نشر سایه سخن
9.76K subscribers
12.9K photos
4.68K videos
269 files
3.69K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
دری به زمســتان باز کن،
تا ســپیدی برف‌ها،
به ما امید زنده‌ ماندن بدهد.

ما گرما نمی‌خواهیم
ما امید می‌خواهیم.

#احمدرضا_احمدی

🆔 @Sayehsokhan
دری به زمســتان باز کن،
تا ســپیدی برف‌ها،
به ما امید زنده‌ ماندن بدهد.

ما گرما نمی‌خواهیم
ما امید می‌خواهیم.

#احمدرضا_احمدی

🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من از خواب
برگی ریحان آورده‌ام
ریحان را به لبانم نزدیک می‌کنم
صبح می‌شود

کنار عطر ریحان
زندگی را می‌بوسم
و روز و پنجره را
با مقداری از آفتاب
که از کنار ابرها از آسمان می‌چکد
ستایش می‌کنم
من هنوز هستم

#احمدرضا_احمدی

#روزگارتان_خوش

🆔@Sayehsokhan
در قسمت سیزدهم شعری را خواندم که #احمدرضا_احمدی به یاد مادرش سروده است.
@rirapodcast
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
دست تو
Saman Javaherian;
پادکست ری‌را، قسمت سیزدهم
دست تو،
احمدرضا احمدی

🔹 منابع مربوط به قسمت سیزدهم پادکست ری‌را:

🔸 نقل‌قول‌های #احمدرضا_احمدی و اطلاعات مربوط به زندگی او از این دو منبع هستند: گفتگو با احمدرضا احمدی چاپ‌شده در شماره‌ی ۷۸ کتاب ماه ادبیات و فلسفه (فروردین ۱۳۸۳) و فیلم مستند وقت خوب مصائب ساخته‌ی ناصر صفاریان.

🔸 تقسیم‌بندی اسماعیل #نوری‌علا و همینطور حرف‌های #مهرداد_صمدی را از کتاب صور و اسباب در شعر امروز ایران نوشته‌ی اسماعیل نوری‌علا (انتشارات بامداد) نقل کردم.

🔸 نقل قولم از رضا #براهنی بخشی از مقاله‌ی «مناجات یک جنین» بود که در جلد دوم کتاب طلا در مس چاپ شده است.

🔸 نامه‌ی #فروغ به احمدرضا احمدی را از کتاب جاودانه زیستن در اوج ماندن (به کوشش بهروز جلالی، انتشارات مروارید) نقل کردم. نقل قول بعدی فروغ درباره‌ی بی‌وزنی شعر احمدی هم از مصاحبه با سیروس طاهباز است که در همان کتاب چاپ شده.
@rirapodcast
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با دل غمزده‌ام می‌گويم:
کاش می‌آمد، از اين پنجره
من، بانگ می‌دادمش از دور بيا
با زنم عاليه می‌گفتم: زن!
پدرم آمده در را بگشا....

صدا: #احمدرضا_احمدی
شعر: #نیما_یوشیج
نمایی از فیلم #آینه از #آندری_تارکوفسکی

🌈 @kharmagaas
🆔 @Sayehsokhan
👆👆👆👆👆👆👆👆

دوست دارم باور کنم اون احمدرضای جوون و خوشگل رو که دفتراش رو می‌برد پیش این و اون و می‌پرسید که اینا که می‌نویسه چی هستن؛ این‌که دقیقن شاعرانگی به همون گرا که همه‌مون می‌گیریم پیشش می‌برد.
لقبم جوون‌تر که بودم کرگدن بود. #ریحانه_نامدار می‌گفت «اگه کرگدنم باشی، کرگدن ماده‌یی!» حالا اگه #شاملو رو #کرگدن بگیریم، مختصات #احمدی ماده‌غزال می‌شه. چشاش رو ببینین تا پی ببرین به اهمیّت نگاهش به جهان و پیرامون! #مرتضا_پورحاجی کم نگفته از #نظاره‌گری ولی من فکر می‌کنم #احمدرضا_احمدی همیشه به روبرو نگاه می‌کرد؛ می‌کنه!

#نیما_صفار
#گپنوشت
#سوگنوشت
#دیلی‌جات
🆔 @Sayehsokhan
.
از خاک گـُل برمیخیزد
این تا غروب برای من کافی است
شعله‌های آتش را بغل می‌کنم، به خانه نمیرسند، در راه خانه، ذره ذره آب میشوند
از بختم و شعله‌های آتش، گله نمیکنم
میدانم، در راه خانه‌ام اگر، نخستین گیاه بهاری را ببینم
نام گیاه را فراموش میکنم
در آن کوچه، که نامش را فراموش کرده‌ام
در میان کاغذ پاره‌های کاهی، به دنبال شناسنامه‌ام بودم
همه‌ی بهار را در میان کاغذ پاره‌‌های کاهی، سپری کردم
شناسنامه‌.ام را نیافتم
اگر شناسنامه‌.ام را می‌یافتم، با عطر، معطرش می‌کردم
و سپس شناسنامه‌‌ام را می‌سوختم
و می‌گفتم: سرانجام شاهد بودید که عمر من به پایان رسید
کودکان ولگرد، کنار کاغذ پاره‌‌های کاهی، گریه می‌کردند
به دنبال تکه‌ نان و میوه‌‌های پلاسیده بودند
غروب که به خانه آمدم، برف میبارید
شناسنامه‌‌ام را از یاد برده بودم
در آینه که ناگهان نگاه کردم
چهره‌‌ی پدرم را دیدم.

#احمدرضا_احمدی

🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فرصتی بخواهید ...
تا گیسوان خود را ...
در آفتاب کنار رودخانه شانه بزنید ..

فرصتی بخواهید ..
که مخفی‌ترین نام خود را ..
که خون شما را صورتی می‌کند ...
از رود بزرگ بپرسید ...

به نام آن اسب ..
به نام آن بیابان ...
شما فرصت دارید ..
تا چیدن گندم‌ها ...
تا زرد شدن کامل گندم‌ها ...
عاشق شوید ...!

فقط روزهای کودکی را ...
برای یکدیگر نگویید ..!!

گندم‌ها زرد شدند ...
گندم‌ها چیده شدند ...
نان گرم آماده است ...

ولی ...
شما کنار بوته‌های زرد ذرت باشید ..

آب را در کوزه بریزید ....
کوزه را کنار تنها بوته‌ی گل سرخ بگذارید ...

ما ...
شما را هنوز ...
به خاطر آن گل سرخ دوست داریم ...


#احمدرضا_احمدی

#تقدیم_به_دختران_و_بانوان_آزاده_سرزمینمان


🆔 @Sayehsokhan
کبوتران پس از خروج من از مسلخ
در طول شب پر زدند
صبح که به مزرعه گندم رسیده بودند
دیگر مرا به یاد نداشتند
گمان داشتم مرا فراموش کرده بودند
که امروز دانه‌های چاشت خود را به من تعارف کردند
من با کبوتران شب‌های ارغوانی را
به یاد داشتم
به یاد داشتم
از کف دست تو
که من عاشق‌اش بودم آب نوشیدند
عمرم می‌خواست تلف شود
تو و فوج کبوتران از راه رسیدید
مرا تسلی دادید تا جمعه بمانم
تا جمعه ماندم
تا جمعه‌های چهارفصل ماندم
دریغ
تو مسافر همیشه‌گی بودی
و کبوتران که از زخم و باد می‌ترسیدند
مرا برای همیشه ترک گفتند
شکایتی ندارم
اما
چنین بود که گفتم.

#احمدرضا_احمدی
🆔 @sayehsokhan