#معرفی_کتاب
صداهای درون
نوشته چارلز فرنیهو
ترجمه: سید پیمان رحیمی نژاد
#قدرت_وراجی_های_بیپایان_درونی_و_هیجانات_مثبت
وقتی با خودتان صحبت میکنید، دقیقاً چه کسی در حال صحبتکردن است و چه کسی در حال گوشکردن؟
والت ویتمن۱ مینویسد: «آیا من در مقابل خودم هستم؟ / بسیار خب، در مقابل خودم هستم / من بزرگم و جمعیت زیادی را در خود دارم». اما اینها کیستند؟ چه کسی آنها را به داخل راه داده است؟
زبان هم همینطوری ما را وسوسه میکند که سالن کنسرتی از آدمهای ریزهمیزه را توی سرِ خودمان جا بدهیم. کتابِ شگفتانگیز چارلز فرنیهو با وجود چیزی آغاز میکند که از نظرِ فنی «گفتار درونی» نامیده میشود و در ادامه، از چگونگی رخداد این مسئله نظریهاش را صورتبندی میکند.
فرنیهو اشاره میکند که گفتار درونی حداقل دوگونۀ متمایز دارد: یکی افکار عادی کلامی است؛ یعنی خودگویۀ فشردهای که هنگامِ سریع فکر کردن اتفاق میافتد. این خودگویه بسیار سریعتر از تواناییِ ما در بلند حرفزدن جلو میرود. شکل دیگر گفتار درونی، سرعت کمتری دارد. این نوع از گفتگوهای درونی، مکالمهای است بیش از یک ارزیابی درونی؛ مانندِ وقتی که شخصی در حال بررسیِ نقاط مثبت و منفی یک تصمیم است. این چیزی است که جناب فرنیهو «تفکر مکالمهای» مینامد.
صدای درونی که همراه بیصدایی وجود دارد، بهطور تحویلناپذیری اجتماعی است. فرنیهو دربارۀ این صدای درونی بحث میکند و نمونههای لذتبخشی از شبیهسازی ادبیِ گفتمانی درونی را در آثار نویسندگانی مثلِ ویرجینیا وولف توضیح میدهد. کتاب او بهطورِ خوشایندی میان رشتهای است؛ زیرا پافشاری میکند بر اینکه فلسفه و ادبیات بهاندازۀ روانشناسی بالینی و اسکنهای مغزی ابزارهای تحقیقی مهمی در این موضوع هستند.
اما به نظرم شاهکار فرنیهو اینجاست که اشاره می کند این بررسی دقیق از گفتار درونی، زاویۀ دیدِ روشنگرانهای را برای تجربههایِ غیرعادیای مهیا میکند که طیِ آن بعضیها از «شنیدن صداهایی در جهان» حرف میزنند.
صداهایی که از نظرِ آنها وجود دارند، اما در واقع وجود ندارد. او اشاره میکند که این تجربه فقط در افراد مبتلا به اختلال طیف اسکیزوفرنی شایع نیست؛ بلکه حتی در برخی افرادِ مبتلا به پی.تی.اس.دی و اختلال دوقطبی هم وجود دارد. فرنیهو بهجای صحبت از «توهم» که امروزه اغلب تصور میشود کلمهای بدنام باشد، به «شنیدن صدا» اشاره میکند و با کسانی که دائماً این تجربه را دارند، مصاحبههایی همدلانه ترتیب میدهد.
مواجهه با داستانهایی که نشان میدهد چگونه این ارکستر سمفونی درونیِ خودهای سخنگو بهراحتی میتواند دردساز شود، ممکن است ما را به این نتیجه برساند که این خودش یکجور معجزه است که بیشترِ ما، اغلبِ اوقات بهراحتی متوجه میشویم که افکارمان را خودمان تولید کردهایم و ما مالک آنهاییم؛ حتی اگر محال باشد که برای این حس، توجیهی مطمئن ارائه دهیم. همۀ ما تجربۀ فکر یا ایدهای را داشتهایم که فیالبداهه به ذهنمان رسیده است.
