نامه به فرزندان آینده
این نوشته دردگونه فقط برای بچه های ایران زمین در فرداهایی که نمیدانیم چگونه است نوشته میشود. فرداهایی که نمیدانم آیا فرزندانمان به زبان فردوسی سخن میگویند یا به زبان تازی یا هر زبان دیگری:
کوچک بودم پدرانم و اجدادم را به تمسخر میگرفتم که چرا، واقعا چرا اینقدر زبون بودید. گذشت و گذشت و هر روز با جامعه هفتاد رنگ بیشتر آشنا شدم و اکنون اقرار میکنم که خودم هم هفتاد رنگ هستم و پلیدی وجودم را فراگرفته.
فرزند و فرزندان ندیده و ای کسی که شاید در زمانی که این نوشته را میخوانی هنوز زبان پارسی جزو وجودت باشد برای تو میگویم شاید تو نگذاری فرعون های زمانت تو را به بازی بگیرند.
حتما تاریخ میخوانی و خوانده ای که در این سرزمین کشوری به نام ایران بوده است؛ نه اشتباه نکن منظورم امپراطوری هخامنشی نیست، منظورم کشور گربه نشانی که بوسیله جماعت پر رو و عامل بیگانه فروپاشیده شد، منظورم ایران زمان #سلسله_ولایت_فقیه است.
شاید برایت سوال پیش بیاید که چرا این کشور دیگر وجود خارجی ندارد و ممکن است تو هم ناسزا به من و هم نسلان من بگویی.
فرزندم ممکن است بتوانی تاریخ را بخوانی ولی نمیدانی ما با چه حکومتی مواجه بودیم، نمیتوانی حس مردم زمان من را درک کنی. این جماعت حاکم خدای سفسطه و مغلطه بودند و مانند گربه همیشه چهار و دست و پا زمین میآمدند (این ضرب المثل دوران ما بود)
فرزند ندیده ام:
مردم زمان ما دو شقه شده بودند و هر شقه هم هفتاد رنگ و شاخه شده بود
زمان ما بهترین انسانها یا در زندان بودند، یا کنج خانه عزلت طلب شده بودند، یا چون نمیتوانستند تحمل کنند راه مهاجرت را برگزیده بودند.
فرزندم روش این حکومت ، #حکومت_در_درون_خانه ها بود. حکومت ولایت فقیه پایگاه اول خود را در منازل ما بنا کرده بود. به اطراف نظر میکردیم، میدیدیم آشنایان، دوستان، فامیل و بستگان خود عامل این حکومت بودند و مسلم بدان هیچکس نمیتواند ریشه خود را بزند. حکومت از #مردم_علیه_مردم برای سرکوب استفاده میکرد تا مردم را چپاول کند.
میتوانی درک کنی؟!
پدر بر علیه پسر، مادر برعلیه دختر و برادر علیه برادر، همسایه علیه همسایه و... بگیر و برو جلو.
بله فقط از طریق این دین فروشان میتوانستی به بت ندیده وصل شوی .
فرزندم اواخر حکومت سلسله ولایت فقیه ظلم بوسیله خود مردم تشدید میشد و علت در آموزه هایی بود که بخوردمان میدادند.
فرزندم، از چپ و راست بجای اینکه غده را بیرون بیاندازند و متحد شوند راه آخوندها را میرفتند و بیشتر متفرق میشدیم. آنها برای اینکه بر ما حکومت کنند ما را از هم جدا جدا کردند. مردم در زمان ما فرد فرد بودن را میپسندیدن و همه میخواستیم خوشبخت شویم ولی نمیدانستیم خوشبختی جمعیست نه فردی.
فرزندم روشنفکران ما از مردم جدا بودند و جالب اینکه خود ویروس جدایی را پخش میکردند. این روشنفکران میخواستند پدیده ای به نام دموکراسی را بخوردمان بدهند!! ( در عصر ما این شهد و آرزو بود و بوسیله این شهد نیز خیلی ها در چاه افتادند ). ولی اشتباهشان این بود که دموکراسی زاییده تمدنی بود که خدایان گوناگونی داشت ولی خدای ما تک و واحد بود.. جوانان عصر ما مثال زیبایی داشتند و میگفتند خوراندن دموکراسی به الله بمانند نصب ویندوز بر روی الاغ است.
