، با توجه به تشديد تنش در #عراق و #افغانستان و دیده شدن مسائلي در گوشه و كنار منطقه ای كه از كشمير تا #فلسطين و از گرجستان تا كناره باختری رود سند امتداد دارد، بارديگر اصحاب نظر ضمن نشان دادن نقشه امپراتوري پارسيان كه كانون بحران ها به آنجا منتقل شده اين فرضيه را مطرح ساختند که قطعات منفصله امپراتوري هاي فروپاشيده شده بحران ساز هستند. در دسامبر سال 1979 پس از ورود نيروهای شوروی به افغانستان و سال پس جنگ و تازی عراق به ايران و پس از آن بحران لبنان و ...، بحران در قلمرو ايران باستان را موضوع روز کرده بود كه ماهها درباره اش گفتگو تلويزيوني بود. نتيجه گيري هاي آن زمان كه به قوت خود باقي مانده اند نشان مي داد كه وجود نوعي همكاري و هماهنگي ميان دولتهاي اين منطقه مي تواند از پيدايش و ادامه چنين بحرانهايي جلوگيري كند. در اين زمينه به باورها «هردر» فيلسوف آلمانی استناد شده بود كه «فرهنگ» نقش قاطعی در تفاهم، پيشرفت، همكاری، هماهنگی و تعاون مردم دارد كه جمع اين عوامل و بكار گيري آنها در کشورهاي منفصله از يک امپراتوري فروپاشيده از پيدايش بحران و مسئله و وقوع هر پيشامد ناخواسته جلوگيري مي كند.
ناحيه ای را كه اصحاب نظر در دسامبر 2003 بار ديگر برآن نام منطقه بحران ها نهاده بودند تا سده هفتم امپراتوری پارسيان خوانده مي شد. میانه سده هشتم، در اين منطقه تنها قدرت منتقل شد و بر جاي ساسانيان، عباسيان نشستند. مركز حكومت (پايتخت) تنها چند فرسنگ (36 کيلومتر) تغيير كرد و قطعات امپراتوري همچنان با هم بودند. بعدا كه سلجوقيان آمدند باز در ساختار دگرگونی حاصل نشد و فقط «قدرت» دست به دست گرديد. در دوران صفوی ها به رغم ايجاد دو دستگي، تلاش شد که قطعات باهم باشند و نادرشاه به زور شمشير آن قسمتهايي را هم كه رها شده بودند دوباره به جای اول باز گردانيد.
پس از آغامحمدخان قاجار، نیروهای استعماری آنهنگام با اينكه ظاهر ساختار را به هم ريختند، با زير بال گرفتن بخشهای جدا شده تلاش كردند كه بحران به وجود نيايد، لذا فرهنگ مشترك به همان ریخت باقی ماند.
پس از ناپديد شدن تزارها از صحنه روسيه، دولت شوروی که جهانی بودن را آوازه گری می کرد در منطقه خود تلاش بسيار برای تضعيف فرهنگ هاي ملی کرد که ديديم موفق نشد و تاجيک هاي فرارود پس از فروپاشي شوروی فرهنگ نياکان را زنده کردند و به تحکيم آن پرداخته اند. جنگ جهاني دوم و در پی آن جنگ سرد، يكپارچگي رواني و فرهنگی منطقه (سرزمين امپراتوري باستاني پارسيان) را فرو پاشاند؛ مسئله كشمير و مسئله پشتون هاي جداشده به ميان آمد. پيمان بغداد در سویی ديگر ايران، #تركيه، عراق و پاكستان را در كنار هم قرارداد كه با كنار رفتن عراق، مرزهاي ايران و تركيه از کرانه آن كشور ناامن شدند و يكپارچگي رواني منطقه نااستوار گرديد. دگرگونی های پي در پي در افغانستان در دهه 1970 و خصمانه شدن پیوند عراق با ايران بر گستره اين جدايی فرهنگی منطقه افزود و پس از آن جنگ هشت ساله ايران و عراق اين جدايي را بيشتر كرد .
دولت افغانستان قبل از كودتای محمد داود خان، چند بار در صدد همبستگی بيش از یگانگی روانی - فرهنگی با ايران برآمده بود كه مقامات وقت ايران «كوته نظرانه» آن را به حساب گرفتن سهمی از نفت گذارده و روی خوش نشان نداده بودند كه اگر داده بودند؛ افغانستان به راه پیشین ادامه داده بود و منطقه چهره ديگری داشت. اين جدائی ها و دودستگی سبب شد كه از فرو پاشی شوروی كه مجال بزرگی برای جمع شدن دوباره و نیروبخشی فرهنگ یکسان و همبستگي روانی و خويشاوندی مردم ساكن در سرزمين های امپراتوری پارس باستان استفاده نشود و دامنه دار شدن همين جدایی افکنی به دستاندازی از برون مرز و تنش کنوني انجاميده است. اين نوع تنش از آغاز سده 21 مناطق جدا شده امپراتوری روسيه را هم فراگرفته که دارای مرزبندی مصلحتی دوران جهان وطني بلشويکهاست. همين گونه در قطعات جداشده #هندوستان و .... تقسيمات دوران استعمار درآفريقا و تقسيم يک قبيله یکسان ميان چند کشور بوده است که بحرانهايی نظير بحران کنگو، کشتار رواندا و ... را به وجود آورده است. اين قبايل هرکدام براي خود يک امپراتوری فاميلی و فرهنگی بودند.

دل جهانست ایرانشهر 🔥

پاینده ایران
#جاویدشاه
#رنسانس_ایرانی
🔥
💎