باتوجهبه شواهدی که فرنیهو بررسی میکند، ما نوعی از سخنرانی درونی را حداقل برای یکچهارم زمان بیداریمان تجربه میکنیم؛ شاید هم خیلی بیشتر. اما آیا چنین وراجیِ درونیِ بیپایانیْ ما را خوشحال میکند؟
کتاب صداهای درون ، گفتار درونی را در کانون توجه خود قرار میدهد و ما را دعوت میکند که بههمراه نویسنده، از ویژگیهای قابلتوجه مغزمان شگفتزده شویم، و خصوصیتهای درمانی و ارتقادهندۀ این عملکرد را تحسین کنیم؛
این وراجی ها با هيجانات مثبت معجزه ميسازد.
وقتی زمینه مثبت و واقع گرایانه پیدا میکند اثر متفاوتی دارد. یعنی چیزهای مثل اینکه « ورزشکارانِ موفق با خودشان بیشتر حرف میزنند». درست در پایان این کتاب، فرنیهو بهطور خلاصه آداب مراقبه و توجه آگاهی را تأیید میکند. این آداب بهطور خاص با هدف خاموشسازی گفتار درونی بدکارکرد انجام میشوند.
او در جایی از کتاب اشاره میکند گفتارهای درونی مثبت عملکردهای متفاوتی دارد مثلا یکی از انگیزههای بسیار مهم که باعث میشوند افراد تجربۀ شیفتگی یا اتوماتیکبودن عمل و چیزی که همراه با رفتارِ ماهرانه است، مانند نواختن موسیقی یا اسکیکردن) داشته باشند، دقیقاً این است که حالت شیفتگی یا FLOW، باعث خاموششدن پچپچهای درون ذهن میشود و این خاموشی و سکوتی ذهن آگاه، خودش سعادتی است. گفتارهای درونی شگفتیای از تکامل است؛ اما بعضی اوقات میتوانیم با سکوتِ درونی، تجربه زیباتری از زندگی داشته باشیم.
منبع:
Fernyhough, Charles. The Voices Within: The History and Science of How We Talk to Ourselves. Profile Books, 2016
🆔 @sayehsokhan
صداهای درون
نوشته چارلز فرنیهو
ترجمه: سید پیمان رحیمی نژاد
#قدرت_وراجی_های_بیپایان_درونی_و_هیجانات_مثبت
وقتی با خودتان صحبت میکنید، دقیقاً چه کسی در حال صحبتکردن است و چه کسی در حال گوشکردن؟
والت ویتمن۱ مینویسد: «آیا من در مقابل خودم هستم؟ / بسیار خب، در مقابل خودم هستم / من بزرگم و جمعیت زیادی را در خود دارم». اما اینها کیستند؟ چه کسی آنها را به داخل راه داده است؟
زبان هم همینطوری ما را وسوسه میکند که سالن کنسرتی از آدمهای ریزهمیزه را توی سرِ خودمان جا بدهیم. کتابِ شگفتانگیز چارلز فرنیهو با وجود چیزی آغاز میکند که از نظرِ فنی «گفتار درونی» نامیده میشود و در ادامه، از چگونگی رخداد این مسئله نظریهاش را صورتبندی میکند.
فرنیهو اشاره میکند که گفتار درونی حداقل دوگونۀ متمایز دارد: یکی افکار عادی کلامی است؛ یعنی خودگویۀ فشردهای که هنگامِ سریع فکر کردن اتفاق میافتد. این خودگویه بسیار سریعتر از تواناییِ ما در بلند حرفزدن جلو میرود. شکل دیگر گفتار درونی، سرعت کمتری دارد. این نوع از گفتگوهای درونی، مکالمهای است بیش از یک ارزیابی درونی؛ مانندِ وقتی که شخصی در حال بررسیِ نقاط مثبت و منفی یک تصمیم است. این چیزی است که جناب فرنیهو «تفکر مکالمهای» مینامد.
