#داستانک
#پلوی_زندگی
دوستی داشتم که پلوی غذایش را خالی می خورد و گوشت و مرغش را می گذاشت آخر کار. می گفت: می خواهم خوشمزگی اش بماند زیر زبانم. همیشه هم پلو را که می خورد سیر می شد. گوشت و مرغ غذا می ماند گوشه بشقابش؛ نه از خوردن آن پلو لذت می برد، نه دیگر ولعی داشت برای خوردن گوشت و مرغش... برای جاهای خوشمزۀ غذا.
زندگی هم همین جوریست. گاهی شرایط ناجور زندگی را تحمل می کنیم و لحظه های خوبش را می گذاریم برای بعد، برای روزی که مشکلات تمام شود. خیلی از افراد، زندگی در لحظه را بلد نیستند. همه خوشی ها را حواله می کنند برای فرداها، برای روزی که قرار است دیگر مشکلی نباشد؛ غافل از اینکه زندگی دست و پنجه نرم کردن با همین مشکلات است. پلو زندگی مان را خالی نخوریم و گوشت و مرغ لحظه ها را دست نخورده رها نکنیم... مراقب لحظه لحظه زندگی مان باشیم.
@Library_Telegram
#پلوی_زندگی
دوستی داشتم که پلوی غذایش را خالی می خورد و گوشت و مرغش را می گذاشت آخر کار. می گفت: می خواهم خوشمزگی اش بماند زیر زبانم. همیشه هم پلو را که می خورد سیر می شد. گوشت و مرغ غذا می ماند گوشه بشقابش؛ نه از خوردن آن پلو لذت می برد، نه دیگر ولعی داشت برای خوردن گوشت و مرغش... برای جاهای خوشمزۀ غذا.
زندگی هم همین جوریست. گاهی شرایط ناجور زندگی را تحمل می کنیم و لحظه های خوبش را می گذاریم برای بعد، برای روزی که مشکلات تمام شود. خیلی از افراد، زندگی در لحظه را بلد نیستند. همه خوشی ها را حواله می کنند برای فرداها، برای روزی که قرار است دیگر مشکلی نباشد؛ غافل از اینکه زندگی دست و پنجه نرم کردن با همین مشکلات است. پلو زندگی مان را خالی نخوریم و گوشت و مرغ لحظه ها را دست نخورده رها نکنیم... مراقب لحظه لحظه زندگی مان باشیم.
@Library_Telegram