و زمانی که خدایان غرب متحد میشدند ما ساز آخوند را کوک میکردیم و ندای جدا جدا شدن سر میدادیم به قسمی که حتی با همسایه سخن نمیگفتیم .
خلاصه فرزندم از چپ و راست و بالا و پایین این گربه کسانی بودند که راه نجات را جدا جدا کردن دانستند و عملا در زمین آخوند و دشمنان این گربه گام برداشتند.
نمیدانم در زمانی که تو این نوشته را میخوانی آیا سرزمینی بنام آریانا ، آذربایجان ، الاحواز ، کوردستان ، بلوچستان و....وجود دارد یا نه و تو جزو کدام قسمت این گربه هستی ولی بدان
همه مردم زمان من را به سمت
"عاشق شیر بی یال و اشکم بودن "
هدایت میکردند .
فرزندم زبانم قاصر و تو از نسلی هستی که نمیشود با تو بدرازا سخن گفت،
ولی لطفا حداقل کمتر پدرانت را نفرین کن.
٢٨/۴/٩۴ برابر با 19 ژوئیه 2015
علی محمدیان
این نوشته دردگونه فقط برای بچه های ایران زمین در فرداهایی که نمیدانیم چگونه است نوشته میشود. فرداهایی که نمیدانم آیا فرزندانمان به زبان فردوسی سخن میگویند یا به زبان تازی یا هر زبان دیگری:
کوچک بودم پدرانم و اجدادم را به تمسخر میگرفتم که چرا، واقعا چرا اینقدر زبون بودید. گذشت و گذشت و هر روز با جامعه هفتاد رنگ بیشتر آشنا شدم و اکنون اقرار میکنم که خودم هم هفتاد رنگ هستم و پلیدی وجودم را فراگرفته.
فرزند و فرزندان ندیده و ای کسی که شاید در زمانی که این نوشته را میخوانی هنوز زبان پارسی جزو وجودت باشد برای تو میگویم شاید تو نگذاری فرعون های زمانت تو را به بازی بگیرند.
حتما تاریخ میخوانی و خوانده ای که در این سرزمین کشوری به نام ایران بوده است؛ نه اشتباه نکن منظورم امپراطوری هخامنشی نیست، منظورم کشور گربه نشانی که بوسیله جماعت پر رو و عامل بیگانه فروپاشیده شد، منظورم ایران زمان #سلسله_ولایت_فقیه است.
شاید برایت سوال پیش بیاید که چرا این کشور دیگر وجود خارجی ندارد و ممکن است تو هم ناسزا به من و هم نسلان من بگویی.
فرزندم ممکن است بتوانی تاریخ را بخوانی ولی نمیدانی ما با چه حکومتی مواجه بودیم، نمیتوانی حس مردم زمان من را درک کنی. این جماعت حاکم خدای سفسطه و مغلطه بودند و مانند گربه همیشه چهار و دست و پا زمین میآمدند (این ضرب المثل دوران ما بود)
فرزند ندیده ام:
مردم زمان ما دو شقه شده بودند و هر شقه هم هفتاد رنگ و شاخه شده بود
زمان ما بهترین انسانها یا در زندان بودند، یا کنج خانه عزلت طلب شده بودند، یا چون نمیتوانستند تحمل کنند راه مهاجرت را برگزیده بودند.
فرزندم روش این حکومت ، #حکومت_در_درون_خانه ها بود. حکومت ولایت فقیه پایگاه اول خود را در منازل ما بنا کرده بود. به اطراف نظر میکردیم، میدیدیم آشنایان، دوستان، فامیل و بستگان خود عامل این حکومت بودند و مسلم بدان هیچکس نمیتواند ریشه خود را بزند. حکومت از #مردم_علیه_مردم برای سرکوب استفاده میکرد تا مردم را چپاول کند.
میتوانی درک کنی؟!
پدر بر علیه پسر، مادر برعلیه دختر و برادر علیه برادر، همسایه علیه همسایه و... بگیر و برو جلو.
بله فقط از طریق این دین فروشان میتوانستی به بت ندیده وصل شوی .
فرزندم اواخر حکومت سلسله ولایت فقیه ظلم بوسیله خود مردم تشدید میشد و علت در آموزه هایی بود که بخوردمان میدادند.
