تا نامهات برسد
از اینجا رفتهایم ــ
شاید نامهات درست لحظهای برسد
که از اینجا میرویم ــ
نمیتوانیم صبر کنیم.
از هرجا که بیرون میزنم
نامهات میرسد همانجا
اینبار میخواهم کمی صبر کنم
ــ لحظهای فقط ــ
آنقدر که این نامه را بگیرم
دو خط هم جواب بنویسم ــ
نمیتوانیم صبر کنیم.
پشتِ سر را نگاه میکنم ــ
میبینم زمین پُر از نامههای ناخواندهی توست.
باید برگردیم و نامهها را از گِل درآوریم
باید برگردیم و جای پایمان را برداریم
باید برگردیم و همهی زندگیمان را برداریم
باید زندگیمان را جای دیگری ببریم.
نمیتوانیم برگردیم ــ
نامهها گم میشوند
و نمیفهمیم در این نامهها چه بوده.
#یانیس_ریتسوس
🆔 @Sayehsokhan
از اینجا رفتهایم ــ
شاید نامهات درست لحظهای برسد
که از اینجا میرویم ــ
نمیتوانیم صبر کنیم.
از هرجا که بیرون میزنم
نامهات میرسد همانجا
اینبار میخواهم کمی صبر کنم
ــ لحظهای فقط ــ
آنقدر که این نامه را بگیرم
دو خط هم جواب بنویسم ــ
نمیتوانیم صبر کنیم.
پشتِ سر را نگاه میکنم ــ
میبینم زمین پُر از نامههای ناخواندهی توست.
باید برگردیم و نامهها را از گِل درآوریم
باید برگردیم و جای پایمان را برداریم
باید برگردیم و همهی زندگیمان را برداریم
باید زندگیمان را جای دیگری ببریم.
نمیتوانیم برگردیم ــ
نامهها گم میشوند
و نمیفهمیم در این نامهها چه بوده.
#یانیس_ریتسوس
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
انتظار
اینچنین در چشمانتظاری
شبها چندان دراز میگذرد
که ترانه ریشهافشان کرده درختوار بر بالیده است.
و آنان که به زندانها اندرند – مادر! –
و آنان که روانهی تبعیدگاهها شدهاند
هر بار که آهی برآرند
– نگاه کن! –
اینجا برگی بر این سپیدار میلرزد...
#یانیس_ریتسوس
ترجمه: #احمد_شاملو
@sayevarahianshearemrooz
🆔 @Sayehsokhan
اینچنین در چشمانتظاری
شبها چندان دراز میگذرد
که ترانه ریشهافشان کرده درختوار بر بالیده است.
و آنان که به زندانها اندرند – مادر! –
و آنان که روانهی تبعیدگاهها شدهاند
هر بار که آهی برآرند
– نگاه کن! –
اینجا برگی بر این سپیدار میلرزد...
#یانیس_ریتسوس
ترجمه: #احمد_شاملو
@sayevarahianshearemrooz
🆔 @Sayehsokhan
به مرغانِ دریایی خو گرفتیم
پیامی نمیآورند
بالهایشان را باز و بسته میکنند
انگار که لتهای پنجرههای خانهیی
خالی را باز و بسته میکنند.
به شبهای بیخواب خو گرفتیم
به خوابهای بریده شده
در شیشههای شکسته
به معلولین با چوبهای زیرِ بغلشان
به گندابها در ساحلِ دریا
به نانهای سیاهِ پرتاپ شده در دریا
به صدای زنجیر که در آب میافتد،
به هنگامِ شب
خو گرفتیم که فراموشمان کنند.
و آن مجسمهی بیدست
زیبا بود
نمیدانستی کجا را نشان میداد
و اگر نشان میداد.
■شاعر: #یانیس_ریتسوس [ یونان، ۱۹۹۰-۱۹۰۹ ]
■برگردان: #فریدون_فریاد
#جهان_شعر_و_ترجمه
#ریتسوس_شاعر_مبارزه
🆔 @Sayehsokhan
پیامی نمیآورند
بالهایشان را باز و بسته میکنند
انگار که لتهای پنجرههای خانهیی
خالی را باز و بسته میکنند.
به شبهای بیخواب خو گرفتیم
به خوابهای بریده شده
در شیشههای شکسته
به معلولین با چوبهای زیرِ بغلشان
به گندابها در ساحلِ دریا
به نانهای سیاهِ پرتاپ شده در دریا
به صدای زنجیر که در آب میافتد،
به هنگامِ شب
خو گرفتیم که فراموشمان کنند.
و آن مجسمهی بیدست
زیبا بود
نمیدانستی کجا را نشان میداد
و اگر نشان میداد.
■شاعر: #یانیس_ریتسوس [ یونان، ۱۹۹۰-۱۹۰۹ ]
■برگردان: #فریدون_فریاد
#جهان_شعر_و_ترجمه
#ریتسوس_شاعر_مبارزه
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرنده کوچک
پرندۀ کوچک گلبهی رنگی
بندی بر پای
با بالهای خُرد مواجش
به جانب خورشید پر کشیده
اگر تنها یک بار نگاهش کنی
او به رویت لبخندی میزند
و اگر دو بار و سه بار نگاهش کنی
تو خود به آوازخواندن درمیآیی...
#یانیس_ریتسوس
ترجمه: #احمد_شاملو
@sayevarahianshearemrooz
🆔 @Sayehsokhan
پرندۀ کوچک گلبهی رنگی
بندی بر پای
با بالهای خُرد مواجش
به جانب خورشید پر کشیده
اگر تنها یک بار نگاهش کنی
او به رویت لبخندی میزند
و اگر دو بار و سه بار نگاهش کنی
تو خود به آوازخواندن درمیآیی...
#یانیس_ریتسوس
ترجمه: #احمد_شاملو
@sayevarahianshearemrooz
🆔 @Sayehsokhan