نشر سایه سخن
9.74K subscribers
13K photos
4.73K videos
270 files
3.76K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
📕#ویزای_کوه_قاف

#علیرضا_میر_اسد_الله

دایی محمود آدم جالبی بود ، هفتاد و چند سال پیش از دهات میاد تهران و میره سربازی ، یه روز که قاطی بقیۀ سربازا وسط پادگان به خط شده بوده میشنوه که فرمانده از ساختن یک دیوار بزرگ دور پادگان صحبت میکنه و میپره جلو و میگه قربان من بنایی بلدم ، فرمانده اول یه سیلی میزنه در گوشش و بعد میگه از همین امروز شروع کن ، هر چی کارگر و مصالح هم خواستی بگو دستور بدم برات حاضر کنند

دایی محمود آستیناش رو بالا میزنه و شروع میکنه به کشیدن دیوار ولی چون خیلی زرنگ و طمعکار بوده از هر دو تا کامیون آجری که سفارش میداده یکی رو شبونه میبرده توی بازار و می‌فروخته و همین می‌شه که بعد از سربازی اون قدر پول داشته که می‌تونسته برای خودش یه حجره توی بازار بخره ولی حُجره نمیخره ..

بجاش پول‌هاشو بر میداره میره هند پارچۀ گرون قیمت ترمه و حَریر میخره و میاره اینجا ، یه اَنباری اجاره میکنه و پارچه‌ها رو میریزه اون تو ، بعدش میره اداره بیمه که تازه توی کشور تاسیس شده بود و همۀ پارچه‌هارو به بالاترین قیمت بیمه میکنه . دو هفته بعد انبار پارچه‌های دایی محمود آتیش می‌گیره و همه چیز می‌سوزه ، کارشناس‌های بیمه هم آتیش‌سوزی رو تایید میکنن و بیمه خسارت کامل رو می‌پردازه حالا نگو که دایی محمود همه پارچه‌های گرون قیمت رو شبونه خارج کرده و این جوری ثروت دایی محمود دو هفته‌ای دو برابر شد ، اون در ادامه زندگیش هم خیلی از این کارها کرد ولی هیچوقت من ندیدم کسی ازش بد بگه . همه دایی محمود رو دوست داشتن و توی دنیای به این بزرگ حتی یه دشمن هم نداشت

این طوری شد که من از همون بچگی فهمیدم اگه توی این دنیا حق یه نفر رو بخوری یه دشمن پیدا میکنی ، اگه حق پنج نفر رو بخوری پنج تا دشمن پیدا میکنی ولی اگه حق همه‌رو به طور مساوی بخوری هیچ دشمنی پیدا نمی‌کنی و همه با احترام ازت یاد می‌کنند ...

🆔 @Sayehsokhan