فرزندم، از چپ و راست بجای اینکه غده را بیرون بیاندازند و متحد شوند راه آخوندها را میرفتند و بیشتر متفرق میشدیم. آنها برای اینکه بر ما حکومت کنند ما را از هم جدا جدا کردند. مردم در زمان ما فرد فرد بودن را میپسندیدن و همه میخواستیم خوشبخت شویم ولی نمیدانستیم خوشبختی جمعیست نه فردی.
فرزندم روشنفکران ما از مردم جدا بودند و جالب اینکه خود ویروس جدایی را پخش میکردند. این روشنفکران میخواستند پدیده ای به نام دموکراسی را بخوردمان بدهند!! ( در عصر ما این شهد و آرزو بود و بوسیله این شهد نیز خیلی ها در چاه افتادند ). ولی اشتباهشان این بود که دموکراسی زاییده تمدنی بود که خدایان گوناگونی داشت ولی خدای ما تک و واحد بود.. جوانان عصر ما مثال زیبایی داشتند و میگفتند خوراندن دموکراسی به الله بمانند نصب ویندوز بر روی الاغ است.
و زمانی که خدایان غرب متحد میشدند ما ساز آخوند را کوک میکردیم و ندای جدا جدا شدن سر میدادیم به قسمی که حتی با همسایه سخن نمیگفتیم .
خلاصه فرزندم از چپ و راست و بالا و پایین این گربه کسانی بودند که راه نجات را جدا جدا کردن دانستند و عملا در زمین آخوند و دشمنان این گربه گام برداشتند.
نمیدانم در زمانی که تو این نوشته را میخوانی آیا سرزمینی بنام آریانا ، آذربایجان ، الاحواز ، کوردستان ، بلوچستان و....وجود دارد یا نه و تو جزو کدام قسمت این گربه هستی ولی بدان
همه مردم زمان من را به سمت
"عاشق شیر بی یال و اشکم بودن "
هدایت میکردند .
فرزندم زبانم قاصر و تو از نسلی هستی که نمیشود با تو بدرازا سخن گفت،
ولی لطفا حداقل کمتر پدرانت را نفرین کن.
٢٨/۴/٩۴ برابر با 19 ژوئیه 2015
علی محمدیان
نامه دوم به فرزندان نادیده و آیندگان 👇👇
فرزندم فراموش کردم در نامه اول مثال بزنم تا بهتر بتوانی حس و حال مردم زمان من را تجربه و درک کنی.
لذا این نامه را با ذکر مثالی به پایان میبرم:
فرزندم مردم تقریبا متحد شده بودند که خودشان را از شر ملایان خلاص کنند و در شهرهایی تظاهرات علیه حکومت برپا شده بود اما حکومت با #ترفندبورس و #سودپلکانی با حیلههای مختلف مردم را تشویق به سرمایهگذاری در بورس کرد!! سودهای سرشار باد آوردهای که هرگز عقل سلیم قادر به فهم آن نبود که چگونه ممکن است؟!
فرزندم شما نمیدانی در طول حکومت #سلسله_ولایت_فقیه ضریب هوشی مردم با نشر خرافات و شبه علم بشدت پایین آمده و به زیر هفتاد رسیده بود. و این مردم به هر دلیلی منجمله بابت نگرانی از آب رفتن دارایی هایشان، علیرغم ورشکستگی اقتصاد، تعطیلی صنایع و کارخانجات و هزاران معضل گوناگون از جمله تحریمهای اقتصادی در #نمایش_سوددهی بورس ملایان شرکت کردند و هرگز از خود نپرسیدند مگر ایران جزیرهای جداگانه است، مگر در سیارهای غیر از زمین هستیم که اقتصادش به اقتصاد سایر کشورها که در آن زمان بعلت اپیدمی بیماری چرخ اقتصادشان کند شده بود لذا شاخص منفی را تجربه میکردند، وابسته نباشد؟! و اگر وابسته نیست پس چرا به ارزهایی بینالمللی مثل دلار وابسته است و با اندک نسیمی نه سرما خوردگی که به حالت اغما میافتد؟!! هرگز از خودشان نپرسیدند در زمانی که قیمت ارز پلکانی بالا میرود و ارزش پول ملی پلکانی پایین میآید، چطور ممکن است سوددهی بورس پلکانی افزایش پیدا کند؟!!
آری فرزندم مردمی که زمانی یکی از باهوش ترین مردم جهان بودند اکنون توان محاسبه دو دو تا چهارتا را نداشتند.