صدای درونی که همراه بیصدایی وجود دارد، بهطور تحویلناپذیری اجتماعی است. فرنیهو دربارۀ این صدای درونی بحث میکند و نمونههای لذتبخشی از شبیهسازی ادبیِ گفتمانی درونی را در آثار نویسندگانی مثلِ ویرجینیا وولف توضیح میدهد. کتاب او بهطورِ خوشایندی میان رشتهای است؛ زیرا پافشاری میکند بر اینکه فلسفه و ادبیات بهاندازۀ روانشناسی بالینی و اسکنهای مغزی ابزارهای تحقیقی مهمی در این موضوع هستند.
اما به نظرم شاهکار فرنیهو اینجاست که اشاره می کند این بررسی دقیق از گفتار درونی، زاویۀ دیدِ روشنگرانهای را برای تجربههایِ غیرعادیای مهیا میکند که طیِ آن بعضیها از «شنیدن صداهایی در جهان» حرف میزنند.
صداهایی که از نظرِ آنها وجود دارند، اما در واقع وجود ندارد. او اشاره میکند که این تجربه فقط در افراد مبتلا به اختلال طیف اسکیزوفرنی شایع نیست؛ بلکه حتی در برخی افرادِ مبتلا به پی.تی.اس.دی و اختلال دوقطبی هم وجود دارد. فرنیهو بهجای صحبت از «توهم» که امروزه اغلب تصور میشود کلمهای بدنام باشد، به «شنیدن صدا» اشاره میکند و با کسانی که دائماً این تجربه را دارند، مصاحبههایی همدلانه ترتیب میدهد.
مواجهه با داستانهایی که نشان میدهد چگونه این ارکستر سمفونی درونیِ خودهای سخنگو بهراحتی میتواند دردساز شود، ممکن است ما را به این نتیجه برساند که این خودش یکجور معجزه است که بیشترِ ما، اغلبِ اوقات بهراحتی متوجه میشویم که افکارمان را خودمان تولید کردهایم و ما مالک آنهاییم؛ حتی اگر محال باشد که برای این حس، توجیهی مطمئن ارائه دهیم. همۀ ما تجربۀ فکر یا ایدهای را داشتهایم که فیالبداهه به ذهنمان رسیده است.
باتوجهبه شواهدی که فرنیهو بررسی میکند، ما نوعی از سخنرانی درونی را حداقل برای یکچهارم زمان بیداریمان تجربه میکنیم؛ شاید هم خیلی بیشتر. اما آیا چنین وراجیِ درونیِ بیپایانیْ ما را خوشحال میکند؟
کتاب صداهای درون ، گفتار درونی را در کانون توجه خود قرار میدهد و ما را دعوت میکند که بههمراه نویسنده، از ویژگیهای قابلتوجه مغزمان شگفتزده شویم، و خصوصیتهای درمانی و ارتقادهندۀ این عملکرد را تحسین کنیم؛
این وراجی ها با هيجانات مثبت معجزه ميسازد.
وقتی زمینه مثبت و واقع گرایانه پیدا میکند اثر متفاوتی دارد. یعنی چیزهای مثل اینکه « ورزشکارانِ موفق با خودشان بیشتر حرف میزنند». درست در پایان این کتاب، فرنیهو بهطور خلاصه آداب مراقبه و توجه آگاهی را تأیید میکند. این آداب بهطور خاص با هدف خاموشسازی گفتار درونی بدکارکرد انجام میشوند.
او در جایی از کتاب اشاره میکند گفتارهای درونی مثبت عملکردهای متفاوتی دارد مثلا یکی از انگیزههای بسیار مهم که باعث میشوند افراد تجربۀ شیفتگی یا اتوماتیکبودن عمل و چیزی که همراه با رفتارِ ماهرانه است، مانند نواختن موسیقی یا اسکیکردن) داشته باشند، دقیقاً این است که حالت شیفتگی یا FLOW، باعث خاموششدن پچپچهای درون ذهن میشود و این خاموشی و سکوتی ذهن آگاه، خودش سعادتی است. گفتارهای درونی شگفتیای از تکامل است؛ اما بعضی اوقات میتوانیم با سکوتِ درونی، تجربه زیباتری از زندگی داشته باشیم.
منبع:
Fernyhough, Charles. The Voices Within: The History and Science of How We Talk to Ourselves. Profile Books, 2016
🆔 @sayehsokhan