نیم ساعت پیش خدا را دیدم
که قوز کرده و سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد
آواز که خواند تازه فهمیدم
پدرم را با او اشتباه گرفته ام
#حسین_پناهی
@Library_Telegram
که قوز کرده و سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد
آواز که خواند تازه فهمیدم
پدرم را با او اشتباه گرفته ام
#حسین_پناهی
@Library_Telegram
هر کجا می روم ظلم می بینم ... !
و همه می گویند ،
« نگران نباش ، خدا جای حق نشسته »
خدایا می شود از جای حق بلند شوی ،
تا حق سر جایش بنشیند ... ؟!
#حسین_پناهی
@Library_Telegram
و همه می گویند ،
« نگران نباش ، خدا جای حق نشسته »
خدایا می شود از جای حق بلند شوی ،
تا حق سر جایش بنشیند ... ؟!
#حسین_پناهی
@Library_Telegram
⚜ سخن بزرگان ⚜
از انقلاب ترافیکش ماند و از آزادی میدان !
از استقلال هتل
و از جمهوری خیابانش ...
سال های سال همه چیز تغییر کرد ،
به جز ساندیس هایی که رویشان نوشته اند :
از اینجا باز کنید ولی مردم هنوز
از آنجا باز میکنند !
#حسین_پناهی
@Library_Telegram
از انقلاب ترافیکش ماند و از آزادی میدان !
از استقلال هتل
و از جمهوری خیابانش ...
سال های سال همه چیز تغییر کرد ،
به جز ساندیس هایی که رویشان نوشته اند :
از اینجا باز کنید ولی مردم هنوز
از آنجا باز میکنند !
#حسین_پناهی
@Library_Telegram
#حرف_حساب
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺴﻮﺯﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ
ﺗﻮﯼ ﺷﻬﺮﺩﺍﺭﯼ ﺣﻘﻮﻕ
ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ڪﻪ ﺟﺪﻭﻝ ﺣﻞ ﻣﯽ ڪﻨﻨﺪ ،
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ
ڪﻪ ﺟﺪﻭﻝ ﺗﻤﯿﺰ ﻣﯽ ڪﻨﻨﺪ !؟
ﺳﻘﻒ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﺍﺳﺖ،
ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﻣﻨﺎﺭﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﺠﺪِ ﺧﺎﻟﯽ
ﺳﺮ ﺑﻪ ﻓﻠڪ ڪﺸﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ...
#حسین_پناهی
@Library_Telegram
ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺴﻮﺯﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ
ﺗﻮﯼ ﺷﻬﺮﺩﺍﺭﯼ ﺣﻘﻮﻕ
ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ڪﻪ ﺟﺪﻭﻝ ﺣﻞ ﻣﯽ ڪﻨﻨﺪ ،
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ
ڪﻪ ﺟﺪﻭﻝ ﺗﻤﯿﺰ ﻣﯽ ڪﻨﻨﺪ !؟
ﺳﻘﻒ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﺍﺳﺖ،
ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﻣﻨﺎﺭﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﺠﺪِ ﺧﺎﻟﯽ
ﺳﺮ ﺑﻪ ﻓﻠڪ ڪﺸﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ...
#حسین_پناهی
@Library_Telegram
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ...!!!
ﻧﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮﻡ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!
ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!
ﻧﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!
ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺧﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...!
ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺳﭙﯿﺪﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!!!
ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺗﺮ ...!!!
ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ...!!!
ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺒﺎﺏ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...!
ﺭﺍﺳﺘﯽ ، ﻋﺸﻖ ﻗﺪﯾﻤﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﻮ...!
ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﯾﮕﺮﯼ، ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ می برﺩ...!
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻮﺭﮐﻨﯽ ﺭﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ...!
ﻭ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ
ﻭ ﺍﺷﮏ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ...!!!
ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ
ﻣﻦ می مانم ﻭ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏ
ﻭ ﻏﻢ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ می ماند...!!!
من می مانم و خدا.....
با احساس خجالتی که ای مهربان چرا همیشه مرا از تو و دینت ترسانده اند..
چرا...؟؟؟
#حسین_پناهی
@Library_Telegram
ﻧﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮﻡ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!
ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!
ﻧﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!
ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺧﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...!
ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺳﭙﯿﺪﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!!!
ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺗﺮ ...!!!
ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ...!!!
ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺒﺎﺏ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...!
ﺭﺍﺳﺘﯽ ، ﻋﺸﻖ ﻗﺪﯾﻤﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﻮ...!
ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﯾﮕﺮﯼ، ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ می برﺩ...!
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻮﺭﮐﻨﯽ ﺭﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ...!
ﻭ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ
ﻭ ﺍﺷﮏ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ...!!!
ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ
ﻣﻦ می مانم ﻭ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏ
ﻭ ﻏﻢ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ می ماند...!!!
من می مانم و خدا.....
با احساس خجالتی که ای مهربان چرا همیشه مرا از تو و دینت ترسانده اند..
چرا...؟؟؟
#حسین_پناهی
@Library_Telegram
☕️ قطعهای از کتاب
ما بايد پدرانمان را دوست بداريم
برايشان دمپايی مرغوب بخريم
و وقتی ديديم به نقطه ای خيره مانده اند
برايشان يک استكان چای بريزيم.
پدران، پدران،
پدرانمان را
ما بايد که دوست بداريم،
قبل از آن که
همه چیز به خاطره مبدل گردد!
📕 #کابوس_های_روسی
✍ #حسین_پناهی
@Library_Telegram
ما بايد پدرانمان را دوست بداريم
برايشان دمپايی مرغوب بخريم
و وقتی ديديم به نقطه ای خيره مانده اند
برايشان يک استكان چای بريزيم.
پدران، پدران،
پدرانمان را
ما بايد که دوست بداريم،
قبل از آن که
همه چیز به خاطره مبدل گردد!
📕 #کابوس_های_روسی
✍ #حسین_پناهی
@Library_Telegram