به همین سادگی خود مردم را شریک چپاول حکومت کردند. خود مردم یک دست به دعا که با سقوط نظام از شر ملایان خلاص شویم، و دست دیگر دعا که ماندگار بشود و قیمت ها بالا برود تا #سودپلکانی بیشتری عایدشان شود و...
فرزندم گاهی اوقات ایرانیانی را میدیدیم که تحصیل کرده و تقریبا آگاه بودن و این جماعت یک چشمشان اشک و چشم دیگرشان از شادی سودبردن از سهامی که در بورس خریده بودن، برق میزد. آری فرزندم در زمان ما ارزش تحصیل علم بشدت کاهش پیدا کرده بود به نحوی که بیسوادان جامعه چوب باسودان را میخوردند. باسوادان و تحصیل کردههایی که فقط خواندن و نوشتن در سیستم آموزشی آموخته بودن و از دانشپژوهی و جویای علم بودن خبری نبود.
فرزندم #مردم_علیه_مردم یعنی همگان ترمزی بر تغییرات شده بودیم.
فرزند نادیده #سلسله_ولایت_فقیه برای سواری گرفتن از مردم نوعی دموکراسی اختیار کرده بود که نیمی از مردم علیه نیمی دیگر بودن. در یک خانواده یکی شاد از سود بدست آمده و دیگری در فکر نان و مخارج زندگی و اجاره مسکن...
فرزندم بقول فردوسی پاکزاد که فرمودند «در دیو هرگز نباید گشاد» نظام جمهوری اسلامی با بیدار کردن دیو حسادت، دیو آز، دیو چشم و همچشمی و... مردم را علیه مردم شوراند و به همین طریق علاوه بر کنترل جامعه آنها را چپاول میکرد.
فرزندم در زمان ما شرافت، نجابت و در کل اخلاق و انسانیت چون آفتاب لب بام زمستان کمسو و بیرمق شده بود
معمولا در این مواقع پایبندی به اخلاق مساوی با #مرگ_تدریجی بود، مساوی با سکوت و سکون بود، و در یک کلام میتوان گفت که در آن #مرگ_انسانیت هر روز بیشتر از دیروز و امید و شوق به زندگی هر روز کمتر از فردا شده بود. ناگفته نماند که گاهی مهاجرت و خداحافظی با سرزمین مادری بهترین راه حل به نظر میآمد.
فرزندم در نامه اول گفتم نفرینم نکن اما اکنون باور دارم که نفرین حق توست. نفرین کن که نفرین حق هم نسلهای من است. نسلی که صدها بار و بکرات به گرگ توبه کرده فرصت داد و از یک سوراخ بارها گزیده شد ولی پند نگرفت. نسلی که با همه خفتهایی که بر سرش میآمد به جای برپا خواستن و دست از سود شخصی کشیدن، با ترسی که از مرگ بدتر است، با تن دادن به بردگی ملایان بر سر مزار انسانیت و شرافت خودمان نشستهایم و تنها کاری که برای توجیه اعمال کرده و نکرده و #رفع_مسئولیت فرا گرفتیم نفرین به گذشتگانمان است.
فرزندم نفرین کن که نفرین حق ماست
٣١/۴/٩٩ برابر با 21 ژوئیه 2020
علی محمدیان
@KhiresarMotamared
فرزندم فراموش کردم در نامه اول مثال بزنم تا بهتر بتوانی حس و حال مردم زمان من را تجربه و درک کنی.
لذا این نامه را با ذکر مثالی به پایان میبرم:
فرزندم مردم تقریبا متحد شده بودند که خودشان را از شر ملایان خلاص کنند و در شهرهایی تظاهرات علیه حکومت برپا شده بود اما حکومت با #ترفندبورس و #سودپلکانی با حیلههای مختلف مردم را تشویق به سرمایهگذاری در بورس کرد!! سودهای سرشار باد آوردهای که هرگز عقل سلیم قادر به فهم آن نبود که چگونه ممکن است؟!
فرزندم شما نمیدانی در طول حکومت #سلسله_ولایت_فقیه ضریب هوشی مردم با نشر خرافات و شبه علم بشدت پایین آمده و به زیر هفتاد رسیده بود. و این مردم به هر دلیلی منجمله بابت نگرانی از آب رفتن دارایی هایشان، علیرغم ورشکستگی اقتصاد، تعطیلی صنایع و کارخانجات و هزاران معضل گوناگون از جمله تحریمهای اقتصادی در #نمایش_سوددهی بورس ملایان شرکت کردند و هرگز از خود نپرسیدند مگر ایران جزیرهای جداگانه است، مگر در سیارهای غیر از زمین هستیم که اقتصادش به اقتصاد سایر کشورها که در آن زمان بعلت اپیدمی بیماری چرخ اقتصادشان کند شده بود لذا شاخص منفی را تجربه میکردند، وابسته نباشد؟! و اگر وابسته نیست پس چرا به ارزهایی بینالمللی مثل دلار وابسته است و با اندک نسیمی نه سرما خوردگی که به حالت اغما میافتد؟!! هرگز از خودشان نپرسیدند در زمانی که قیمت ارز پلکانی بالا میرود و ارزش پول ملی پلکانی پایین میآید، چطور ممکن است سوددهی بورس پلکانی افزایش پیدا کند؟!!
آری فرزندم مردمی که زمانی یکی از باهوش ترین مردم جهان بودند اکنون توان محاسبه دو دو تا چهارتا را نداشتند.
به همین سادگی خود مردم را شریک چپاول حکومت کردند. خود مردم یک دست به دعا که با سقوط نظام از شر ملایان خلاص شویم، و دست دیگر دعا که ماندگار بشود و قیمت ها بالا برود تا #سودپلکانی بیشتری عایدشان شود و...
فرزندم گاهی اوقات ایرانیانی را میدیدیم که تحصیل کرده و تقریبا آگاه بودن و این جماعت یک چشمشان اشک و چشم دیگرشان از شادی سودبردن از سهامی که در بورس خریده بودن، برق میزد. آری فرزندم در زمان ما ارزش تحصیل علم بشدت کاهش پیدا کرده بود به نحوی که بیسوادان جامعه چوب باسودان را میخوردند. باسوادان و تحصیل کردههایی که فقط خواندن و نوشتن در سیستم آموزشی آموخته بودن و از دانشپژوهی و جویای علم بودن خبری نبود.
فرزندم #مردم_علیه_مردم یعنی همگان ترمزی بر تغییرات شده بودیم.
فرزند نادیده #سلسله_ولایت_فقیه برای سواری گرفتن از مردم نوعی دموکراسی اختیار کرده بود که نیمی از مردم علیه نیمی دیگر بودن. در یک خانواده یکی شاد از سود بدست آمده و دیگری در فکر نان و مخارج زندگی و اجاره مسکن...
فرزندم بقول فردوسی پاکزاد که فرمودند «در دیو هرگز نباید گشاد» نظام جمهوری اسلامی با بیدار کردن دیو حسادت، دیو آز، دیو چشم و همچشمی و... مردم را علیه مردم شوراند و به همین طریق علاوه بر کنترل جامعه آنها را چپاول میکرد.
فرزندم در زمان ما شرافت، نجابت و در کل اخلاق و انسانیت چون آفتاب لب بام زمستان کمسو و بیرمق شده بود
معمولا در این مواقع پایبندی به اخلاق مساوی با #مرگ_تدریجی بود، مساوی با سکوت و سکون بود، و در یک کلام میتوان گفت که در آن #مرگ_انسانیت هر روز بیشتر از دیروز و امید و شوق به زندگی هر روز کمتر از فردا شده بود. ناگفته نماند که گاهی مهاجرت و خداحافظی با سرزمین مادری بهترین راه حل به نظر میآمد.
فرزندم در نامه اول گفتم نفرینم نکن اما اکنون باور دارم که نفرین حق توست. نفرین کن که نفرین حق هم نسلهای من است. نسلی که صدها بار و بکرات به گرگ توبه کرده فرصت داد و از یک سوراخ بارها گزیده شد ولی پند نگرفت. نسلی که با همه خفتهایی که بر سرش میآمد به جای برپا خواستن و دست از سود شخصی کشیدن، با ترسی که از مرگ بدتر است، با تن دادن به بردگی ملایان بر سر مزار انسانیت و شرافت خودمان نشستهایم و تنها کاری که برای توجیه اعمال کرده و نکرده و #رفع_مسئولیت فرا گرفتیم نفرین به گذشتگانمان است.
فرزندم نفرین کن که نفرین حق ماست
٣١/۴/٩٩ برابر با 21 ژوئیه 2020
علی محمدیان
@KhiresarMotamared